سلسلة مطبوعات ککتاخانة رضا شیاره ۱۱ - هعروف هه تارج قندهماری تفت حاجی جرد عارف ندهاری بتصحیح و محشيةً حاجی سید معین الدين ندوی و دکتور سید اظبرعلی دهلوی م‌حوم و بنظر ای امتباز عل عرش مدیر کتاانة رضا؛ رامپور" هند هندوستان پرتدگ ورکس رامور (۲ مس<وم طبع اول ۲ ظ( فپرست مضامن دییاچة اسوولنت ! مقدمه در ذکر داردات احوال و صادرات افعال حضرت خاقان اکر معدات کستر مسیده خصال ذکر ولادت باسعادت حضرت پادشاه عالیجاه ظفر لوا" ابو الظفر جلال الدین مد اکبر پادشاه غازی" خلد اه تعالی ماکاپدا! ذکر مقید شدن آن در دریای خلطنت و سروری» و فرستادن یکابل آن دری برج خلافت را واب عکری ۱ گفتار در بیان سپردن حضرت جنت آشیانی کابل را خافان اکبر" و بالفار در آمداتف نواب میرزا کامران بدان کشور گفتاز در بیان جلوس حضرت پادشاه رفیع الکان بر سریر ساطنت مالك هندوستاف» و ذکر بعضی از حالات بجور آمده بعد ازان گفتار در بیان بعضی از محاسن ذات هم‌ایون» و شرح شب از افمال و اختراع و اقرال پادشاه ریع مسکون» بر مقر مملسکت و سریر سلطنت بعنایت ايزد بیچون ذکر جنگ کردن هیموی کافر لمین" و کشته شدن هیمو به تیغ قبر و کین" و مقتول شدن بمضی از خواتین بی وقار و کین دران حبن تعیین مودن خضر خواجه خان را بدفع امکندر" و «زعت خوردت خان مذکرر ازان سور بدسیر" و آمدن خاقان اکر و گرفتن قلعة مانکوت را از اسکندر مکدر ذکر توجه رایات ظفر تمثال» بدارالاك حضرت دهلی بر سعند استعجال و قفیر یانتن مراج اشرف از برنان بدینان + بدین حال" و ارتفاع دولت بیزرال بامداد مالك اللك ال ذکر فرستادن ادهم خان و پیر مجد خان را بسرکار مالوه و مندو" و فرار تمودن باز ماهر دران روارو" و استبلای باز هادر بمد از بسیار گلك ودو کشته شدن خان اعظظم اتکه خان" و مکافات یانتن ادهم خان همان زمان فرستادن میر مجد خان و پرادران او باستیصال آدم خان ککر» و کشته شدت آدم خان ککر و فرزندات ید اختر گفتار در بیان مراجمت شاه ابو للسای از مدینة مکرمه و بیت اقه ارام" د ذکر آمدتف پگجرات و هند و رنتن یکابل و حکرمت کردن ار د بتی حرادث و وقانم که روی موده دران ایام ۲۷-۷ ۳۳ ۲۰ ۳ 1۹ ۲ نس 11 ۹ ۷۱ ۷۲۴ ۲۰ ۳۱ ۳۹ ۳۷ ۳۸ بیان زخم خوردن بندگان حضرت خاقان اکبر» وت یانتن خسرو دادگر» بمد از چند روز دیگر» و رفن حطرت خافان اکبر مجانب مندو مرت دیگر "۷ ذکر خروج و طنیان جاعت بدسیر» اعی عل قل دنو و بهادر ی تهور مکدر و توجه "مودن رایات نصرت آیات ظفر پکر مجانب آن جاعت مفسد مفتن پداختر ام گفتار در بیان عزعت فرمودن حضرت خاقان اکر واجب التعظیم" جهت دفع فته و فاد مزا مجد حکم» و مراجمت مودن او بجانب کابل» و انتظام دادن سرکار لاهور بمنایت خداوند جز,ء و کل : .۸ تصریح این اشارات و تشخیص این رموزات صورت بای شدن عل قل دی د بادر بی تهرد است» و کشته عدت آن در بداختر» و فرار مودن اسکندر مکدر ۹۰ ذکر در آمدن قلمة چتور مب تخیر" و فتح نمودن آت قلمه از ضرب تیغ و تنگ و تیر» و قتل کردن آن کافران امین را حضرت خافان اکبر جمالگیر» بعنایت ملك قدیر ۳۰۹ ذکر توجه رایات منصور ججانب قلعهٌ رنتهبور؟ و فتح مودن قلعةٌ مذکور* بدوات و ابال* بتاریغخ دم شوال» و مراجمت مودن خاقان ار جمانگیر* بنفس نفیس از راه اجیر ۱1۰ ذکر ولادت شاه‌زاده سلطات مد سایم میرزا اللقب به مزا شیخو ۳ ذکی توجه حضرت خاقان اکر گرددن سریر» بطریق پیاده رنتن خطة اجمیر" قصد زیارت روضة مقدسة نیش کثی» حطرت خواجه معین الدین چشتی از صفیر و کی ۱۳۳ ذکر ولادت پاسعادت و طوع اختر طلمت مرزا شاه مراد" و بیان دفائع که درین سال سایق اتفاق افتاد ف ذکر هضت خاقان اکبر جمالگیر مانب خطة اجیر مرت رابم" و بیان بعضی از حوادث ف وقالع ۱۳۰ گفتار در بیان مهبانی آصفجاه" و نضارت یانتن منزل فردوس اشاه» از پرتو ماهچ حفرت خاقات ۱ کر سلمان دسیگاه" و اتساط ازتن بساط تشاط بر وجه دگواه ۳۷ گفتار در بیان عمارت داراطلانة آ گره بیمن هت عال نهمت مباتی جمانبانی» و ذکر جمل از بنای آن حصن رنیم. فاخره بمون عنایت حطرت ریانی 1 دکر پنا کردن شهر فتح‌آیاد سیکری» و بیان اساس نهادن پفرمات حطرت خافان اک فریدونفر اسکندری ۱۹ ذکر باز آمدن اسکندر ازبك بدرگه گردون اساس عالگیر» ود عفر عودن جرائم او را حضرت خاقان اک جم‌الگیر بینظیر 9 ذکر عزیعت رایات عالیات حفرت پادشاه نصرت آیات مجانب دلایت گیرات؛ د تج آمودن آن ولایت ببنابت وامپ العطیات؛ و بیان کردث بعضی از حالات و راقمات 1۰ 4 گفتار در بیان ایلفار نمودن حصرت خاقان اکر به احدآباد گجرات» و کفته شدن مد حسین مزا و اختیار اللك بعنایت نیاض واهب البرکات ۰ گفتار در ییات بمضی از حالات آن سردقتر ارباب دین و درلت؛ و آن سردر و بهتر امل قل و احاب کفایت» و نشستن مرتبة دیگر در مسند وزارت ۱ ذکر خته کردن حضرت بادشاهزاده‌ای عالیان ۳+ گفتار در بیان محاصره و مارب جنود ظفردرود بوالی گور و بگاله اعنی داود مر‌دود مطرود؛ و ذکر نهشت خاقان اکر عاقبت مود و فتح مودن آن ولابت را بمنایت ملك الودود" و کیفیت بعضی از رقائم که درات مال روی مرد ۴ ذکر واقعه و حادهٌ وبا و طاعون و قحط که در کجرات داقع شده در اقتاح این سال* و بیان مسخر شدن قلعه بکر و توابم عل سبیل الامجاز و الاجال ۶ ذکر رفتن خانخانان د جنک کردن دادد" و انهزام یانتن آن خذول مدرد" مد ازان صلح کردن د وقائع که ردی برد ۰ ذکر آمدن تواب سلان شاه مزا از دلابت بدخشان» و استقبال مود حطرت خافان اکر سلیان مکات ٩‏ ذکر بعضی از قضایای ولایت حاجی‌پرر و ترهوت د بهار" و فرار مردن جنید و اففانان بضرورت و اضطرار ۷ ذکر دقائع گور و بنگاله بمد از فوت خانخانان» و فرستادن خانجپان را محکرمت و دارائی آف ۸ سواد فرمان واجب الاذعان 8 اک فتح عردن بعضی از قلاع دررن سال و بیان قضایای دیگر بر سبیل اجمال ۰ ذکر گرنتن قلعةً رهتاس" و پدست آوردن آت قلمه را بندگان درگاه گردون اساس* و عزعت مودن جناب مظفر نشان بدفع بقیه افانان" و کشته شدن و اسیر گرنتن ایشان دران بورش بیحد و قیاس ۱ طلب مودن آصف خان را به پایة سریر خلافت» و آفویض فرمودن مور دکاات برای و ردیت دزیر ی شبه و نظیر صاحب کفایت» و بمضی دانع 1 ساج شده دران حالت ۲ ذکر سیر فرمودن و شکار کردن حضرت خاقان اکبر بسرکار پنجاب و نت عودن بعط از خوائين قلعة کلمیر و قلعة ابدر را درین سال بعنایت ملك وهاب ی ۳ 4 گفتار در بیان ارسال نذورات و خیرات حضرت عالیمقام صاحب احتشام" مصحوب قیجة الا کابر سلطان خواجه را یه ببت اه الحرام" و مد ترمة حضرت رسول علیه اسلام ۱۷ ۱۸۳ ۱۸ ۱۸۷ ۷ ۳۳ ۳۹ ۳۳۶ ار بیان عمارت مسجد جامع فتجور سیکری» در زمان خجسته نشان آن ممر سپپر دوات و سروری ۲۳۹ ۳:۱ 16 ۳99 ۲ گ ن را ۲ #ض مهد علبا از دار الساطتة کابل" و آدرون مقصود جرهری میرزا مظفن حسین را 0؟ ذکر م‌اجعت ِ حواشی فهرست اشخاص و اقوام فهرست مقامات فهرست انساب ۲۳:۹ و دیاب سح 4 یک از ماخذ میم تاریضی کر در عبد جلال الدین ابر الظفر مجد | کبر شاه تیموری گورگای بادشاه هندوستان تایف شده» و پاره ازان ما رسیده است؛ کتای است نادر و کاب کر تاليف حاجی مد عارف قندهاری می باشد, و بار خستین باسم تارخ اکیری خدمت علبای تاریعز ناکین ام قواقاب عبد این بادشاه بزرگ آفاز شأة ثانیة هند پشیار میرود - چندین عبا و حکاو ادبا و شمرا نه تها از اطراف این علکت طریل و عریض مك با شده. بلکه از افخانستان و ایران و توران, حی از عراق و شام و حجاز ۵, بهند آمده. و از پور افکار دوشن و طبائع ستیر شان اذمان. باشندگان ان بلاد جنت نشان را رشك مهر و ماه ساخته اند مورخین این عبد؛ احوال و وقانع اکبر و خاندان بزرگش را بتفصیل بیان کرده, و درن خصوص چندین کتابهای بزرگ و کوچك تالیف کرده اند - ابا آچه ما در دست داریم» از حبث زمان تالیف بقرار ذیل اس : ۱- قاس الآثر میر علاء الدوله قرویی» سال ۱۵۷۳:۹۸۱- ۲- ارخ الفی ملا احد تتوی وغیرهء سال ۱0۸۸-۹:۹۹۷- ۳- تذکرة همایون و اکر بایزد یات سال ۱04۱:444- ء - طقات اکری نظام الدن احد مخشی؛ سال ۱04۳-۵:۱۰۰۲- ه - متخب التواریخ عبدالقادر دایونی سال ۱۵40-1:۱۰۰6- - اک نامه ابو الفضل, همان سال تالیف بدانونی‎ - ٩ تارخخ قندهاری ۰ بط ۳ ۷- تارخ حتی شاه عبدالق محدث دهلوی؛ سال ۱۵۹۹-۷:۱۰۰۵ - هن ابراهیبی فرشته» سال ۱۹۰۹:۱۰۱۵ - چون قندهاری در ان تالف از مقطع قاس الآثر که مشتمل است رف راتتا عرد بایر و همابون و اکر» اخذ و اقتباس کرده است» و تارسان دیگر که ازیشان ذکری دفه. هیچ کفت که ان ریخ نادر و کباب باستثنای نفاس؛ ۱ ۱ کر از احوال سلطنت اکری بحث م‌کند - احال و اشارتی تکرده. می توان از همه کتب تاریضية_ عبد اکیر مقدم؛ و دوعین کتابستی 5 ا-مرآ رت ۹ ۲ ۰ ازن جت هايتة آ ده که مورد توجه و اهر التفات مورا و ازن < 1 ۲ ث پید قرار یابد - 5 بدختانه جز مورخ فرشته و عدالباتی نباوندی ریخ تگاران آینده در ی( 7 ۱ 7 ۱ مرلنات. شان ازد نام پرده - لازیب که مولوی غلام نامط و منشی سروپ‌چند انگلیسی الیت ( 131۲۲02 :15 ) (۲۷۲:۹) ز کتا که بظر. اینان هم تارخ رماری را خود ندیده؛ بلکه بواسطةٌ کتایي دیگر (4 بش توان شد) پیضی از مطالبش را فقل کرده اند - ان جانب غبر از فرشته نمی و اوترا ناد مکنند» ول بقول مودخ مخطو طه ازی يف گران ارز در کتاخانة رضاء رام‌بود؛ محفوظ بوده - ۲ اقتضا مکرد که آن را بعد ‏ تصحیح شایسته و عع بندگان اعل حضرت نواب رام‌پود؛ سید معین الدین ندوی ‏ مرحوم که قدامت زمان تالف و ندرت لسخه تشه بایسته اپ رسانده شود - دام اتبالیم. کار تصحیح و حشیه ه حاجی 4 ۱ و تاضانةٌ رض ۵ ده ان زمان تالف فبرست خطات فارسی کتاضانة رضا مشغول و درا د با لا / ۱ ۱ تفر بسن شد - مشارّ البه با کال دقت نظر کاد مفوض را بانجام دسانید. و 7۳ 9 اعل کتاخانه بودند؛ تگران حواث را لفرمودة یناب سید او مد جوم که راد سی د. ۰ بانگلیسی نوشت - بای بخ بش اوق کاب طبع شود, دریافت رسید که زسخة دیگر ازین عارخ در .کتابفاث دانشگاه کمبرج (اتگلنتانی ) عفوظ است - عکس فووگرانة آن را از میتمم کتاانة مذکور خواستار شدم - چون نس عکس مارسید» دیده شد که دارای تصحح و تخیر و تبدیل خود مولف است - و این وصفی است که نزد محققین بسار گران بها و جالب توجه ی‌باشد - ول درین اشا مصحح از رایپور ه پتته (بمار) رفت. و کار مقابله با نس کمرج به دکتور سید اظبر علل مرحوم؛ استاد داشگاه دهل, و این جانب مفوض شد - دکتور مر‌حوم بعیدة خود گرهتند که حواشی سابق را بفارسی ترجه کند. و مطالب و حوالهجات تازه را بر نوشتة حاجی صاحب مرحوم بیفزایند - چون کتاب بصورت نو و شکل جدد مرتب و مپیا شد. هندوستان دچار صدمات میاسی و اقتصادی جنگ بزرگ دوم بوده, و ازين رو کار طباعی شحبز تاخیر افتاد - پید آزادی هندوستان که ایالتهای نوابان و راجگان این دیار حکومت هند انضيام یافت. اعلی حضرت نواب رام‌پور, دام اقبالیم» کنتایضانه را وقف فرمودند» و عنان صدرات ملس منتظمة وقف را دست خود داشتند - نیج" هیثت پیشین اين خزانة کتب رو بفیر نماده مائل پبترقی گشت . بمد چندی از اعل حشرت صدر ملس منتظمة وقف پاین بندُ هیچمدان اشارت رفت کر نس را که برای طبع مپیا شده. باز با هر دو نسخة خطی مقابله کم و مطالبی را ک در کتایای نو چاپ شده یام بر حواشی مابقه یفرام - ۱ چون مصحح ثانی بعد لقسم هند بکراچی رفته همان جا فوت شده بود این جانب چی تها تسیل اس عالی برخاسم» و مد سعی بسیار و جید طویل از عدهٌ تصحیح متن و تخیر و تبدیل مناسب در حواشی و بحث از احرال مولف و تارخ تارخ قندهاری تالیف کنتاب و کیفیت نس رامپور و کبرج تا مد استطاعت خود برآمدم - ایدوارم که «ورخان هند و معارف پروران دیگر دیار خللی که در متن و .حواشی بباندهبر گوشش ناعام. این جانب حول بفرمایند. و صوای که به بینند» از مصیحدین مر‌حوم بشیارنده» و در حق ما همه عفر و درگزر را از مخشاایندة ضخیرایشگر خواستار بشوند - در آخر ی‌خوام خدمت بندگان اعل حضرت تواب رام‌پود؛ دام اقبالیم» بصمي قلب مدیهٌ تشکر و امتنان پیشکش بکم که دون توجه عالی آن والاتبار بللدآستان نمی نوانسم از عبده این کار بررگ برآم - و نز کارکنان هندوستان پرتتگ ورکس رامپود دا سپاس گزارم که در صعت و حسن طباعت کتاب میج کك را دریغ نداشتند - کاضانهٌ رضا - راپور امتیاز عل عرشی ۰ جولای ۱۹۱۲ع مدیر کتانه هو احوال قتدهاری 42- با این که قندهاری تارعض بزرگ نوشته. و کنتابش تا زمان فرشته در دست مورخین هم بودهه تذکره نویسان مابند در ی" جسس احوالش نشده اد - از آنچه خودش در کتاب حاضر وشته گذاشته است. معلوم «یشود کر )۱ تامش ید اعارف (۲) و زادومش ندهار بوده )۳( و سعادت زبارت حرمین شریفین را هم ثاثل شده بود - بایزد پیات او را باس ۱ ازو نام برده؛ هرجا حاجی مد تندهاری وشته است"- عبدالباق ماوندی حاجی عارف ذکر کرده"- و فرشته که چند جا چپار جا ناش را آورده, و دو جا عارف مد قندهاری" و در دو جای دیگر مد عارف قندهاری تکاشته - چورت فرشته هیچ جا لفظ «عارف» را جزرو اسش قرار نداده. ی وان حدس زد که عارف جزی نامش نبوده» و مستبعد نیست که تخلس بوده باشد - از مبلغ علیش چیزی بطرر قطع می وان کفت . اما از عبارات عربه 6 در خرن مطالب و ماح متفه آورده. هویداست که از آفسیر و حدیث و ادب مرة میداشت - و چون اشعار فارس شعرای پیشین دا هم لقل می کند» می توان فیمید که ادییات فارسی را نیز مطالعه کرده - در باب علاقه اش به رم خان خودش میگود که «مولف این تاریخ دران اوقات (یمی وقی که پپرم خان در پتن بقتل رسید)/ اور «طلاومبت. ز: بندگی واب خان سعید بوده»*- ۱ ان ملازمت چه نوعبت داشت؛ مولف بصراحتش نبرداخته - اما نهاوندی )۱ تذکرة هرایون و اک ۱۸5 - (۲) گلشن ابراهیمی ۴۵/۱ ۲۲۷ ۳۰۰۲۱۳۲ ۳۰۷ و ۳۰۱/۲ 2۳۱۱ (۲) من رحبی ۷۸/۱ ۲ - (؛) ایضاً ۸۱/۲ - (۰) تارخ قندهاری ٩4‏ - تاریخ قندهاری ۱۲ ار را «مير سامان عاخانان مرحوم» وشته است - قتدهاری این م نگفته که سلسلا ملازمتش تا چه مدت دراژ که - کر بتول باوندی «مدتها در ساك ملازمان آن خانخانان سعید شهید بود» " ِ نسبت به آغاز ملازمتش جز ان نمی توان کشت که زمای که برم خان حام قندهار بوده» قندهاری دست دامن قو لین زده, و تا زمان قتل او باو پیو سته است - وقتی که خانخانان در کپایت بقتل رسد؛ و اردویش را بیام و کال تاراج کردند, قندهاری «هبراه ولد خان مشار البه باحدآباد که پای تخت مان گمرانسته توه. نود -چرزن. هه داجة طوف حربیت: شربفبه داشت .... لاجرم از گبایت یکنتی نشسته. احرام لا امای بسته متوجه جده شد - ...۰ لس از چند روزی باد حالف وزنده» بستة دام ایام و یال و خسته سرام چرخ دولاف باکت ده مانته اوز ماه سر گزدانت و حران در ورطةٌ هاثل و دریای ی ساحل بادم که اه از فرط نام‌ادی شرطً طالع موافق آمده... سفیة آرزو را جانب هرموز انداخته, سبب جات نام‌ادان گشت - ...و سمادنی حقیقی ساعدت کرده, از راه خشکی شرف حج و زبارت اعه و م‌اقد مشاخ عاله از راه لاد و بصره و بذداد و شام بقافلةٌ حاج شای هبراه شده, پآن سعادت عظبی که عبارت از زیادت حرمیت (لشریفین است. فامز گردید» "- مولف ازن سفر سعادت اثر کی مراجمت کرد» و پس از برگشتن بهند اول بسلك ملازمت کدام امیری از ام‌ای اکرشای مسلك شده, و در کدام سال با مظفر خان تربتی یوست» درد هیچ يك از مصادر موجوده محفوظ نیست - ابا خود مولف می گوید کر «ان بیچارة کته ...در سلك خادمان آجناب )۱( مار رخیمی ٩۲/۱‏ 2 ۱/۲ (۲) اتاً ب/ب -‏ (۳) ادخ قندهاری 14 ۰ ۰1۵ ِِ ۳ دیاچة مصحح (نظفرخان) از بماد و آن حدود آمده بوده"- و مطابق بان مولف» مظفر خان در سال ۵٩۸۲‏ (ع۱۰۷ع) در مار در صدد دفع افنانان بوده - لمذا باید تعلق مولف با او پیش ازن زمان بوده باشد - باعث بر این علاقهمندی خواجه تاش بودن هر دواست؛ چه مظفر خان دوان بوتاث بدم خان و قتدماری میرسابای آن امیر پاتدبیر بود - و بابد هردو دران عبد يك دل و يك زان بوده باشند - در جادی آلاخره سنه ۵۹۸۵ (۱6۷۷ع) که مظفر خات حسب طلب اکر شاه بآگره آمده مولف نیز در رکایش بود - سپس ازو «رخصت گرفته, چند روزی محروم از سعادت دیدار شده باز مانده - ناب بنده نوازی فرموده؛ بنات نامه نای سرافراز کرده, اظبار طلب کردند - و ان پنده پنابر اس لاذم الاتباع قدم از سر ساخته عازم شده. در واحی حضرت دهلی پشرف ملازت مشرف شد» - تندهاری از آگره رخصت گرفنه + کجا رفت از کتاب حاضر بوضوح نمی پیوندد - اما پید پرای دیدار اهل و عيالش بوطن شود رفته و زود برگشته باشد - زرا ک ما او را در همین سال همراه مظفرخان در اجودهن ی یینم» و بتول خودش در اوائل رم سنه ۰۹۸۰ (۱۰۷۸ع) «یل ازان که بندگان حدرت غاتان ا کی پزیارت مرقد حضرت قطب وحید شیخ فرید قدس ب عقت شود که مولف اوراق که در اردوی ظفر قرین مره بوده بدوات پای بوس مفتخر و سرافراز شده, عنصب دیوالی سرکار پنجاب ممرای . مخدوم اللك مولانا عبدالقه مقرر فرمودند» لکی مولف بسیی که اظبازش مناسب نه بنداشته» و آن را «ی سبی» گفته «دازر استعفا جسته» بةناعت قرار داده؛ و بدرویشی قبام #۴ (۱) تارخ قندهاری ۰۲۲۳ (۲) اساً ۲۳۲ (۲) ایضاً )۲۳ - تارئخ قندهاری 13 از عبارات الا مستفاد میشود کر مولف در عشیت امور ملی نیز چندان رتبی داشت که بران او را مرسامان خوده و اکبرشاه به منصب دیوای سرکار پنجاب سرافراز ساخته بود - و پیداست که این هر دو منصب را دران عبد می توان باعث افتنخار برهمگنان پنداشت - ن ام دانستیی است که پس از مرك یی اخیر, بر قندهاری چه رفت؛ و او بکدام امیری پیوست» و چه کار اشتفال میداشته است - مگر تا وقی که اجزاء دیگر کتاب در دسترس نباشده نمی توان یی به حتیقت این امور برد - جوز نار قندهاری 7ب خطوطةٌ تارخ قندهاری که میدارم» مشتمل براحوال حکرمت اکر شاه تیموری ی باشد؛ و حسب تصرخ دیياچه به «مقطع» موسوم است - و از قول موه خن راز مطلع به مقطع رساندم میتوان یقین کرد 5 کتاب به مطلم و مقطع منقسم بود - چوت تذکرة نفاس که مقطع ازین نام خوشتر نباشد الاثر یی از ماخذ قندماری است, و آن را مولفش" هر مطلی و بیست و هشت یت و مقطی ترتیب داد» ازین گمان ی برم که قندهاری هم بر اثرش رفته» تارخش را پر مطلمی و چند یت و مقطعی مرب کرده ود - آت مطلع و چند. شتا( کسان ما درست است) حاوی بر تارغ تاجن ماهر فا وآند‌های عگرااشی یوت داي باود اطلاای. :مزیته ور :ها تست ابا از وله نجان ها در کتاب حاضر و یز در تارخ فرشته و ماثر دحبمی دیده می شوده پیداست کر کتاب حاضر يك تارض (۱) مولف نفائس الثر میر علاء الدوله ين مير یی ین میر عبداللطیف من مير قتلب الدرن حیدر سیفی قزوینی متخلص به کامی است که در سنه ۸٩۸۲‏ (۱۵۷4-۵ع) وفات یافته - ۱۰ دساچه مصحح عام هند بوده - " ". مقطع که عبارت از بخش حاضر است, بقول موف پنیادش پر مقدهة و مقصدی و اعد نهاده» و مقدمه را برای ذکر احوال اکرشاه قرار داده [. شد - بدختانه هر دو سخه که در دست دارم مقصد و خاقه را ندارد ازین جبت نی توا دریافت که مولف دران مقصد و خامه چه وع مطالب را شرح داده بود - نام کتاب | تاریخ کامل قتدماری چه نام داشت ؟ از نسخة کیمبرج مت[ که مولف آت را به «مظفر نامه» موسوم کردم چنائیه مگوید : " «وقع و الّاس آاست که سخن شناسان ایام و مشیان عطارد کتابی میا فرجام و مطالمان ان مظفر نامه خصوصاً جلة الك هندوستات و ِ دستور جبانان سیف الدین مظفرحات که عوجب التفات شریفش این کتاب شالف ی پوندده خلت انصاف عخشد. عوهاً ارکان دولت و ییات خسرو بزم اسفندیار رزم این کلیات صدق پوند را محسن تصدیق مقابله بماینده درن وصانی گواهی دریغ ۳9 ازن یا واضح می‌گردد که (۱) مواف تاریخ مذکور را عوجب التفات شریف ظفرخات تالیف کرده» و ازن رو (۲) ناش را برنام آن وزیر نیکوتدبیر «مظفر نامه» گذاشته آ غالا بمد وفات مظفرخان مولف خواست که بدربار اکری آقرب جوید, و ان تالف را ذریع آن تترب قرار بدهد - ازین جبت بای «مظفر نامه» (۱) تارخ قندهاری ۲۵۱ - و نیز رگ به ۲۵۵ - (۲) چنانچه در نسخهٌ مذکوره هرجا که برای شاه کبات , دعائیه نوشته" بالاتصال مطافرخان را بالفاظ «وزیر مظفر زشان» شامل دعای خود کرده است - رك به ٩۱۰/۷۱ ۲۳/۹ ۲۹۲۰۵ ۱۰ ۱۵ ۱۵/۵ ۱۷/۵۲ ۱۳۸۱۹۱۸/۱۱ ۳/۷ ۲۱۹/۲ صفحات‎ - ۱۸/۲۸۹ 2 ۱۳/۲۰۱/۹۲۱ ۲ تاریخ قندهاری تا نفرم را به «تاریخ اکری» موسوم کرد - نماوندی در مقامات مذکورة ی تارخخ قندهاری را بنام «تادیخ اکری» باد کرده نب )۱( ولا" در ذکر میرزا جبانشاه ی‌گوید : «عارف مد قندهاری در تاریخ اکری آورده الغ» - (۲) ثاناً در ذیل احوال سلطات مود میرزا و پسرانش می ویسد: دو عارف مد قندهاری.... که مولف تاریخ اکبری است الخ» - (۳) باد سوم در ذکر سب بان گفته: «ممد عارف قندهاری .... د اکری که پنام نای خلفةٌ آلپی نوشتهء آورده الخ» - (ع) جای چپارم در همان ذکر نوشته : «آچه در تاریخ اکری که تادیخ رقزده کلك عجد عارف تندهاری میرسامان. خانخانان مرحوم بود الخ» - ازن بی توان قاس کرد که نسخهٌ که نماوندی در دست داشت, موسوم به تاریخ اکری بوده - ُ ار کسی بگوید که نباوندی ان الفاظ را بطور عم + اد تکرده این قرینه که در همین کتاب دو جا ا کر نام اوالفضل راهم «تاریخ | کری» گفته ما یی گرم که نهاوندی جائی میگوید که «نادیخ اکری که بنام نای خلفة آلبی وشته» - و نظر برین افاظ ی توان گفت که قدهاری کتابش را بامعی موسوم کرده که بامم پادداه تعلق مداشته و آن مجز «تاریخ اکری» دیگر نمی تواند شد - ایغ تالف | عکری نیست که تاریخ آغاز و اتمام کتاب را چنانک وده: پان کرده شود؛ زرا که دباچه و خامة کتاب که عون حامل ان چنین مطالب ی باشد» ضانم گشته - اما نظر بواقعای که در شش حاضر (۱) مآثر ری ۳۸/۱ د ٩۲‏ د 2۱/۲ ۸ - ماخذ قندهاری ۱ این ۱۷ دیاچة صحخ م ذکور شده. ی توان گفت که (۱) ان تارنخ پس از مراجعت میرزا مد حکم بکاپل کٌ در ماه صفر سنه ۵۹۸۸ (۱۵۸۰ع) واقع شده. باجام رسید- (۲) و بقرينة تبدیل کردن نام کتاب از «مظفر نامه» به «تارخ اکبری» مستفاد ی شود که مولف آت. را بعد فوت مظفرخان تربی در دیع الاول سنه ۵۹۸۸ (۱۵۸۰ع) ام کرد - (۳) و چون درن کتاب. شکست میرزا مد کم بر دست شاهزاده شاه اد که در جادی الاخره سته ۵۹۸۹ (۱0۸۱ع) واقع شده. مذکور است, لپذا باید کتاب بمد ازین تارعخ بانجام رسیده باشد"- (:) و چرن مولف عبدالرحم خانخانان را دو جا باد کرده: اولا در ذکر شرادت بدرش بیرم‌خان" بنام «مجد رحم». و بار دیگر در فش قح کجرات" بلقبش «نواب مرزا خان». ازين می دانیم که تا آن وقت عبد ارحیم خطاب خانخانان را نائل نشده ود - مطابق نماوندی" عطای خطاب خانخانان جلدوی خدمانی و در فتح گجرات در محرم سنه ۵٩٩۲‏ (۱۵۸۶ع) از عدالرحم سرزده - لپذا باید این کتاب پیش از سال ۵۹۵۲ (۱۵۸4ع) نامام رسیده باشد - م‌ قران کفت که قدهازی, در کرد آورردنق وقائع بادشاحان و ام‌ای پیشین از کدام کتب مطالب را رچیده - اما چنانک خودش چند جا در متن کتاب. و محشیان در حواشی خود. ان طرف اشاره کرده, در مخش حاضر از مقطع نمائی الا ثر نه تنبا اخذ ءطالب بلکه اقتب‌اس عبارات م ی کته کر تطون شاه ی‌خواهي کر دوسه عبارات قندهاری را مقایل عبارات مقطع تفاس پنویسیم, تا دعوای ما بي دلیل شمرده تشود- (۱) تارخ قدماری ۰۲,۷ (۲) رك دیاچة مصحح ۲۲- (۲) تاریخ قندهاری 24 - (4) ایض ۱۷۸ - (ه) ماثر رحیی ۱۱۷/۲ د ۲:۱ - تاریخ قتدهاری تاریخ قندهاری (۱) بمد از استاع این فتح بندگان حضرت‌ناقانا کر بمزم سیرایذار فرموده" بدوات و اقال مندو رتتند- وآن مماکت راکّترن‌مااك هندست بفر قدوم رشك فردوس برین ساخته" بسعد از اندك اوقای العود احد کریان مجانب داراللافة آگره کٌ مستقر سر بر ساطت است» تبضت فرمودند - و در همین سال حضرت خاقان اکر ی شال پدوات و اقبال جانب کره مالکپور برسم شکار حرکت تمودند - و عل‌تل‌خان کر حامٌ ولایت جونپور بود؟ بعزم (ساطبوسیءشرف شده" چند روز در خدمت و بندگی اقدام موده" او را رخصت مانب جونیور داده مراجعت مودند- (ص ۷ سطر ۲۰ تا ۸ سطره) (۲) حطرت‌خاقان! کبرهمدلتگستر مضمو نو لک اقصاص حیاقرامنظور داشته‌ف ماناعل نشان تفا ذیافت که ادهم خان را به بالای قصر آدرده" از بالای قصر که در وولتخانة قلمة آ گره‌داقع است؛ بزیرانداخته* جان‌بداد و ناچه بد ‏ مصراع: فلك خندة زد که آن نیز شد و آ تش آن فته پآب معدات فرو نشسته - بیت چوبد کردی» مباش اعر ز آفات که واجب شد طیعت را عکانات (ص ۷۰ سطر ۱۲ ۷ ۲۰) (۳) دقت صبح از اما توجه فرموده" دراف راه پگمات آنک سپاه ظفر پناه ک از پیش رفته" در جالور خواهند بود" با چن_دی از خصوصات عنات عزیعت مانب جالور معطرف فرمودند - بقیة مپاه قریب بعصر در بگوان‌پور تزول کرده بودند که مات ساعت حضرت خاقات اکر بدولت رسیدند - جانب آگره نبضت فرمودند سال بمزم شکار مجانب کره ماتکیور حرکت مودند- عل قل خان در انجا بعح ملازمت رسید- چند روز در خدمت بود - چون‌حضرت اعل از انجا مراجمت فرمودند» او را مانب جونیور رخصت مودند (درق ۱۸۹ ب سطر ۱۸ تاورق ۱۹۰ الف سطرج) حضرت اعل بادشاه نظ رک یااثر داشت_فر مو دندکه عکافات آفب ادهم خان را از 9 کلتند و آ تش فته را پآب معدلت فرو نشانیدند - ییت (ورق ۰ الف سطر آخر تا ۱۹۰ ب سطر ) ظفر اثقباه رفته بودند متوجه درگاه ی نیاز شده دعا خواندند؛ و ۹ بان میس (ص ۱۷۸ سطر ه ۲ +) (4) دقت صبح روز چمارثتبه ؛ شبرجادی‌الاول نة مذکوره بمسد از ادای ماز مرزا غیاث الدین علی آخوند را طلییده پرسیدند کر وجال ایب ام‌وز در کدام جانب است - و دعای رجال القیب را از وی تعلم گرنته» (درق ۲۰۹ سطر ه تا ۷ مذکور بعد پثرائط مام عجا آوردند" و ار را جیا جیبا عنایت موده پدست مبارك خود دوشانیدند ‏ بعد ازاتف سس بل رگا شده روی نیاز برزمین اخلاص نهاده دعا فرمودند؛ وپس ازان سوار شده چرن بدو کروهی احدآباد رسیدنده خان اعم را کر در احدآیاد بود" اخبار کردند که مکل شده برون آید (ص ۱۷۹ سطر «۱ تاص ۱۸۰ سطر ۱) کس فرستاده خان سس (ورق ۰۹ ب سطره۱ ۲۱۰۱ الف‌سطر ۲۱) ٩‏ شاس تدخ تده| مقطع تاریخ قدهاری اگرچه در پرلوی اکرنامه و طقات اکری وغیرهها کوچك بنظر م‌آند. اما دارای خصاص آینده میباشد : (۱) قدهاری در آخر هر گفتار پمنوان «دعاء با «دعای حضرت پادشاه» جلاً چند ی ویسد ک در نسخةٌ کیمبرج اولا" «شتمل پر دعای برای بادشاه و مظفرخان هر دو بوده, و باز نام مظفرخان قلیزد شده است - (۲) در حت عنوان «گفتار در بان (مضی از محاسن ذات هاون: ال سی فتره وشته. و در هر فقره خصلی از خصائل بادشاه را یاد کرده, و باز مفتخرانه می کوید که «ذقیر یی بضاعت برع ان فقرالست» (ص ۳4)- (۳) واقعات و جزئیای ثت کرده که در ماخذ دیگر یافت نمی شود - لا در ذکر بفاوت عل قلل خان می نویسد که | کر برای دفع این فتنه پنفس فیس روز سه شنبه ۲٩‏ شیر شوال - ازآب جون عبور مودند - سه روز دیگر جبت آورون توعانة ش یه و جمع شدن عضی از سپاهیان توقف افتاد الخ (ص -)٩۸‏ تاریخ قدهاری ش یا در بان عبارت داراللانة آ گره می‌گود کٌ دو هزار استاد سنتگ تراش و دو هزار امتاد گلکار و چونه‌کار که دران عسارت قلعه کار مکردند» هر روز پای کار میآمدند الخ - (ص ۵ع۱) يا در سفر گجرات می‌کند که بر کنار دریای عمان ا کر غبارشان در ساغر هلال شان رته» آب عشرت در کشی و کشی در آب انداخته ال - (ص ۱۱۱) با در آخر بیان فتح کجرات می‌گوید که «اتفاقا درا روز از جانب فرتگان که به بندر دمن و سواحل دریای عبان متوطنند ابلچیان فرتگان آمده» چند ارابٌ شراب پرتگالی آورده بودند الخ- (ص ۱۷۱) پا در حکاحت ماصرة داد ذکر ی‌کند کر بعد چند روزی که قریب ماتکپور رسیدند. پشکال بوعی شد که ابر سراپردةٌ میاه در فضای عا علوی کشید ال - (ص ۱۰۰) با در بارهٌ ار می‌نویسد که حضرت خاقان ۱ کر از عید رخاف سنهٌ مذکرره در ده کردند - (ص ۲۳۳) با در بارة مقای که آنجا | کر را البام شده بوده ی‌گرید که «آن منزل را مک خرد موسوم گرداندند» - (ص ۲۳۹) يا در ان مراجمت مهد علیا از کابل ذکر ی‌کند 5 صیة میرزا مد حکم را جبت ازدواج واب شاهز ادةٌ عالیان مد سای میرزا ناهد فر‌وده الخ - (ص ۲4۵) با دک القی میکند کر در دیع الاول سنه ۵٩۸۷‏ در فراش خانٌ حاصه . دار ثلافة فتحور افتاده و تا يك کرور تغمیناً اسباب - بسوخت الخ - (اص ۲45 معپذا عبارتش چنان نصیح و عربووط نیست که در طبقات وغیره می تیم ۷1 دیاچة ممیح ز: .۱ کر اشعاری که بظاهر بعال از شود قندهاری است» بسیار ساده و عامیانه بنظر ی آند ۰ لوط کیبمت | اه کبرج ک علاء‌تش در حواشی کتاب حاضر «عك» قرار داده شد. دارای عبارانی است ک بظن قوی خط خود مولف است؛ و ازین ‏ " جت خیل گران ارز بشار میرود - اما نه تها مقصد و خائه را ندارده بلک بر گفتار ۲ از مقدمه عام روک ات متن این نسخه مخط نسخ خوش؛ و عبارات مبدله بت استعلیق عادی که تا عهد اکر رواج داشته, وشته شده - مر‌کیش میاه و عناون شنگرفی است - عدد اوراقش ۱ه و شار سطور ۲۵ است - طول و عرض کتاب ۸۰۱۸ < ۶ و طول و عرض حصهٌ مکتونی ۷۱6 سنی مر می باشد - ترتیب اوراقش نادرست» و چندین اوراق ل تشد اضعا دق قدوی کرخورده و آرسیده بنظر می‌آند - متن این سخه غلطبای خطی خطی راداراست که از مثل ممد عارف قندهاری مستیعد ی اند آزین رو ی‌توان‌گفت که مولف تصحیحش کا ینبفی نبرداخته است -: ختاو طه را ‌ دهد | نسخة رامپور که در حوا شی به علامت «عر» مذکور شده» اگرچه از سخه سابق کامابراست, اما این هم نه فتط متصد و خاعه بلکء مقدمث کامل را مم دارا تیست - من این نسخه هم بهمان خط ستعلیق عادی که بالا مذ کور شده» بر کاغذ بادای رگ نوشته شده. و دارای جداول طلائی ولاجوردی است- مکش مل «عك» میاه و عناوین شنجرقی است ‏ حوضة کتاب جدید و هبرنگ کاغذ متن است - ورق اول و ورق هفتادم ضالع گشته و رجای شان دو ورق ساده منضم است - مداد اوراقش ۱۱۷ و عدد سطور ی باشد - طول و تاریخ قندهاری ۳۲ عرض کتاب ٩۱۱۵۰۳۲‏ و طرل و عرض حصٌ مکتوی ۷۱۸۷۰۱ سنی‌متر هست - در | کش صفحات علامت مقوط عبارت موجود است؛ اما عبارت ساقطه با حاشيهٌ اصل از بین رفته است - کرخورده و آرسیده هم هست - چون عبارت ان اسخه با عبارت مرءه «عك» مطابقت دارد. می توان کیان کرد که از «عك» منقول شده است - و چون در ورق ۱۰۷ الف عبارف بوده که مد بکزلك برداشته شده و حالا ناخواناست و معلومست که حق ان کار مجز مولف دیگری ندارد, لپذا می توان یقین کرد که این هم نسخة مولف ای انا ای نان حاض راداو( مس از روبا وجود عان خط رمیمات سخة سابق مانا ست» نمی توان گفت که مخط خود مولف است - پارة از تارخ قندهادی . | مت‌اسفانه گفته میشود که دو ورق از کتاب حاضر که علافه خر کتاب داشت. و در «عر» بر جا نوده. از راه سپو از نظر مصححین مانده, و ازين رو نه رمقامات وضاحت طلب آن حواشی نگاشته شده. و ه در طاعت آمده - چون این جانب بعد طبع کتاب بر آن مطلع شده ناچار آن را در آخر مقدمه جا میدمم يقین میدارم که در طبع دوم اين اوراق در جای معبود خود چاپ خواهد رسید - ازینجا عبارت قندهاری آغاز میشود : «و بارخ ۲ شپر جمادی الاول سنة مذکوره" میرزا وسف خات و نورگ غان و گوجرخان و کور مانسنگ" که راولی لشکر فیروزی اثر مقرر بود. (۱) نی سنة همه هجری کر با ؛ جون سال 2۱6۸۱ تطابق دار -‏ (۲) یمن کنور ( و بس راجه ) مان ستگهه بن راجه بگوان (بهگوان) دای رن راجه بپارا مل کپراهه زمیندار یر که از اعاظم ام‌ای | کرشاهی و جهاتگیری بوده" و در دک (ممر م9 سال در سنه ۸۱۰۲۴ فوت شد - متمبش ۷ هزاری بوده - رك به تارخ محدی والة جمانگیرنامه" ما ثر جبالگیری" طبقات اکبری؛ و صبح صادق - ۳۳ دیآ مسج .از آب نلاب بکشتی گذشته" موجه پشاور" شدند" - مجرد گذشتن ام‌ای منقلا و قبل از رسیدن چتر ظفرییکر گاشتگانی میرزا مجد حکم قلعهٌ شاور بلك کرتلبای و گنای و جلال‌آناد" را گذاشته گرخته رفنند - حضرت خاقان اکر به بنای قلم در کنار آب نلاب ح فرمودند. و جبت مصا و اجور آن از سرکار خزانهٌ عاه مبلغی معین فرمان صادر شد که تحویل ایند - و صاحب اهیای آن قلمه را کر انك بنارس" نام شده. خواجه مس الدن‌جد خوافی" ک درن ولا از جانب بکاله و ار آمده بود و شرف پایبوسی معزز گردده» مفوض مودند حک یز صادر عد 5 کروریان سرگاز خالصه درخور پرگنات 1 ده ایشان است, غله و دائه باردوی معیی فرستند (۱) بقول فرشته ۲۵/۲ «از سیب طنیان آب چرن بتن جسر میسر نه شد" پادشاه مع شاهزاده و لشکر یکشی از یلاب گذشت» - ۰ (۲) شهری مشبور که حالا شامل معلکت پاکتات منرین می باشد -‏ (۲) رك به ماثر رحمی ۸۷۹/۱ (») شبر معردف اففانستان که میات ثادر د کایل بر مسافت ٩۱‏ میل از پشاور واقع است - (امپیریل گزیتیر آف اندیا/۷0) - (۵) مات بنارس» پقرل طبقات ۳۵۹/۲ و به تبیتش نهاوندی در ما رحیمی ۸۷۹/۲ و _بدایری ۳۹۲/۲ در ماه رییع اثانی سال مذکور کنار آب نبلاب که به سند سا گر مشمور است" قلمة عالل بنا فرموده" به اتك بنارس موسوم ساختنده - و بقول اکرنامه ۴ و درج النفالس ۷ اف زر مد غات در اقباشامه ۲ ب ۱۵۰ خورداد بمد از گذشتن ده جر د دد گهری پدست مقدس بنیاد نهاده بدان نام اختصاص دادند - چن‌انچه در اقصای مشرقی مالك قامه ایست نام آن کتك بنارس" و بمیدة اهتیام خواجه شمس البین خاش که درین نزدیی از پنگله آمده برد" قرار گرفت» - و فرشته ۲۹۵/۲ می گرید ک «چون از تیلاب بگذشت؟ جمت ضبط آن حدود باختن تلم از کچ و ستک امس فرموده به اتك موسوم گردانید» چرا که در مذهب کفار منع است که از نیلاب عور کنند - و اتك نیز در افت هند بمنی منم است» - (۰) در طبقات ۵۳/۲؛ گفته که «الان عنصب دیوای سرفراز است - بدیانت و شجاعت و کاردانی اشتهار دارده + و در تارخ ممدی حت وفیات سال ۱۰۰۸ (حوالةً منتخب اتوارخ حسن یک خاک و اک نامه و اقاللامة جالگیری و صبح صادق و تذکرة گناهی تحت سنه ۱..۹) نوشته کر مشواجه شمس لین مد خوانی از وزرای اکر پادشاه" در دیراتی لاهور فوت شد در اداخر ذی الجة اين سا یا اوائل محرم سال آینده» _ ۲ که خرراك فبلان و قضم اسان و" سرعلف شنران خاصه شود - و بیگان حضرت خانان اکر و شاهزاد‌ای عالیان میرزا شیخو و میرزا م‌اری بتاریشخ بازدم شبر جمادی الاخر سن مذکوره از دربای سند دوات و اقبال تبور فرمودد - و حضرت خاقان اکر لصرت قرین بتعیة اه جلادت آین پرداخته» میرزا شاه مراد اقب پهاری جیو را نقلای لشکر فیروذی ار ساخته, با ام‌اثی که قبل ازین از آب نلاب عبور . موده ودد. مین فرمودند - و ممد قلیچ خان را نبز با جممی از خوانین و اما و یک جوانان ۳ ۳ ۳ فرستادند که در زکاب ظفر انتساب شاهزاده بوده. متوجه کاپل شوند - یت روان گشت شاه‌زادةُ ماه چبر چر خورشید بر اوج چارم سپیر مك گنفت در موکیش دورباش ز گرد سپاهش فلك عطر پاش و شاهزادة عالیان | خوانین و اس‌ای مذکوره بتاریغ ۱5 شیر مذکوره جلال‌آباد را مخ سرادقات جلال گردانیدند - و بندگان حضرت خاقان ا کر بز از عقب کرچ فرموده, بارش شهر مذکود جلالآباد را از فر تزول رشك ارم ذات الماد گردانیدند - رای عالك آرای خافان ۱ کر کشور کشای جبة بسضی از .صا علکت چنان اقتضا کرد ترة العین سلطنت میرزا پهاری جیو ا امر‌ای مذکوره از جلالآباد شا ان شوند؛ و قرل وجود میرزا مین باشد؛ و فلج مد خان یز در قوال جای سازده و هراول کور مااسننگ و سید بوسف خان برالغاد و نورنگ خان جراثغار اشند - و حضرت خافان ا کبر شاهزادة عالیان میرزا ششو یو را گذاشته" و محد سمید خان و راجه بگوانداس نزد آن قرة العین (۱) مان دم شهر جادی الاخره بقول پدایوتی ۲۹۰/۲" و نهادندی ۸۷۹/۲" و طبقات ۳۰۰/۲ «پانزدهم جادی اانی» - (۲) رك به طبقات ۳۹۰/۲ و بدایوتی ۲۹۳/۲" د مآثر رحیبی ۸۷۹/۱ (۲) رك به اکرنامه ۳۵۹۲ و طبقات ۳۹۱/۲ و فرشته ۲۵۵/۲ و اقبالنامة معتمد خانی ۲٩۷‏ ب - . ساطنت گذاشته» خود بنفس فیس یز متوجه شدنظ» و آهستگی و تهتگن عارم مدب چون " شترگردن ک بانزده کروهی کابل است؟ رسدند» روز دیگر کوج کرده میخواستند که از شترگردن و از نکسا بیرون آیند - فریدون جمعی از جوانان مقرری میرزا مد کم را با قریب هفتصد لفرژ سفن مود که در محل رآدت افواج قاهره از پچ و خم راه شترگردن خود را باردری ظفر قرین زننده و دست‌,ردی ایند - چون افواج قاهره از بعضی تسکتای گذشتند» فرصت غلیمت دانسته, آجماعت خود را باردوی حطرت شاهزادة عالیان زده» غنیمت بسیار بدر بردند"- فریدون زد مزا مد حکم رفته ترغیب آمدن نمود کر مره العین سلطنت جرال باید 3 صیح دوم ق ۳ شهر رجب سمنةً مذکوره که آتاب ورای طلوع کرد, و جهان را پنور خود منور ساخت, میرزا ممد؟ کم افواج راست کرده از برون شترگردت درامد. و فریدون را منقلای خود ساخته نگ پیش آمدند - چون اندك تفرقه و راشای بعضی اشکریان از تاراج ر الاب راقع شده ود صف آرائی نشده, و اما هنوز ما و مقام خود رفته بودند ک میرزا مد حکم با لشکر خود ظاهر شده - درن انا سید حامد خاری و عضی از یکبای را پیش رو ساخته کور مالسنگ منزاة قول شاهزاده در عالیان ایستاده» نورتگیتان و ؟ جرخان برالغار شده. و مخصوص خان * (۱) رك به فرشته ۲۹۰/۲ که ازین حا اقباس کرده است - د «شتر گردن» دره ایست در افنانستان که وادی قرم و وادی لوگر را تقسم می کند - و جای بسیار اهم است زیرا که راهی که بکایل میردد ازرن دره می گزرد - رجوع کنید به امپیر رل گزیتیر آف اندیا ۰۲۰/۱۲ - (۲) اصل دردیده ‏ و رك به طبقات ۲٩۱/۲‏ و اکرنامه ۲۹۳/۳ د بدایوتی ۲۲۹۸/۲ و ما ار رحیی ۸۸۰/۱" و اقبالشامه ۲٩۸‏ تب - ۳ «صبح ددم شهر رجب» در اکرنامه ۲۹۵/۳ و اقبالنام» ۲۵۹ اف مچهارشنبه غرة رجب» - (؛) اضانه از مصحح - (ه) «خصوص خان» بقرل طبقات ۱:۷/۲ «برادر سعید خان است» و در سالك ام‌ای دو هزار و پانصدی انتظام دارده - و او بقول | کرنامه ۸۳۲/۳ تا سا ۱۰۱۳ بقید حیات بووه - نیز رك به ما ثرالام۱ ۲۲6/۲ که می گوید: «در ادائل عمد جنت مکانی زنده بوده - ۲۵ دساچهة مصحح قندهاری ۳۹ جرانفیار! چای گرفت» و حضرت شاهزاده عالیان و تلج#دخات و سید بوسف‌خاتف و جمی از خوانین نوز در اردو بودند 6 جنگ واقع تاج فریدون که منقلای لشکر مخااف ود پیش آمده با جسی دست به تیا و کان و ششیر پردند - و آزین جانب شامی یک" ولد کوچك تبل‌خان دنشی و خواجه مد رفیع رستاق* و سرمدی ببارلو" و صجزی عرب" و قح دولت" ولد حسین قلی افشار ا چندی از یکبا تاخته - قح دولت" مذکور دران جنگ با یک از یکبا کشته شد - درن شا مزا مد حکم از عقب تثسته برآمده بقول مقادتف شد - زنورکیای که در بالای فبلان کره پیکر بوده هه را آ تش داده صدای مرک در عا می‌انداشت, و از سرش )٩(‏ کانون درون بزدلان را سوخته: بوفود دود بفضای سپیر کبود زمین و زباری را تاريك سداخت - زبورك اول از پیش دست راست میرزا مد حکیم گذشته. و زنبورك دیگر از دست چپ کذشته. زنبورك سیم بر سینة یی از جوانان که نزد میرزا مد خکیم بود بخورده کر از پشت او برآمده» بر سکس دیگر دسیده و .از پای دز .افتادند - درین حین کور مانشنگ و نورننگ خان" افواج فلان را بر صف یرذا تسد حکیم دو سه کس را از اسپ فرود آورده خاك , مقدلت حکیم ابن حال را مشاهده کرد. پای .قرار متزلزل ۱ ۳ ۲ رانده و حخود را رسانده. و درانداختند - چون میرزا مد (۰) اصل «جرانفاره اگرچه بقول اشنائن گاس این هم درست است؛ اما چون,مصححز سابق هر جا «جواثفار» را یه «جرانفار» تبدیل کرده اند" این جانب هم در متن «جرانناره را اختیار کردم ۰ (۲)) در اکبرنامه ۳۹۵/۳ ماه بت کولای» و او بترك تاد عجدی تحت سنه ۹۸4« در همین جنگ کشته_ شد - (۲) بقل تارخ دی در همین جنک کشته شد - (4) بادجود تفحص این نام را در مآخذ دیگر نیافتم - ۰( یز اکرنامه ۳۵/۲ و درج نفائی رت وخواجه عضری» - )٩(‏ در اک نامه ۳۰۵/۲ و اقالنامة معتمد خانی ۲۹۹ ب «فتح مبارك» ۰۰ (۷) در فرشته ۲۹۸/۲ «توزگ خان اتکهه - () رك به اکرنامه ۳۹۵/۳ و اقالنامه ۰۵۵ ب - شب و لشکر کابل روی در وادی پریشانی و هزعت نادند و بیش از یکدم در مقابل لشکر فروزی اثر نایستادنده و حسن عافیت خود بفرار قرار دادند - شعر هن اجه را پدل اندیشه کرده ز هبجا روی سوی پيشه کرده چوتاب حلهٌ شیران نناورد عنان بچید از میدان ناورد 1 رام اقفر یت حم/ مگ ۳0 در ذکر صادرات انمال و وازدات احوال حضرت سلیایت دسگاه ابرالظفر جلال الدین ند اکر بادشاه پادشاه یل اه مسلط ادا و اد ات بر مقدمسةٌ و مقصدی و خامه مباده شد مقدم-4 ور [(: فتحضیر| است در ذکر واردات احوال و صادرات افعال حضرت خاقان اکر معدلت کسیر حیده خصال ای گشته ممر بر پادشاهی جات شد گلشن ملك و روضه مت هم بر مراة ضاثر مپرتویر ارباب فضلا در ما چبر خسروی ماوات آراسته از رای جبات آرایت مقاألالست؛ بزبود دعای دوام دولت ده خلل نزن بافته, همواره ناظان بلاغت صحائف ادوار را محاسن آثار پادشاه کامگار مزین گردانیده‌اند» و ناثران راعت صفاج ازمان را بانوار ذکر سلاطیت : ر و اصحاب تارخ و علبا صورت ] این معنی عکس پذیر خواهد برد که چون دياچة مطلع که فانحذ این آرانتد ۲ نوات مقطع ک 7 ام ان پراسته حالانست, ایضاً ذکز خاتان اکر اکنل. خسرو جبانکشای | ی بدل که طراز رابت نصرت ما ل جلال اکر او مقدمات شارانست؛ و طلعة ! نور آتاب ذات بیشال مظلفر مور انور او طالع از ظبور اشارانست» ] ترتیب بلاد پن بر بای و ال لی لنان صسدقفی ال" خر بن تصرت شعار جلا داده, و دياچه هر قرثی را بذکر جیل صاحبقران مشرف گردانیده, و عنوان هر دولمندی را بقید مناقب ذوشوکتی نرتیب و زنت داده, گوش و گردن ایام را جواهر ماثر خسروان رفع‌قدار آراسته‌انده و اذبال شپور و اعوام را بزواهر شاخر شبنشاه سعادت‌یار مطرز گردانیده - و بر وقت استادانی که کوی فصاحت در خم چوگان مکنت ايشان بوده» در مار مکارم دلائل اعلام نصب کرده‌انده و بدایات حال سلاطین ذوی الاحتام را تا نبایات در رش اتطام کشیده اد -و مقدمات کار اینان را تا خواتیم جع کرده» پرتو ذکر باق. ماثر خلفا عساعی مشکور سرانحام باته, و مفاخر والیان سلف بر هیثت کامل تام گشته - چنانچه یشوای سخنوری؛ و مقتدای سحر نگاران تکته پروری؛ ابوالتاسم فردوسی طوسی؛ در گنجینة لا ی یان و خزیة دائم نشان که قصة نام آوران کیپات در شاهنامه پرداخته» بعد از گذارش نام اسکندر خوالقرنین زنام کلام عدح عین‌الدو له بلطاری مود سکتگین انعطاف داده - سود اين اوراق را آ تش اگر آن گزیده‌کلام بستایش خلف سبکتگین دماغ بلاغت عنبرین داشته, ترا تششد مجید بادشاه سلمات غرت افروختن و سیند مراد سوختن گرفت که تگین» خسرو روی زمین» پادشاه با داد و دین؛ فریدون‌فر جشید آئین» منوچهر چپر سکندر تزئین؛ مثنوی فریدون ع» بل سکندر قایت چو آ تش, ز رشك رخش چبر مبر اسلطان ابن اسلطان و اشاقات ابن الناقان ابن الاقان» صاحقران ظفرقرین, تخت شین علکت و سرافرازی» ابرالظفر جلال ابیت مد | کر پادشاه غازی که در پیشگاه جلالش دو ند سکن پشت خدمت سر سروراآن:: شاه گرد نکهازتی: فاك کر که خسرو پر چپر اسلطان این تاریخ قندهاری 3 دو ۲ کرده» و در جرگهٌ غلامازش صد مود ایبازآسا ایستاده» ست گدای درگه اوصد هزار چرن مود غلام قبر او صد هزار همچر ایاز لا جرم کلك پات بدولت پایدارش عرر کردن و تاج مباهات برافراختن واجب نمود» چرا که در سیاق اخبار ذکر پادشامی جمجامی توان کرد که در جهاگییی و کشورکثای باسکندر ذوالقرنین هبازو تواند بود - و پادشاه تخت کین سلطا مود سبکتکین» بسرینجة حایت خفای عبامی و سلاطین سامانی» خراسان و غزئین و بعضی از هند در حطةٌ تصرف آورده بوه و لیکن ططه ایالش از آن اقطار در نگذشته بود-سزاوار چنان ی ماد که شرح شة از مفاخر پادشاه سپپرآستان و شینشاه گتی‌ستات بقل دو زبان یان آن کند» زراک یمن معاضدت دو جایی و فر تائید صدای پدر بر پدر پادشاه و وال جبان» و دارای زمين و زمان است - مثنوی که از نقد عال گرفت . برآورده ایس بار بار ی که بگرفت خشک و دریای آب چون مدت مدید و عبد بعد اقطار اقلیم از روم تا هند» و از خراسان 5 پدر پادشاه پدر بر درخت رود شاهشپی خی لش از . فان تا سنده و از چین تا ابران» و از فارس تا تورات سک بالقاب عفلمت ایاب دودما عالشانش با زب و ساز بود و تارك مناير باعلا" شان خاندان سلطنت شانش سرافراز جهت» شش طاق او بردوش دارد فلك» نه حلقه زو ود کاشز دارد ید اقه و کال الطافه که حرت پادشاه باهکین اشال در مالك هند ه‌ مقطع مقاومات ستح رآقرفن :و غزوات اهدائین موده. و در امد خصائل ی مردی و مردی از جله پادشاهان ربوده» بفکر حکت‌آمیز صوال اعسال ارار ستوده - اگر اسکندر ساختن آئینه را آئین اختراعات دوربین گردانیده, دل روشنش آئينة یقین است که اسرار جبانداری دران ون و هویداء و یر منیرش مراة هدایتی کر خفا* رموز ملك ستای دران واضح و پیدا - و حکاکفته اند : ملتوی ای خضر و سکندری مشهور علکت را ز حک و عدل تو ور زاهنی گر سکندر آینسه ساخت خضر اکر سوی آب حبوان تاخت روشن آئینه است. مين و آب حوات در ایک تو 2۳ اسکندر از امن ار مد یاجوج یادگار سرادق وقار گردانیده, این پادشاه فرخنده ثار دفع اشرار و منع اضرار را بعدل پائدار استوار گردانیده که از هحنة عدالش مالك هندوستان چنان غوده بستر راحت است که بره از شیر شیر پرورش گیرد» و نذرو از شاهین مایت پذیرد -عسس و کوتوال اگر برخانة یوه زنی گذر کند» از پاس حایتش افنان و خزان 5 مبادا مایه اش بر دیوار اد - - قطعه چو ماه» رایت او در موای ملك بتافت درو نه دود ستم دید کس. نه گرد تن ز پاسا عدش شدند ستفنی ۱ ز کووال ارواحم قلمای بت شقدار را اگر در ولایت و برگنه عور افد» از خوف لرزد که ناگاه از مر مرورش غبار وحشتی بر چهرة یچارة دهتان ننشیند - 1 تاریخ قندهاری ۲ ملنوی بدن و داش کند کار ها ح‌ند داد را روزبازادها یط را ورد دور ۳ ستمکش نواز و ستمگارکش و اگر اسکندر حشم و نک کرد آفاق کردید؛ این پادشاه پنده پرود میت امین اهر تدای از مر و مه متاقب پیشمر همه آفاق را بعطر مفاخر معطر داعته. از قروان تا قینوان در تام مالك جبان (به) حی مخلعت پادشاهی و تلبس عناقب نامتتامی و کال حم و وقار و وفود کیاست و ذک مشپور زمان و مشار البه هیگنانست - پیت دون تا ایکندر ماش اگر گوع» رواست تا ب ماد بنه ی سکسدن عافه دعا حق سبحانه و تعای آتاب سلطت پادشاه عالان را از سپهر خلود تابنده داراد» و سا معدلت وزیر مظفر نشان دا بر جپانان پاینده گرداناد» رها ۵ آثار قدرت مظفر حرمة البی تیاضر و دولت منصور موفر و ض ابید برضناث ارباب بصاثر و خواطر اصحاب سراثر چون آفتاب عالتاب مار خن بود که عضرت وامب الطیات از نوع نکر بی آدم پضیران و سلاطین را موقر و معزز فرموده» و زین زمرءة عال بقام یغعرات که خلاتن را پدعوت آفسریدگاد می خوانده‌اند» پا قدر و منرت ايشان را از فرق من ره و سلاطن را که باصابت رای ملك آرای که ظلمت ظلم را فزق می نشانده» ماهچة رایت ان (6) وا او بت مسایقه - مثنوی 3 انسان: او آدمی یافت جاه یک .شد یمیر» 1 پادشاه ۷ مقطع شد از حکتش ملك و دین توامان بنابرن مقدمه فقیر قلیل البضاعت عدیم الاستطاعت. زار ارمین الشریفین» تباشند ازهم جدا ابن و آنت حاجی مد "عارف قندهاری» احسن‌اله احواله. خواست تا در مقططع اين تاریخ ذکر صادرات افمال و واردات احوال حضرت بادشاه کشورگیر ناید, و دعاء دوام دولت روزافزون بامام رساند - پیت سخن را ز مطلع عقطع رساندم ک مقطع ازين نام خوشتر نباشد لاجرم خاطر فاطر بتریب و تبذیب وقایع اشتفال عسوده و خامهٌ عتبرن‌شامه در خیال این ارقام در مشام ان مرام عطردای شد که داستان خجته بان بواسطهٌ استعاره و محر حلال و تشبیبات غریب اخنا اند و شاد که طرطی شکرخا در هوای انشا پرواز نماید. واحانً بل طبع سخن آرا داستانها پردازد. و در تحت هر دامتانی دعای حضرت پادشاه را ورد سازد- ملنوی دلت خازن راز. طعت چ گنج پس از هر فسانه دعای وان الا ای هرد افشسانه سنج دعالی یکی بمد هر دامتان مگر لد او حل طرو و چون در اناء مقالات و ذکر واقعات عشرف گردانیسدن خامه از ذکر نام نای و اسم سای شریف و تکرار التاب لطف حضرات» که عراز .اه رن ی تفحات «موالسك ما کر ر ته هان پس ز باغ معائیت بر امد یان بالقاب استسعاد یابده بتطویل و اطاب سرایت کند» مناسب چنان دید که در حل ذکر شپنشاه هفت کشور و پادشاه موید مظفر را «خاقان اکبر» نویسد» و از (۶) اعل‌حضرت عرفان پناه غفران دستگاه نصیرالدین مد همایون پادشاه را «جنت آشبانی» و از )٩(‏ اعل حضرت حقایق پناه خسرو آگاه ظپر الدین مد بابر تارخ قندهاری ۱ ۸ پادشاه را «فردوس مکای» تحریر نماید» تا ازین امتاز حجاب ابتهام از پیش خواننده تفع شده باشد-چون (در )کال استحقاق سلطت عظمی و جلال پراستقلال حشمت کری» علو نسب نامدار و سو بزرگی اجداد ذوی الاقدار مدخل عظیم دارد, و سب سای حضرت خاقان اکبر نکوسیر در وضوح و شهرت از آقتاب جپان تاب روشن ترء و با وجود صحت نسب عالی شان صاحب قران شرف دیگر آنکر از جانب مادر از فرزندان حضرت شیخ الا سلای زنده پل احد نایب تس برد اسان اش . مصرع قل از شرح آت بود عاجز چاه طقات اجداد کرام ذوی الاحترام از پدر تا غایت منتبای انسان که ابوالیشر است؛ هه پادشاه و پادشاه نشان بوده‌اند - ملنوی جز وی» مسلسل ز شاهان کراست ؟ که زید بر اورنگ شاهتشبی پدر بر پدر پادشاهی و راست جز از وی کرا باشد ان فرهی؟ بگوهر پدر بر پدر پادشاه ازنجا شبر تا صاحقرانت که بود اصل شاهان و شاهنشبان کت سلبلاً نب عال شا تا مده دولت امير تمور صاحب قرانت فتم درجة پادشامانست - ازین جبت حکت بالقة عکيم مطلی و دانای برحق» لت آلده ان کور قن سی لاشورفی ک باق انم آقت: و کواکب سیعه که آرا سیاره خواتد» هفت آفرد. و ان فرش بسیط که زمینش داد و دریاهای بزرگ را هفت گردانده و خش زمین که اقلیم است؛ یینی اجساد سبع که نظام ملك بدان منوطست هفت آمد؛ یه اسر کیای له و فلزات هت زد( #9 تلع و روزها.را نز هفت گرداند. و اعضای انسان هه را هفت هفت از خانة "عدم پصحرای وجود آورد؛ و قرآن ید بر هفت لفت نزول شده: قریش, هىدان طی. حير. هذیل, هلوه (؟). هوازن مین. و قراعت مشپوره و فاتحة الکتاب که نماز ی آن درست نیست هفت آیت آمده, وسعی کردن در صفا و مروه هفت کیت است» و طراف خانهٌ کی معظمه هفت شوط است» و خواب ولد ریان کر و مرت اه مه ما موی یوسف علیه السلام آترا در زندان آمیر کرده «سیع سبع بقرات ان ی کیرش سبح هه یمه معرتخسض ای عباف و سیع سبلات رت او ماد ان نبا غرائب ِ ثب امور هم برین سباق قاس و اس اف همایون حضرت خاقان اکیر مظبر لطف نامتناهی است - و بالغرض ۱ ز سیاقت مطالمان این تشخ تامل و این لقریر ز بارز یمین آنک تفکر فرمایند که پادشاه هنوز در مطلع بپار لذات جوانی و مریم ببار ِ" و کام‌ایی است کر جبلت همایون او لت حل و وقاد پران جپان‌دیده آراسته. و بشجاعت صفدران سرد و گرم چشیده پپراسته. ونقش عفت و پاك دامنی بر تگین عقیدت شاهانه نگاشته. و رایت عدالت تا دی افراشته که عدلش در ذکر کسری کسری آورده - مثنوی خدایش چو با فر اسک‌ندری نباشد عجب کان مکندر شعار نشاند است بر مسند سروری مسخر کند چون سکندر دیار کین ملك او هفت کشور شود بقایش در آفاق چون عبر وح ! جبانان دانشد که تا جبانست از هیچ سلاطین کامگار و پادشاهان نامدار و وزرای دورین صاحب کین که شعار دين مین بعنجوق ب#« ۰ افراخته ۳ ۲۳ سکندر مش باد و صاحب قتوح! اند. و در گوش فلك جفا کوش ارغنون قون فطّت نواخته. این نوع اصطاع و اخبراع روایت تکرده اند. و تشال آرتس بر لوح تخل صورت‌بذیر نامده - تارخ قندهاری ۴ و سالبا اد کز تا فلك ‏ سروپای دین قطب و مور معلق دوری مکرر زند» گر بسنی آزین اسیاب و سیات اتفاق اقده و ازین نوع طالعی از مطلع توافت ۴ مژده جان دولت در تن علکت چون گل از نسم ببالد» و ین موهبت از ۱ ۳ بر احسان پادشاه جپان ۳9 ر عالیان چون ژاله به نیسان بارد - لامك تلیف این ماثر و تدوین این کر جفی. زان زیادت در . مدت علکت پادشاهی در افزاید, و این واقعات موجب خجلت و غیرت گذشتگان و غبطت و حیرت آیندگان آید - پیت تا ساموزند شاهات رسیم رحت گستری تا وزرا بسد ازن دانند نظم علکت بر تصدیان دیران سخری وری که ثقیل از خفیف و کثف از لطف و نقد از غش و صاف از خش و تيك از بد و قول از رد داد و شناسند» پوشیده نیست که مباشران مناشیر یر که تالیفی در آثار و اخبار ذوشوکتی آرامته انده با طراز تصیفی بنوان مفاخر و ماثر صاحب اتداری پراسته» در ادای متصود ناسکی داد فصاحت و پلاغت داده اند - منجبله صاحب «تا ج ج الآثره ک طرب رای عارتش رقاص روان افاضلست و رشحات تال قلبش مروی دیاض فتائل؛ و مصتف «تارخ آل مظفره که مبالی شماع یک معانی افروخته و جواهر لطائف نکات در دروج فترات اندوخته» طیب اه رو ۸و انقاسیم -و اين قیل الضاعت در لوح خاطر خام تخیل تگاشته بود که پیروی و تا ایشان کند. و در صنعت انا و آبداع و ترا کیب این کتاب دست بفتراك قوانین و اسایب ایمان زند - اما سبب تقاعد و عدول این بود که «تاج الآ بوستانیست درو اواع گل و ریاحین از تشیپات و استعارات ترتیب دادهء و .از هر سو درختان خالات خاص با فوا که نفائس لطائف آرایش کرده- ۱۱ مقطع ۰ چون جونندگان حکایت و طالبان قصه و روایت از راه مطالعه درانت "ال ياقند. بسکه باشای بدائع صنائع و پرکاری اشتفال نودنده هر آئینه سررشته مقصود از دست میدهند - و مصنف «اآل مظفر» بنابر اظبار استعداد و کال خریش چنان باغلاق و اغراق عبارت کوشيده که از مرتع حاصل الفحوای مقالش جز اهل فضل دیگری عتع و ملذذ می تواند بود - و احصراف از اتدا باسلوب تفر (؟) ایشان آنست که فراخور حالت و نی بضاعتی خود و ابر اسلوب عبارت که واضح باشد گذارش يا د. تا هرکس از تفرجاف اوضاع مبای واطوار سای که برسوق کلام اطلاع یابند» از فرائد و مر مق ای 2 سم ارس مه ع وق منافع آن محظوظ و بهره‌مند شود ور مومیسر کل عبر و کل کل ی لاجرم مناسب و لاثق چنات نود که اول ات انسان اکل اعبی خاقان اکر ی بدل و مد ازان ذکر فقوحات و واقعات و سائر احوال از منقول و مروی و مسبوع و مرف تفصیل و اجال بر حسب اقتضای وقت و حال ست گذارش باد - فصل و اجمال و نقل و موی را 4 آهب» کردم ماع بنوشم توقع و قاس آنست که سخن شناسان ایام و منشیان عطاردکتابت معال فرجام؛ و مطالان اين تارخغ, و ارکان دولت؛ و اچکیان خسروبزم اسفندپاررزم» ان کلسات صدق‌یوند را محسن تصدیق مقابله نمسایند و دربن وصانی گوامی دریغ ندارظد - قطعه با دم باد صبا گر نیستی احسات. ‏ ابر ک دمدی گل ز خار و چون گرفتندی گلاب ؟ ریت باید سخره کلات آن شاه دربا وال گر نه سعی تریبت بودی ز فیض ماه و خور ‌ر وال ی گشتی در و خون چون شدستی مشکناب؟ تاه تاک عمعت رت ما یو موه صه شال. وا دم تن و له اعلم بالصواب حضرت مولانا شرف الدین علی بزدی چند بیتی در مداحی آورده؛ لائق مود که درین اوراق مناسب وقت در حریر درآزرد - ایات قرونست از هرچه شدی خیال چو تست وکوته بوقت ادا مس لب کم حله شاهوار گر اخبار شاهش بود بود و تار ز اول کم در ولادت شروع کرک کرد خورشید شاهی طلوع دعای حضرت بادشاه به بالای قدرش قبای شا حفرت باری, و اه و علا» ان پادشاه خورشید منظر؛ برجیس نظره سلات. نخت؛ فریدون مخت, مکندر علکت؛ کسری معدلت؛ منجر موهبت را سالبای بیشار و ق-رمای بسیار از سلطنت و جوالی و دولت دو جبای و خیرات تام و مسرات عام و علکت آباد و رعیت دل‌شاد متع و برخورداری دهاد ! ۱ دعای دولت و جان درازی شاهزادها رن مومبتی و مرن مکردتی ک خون «المال و لبتون ة ااة الزناء زیت روزگار همایون این پادشاه کامگار عافقدار آمده. آنست که از ۳ ارکان ساطت و ازدواج عناصر خلافتی شاهزادهای جوان مخت سعادت‌پار که هر يك چون بدر کامل منیر. باکر چون خورشید عالتاب جمانگیرند, از نتیجهٌ صلب همایون حضرت پادشاه دبع سکون طالع شده - قطعه شزادها جوم سپهر سعادت اند ماه است درمانة شان شاه کامگار خلق. حید شان هب4 پرا یه شرف ذات شریف شان همه سرماٌ وقار و چرت هی از صادرات احوال هر يك از شاهزادهای عاقل فاضل علیحده در محل خود باستقلال ذکر خواهد شد, درین مقام ع بر دعا اختتام اولی تر حضرت اللپی بکال عواطف نامتتامی ان دردانهای صدف پادشاهی را از وصت تاهی و تاهی زمان در امان داراد باثبی وآله الایجاد ! و این پادشاه‌زادها را در نظر شاه جبان و پادشاه عالیان برخوردار ععر گرداناد ! و هر یک را فرمان روای اقسسلیبی و دیاری کناد ! ء یب یک عثل مکندر ک او جبان گیرد دگر بسان خضر عبر جاودان یابد دعا مشیر حضرت و وزرای دولت ار را که بای مپانی عل و عدل و عهد قواعد فضل و بذلست؛ در شیوة تنیق امور ملك داری توفتق عزرید حق گذاری کرام کناد! و خوانن کوات ل مرخ‌صولت و سلاطین غضنفرفر رستم هییت» وام‌ای _منوچهرچهر خسرو معاشرت و خشیان عطاردفطت را عنتهای عز و اقبال در سای عظمت و اجلال پادشاه ستوده خصال پیکو افمال ع ۳ برسانا دو چشم بد م‌ساد ! تارعخ قندهاری ۱۶ دز ولادت باسعادت حضرت پادشاه عالی جاه مظفر لوا ابواله‌ظفر جلال‌الدین محمد اکبر پادشاه غازی لد ال تال ملک آبد] اعال رویای ارجند و مفاخر خوابپای دلبند همين اند بود که مد از امتزاج و ازدواج حضرت جنت آشای که نقاوة شاهان مسند نشین بود. بلندی که بدست قدرت «قتبارك اق اس آا لین» بایدو ما تروویی مر ین تاو ابور ملك و ملت و تفتیح معاقد دین و دولت» تتِیجةٌ سنوح ولادت حضرت پادشاه کرم الطرفین جیب اممانبین است» ظپور موده» يشك و شبه ظبور دولتی است که از عنایت اللپی چهره‌نما ست» و آمه از جال و جلال ورود يابد» عطه ایست که جبت اعتلا و ارتقای این پادشاهزادة جوان مخت اظبار کرد - پیت مژده؛ ی ول مس الشی من اند زده ام فال و فربادرسی ی آید داعی پرسوق این مقال آنکه در شب چبارم شهر دیع الا خر سنه سبع و اربمین و تسماية کر آتاب از جمال طلعتش اقتباس می‌مود و ماه شب چبارده زظیر آرا ضواب ندیده» له لقدری که قدرش بر خورشید افزوده. و اوار کواکش خواب از چشمبا ربوده. حضرت پادشاه ملك دیدار مخت یدار» وقتی کر دل آ گاهش از غوغای جهانداری فراغ یافته بود و و راحت سر بر بالش ناز نهاده, در ین خواب معاینه دد که حضرت ابزد متعال آن حضرت را فرزندی همایون فال کرامت فرمود و جلال الدین مد اکبر تمیر آن واقعه بظبور رسید - منوخن در لستر اسیراحت مسمی ساخته اند - بعد از دو سال ال که شه در خواب بود و خت یدار کد. هقضتود: . دشن دز اسان نود تدبسپرش متاده ضخت در کار ِ خرای بلک معراج یمین برد ۱۰ مقطع مبشران دولت و اقبال صبح یکشنبه پنجم شهر رجب الرجب سنه تسم و اربمین و تسعاية من البجرة النبویه که صباح استفتاح برد باصفای پادشاه فرخنده فال رساندند که آفتاب از افق فتح و قیونی طالع گردید. ود متتادی وم و عم 2 وم عنایت مفتح الابو اب دای دوح افزرای «ان تتتیرا فقد جاء ت- اسَتم ام هوش حضرت همایون شاهی ظل اللپی عوضع عرکوت که از اععال ولابت شند. امنت» سید 6 رکب دولت پایدار یل موده و سعد اکر سعادت ار لامع گشت. و آتاب وجود سارك حضرت خلات ناه از افق ولادت طلوع کرد؛ و ماه طلعت همایون از مشرق کام‌انی و ابال برآمق 2 قطعیه روز ولا دتش چجو نظر کرد مشری افصاف داد و گفت که او سعد اک است گردغتف چار رکن جبات نج نوبه زد کین پادشاه شش جبت و هفت کشور است اتوار جبانداری از اسر روز افزونش لائج: و آثار کامگاری از جیین همایوزش واضح؛ دلائل سعادت برفعت شان ارجند لاحق. مخائل دولت چون آتاب از مشارق پشای فنساز کشن شارق - لس طالع شد از مپهر شرف کوکب منیر خورشید رای و زهره رخ و مشتری ضير ملاه قدس. میامن برکات وا ۳ ثار ر سر مپارکش رختد» و طائفةً علو حاصل طاعات را باسم هدیه تفه طلعت ماه یکرش ساختند - سپهر پر از مخت جوانش تشاط جوا از سر گرفت» و روزکار بریشان بسعود اختر فرخنده الش باتظام حال جازم گشت- مسیحان طارم اعل اوراد دعای دولتش پیش تارخ قندهاری " نباد کردند» و ساکتان صومعةً افلاك وظفةً " استدامت ایام کامرانی حرز جات ساخته می گفتند : مثنوی باد ! ۱ دل روشنت چشمة و باد ! توانا و واقا و کشور کشای سر سبزت از سرزلش دور جوان خت روزی و فیروز رای و در ساعتی که سعود آتفانی بدان تولا کند» و زمالی که اسباب جح و یروزی بدات آشبث مایده انوار ذات همایون پادشاه دبع مسکون ساحت ۳9 را منور کرد. و شعاع فرةٌ ابزدی که از جین مبارکش لامع است ظلبات عال عناصر را روش گردانید - برجیس هر ساطنت باوج ۱ رسید» و کوان ایوان پادشاهی بای در خانه شرف ناد» و برام طارم یال حظی کامل از سعادت فائز شد» و آفتاب برج جلال روی بدرجه 4 ارتقاع نپاد - ناهید بزم دولت را کارساز آمد - ماه فلك یت از محاق رهائی یافت - قطعه دمات ای, نلك, از آتاب پر زر کرد بدین شارت خوش» صیح» چون زبات بکشید پدانکه تا رسد چشم زخم از اختر بضواند فاحهة صبح و ر جبات بدمید خورشید روشن ضير سواد آن شب را چون سرمه در چشم گردون کشید. بت غاله‌سای دامن در و گوهر گردانید و نل کردار عارض دل فروز را بدان بباراست - سنبل را معطر کرد؛ و مپهر از گوهرافشانی جیب افق دا پد یت چو قدرش با سهر افزود. گردوف زیادت شك بچو ذالش در جپان آمذء جپانی در جپان آمد ۱۷ مقطع ق الال سفیده دم زر مفریی خورشید را برسم ثار پیش آورد» و گردون " خوشة قیمتی بویت را بر طق عرض ماد - شم بباری بفراشی ایوان سپهر ارتفاع ت رف و ابر جوهرانشای بارگاه جبان‌ناهش آمد - حق تعالی که فروزندة آن مصایح است؛ بکال قدرت بیچون سعادات را دران ساعت مولود همایون ظاهر فرموده و عایل دولت ادپوند را دران زمان مبوت خوار و و مو مم م م ط ز ومو و و ۳ ذلیل گردانید - ذلك لاه یویه من بشاهو اه ذوالفضل الظم - مثنوی بوقت ولادت نظر کرد شاه ک دانا کند سوی اختر تگاه مطرلاب سنجان موزون قاس باديشه کشفتسد ساعت شناس معادت بر افشاند گوهسر ز چیب گرانده از عم سوی سل چگوم زمی چم بد دور ازو ! چو طالع بفیروزی آمد ز غیب شرف امه آقتاب از حمل چنان طالعی آمد این ور ازو مقصود از نیج اي ذکر آنکه چون حضرت همایون شاهی را از نواب مهد علیا و ستر عظبی» ساریه رتبت» آسیه منقبت, بلقیس عفت‌دستگاه و خدمة عظمت‌پناه» مهد کوهرتگار آفناب‌مدار جناح عصمتش از من پادشه با نور جناب رفعتش از فر ایردی والا راب ی حیدهبانو بیگم» و ایحا ی لاد مر الا ری حضرت شیخ الاسلای» م‌شد طرائف الانای» امد ابشای است؛ قدس ار ۲ قطعه ناوك عصمت دوزد چشم دوز ی کشسهد فز شاه ترش مام تاریعخ قندهاری ۱۸ یش هدش چاوشان میون کنبند آشاب و سایه را از پیش داه پر اید آلکٌ از روی قبرل . رت چتر و یابد جرم مه و مقضای شریمت خرا در عقد ازدواج آن پادشاه جم‌جاه انتظام داشت؛ پسریتولد رف یر بر اقا وش ۳ شد که مضمون هبایون ان آبه ما هذا بشرآ ان هذا لا ملك کزم» جال یوسف شالش را لالق. کوردرت مثنوی 19 له زهی خورشید اور ! چو از اوج خلافت گشت طالع که شرق و غرب عالم گشت دوشن مت آشای فائض الور و ۳۹ همایون شاهی را از مکان العین روشنای دیده پرنور شد » و بتزدش آفتاب از ذره کستر چنات نوری ز رویش بود لامع چو در فصل بپاران صحن گلشن که شد در پرآوش خورشید مسآور مایةٌ استظبار ظبور آن صاحبقران روی در ازدیاد آورد. و نیال دولت از تجوسازد رات سرسن دید و چین مراد را از باران اقبال شاداب یافت - یت 0 «زاده الّه ا» فلك از مهر گفتش : آشتان بود که چون برآمده در هر زاویه حفة ور فرستاد - ماهی بود که چو زاد از مادر ایام آن ماه چرن از مطلع نود سر برزد» ظلت اندوه م‌تفع گشت - چه گنف ۱ بارتهٌ لطف ایزدی بود که وجود او غم در هیچ دل نگذاشت - له عنایات اللپی بود که رورش سیب فرحت و سرود هیور شد ن رو گردون شکوه : موی پفر زانه فرزد شد سر بلسند که فرخ بود گوهر اره‌ند زر کون بو زد اف شد این که فرزانه فرزند یافت 3 ۱ متطع یکی آنکه از مبادی حال آنار ابش صحائف مکارم اخلاق را املا میکرد - دیگر از غرة طفل لطاتف حاسن صفاتش دقائق موهوم باظبار میرسانید - دیگر از بشرة همایوشش شا مداد که از کپواره پای بر نخت شد؛ و از و ۱ روگ و هروه ك سطور اوار جبینش میدرخشید که زبان بفحرای « تیناه اک صیا» برکشد - و اج ر روح قدسی «و آن یکاد» ی‌خواند. تا ذات شریفش از وصت عين الکنال #. محروس ماند - و مسبحان صوامع خضرا دعوات مخلصانه بادا میرسانیدند» تا پای قدرش بر مدارج نبابات استوار ماند - مدنوی 5 سر سیز باد ان همایون درخت ! بتاج و به ختش جهان تازه باد ! سر خصم او تاج دروازه باد! دعای حضرت بادشاه که هقی بلق سسته ی ترواش اقب امیدواری از حضرت حق سبحانه و تمال آنست که سای چتر آسمان‌سای این پادشاه‌زادة عالیان و جان جبانان سالبای ناحصور سابه‌بان مفارق امم باد» و گلخرن سرای عام فانی بشمال عاطفت شامل و بنشر شیم معدلت فالض باد بالنی وآله الاجاد ! 5 :5 قطعه هیشه تا که موالید را عناصر و چرخ یک بدر شود و دیگری برد مادر 3 چو: عنصر او فلکش باد خاندان شب و روز هيشه قبلهٌ اقبال و سجده گاه شر! ذکر مقید شدن آن در دریای سلطنت و سروری و فرستادن بکاپل آن در رج خلافت را نواب مر‌زا عسکری در مذهب برادری و اخلاص و قاون فرزندی و اختصاص رای صواب تارعخغ قندهاری ۲۰ آتیت که زد منشور بگانگی و طنرای نکنای رقم ی‌شفقتی نکشد؛ و عهد نام پرادری را رقرار دارد» و رنگ تغیر بان مودت راء ندهد» و تیرنگ ی القای بر روی ۳ پرادران نزند. و قدم از داثرة وفا بصحرای جفا ننهد» و از جادة ی اد عکسو فدوده و جانپ «َم سم اللن» را مرش داود- و اگر این اشارات را از سر غنلی داند, آّش در دودمان قرار و وقار زند. از باد مخالف و عکر حوادت نبال امل که در زمین و ناید که چشم زخم رسد» و ۰ که شووها یابد. ناگاه از انش حرص نیانده است و بآب آرزو م‌خواهد فا آشتت بذیرد؛ و لعد ازان شاف سود ندهد» و تدارك و تلا آن در حبز امکان صورت ه بندد - ببر کار بتر درنگ از شتاب مات تا بتابد برو آفتاب شبه این نظیر صو رت حال مرحومی واب میرزا عسکری است که با تواب مر حون میرزا کامر‌ان اطاعت مکرد؛ و حکومت قندهار مفوض شده بود - چون بندگان حضرت جنت آشیانی حسب لقدیر آسایی که در شپور سنهٌ مسین و لسعایة از سند عزیعت ولابت قدمار نمودنده بشال و پوشخ که سرحد قندهار است رسیدند» تواب میرزا عنکری جمیت نام از قتدهار برآمده متوجه شد» و با وجود این جعیت ترسید که میادا لشکریان آن حضرت در وقت عبور برات ولایت متعرض گردند - ایلچی همان برق و باد نزد نواب مزا کام‌ات یکاپل فرستاد» و پیفام داد که حضرت جنت‌آشیای با مردم بسیار بعزم دزم و پیکار متوجه ولایت قندهار شدنده و هیچ هك نیست که هرگاه ایشانرا تسخير این ولایت تییر پذبرد» هوس فتح دیگر مالك فرمایند» و باين واسطه اختلال بارکان ملطت و قصای در امور ایاات راه یبد - هرچه آید ازان خلل در کار صست ژاول علاج آن ناچار ۱۳۹۹۰ مقطع سس اسب آلست کٍ خدام بارکاه سلطتت رخصت دهند» تا ده ستظهر شده آن جماعت را تگذارد که باین دیار درآیند. و بقدم مقاتله پیش رفته اشتعال آش ایشا را تسکین دهد تواب میرزا کارا نار استاع اشال این سخنان از جادة صواب منحرف گشته, استالت نامه در قلم آوزده. انا وت فرمود - واب میرزا عمکری عزعت نوده - قل ازانک تلافق واقع شوده حضرت جنت‌آشیای از راه ریگ بگرسیرات قدمار در آمده» بولابت میستان و خراسان و عراق متوجه شدند - چنایچه شرح این واقمات در محل خود آمد - دران انا حضرت پادشاهزادة عالیان؛ اعنی خاقان اکبر که دو ماله بودند و باوج کال و کامر‌ایی ترسیده» بدست عم امهربانی اقادند. و در منت قد چند گاه ماتدند - حضرت خاقان ا کر در ایام طفل بان نائة شامله گرفتار شده» فنان از جان متکفان ملاء اعل برآمد که آبا بر )٩(‏ آفانی که عرص سپهر بوقلبون جولا تگاه یکران هبتش خواهد بود. در محبس تتکتر از داثرة نون چگونه حمل نماید ؟ و کامیای کر ماهچةُ رایتش سایهٌ مرت بر مفارق متوطان دبع مسکون خواهد گسترد. مانند خورشید در عقده کسوف عه طریق پاید ؟" مثنوی شاید در صدف در شب‌فروز کسی را کو شنشاهی لصیب است و بعضی از مپاهیان و دم حضرت جنت‌آشیای (را) ک بدست افتاد؛ بزید لور خور ستور در روز بقد دشنان قدش غریب است تاراج کرده انواع ایذا رساند» تا وقی که نواب میرزا کامر‌ان آن شاهزاده را در شپور منة احدی و سین و لسعماية یکابل طلید - و در اثثای ایس احرال و خلال آن. اموال همای چتر همایون‌فال خاقان ستوده‌خصال یال اقال پرواز کرده, و از عراق مراجعت موده سای اتصال بولایت قندهار انداخت - تواب شاه طبیاسپ آنحضرت را امداد و معاونت عوده یک از تارخ قندهاری ِ ات هروک اي تا داشت و در کپواره بود. باتالقی بداغ‌خان و مضی از خوانين و سلاطین قزلباشیه قریب بده هزار سوار در رکاب ظفر اقیاب: از ارت افقاه عال‌تبار ارسال داشته. بقندهار تزول اجلال فرمودند» و قلعةً قندهار را مس‌کزو ار احتاطه کرده - مدت شش ماه ۱ نواب مهرزا صکری متنصن شد -بعد ازان تشرط و اسان قزار داده صلح کرده بامان یرون آمده» و بسعادت پابوسی آن پادشاه عالیجاه سرافراز گردید - پعضی اوقات برحسب اتضای وقت مقید می‌بوده تا آنکر حلاص بافته به بلخ رفت و ازانجا متوجه زبارت حرمین شریفین شده. در وادن که مان شام و مک معظمه است. بمالم پقا رحلت مود - تارعغ ولادت اوست این مصرع که ع عیگری بادثاه دریا دل و حضرت جنت‌آشیایی را این فتح عظبی مقده فتوحات بود - و حضرت چت‌آشانی قندهار را بوکلاء شاه‌م‌اد میرزا سبرده؛ خوانین و سلاطین قزلاشه را رخصت دادند - و خود بدولت و اقبال از قتدمار کوچ فرموده؛ تا سربند ولایت که دو منزل بوده باشد تزرل اجلال فرمودند - از غرائب اثفاقات درین حین خبر فوت شاهسراد میرزا آمد - حضرت جنت‌آشیای ببضی از دلاوران پر تبور ۷ مرحوعی الخهیرزا و پرم‌خات و حاچمحدخات کوک و جعی از سپاهیان شجاعت‌آئین را نام‌زد کرده_ بقندهار اردال داشتنده و آن دلاوران قرا قمراً قلمة قتدمار را قالفوره گرفته بداغ‌عات را بروت کردند - حکومت و دارائی آن ولابت را با وجود پادشاه‌زادها پنواب خان ید فان غیت مب اقفر :نیت بل خاق نفار له ظاهر نموده؛ بفتح و فروزی کوچ بر کورچ متوجه کابل شدند - چون بدگات حضرت جنت آثیالی فقح کابل مودند» بندگان حضرت ازان قید خلاص شده - ۲۳ مقطع هر آئینه آفتاب جپانتاب چون خواهد که عرص عم را روشن سازد» ن مت کسوف صورت 4 بندد, و ماه تابان هرگاه خواهد در گردد و درجه کال حاصل کنده نی حنت خسوف میسر نمی شود- بت کم سر یس نوم دعای. حضرت پادشاه باری تسال حشرت خافان‌اکر ملك آرای جیده‌صفات پمندیدهافعال را ک خورشید سپهر مسا و وسائط قلائد مکارم است» تا منتهای عبر در دوست نوازی و دشنگدازی از کال نصرت و دولت و مزید حشمت و رفعت تم و برخورداری دهاد عحمد و عبرته ! کفتار در بیان سبردن حضرت حجنت آسیان کبل را محاغان اک و بالف‌ار در آمدن نواب مبرزا کامران بدان کشور از لمات رات کلسات سابق و رشحات منشآت حکابات متتاسق در حالات و واقمات حضرت جنت‌آشیانی خاطر آگاه اتباه بافته و برتر شعور برات تافه که حضرت جنت‌آشیای درا زمانی که رایت آفناب اشراق بصوب علکت بدخشان برافراشتند. حضرت خاقان! کر -عادت‌اثر را در کایل جای خود گذاشتند میم تزا کام‌ان از ولات سند اجعت کرده بتارع " شپور سنة الثی و سین و تسعساية بکابل آمده کابل را بگرفت - حضرت خاقان اکر را مقید داشت .... حضرت جنت آشیانی از استماع این خبر چندان اندوه و اضطراب فرمودند که ق‌الفور مپیات بدخشان را يك سو ماده. متوجه کابل گردیدند و شهر کابل را حاصره ‏ کردند - و میرزا کام‌ان حضرت خاقان ۴ 2 ۴ 5 ۳ ِ پا کل گز زیت حضا زاس حود از ضرب تفنگ و تر و نبزه و "عشیر سنوی خود تاریخ قندهاری ۲ ساخت - و از اطراف و جوانب جنگ انداختند - و چند روزی جنگ و جدال و حرب و قتال بود و مارزان و دلیران و دلاوران صاحب ثشیر بقابله و مقاتله یرون م آمدند - و از طرفین خلقی بسیار مقتول و جروح شدند - چون در صدمٌ اول اين طامة کری مشاهدة اهل قلمه گردید. و در وهلهٌ نختین این جلادت معاینه دیدند» بم و هراس پیقیاس بر ايشان غالب شد - میرزاکام‌اتف چوت این حال شاهده کرده, از قلعه پرآمده» روی براه فرار آورده؛ و عام امال و اثقال را گذاشته» نقد حات را غنیمت انگاشته روی مبزعت نهاد - مثنوی فراسمیق دوشن تاه چر خصمان گرفتار خواری شدند جعی که توانستند. بانواع زحت همراه میرزا کام‌ات انب بدخشان رفتند - ز رخت خرد خانه پرداختسه ی دریان زینیاری شدنسد و فوجی"زنهار خواستند و در سلك‌خدام انتظام بافتند - و حضرت جنت‌آشیای بشپر کاپل در آمده؛ مستقر دولت و سریر سلطنت مقام و آرام فرمود (ند) - و بدیدار فرزند ارجند فرح و شاط روی داد و حضرت خافان‌اکتر را در آغوش مپربانی گرفته از احوال قید پرسش نودنده و خاطر حضرت را بانواع آسکین و سل فرمودند - چون مه حاق دید با اله گشت ۰ زر کوفت یافت؛ روی شناسیش ازان بود و در شبوون: سل مان و سین و تسمناة 4 واه قپادت نوراب عرحوی میرزا هندال‌جد دست داد بعد از آنک ازان پورش مر‌اجعت فرمودند» و بکابل تشریف قدوم مسرت‌ازوم ارزانی فرمودند. ولایت غزنين که پای‌نخت مالطاف مود غازی و اولاد او بوده. حضرت خاقان‌اکر عنایت فرمودند» و نوکران و ملازمان آن پادشاهزادة شبید حیده‌خصال, میرزاهندال را ضیمة آن عنایات ۲۰ : ۱ مقطع کرده با حضرت شفقت نمودند - چنانچه ابن واقعات در تحت حالات و واردات "حضرت جنت‌آشانی مشروحاً مسطور است - و در درآمدن هندوستان و قح ورن عون ت جت‌آثیای حضرت خاقان‌اکر را که آسرن اولاد مس حضرت بود» همراه خود داشتند - در حضرت ده جناب خان سعید مد یرم‌خان را اتالق ساخته بر سر اسکندرخای اقفان فرمتادند - چون بکندر رسیدند» خبر واقعه هئ حضرت جنت‌آشبانی را بسمع آن حضرت رسانیدند - مد از تقدیم مراسم تعزیت در پرگنة کلانور بارخ شیر ریع‌اانی سنه ٩1۳‏ بتخت پادشاهی لشستند - و برم‌خان «خانانان» خطاب رافته وکل مطلق‌المنان شده - و شاه ابوالعای را که رکی اعظم سلسله عظی الشسان حضرت جنت‌آشیانی بود اق سر فتهداشت: دست بسته و زئجیر کرده پلاهور فرستادند - و حضرت خاقاناکبر به نفرکوت آمده, اسکندر از وم و هراس انزام یافته در کوه دامن لاهور متحصن شد - چون شکال ترديك رسید. حضرت بدولت و اقبال کرچ فرموده ال در نمضت نودند - امد است که این واقعات در ضن قضایای حضرت خافان‌اکر مشروحاً مرقوم گردد - دعای حضرت بادشاه دیاض ساطت زاهره و حدائق مت باهره بنسیات گلزار سعادت جاودای و لقحات شاخدار نیل آمال و امائی حضرت خاقان اکبر اضر و نای باد, و حضرت دواللال این خاقان‌اکر مظفرنشان را از هه آفات و تنافات حارس و حای داراد ! گفتار در پیان جلوس حضرت پادشاه رفیع المکان بر سریر سلطنت مالك هندو ستان و ذکر بعضی (از) حالات بظم‌ور آمسده هد زان مقتضای حکت الپی کر نظام عقد مخلوقات و قوام عنصر ءوجودات است: تاریخ قندهاری ۳۹ ۹ چون صبح امال صاحب‌دولتی نابدید شود آتاب سعادت یی از اولاد او طالع و شارق گردد. و چون کوکب رفعت ضاخب‌شعادن لسرحد غروب رديك آیده پایةٌ دولت یک از اقارب او لامم شود - تاج بای دولت ۰ رم ملك از وجود اسلاف سعادت‌باری روم ماند» اخلاف شایسته دان ککیه زشد» و چون سند سلطت از مکانت آبا و اجداد کاءگاری خال کردد؛ اولاد رشید دات کین بابند - مثنوی جبان را باشد ز خرو گزیر خدیوی سزاوار تاج و سرر جبان ی جبانبان نگیرد قراد شود باغ و بانجات خارزار ده عون جوز ق. تاد 5 آید ز گردوت گردان کف چو از جایگه بکسلد پای خویش من ی وا مباید گل و رک باق فلل ایال بود ک از گل گلاب آید و ابر مطیر ۳ خوش آب ذخیره گذارد - و از هر فرزندی سعادتندی که رای مشک لکشایش مفتاح اقال تواند شاخ نوآئین دهد جای خویش ماری نمودار دوش چراغ پرد و بظرور آید. اپواب حیات بروی پدر ن‌بندد - و از هر قرةالعین دولقندی که اصرة مت ازو روشنئی یبد و چهرث کشایده دیدة زندگنی او بته اند - هرچند گستان را آفت بادی رسد چون گل شگنته باشد» غمی نیست - و اگرچه پستان در معرض حوادث أشد؛ چرن سرو تازه ماند. چندان المی تم مثنوی بطرزی دگر خوامد آموزگار سری را رساند رخ بلسد وف شاهد بدین مقدمات آنکه چرن بندگان حضرت همایون شاهی آناراقه رها نه ! من دقن روزگار سری را کند در زمین پای‌بند ۰ روانش روشن و فرخنده بادا! اه داش نت اقا پیشگاه ساطنت را از وجود شریف غالی گذاشت» و ایوان سروری را از زینت ذات لطیف روم گردانید. و از درجات علا در بیط غیرا جایگرفت. نهال دولت ادیوند اعل‌حضرت خلافت‌پناه» سلمان دستگاه. چابك‌سوار مضارعدل گستری. شپاز بلدپرواز جبان‌پروری؛ خام نگین دولت صاحقرای, نگین خاتم سلطت و جبای‌ای» مدار مر‌کز ملك‌داری, نقطةٌ دائرة شهریاری, خسرو بارگاه رحت‌الپی» ساطان سراپردة نامتاهی» آفناب جباتاب اهبت ور تیه باه شاه یی ی حخییت قطعه پادشاهی که در ایوان جلالش هر صبح تاج زر خسرو الاك مادی بزمین ۳ ی جوز رایت دولت او هست عم فتح مبین اعظم سلاطین العرقین, و ابر خواقین اافقین, امن بادآ 4 ف وه رود ی ع 0 حافظ عب‌ادانه» هوالسلطات ظل الّه ق الارض, سلطان‌المالك ذی الطول و لررض, الستصر من عون عایة ان ابرالظفر جلال‌الدین محداگیرپادشاه غازی لازالت رایات جلاله و ره( و مار یبای هک تیاو و گلین اقسال پائدارش غنچذ امید گردیده» حديقة برومند عکومت چون شگوفه برخت ميوة مراد ظاهر گشته بوده و درخت سلطنت چون از باد حادثه از پای در آمد, شاخ تازه سررزده بود» و از کره جمالش لمل سلطنت چون آفناب از ورای حجاب می درخشید» و از دریای عطایش گوهر خسروی چون روز دوشن می تایید- خور شید اوج معالی بود که از اول حال روشنای یکرد؛ و صبح ۳۷ ۳ مقطع تاریخ قندهاری ۳ دوم بود که از عنفوان صدق دعوی خود صادق داشت - سنان کشور دوات برد 4 آب وود اتکی اه ریخ اد بای برکن طاا شددی ید که نش نوبی ملك را بر در ایران جلااش خراهند زد. و از شش جبت آواز می‌آسد که هفت کشور بفرمان او خواهد شد - 9 گردون ار رکن جبان پنج نویه زد کین بادشاه ششجبت و هفت کذور است سای هملی سعادت بر سر او دلل برد که چتر ساطت در سای آقاب " اهعام او آیده و شعار خورشید فیروزی دلیل روشن که جبان در ظل عاطقتش قرار گیرد - اما چون ۳ درصدف شهریاری یگانه بود, و (مانتد) آثتاب خاوری تپاء از هر جانب افتانان حساد در کین‌گاه بتصدکین لشسته» و اضداد در مکان اضرار عکن داشتتد - دثضان دست در ذروه معاد زدند. و کوته نظرات صورت لفاق در لوح ضیر می‌نگاشتند - پیت کسی. را کد بودان نکسان. برد چه باك» ار جبان دشن جان بود لاجرم در تاریخ روز جعه دوم شهر دیع الاتر سنه ثلث و متین و لسعایة ........واب خان عالی‌شان شمدبیرم‌خان اللقب خان‌خانان که دران وقت منصب اتالقی که یک از معظات شاصب سلطت است؛ بدو مفوض بود؛ و بعضی از ارکان دوات و اعان حضرت همایون‌شامی الفاق نموده» حضرت خاقان اکبر مات و را که فرزند ارشد اجد حضرت همایون شاهی است؛ و سن ۳ _ِ" راد ام چببازده متزل از متاژل زندگانی و کامر‌الی طی عوده» ون آقاب جباتاب در چبار بالش مخت ساطنت و پادشاهی در برگنة کلاثور که از اعمال سرکار دار الساطتة لاهور است» قدم عزت و جلال را تاج تارك ص اب دانید؛ و تخت سایضت تقیل اقدام آن شاه دریانوال شرف افتخار یافت - تن انس که ماه شب چهاردم بود که از أفق ملك بر جبانان غابنده شدء با پادشاه چبارده‌ساله که بر اورنگ سروری پای نباد- و بر غواصان دریای دقاثق و که ابا کقانب. الی ره تا مت که سوت حل آمسری تلم را مرته آنست که درو کافة کالات از قوت بفعل می‌آید - پیت مربر ملك عطا داد کردگار او را جای خویش بود هرچه کردگار دهد ازین سیب خصائص محودة آ حضرت با خصائل حضرت تمدی بر سیل انمکاس ۶ خرلهسوارهه سالی کات افنای باه رمل اف لا سکس ولاف ققوتاانه بر شک مرو ای ات #‌شتخات ی سا یزان تگاشتند - و این ترائه 3 متاسب حال است؛ عجلن در پردة لوا زده. و ناهید اقا ور عضب ال هتکن مر ففروم.د رباء یا عدل بدرت شکستبا زد ترشیت نیکونی کن که وبت دولت تست و ات پادشاه جم‌جاه. سلمان‌دسگاه ماهد پادشاهی را میامن دولت امتامی استحکام داد. و اسپاب سروری را ععاقد اقبال محک گردانید - سریر جدت ورق زمانه از ظم بشست ای بر و قبای سلطت آمده چست از مکان آن حضرت با ارائك گردووت هسری می‌کند. و بر اسلام از : القاب همایو نش ۳ مناکب کات برابری ی اند - ر‌ پیت بر شرش, اججقن. مهیاد: افسر مللق ز انکر داند که کست درخزر ملك و نقود عالك از اسم شریعش. افزوختسهه: بر از آشاب ی در لبیل ب سین اشارت این جای گوهر شاهوار عمّود سعود ساره ثار کنده در خور ۳ " تاریخ قندهاری ۳۰ است, و اگر بدین بشارت عوارف و خلالق دعای دولت قاهره در اقالم مبعه بید از صارات نس ورد زبات گرداند. هنوز (در) ادلی حق آن مقصر خواه_ند بود - ۱ ۱ ابیات سزدءگر جبرثیل آید بدین فیروزه‌گون منار کند آفاق را خطبه بنام شاه دین پرود یاساید کنون خاتم یفزاید کنون سکه یارامد کنون فته» یاراید کنون منبر لاعاله بادشاهی که ديدة افلاك در مدت سیاحت چنان آفتابی در سپهر ساطنت ندیده» و چشم زمانه در مدا خسروی در هیچ وقتی مانند او چايك مواری مشاهده نکرد - و در معرکه دلاوری سوزنده مریخی آنش آهنگی» و در اوج کامگاری درخشنده خورشید بافرهنگی - پیت به برم آفنایست افروخته برزم اژدهای جپان سوخته متخرج دقائق کات هندی و ری و سم و گاه سرعت عزم ماه سیاره حشم- آلش تیغ تیززبانش رشتهٌ جان اعادی را چون زبانة شم سوخته. و یب سطوت قپرش در دل دشنان چون آتش در دل سل قرار گرفه - لس چو شدیرش آهنگ خون آورد ز نگ آب و آتش برون آورد برق تخش چورت ینغ برق زنده آّشبار و ام انماش چون انعام عمام بشار - رد آتاب دین و دولت آسعان نخت و مخت پادشاه دبع مسکون» خسرو صاحقران و سلطان جوان مخت محاسن سیرت را پا حسن صورق جع کرده؛ و کالات خلقی وا پامکارم خلقّی انتظام داده ‏ مثنوی طناب عمیر او پادا سلامت ! جم پوسته تا روز قیامت ! و هر روز از مکامن تاد له دولی تازه شعله4 ی زند» و هر زمان ۳ ۰ ك ی از افق توفیق کوکب اقبال روی م‌نماید - و محمد ائه تال که همت بلند حضرت بهرغرضی که دوی م‌آورد. مقصود پشرط امتقبال پیش ی‌آیده و رای منیرش هر مقصدی که مطرح انوار نبمت عی سازد؛ سعادت بوظیفة استعجال ترق می‌ماید - بت در طالع تو تگاه کردم و بدید چون حضرت پادشاه ستاره‌لشکرن خور شیدتاج» گردرت ارگاه کر پا اقطاع. تو صد هزار جان خواهد بود سریر دولت و عزش چون پناه عرش امتوار باد ! مرکز دل را از شواغل پرداخت. او کش ایوان سلطنت بافوار مسرت روشن ساخت؛ گلزار شبنشاهی پادشاه جوانخت که در اثواع کال هزار دستان داشت؛ از خار افتخار اضداد پیراسته شد. و بوستان دولتش که بلب غنچه انتظلار پوس ستان عارض ازهار بساتین نضرت بود» چهره‌افروز ارغوان بهجت و قامت‌افراز مرو همت و دیده کهدای رگن لت .و ظرمورای سقل سساوت اسد. بت تابدای کر داد ایرد کین خواهد بکرففن از تور وبود جات در توجه بصوب سدة ساطنت و مرکز قوائم سریر جلالت مصلحت عود» چه هالف تقدیر استعجال را ندای بات آر زوشد بای و تارك لست در میداد بطالع سعد از مطالم سرکار داراللطتة لاهور تخت جشید و تأج افرردوت ۳ بت ۳7 تاریعخ قتدهاری ۳۳ قطعه هدایت قلاوز. ظفر . یوریجی سعادت شکرجی و اقیال یار فلك بنده‌فرمان, مت مدح‌شوان قضا کارساز و قدر پشکار ز تائید شکر. ز نصرت سلاح ز رفعت کلاه و ز حشمت دثاد آفتاب گرذار برجعند گزدوان حرکت عنان جهانداری جناید؛ و در خدمت رکاب ظفر مآل , لازال مرتبط آلانبال : 7 شمان آلتر و اللال, نواب خانخانان ای و بعضی از خوانین ووازسیی دنم از حوعه وه 2 دق هر سو بشارت «یستیشروت باسمة سة من اه و تعرلم سیم سوء» برعاست - متزل عسبزل امراو سلاطین متفر 7 دولت ی شدند؛ و خاك سم یکرات هلال‌ثمل گردورن_ خرام را توتیای دیده و اسر سر هت می‌ساختنده تا آنک لشکر مظفر و رابت متصور که عدد آن بقل عنات صجدی مکتوب بود مخطةٌ جالدر توول مبارك فرمود - چون بساط دن‌پروری بدین آثين تزئین گرفت؛ در تدیر امور دولت و تقدیر نظام علکت شروع رفت - نیابت و حکومت مطلق در مالك مندوستات و امور وکالت ضانخانان نجد برم‌عان تفویض فرمودند, تا چنانگه مقتضای رای . زین اوست: در نصب و عزل و اخذ و رد و تفر و اشاق و حبس و اطلاق ی فرماید - پس برضیر آفتاب‌تاثیر عکس پذیر شت که بمضی از تجار و آینده و رونده ک از تکلیفات عنا و سرانه و کل جبات و مطالات ایام گذشته مضطر شده بود؛ و در حینی که حضرت جنت‌آشیانی عازم هندوتان بودند» نز شرط و عبد کرده بودند که رسم مدئات و دعت را بالکل براندازنده باه علی هذا چون صباح که خسرو جپانگیر خاوری بر فراز سربر گردون برآسد» و ساحت گیتی دا بضیای تاج وهاج خود منور کردانده حضرت خاقانا کر معدلت‌گستر. آتاب مثال براوج سند آمان ۳۳ مقطع جلال پار داده» جناب خان سعید خانخانان حاضر شده. بر زبان معجزیات راند (ند) که انوار توفیقات ربای بر پیشگاه ضیر منیر ما تافته. و همگی نیت ۳ برین قرار یافته که کافة رعایا که ودائم حضرت وامب‌العطایا اند» در مپاد آسایش و آرامش مرفه‌اطال باشند. و تجار در آمدن مالفه و سعی اینده و یب حوالات و مقاسعات عوارضات زحتی بکس رسد» و همکتان در خل فلل غاطاشت. ور من سین ری و وافیما رغال اف و روزگار گذراند - و و فرمودم که در بلده و بر نات و قصبات و ولایات عنا و جبات و راهداری و سلامانه و پیشکش و سرانه نطلبند» و اصلا بدین جبات حوالتی نمایند و تعرض نرساند - و سکنه و متوطنه و آینده و رونده جیع بلاد هندوستات از استاع این خبر مسرت‌ار غلل شادمانی و زمنمةً دعای دولت حضرت خلافت مکانی بذروه آمان و قَه کوان رسانیدند - و از اظبار این اطرار پسندیده معالم دولت و محاقد ملك و ملت که از حلة نظام و سرانحام عاری و عاطل برد اتظام یافت؛ و چجاری امور و .ناظم مصال جپور رولق و رواج تام گرفت» و شرائع دیر_ احدی و شمار مت دی سل اه وس یی و آقزیته ان اقب قطعه تاج بود ملك به پراية چنین آخر مراد ملك روا کرد روزگار آنرا يك لطفه قضا کرد روزگار دعای حضرت پادشاه هر شاد که فتنه ز ما فوت کرده‌بود خداوندا» فرق ,بارك حضرت خاقان اکر پادشاه روی زمین» خسرو 1 . بادادودین را بتاج بقا لٍل یرم فناء الدنیا آراسته دار (و) تا دامن قیامی دست دولت از دامن این ور وه جدا مگردان ! تاریخ قندهاری ۳ یارب» که بشادمانی و کام برئخت شش بان ۸ گفتار در بیان بعضی از محاسن ذات شمایون و شرح شمه از افعال و اختراع و اقوال پادشاه رم سکرن بر مقر هلکت و سر بر سلطنت بعنایت ايزد بچوت چون در ذکر جلوس مبارك شته از مکارم اخلاق و افعال بر سییل اجمال تقریر کرده‌شد. سزاوار چنان نمود که فقرة چندی از شرح احوال کر روز بروز از ذات حیده‌خصال صادر می‌شود» از بسیار اندی شروعی رود و در تقریر صفات لسندیده و افعال خر که ازان حضرت ظاهر میگردد؛ از دریا قطرة برآورده‌شود؛ ا جبانات را معلوم و محقق گردد که تقریر آت از ست تکلف مبرا ست - بت صنع شاطه چه باشد که رخش آراید ‏ حسن او خود مگرش جلوه‌گری فرماید فقیر بضاعت خترع این فقرانست - زیراکه در کتب توارخ بنظر این احقر نرسیده که اخلاق و افسال عدوح را فقرات کرده باشند - لاجرم بسد از بدر سلطّت را اساسی نهاده و بنای ملك داری را بنیادی - لابتا هه گفتند» «آفرین بادا ۱ کوکب طالعت قرین باداا» فقرهة او ی پادشاهیست حلم و کرم. قادر و قاهر- در تجسان انس و خلوت طریق لطلف و تواضع چنان نماید که از فرط بنده‌نوازی تقاوت میان مالك و علوك ظاهر نگرده, و پاوجود اسپاب ءکنت و قدرت آثار مخوت ر جین مار ك او بدا شود - و روز بار بر سربر خسروی چنان عکن گیرد که 3 اگر قصر روم و فتفور چین درآیند. از مپابت و سیاست در صف بندگان دشت و کر اوه تضدمت بایستند - بت بزم گمانی نبرد مسر ازو کامران رزم نشائی نداد بهستر ازو کامگار فقرة اخسر ی دوت‌مندیست که يك‌نفس تبا با قلت عدد بادشاهی نشست؛ و از اقصی سند تا دریای عبان که ولایت دیس بود؛ گرفت - چندین راجه و افشان ٩‏ که هر يك در عبد خود ‌مثل واه امقلوز ور رورا نرب قطعه لطفت ار ماب وجود شود جم را صورت روان باشد باست ار بانگ بر زمانه زند رکف نا عورت: ناش باشتة فر: اخسر ی بنده‌وازیست که سرورات سر بر خط عودت این درگاه پاده‌انده و گردن‌کشان روی خضدمت این بارگاه آورده - خاك درگاه اشرف مجده‌گاه صنادید و اشراف روی زمین شده, و بساط بارگاه هم‌ایون بوسه‌جای رایان هند و خسروات تیرن: گافته- قطیه لب ملوك بود هر کجا که داری دست ‏ سر ملوك بود هر کجا که داری پای پترك چاکر ایوان تست خانهٌ خان ند ند منجوق ست رایت رای فترة اخسری جبانایست که مقالید حل و عقد و ام و نمی مالك هندوستان از کابل تا سواحل دریای ات و از دیگر جوانب از سند تا سرحد بنگاله 7 در قض اتدار خواص بندگان و تصرف فرمان‌برداران آمسده - تار یج قتدهاری ۳۹ جز را نیست بر بیط زمین ملك آراسته بدولت و دین فشرء اری شپنشاهیست نامدار و جم‌جاهیست کامگار که | کنر از سلاطین روزگاد حلهٌ تیاه او در گوش جان کشیده. و اغلب خواقین جبات‌دار غاثي امتشال او بر دوش دل گرفنسه- هر طرف که رود رایت مظفر .و فشر ة ار ی هيشه نصرت و تاثید پیش رو باشد " نامداریست روش روان» و شپرباریست با رای پر و نخت جوافت که دیدةٌ گردوت. تزگرد در مدت سیاحت مانند او آقتای بر سپیر سلطنت ندیده» و گوش روزگار م‌دآزمای بصفت او جپات داری در عرصةً زمانه آششتده ت ,. . جبان را بداد و دهش کرده رام زمانه مطیع و سپیرش بکام فقره اخغعری همایون فریست که در رعایت قاثون عدالت جشیدوار جام جپان مای عقل را آثینفة روزگار ساخته. و علاحظة قاعدة ایالت سکندرصفت چيه آنه خوان تفت توا اطالت کلفتخه:ته للس از معدلت شامل او رقنسه سیم صد منزل ازان سوی یابان عدم فقرءة ار ی چابك‌سواریست که در میدان هنر و آداب چوگان گوی از سروران جبان ۳۷ ۲ مقطع و پپلوانان زمانی ربوده - ۰ بیک سالبا لمب نماید فلك چوگان قدر تا چو تو شاهسواری سوی میدان آرد فقسر: اخجری هوس‌ناکیست کر در وقت شاط در جرا و صید چیته و آمواس و پرایدن جاورات بصید دلبا (ی) مشتاقان رغبتی مام دارد - پیت چو بگران تازی برون تاختی دهد ایک دشت پرداختی فقر: اخری صفدریست کر در روز دزم و بزم و گام بار و پیکار برمان قدرت و امکات عاطفت علوك گیتی و سلاطین عال نموده - قطعه باشد او را جان معی مضمر اندر چار چیز وقت‌رایو روزبارو گاه جودووقت‌کین تفس آثور در یر و سعد اکبر در لقا .. موت اجردرحسام و محر اخضر در مین فقر: اخری عادلیست که جمیع مالك هند را از رجس خرابات و فستق و ورات پاك گردانیده» با آنک هر روز مبلغ کلی از شراخانه و بوزه خانه و بیت اللف و قارخانه حاصل بوده. و نفع آرا نا بوده انگاشت» و رقم عدم .بر تکه و لك و کرور آن نگاشت - زیرا که شراب انعام او طرب روح و راحتست و مار او قبر و میا ۳ وت کار ملاهی چو تباهی کرفت ملت حق روثق شاهی کرفت تاریخ قندهاری ۳۸ فشره اخحری در یادلیست که آنمان نرد هم او خالك بود و خورشید با رای منیر آو تیره و آشاب بزرک عطیت لسبت با جود ین و ور جبین او شردتر از ذره» و هحاب دریاافاضت در جنب خشش ند ملال او کتر از قطره - زیرا که تاجران یابان گرد را از موهبت فی ددیغ (و) انعام ی ابا ببرهور داشت؛ و از عوائد فوائد خشش و خشایش برکال در سای آفتاب بر و احسات پرودش داد - و سافران و آشتگات دریانورد رآکه هميشه همنشین و قرین حرمان بودند و بسان سایه در ی آفتاب مکرمت روان» از مشرب عذب عطا و مورد خوشگوار سخا سیراب گرداننده» تمغا و باج و راهداری و پش کش و سرانه و سلامانةٌ عالك محروسه را بعام و تال تخشید ه معاف و م‌فوع الق گرداند» که میچ اسم و رسم روت یک دینار و يك من بار از آینده و رونده قطعه من نگوم ک ابر مانتدی که تکو ناید از خردمندی او هی‌گرید و هی‌خشد تو همی‌بخشی و همی‌خنس‌دی فترء اخری غریب‌وازیست که در زمان دولت او ار هر دیار سالك هندوستان آمده» خاطرخواه بیع و شرا ی‌نماند و از مخافت طریق امن سالا غافاً باوطان دالوف ود سعآودت ی اند قطعه نماند در همه عال منت کبس کذ کرد ز خالك درگه او توتای دید خویش شدست کب حاجات درگش: زانرو نماده اند بران رو تونگر و درویش و پوسته تجار در بلاد و امصار شرح خمائل و بسط شمائل و ذکر قت سح سس انواع تفقدات و کر اضاف تطفات آن پاداه عال‌شان رطب‌السانس می باشند. و در اس اکابر و اشراف و اعاظم و اعراف در اطراف و ا کناف پشرح محامد و اوصاف و نشر عوارف و الطاف آن حضرت یام م‌نمایند - پکسب نام نکو کوش نی پکسب درم کر نام نيك به از صد هزا ر گنج روان فر: اخری ذوی الاقتدار سعادت‌پاریست که در عبد دولت (او) باط امن و امان چنان مبوط است که سیاب «ضطرب را ثات و وقار کوه حاصل است؛ و در ایام سلطّت او بنای رفاهیت در عالك هندوستان چنان استحکام #۳ باد صرصر در افروختن چراغ مرده و افسرده آثار ایجاز مسیح بظهور و بات هیره یقن زمان دولت او خصم, عنقا صفت شده موهوم هست در زیر بار منت آو گشته دشن چو کیمیا ۳ فقر ؛ اخری عالم مطیعیست که در ایام پادشاهی او حک جان‌مطاع پران اصدار یافت که مد الیرم در عقالك هندوستان که مرکز رایات سلطت است؛ مد و ذث و خرد و بزرگ (را) در قد اسار درناورند. و مراری و غلام از نواد هندی چون جان وبا نخرند و نفروشند. و احرار سلات و نوان کفره اگر در ثوارع با یگانه یا در جلی میم مخالطت غیر کنند و انگشت ای فضاج شوند. کوتوال در کرد هه شبرش چوت زهرة خیاگر بر خر نشاند ۲ رف ۵ ۸ 2 و بگرداند - ای بسا عاشق و معشوق که صورت «آلخیشات للخبیشین» داشتند. تاریخ قندهاری ۶۰ رس یش ص ص عم عم وعصم موه ر وور بر قطیة «احل الّه النکاح و حرم الفساد» التقای عقد «تنا کدرا تکترواه که 9 و و ۶ سا وال سا موجب مباهات حضرت خواجه کاشات؛ علیبه افضل الصلوات و اکل التحات؛ وت لا ای وم بود در لستند» و ایه «الطیبات الطیبین» برخوآندند» و طرائف مسلانان از مظاهرت پفسق و فجور و مجاهرت در "لو و سرور اجتتاب مانند» و در ساتر ۱ بلاد ندای «تو بولل الّه توبة تصوحا» را ليك ارادت زد هت اگر ترك کردی تو افسال بد فشره ار ی آزو بپره یالی پر دوسرا سرافرازیست که در عبد دولت خود تارك مبارك را موی نهاده چیره پست؛ و جوانان تری و هندی چون چیره بستی» هر یچ ايشان کندی بود و هر شکنی و تای ازان برجان عاشقان پای‌بندی - یت گردلم سرگشته شد در تاب و پیچ چیر هاش گوی را سرگشتگی از ضربت چوگان بود فرء اخری فضائل‌پناهیست که بعد از فراغ از قضایای‌کلی و مبمات ملکی شب‌های مه راو ساسا سا واقتمی غلی اف رکب ماه جر از سا که (ان) صفای باطن فرخنده‌میامنش حکایت کردی؛ ی نشست - بسادات و اشراف و فضلای اطراف و علا" و صلحای اکناف پرداختی» و هر يك را بانعام از نقود و اجناس مفاوظ و ببره‌ور گرداندی» و القای عقاید شرعه و قواعد عقله فرمودی» و در دقائق آن تصرف بصواب فرموده اکثر مسائل شپور را مستحطر بوده, نتود روایات و اخبار و رتوم حکایات و آثار ی ات ۱۳۲ بر لوح خاطر خطیر م‌نگارد. و با اهل عم و حکت بثایت مستانس بوده؛ حکا را بغایت معظم 3 مکرم میدارد - قطیه > باشد شخص را دفع ملال که باش نس انسان را کال نگردد هرگز از حای حال زمای بح عم و درس تنزیل زمانن خوردن بر خوان احسان خدایست آن که ذات یشالش و حریفان بزم روحانی را ر خوان حقالق اغذية موافق اشربه دقانق میا بودی و عطریات روح افزا- رباعی ای گشته ترا مسند اقیال مقام خواهی که شوی در دو جبان نکونام در ترییت اهل هثر کوش مدام فقر: اخر ی کامگاریست کر در استقلال رسوم جیانداری و ارنقای مدارج شبریاری رای تو امور ملك را داده نظام تاج قوم و قائل و اقارب و عشاثر و مدد و عدد و خیل و حشم و عیید و خدم و دینار و درم کات مر( راست چون خورشد گونی» ملك را تنها گرفت فقر:ه اخری جبانگریست که قلاع و حصونی که حضیض خندقش برکز زمین می رسد» و ذروة کتگره‌اش تيد دعوی از برج دویکر ی‌گذرانده و هر يك عتانت پنان چون بنای هرمان در جپان سخر گشته و تدیر تسخیر آت در خیال ماوك گذشته نگذشته. و هوای استخلاص در ضير سلاطین رفته :نامده» و آقتاب هم امل عام در انديشة برآسدن آن فرو شده؛ بتیغ قهر پلاف تاریخ قندهاری ۰۲ صف‌آرای و گرز گران کردان عدوبند قلعهکشای کشاده. و پای فلاف کوه‌یکر عفربت‌منظار گرد عدم برآورده پاد فا برداده. و وع قلاع محمورة هدوستان سخر و سل گرداند - قوی امان طلیده بزنهار آمدند» و گروهی آوازة شکر منصور شنیده با ز گذاشتند - پوت ببر قلعة کرد پیفام خویش فشره اخری بان مبانی است که از طراز کسوت مفاخر و عنوان نامة ماثر بقاع خير در اجیر و عبارات عال در فتح‌آباد هشگزی ون قلبة از ستّت سرخ در غایت کید در قلعه ردند پیش متانت در داراللافةً آگره و شبر لاهور را تمام از خشت بخته و در اکیر بلاد هندوستات عارات ساخت. و قاعد آن بناهای عجیب باشکال غریب و نقوش بدیع و دقاتق صفت چنانکء ناظر دیده در اقالم سبعه نظیر آنپا ندیده, و مانند اساس دولت رسوخ پذرفت» و بسان سد اسکندر استحکام یافت - و چنان با يك دیگر ترکیب دادند که تا انقراض عال از تعاقب شپور و اعوام نقوش آن از اختلال و انصرام و بای آن از اندراس و انبدام -ِ مرس 2 اه عوظ حعو وم‎ ٩ مصون و محروس است؛ و عودار «(رم ذات ااماد التی ۸ من و مثلبا ق اللاد»‎ معاینه گشت - اقان: جات لاد آمشه: زعیازوت وزان من تتبا الا بار اشارت فقر اخری تعاط افرائیست که آهوی نر را با بز بربری که از ولایت دکین می آورند (و) آمو مانند است» جفت ساخته - ازینبا آهوان غیر مکرر حاصل می شود - : ۳ مقطع چنانک بعضی میاه و ابلق و بعضی سرخ تاج آن شده - پیت هر لین کن بر تانقی شوت ز هر جنس دارد درین طاق جفت فقسرء اخری عال‌مقام ذوی الاحترامیست که هرگاه عزم کوچ مکند. بر پانصد فیل و صد قطار اسیر و صد قطار شتر پیش‌خان دولت ات حضرت را بار ی کند - و موازی هیده خانه است که از نضتة چوب ساخته‌اند مع بالاخانه و ایوانپا؛ در محل خوب و مکان مر‌غوب برپا می‌کنننده و وقت کوچ هر نخته را جدا کرده بار می‌کنند. و هنگام فرود آمدن تختبا را محلقبای آهنین مستحک ی»سازند: ,و افزونت, غالبا را بغلافپای. زرشت فزنگی و ال فزنگی می پوشند. و برون آن خانما بسقرلاط پوشش یافنه - پیت از خيمه و خرگاه تو کون که سپهروت پر کوکب رخشنده همه کوه و یابان فرةه آخر ی متخریست که چپار هزار نفر یاده دارد که بزبان هندی میوره مگونند. للا" و نبارا ملازم درگ هند که متصل از اطراف عام دوز بروذ بر می‌آورند - و اين جاعت بقایت سریع السیر اند چنانچه (در) ده روز آز کال که منتصد کروه از آگره دور واقم شده» خبر ی‌آورند- و آنچه در ام مالك مروسه از خير و شر و لفع و ضرر واقم ی‌شود. آن حضرت مطلع میگردند - بت ای کارساز عال آثار لطف عامت روثق گرفته عال| از حسن اهیامت تاریخ قندهاری 11 فقرء اخحری مدیر فاضلیست که بسواری دیاری میگیرد و حکایتی ولایتی می‌کشاید و بتهدیدی لشکر جراری را منبزم می‌سازد؛ و بوعیدی سپاهی بشیار را بر ی آئدازد- یت ای به تیغ آو شده کارجران راست چوتیر زعلم عدل لو چون صبح دوم عالگیر فقرهء اخری گوهربار جرهرشاریست که از عنود جواهر و در یم و اوق زر و سیم و للپای آدار و زرجد و زمرد و یاقوت امدار و اتعه و اقثه آن مقدار در خزانهٌ معموره جم آمده که نطاق عقد نان و عقد بان هه محاسبان مدان حیط نگردد - ملنوی چندانک شود خزانه‌ها پر از نیت نيك و حسن اخلاص از جنس زر و جواهر و در جم آبده در خر خاص پیت ای مت برتر از شاهان عالم آمده ای بگوهر پرسر از اولاد ادم آمده ۰ فقسر 8 انعر ین مویدیست که جپت چوکداران خاصه کر مصلحت مپمات جمانان پسرعت آمدشد ی‌نمانده در شوارع در هر پنج کروه دو اسپ راهوار تبزرفتار فربه گاه دارند ‏ و هر ابلچی که فرمان عای‌شان سر عبر داشته باشد ازان اسپان سوار شوند - چون ضرورت بود که خوانین و ام‌ای سرحد باعلام احرال ملك و مال کس و عرضه داشت سر عپر بدرگاه عارثاه فرستنده فان تاغوم تا تظور دآرتن و اکن ری باشد که در وصول تعجیل 3 مقطع پشتر باید کرد» آن میوره که دران چوک بوده باشد؛ سواره شده چ وکدار دیگر رساند - و چون اين حک بآگره (در) هفت روز ی رسد از بنگاله بتجربه معلوم شد ۳ شاروزی صد و بنجاه گروه: ان روند - چناچسه از پای تخت گیرات بداراْلافة آگره (در) پنج روژ مرسد» و از تانده که پای‌نخت بکاله است - و در چوک دو موره صد کروه راه میرود - پیت شنه‌ها از ترس تدیر ت و گردد گوشه‌گیر فقرء اخعری ای زرایت چشمهة خورشد را روشن ضير دقائق‌شعار یست که در هند افش ابریشمی و زربفت وقال و زبوچهة اروشتین و زربفت را اختراع نمود - و امتادا ادر را بات شنل تعلم داد که کارهای هند امسال بسیار بهتر از کارهای عراق و فرنگستانت شده - و طراحی بنوعی کرد‌اند کر اکر مانی بودی» دران طراحی و رنگ‌ریزی انگشت حیرت بدندان گرفتی - پیت زمی یان و در لطف کف جمبور موه ز و در کارها بود دستور فره اخسر ی بدائم نگاریست که قصة امیر حزه را که سیصد و شصت داستانست هر يك داستان او را معه مجالس حکر شده که تصویر فرمایند - و تا صد ثفر مصور و مذهب و نقاش و ملد وبدل دران کتاب کار می‌کنند - و قطم آن کتاب يكگز و نم شرعی؛ و کاغذ او الوان عام وصالی کرده» و حاشیه جل‌کاری» و در مان دو کاغذ پارچة چوتار در آورده که بغایت ستحک باشد» و تمام صفحات آصویر و مذهب است - و فرمان صادر شده که منشیان نادر الیان چون طرطی شیرن‌زبان در هر داستان آن قصه را دستان سراف موده مام تارعخغ قندهاری ‌ قصه را موزوت و سجع سازند» و خوشنویسان زرین قر» عطارد رقم در قید کتاب آورند - با وجود ای در هردو سالی يك جلد طبار ی شود - و هر جلدی خمیناً ۲ ده لك تک میاه صرف ماحتاج آن می‌شود - بت 4 ای در ایداع عفن چهره‌کشای اسرار . قصه‌ات برسر دیوان شرف حکگذار فقرء اخسری دلیل و ره‌مائیست که منارها و منازل از داراثلافة آگره تا خطة اجیر که صد و چپل کروه اکبر یست» در هر ده کروه عبارت عالی خیال کرده و پرداخته‌اند» و در هر کروهی مار و در آنها شاخبای آهوی کٌ حضرت پادشاه شیرگی صید و شکار کرده‌اند. تعیه فرموده‌اند - و در هر مناره سیصد و چبارصد شاخ آهو باشد کٌ از اطراف منارها سر بر زونه ری سیب نت هر وقتی از اوقات که دران راه ی‌رفه‌باشند» راه گم نشود- و چون بزیارت حضرت قطب الاولا" و الواعلین خواجه معین‌الدین چشتی متوجه شوند. احتیاج خمه و خرگاه و بارگاه و سراپرده نباشد - و در اجیر نز عمارات بی‌ظیر ساخه‌اند که اگر شرح دهد» طرلل پیدا ی‌کند - در تارخ ناره و میل‌شاخی تارعخ گفته‌اند - قطعه تیا ار یه کر تا هرک زان ره‌گذر بگذرد ز شاخ شکاری چو ترتیب یافت مناره با کرد شاه جپان بود آگه از هر کروهی ازان بگو: «میل شاخ» است تارخ آن فقرء احعری فل‌انگنیست که چون مل بسواری فل و ببل ی‌فرماند» بر جای فل‌بات ی نشینند» و در چ وکندی نشستن نادر افاق افتاده باشد - و عنان فل و هل را بر دست خود تگاه مدارند - و این صفت موافق اقوال بزرگا نست بت که «یادشاه باید که عنان خود را دست دیگری ندهد» - یی بالکلیه مبات 3 خود را دیگری وا تگفارد- اکنوت آن حضرت لفظاً و معتی همین طریقه را منظور داشته‌اند - بت ‌ ۱ چو الوند و جودی بوقت قرار چو گردون گردان بگاه دوار و اال پنج هزار فیل خاصه در سرکار فل‌خانه موجود است که در روی ذمین هیچ پادشاهی نداشته و ندده- و گاهی جنگ فیل متوجه می‌شوند و فلان مست را که هچ کس نزديك آن نمی‌تواند گشت. بران سوار ی‌شوند و او را عاجز می‌سازند و مطیع و منقاد مگردانند - و تصرفات که در گرفتن فیل اختراع کرده‌اند. در سوابق ایام نبوده و هیچ کس تشتیده - مثتوی میکل قوی؛ راست چون کوه قاف چو شیر عرین چابك اندر مصاف بالای فلان شده فل‌بات زحلوار ر عفتی آسات فقرء اخسری عاقل کاملیست که اکن راجپای هند را تریت کرد که در ازمنة ماضیه قلاع ستحع در تصرف ایشات بود - و قریب دویست و می صد راجه زمین‌دار است - اگر در نی گرفتن و دفع و قلع ورقع ات شوند» بغات متعذر است - چرا ک قلمبای کر دارتو تاو وله کش ماه ور ی سال مقید شوند» اقل مرتبه دویست و میصد سال می‌باید که خاطر ازات جمع شود - و آنکه پادشاهمات هند تام هند را متصرف نشدنفد» سیب این بود - ازین سیب راجپا را بتدیر نگاه داشته - آن طائفه ننز کر اخلاص و دولت خواهی بته, در خدمتگاری قبام می‌نمایند - و باعث پران شده که راهبا امن ۷ متطع تار یخ قندهاری ۸ باشد» و راء‌زنان راه یایند - و حدیث واقع شده که اول کفار را باطاعت طلیند - اگر مطیع نشونده جدال و قتال پیش آیند - ات چوکاری راید بلطف و خوشی چه حاجت به تندی و گردن کثی پیت کارها راست کند عاقل کامل بسخن . که بصد شکر جرار میتبر نشود فقرء اری شیردلیست که گاهی از غایت توجه که بصید و شکار بوز معرکسه افروز تزچتگال دارند که آنرا پزبات هندی چیتبه ی‌گوشده بدست بارك مایوت فال ن امداد احدی از چاه سامت باحل سلامت کشیده بقید تلم در آوردی؛ و هريك را بقلادةٌ رین و چشم‌پوش پرتزئین و جلبای خل و زریفت فرنگی برتخت نكخت گردون جای داده - جعی کثیری مرب و ۰ نگیان اند - چیتهای آ حضرت که درین وقت موجود است» پا نصد و نجاه قلاده است - و شکاری که چیتبا کرده‌اند» ای اه قرب بيك لك که صد هزار باشد؛ می‌شود- چنانهه مناسب حال بای مقال ترم توا :کاه اعد بت اگر بصید روی» وحثی از تو نگریزد که در کند تو راحت بود گرفاری فقسرء ار ی سلهان‌دستگاهیست که هر یوم خرج یوتاتش قریب به پنجاه لك ی‌شود از فل‌خانه و اصطیل وغیره - زره هرچند محیط بلاد هندومتان که مرکز فلك دولت‌مدار مرتع و مربع اقبال پافدار حضرت. خاقانا کر معدلت‌گنتر (است) شش مامه راهست» فاما ذکر 9 1۹ مقطع ماثر و عدل و انصاف و فطت و کاست و صواب‌اندیشی و ملك‌آراق آن حضرت بر مشاهیر مار و معارف و ار و اعوان و انصار باطراف عم اشتهار یافنه تا حدی که سطری ازان مفاخر و شطری ازان مناقب ماحی آثار قاصر؛ روم و اکاسره تم و خوانین چین و اقیال عرب و تبابعة من و رایان هند و ملوك سامان و آل بویه و سلاطین سلجوق تواند بود - شرح آن مودی بتطویل و موجب استفراق این اوراق می‌گردد - و اما مک «زن‌القلیل عل الکثي دلٌ» پضی ازارت صادرات افسال و واردات احوال را که فقرات کرده شده داب و خصائل ذات ملك صفات حضرت پادشاه بود؛ لا ایراد کرد» اژ آماکال جدت و یفن کاممازی استدلال گیرند - دعای حضرت پادشاه اشعذ انوار عتةٌ اعل و اثوار لم سدة ممل درمیان طرائف عالیان و اعاظم آدمیان تا انقراض زمان مد و ملد باد. و ظل رافت و سای عاطفتش بر فرق اما مدی القرون و الادوار دود و موید باد ! دک بتک زقیق هیموی کافر امین و کشته شدن هیمو به لیغ قهرو کین و مقتول شدت بعضی از خوانن ۵ وقار و عکز دران عض چون غرض از سلسله سملطنت این دودمان خلافت نان واعداً لعد واحد استیلای این ذات همایون بود» واجب یی علت او را بدا احسان و امتنان خویش سبرده؛ اختصاص پرورشی خاص میداد - چون نوبت سلطنت ایس کرهر گران مایه رسیده و در یل دفیع و مازل منیم بر سریر سرفرازی متمکن کرداند» و سپاه ادصة گوشه‌نشینان از هر سو حسراست او از چهم زخم زمانه م‌اقب و مواظب ساختند» و هلال قابلیتش یوماً فوماً تشو و عا پذیرفت - تاریخ قندهاری 6۰ ۰ مننوی اط گفتم» کزان صد بار اعل است همه روی زمین خورشید بارد(؟) فروغ طلنتش نور تج است ز صر حسن اگر ری بارد یل ازین در داستان جلوس شریف مرقوم شده که لشکر منصور در جالا_در جمم شد» و در ذی‌حجه سنهٌ تلث و ستین و 2 بین ازسته که هیموی هندو که از جانب اندل افتان سردار بود و جبت سرانجام مبام او تردد می‌مود» لشکر بحد و ص ممو فاد ایتعداد داده که در هرجا تفرقه دوی ماید» بدفع آن امتنال نمایده ۲ آنکر خر واقع هالة حضرت جنت‌آشیای دا شنیده ی توقف متوجه دهیی گردید - مقارن آن حضرت بادشاه مرتفت. کلمت دين پرور سای شفقت بر ساکنان سرهند انداخت, و خوانین و -لاطن که در دهل بودند مثل تردی‌یگ‌خان. و اسکندر ازبك» از غلگی و استیلای آن ملاعین رخنه در جعیت ایشات آثاده - مجرد مقابله و مقاتله هیموی لمین غاب شده - سلانان انمزام یافته فرار نمودنده و این سرداران با معدودی در پیست سی کروهی بسپاه شکسته رسیدند - وقوع این صورت سبب زیادی غرود همو شده» بدهل در آسده؛ و معاقب کوچ کرده بال عزعت کشاد - چون معلوم او کشت که حضرت پادشاه خردمند در سرهند این سیب حرت آن لعین شده. در ممانجا پنواحی پانیپت رسید. آشریف قدوم ارزاق فرموده‌اند - و لوقف مود - و اراک ازز دهل فرار موده بودند بشرف پای‌بوس مشرف شدند و حبات تازه بافتند - و عل‌قل‌خان نیز از جانب سنل از برابر شادی‌خان برخاسته پسرهند رسید - و لشکر نصرت‌انر دا که مشذازد آن خضرخواجه‌خان باشد» اد اقنان تین مودند - و تردی‌یگ ان که سردار خوائین دهلی بوده اه اک در تسش موده. بعد از پرسش و مشاورت جانقی پرحدخان شیروای در ماه ذی‌حجه مه مذکور بقتل رسید و چندی (را) که دران امس تس سوت ی ور اه وم بودنده نیز به تیغ نی‌دریغ گذرانیدند - و دران هتزل | کش از خوانین و سلاطین (را) بطریق هراول بر سر هیموی لعين تعبین فرمودند» و خر ی فش ٩‏ عقب روان شدند - چون خبر میمو رسید. او نیز لشکر آراسته متوجه جنگ شد - در ظاهر قصبه پانپت تلاقق عسکرین واقع‌شد - نظم در آمد موج لشکر فوج در فوج چو دریای که از باران زند موج بات زور شاغ امس بآواز قامت در بخییالن: کای: قد. اغناة بغریدن در آمد کوس روشن ‏ روان شد هر طرف رایات رنگین عل از باد گرچه سرگران بود ز س گرد و غاری در جپان خاست غبارآآوده شد خورشید و مه کاست از جانین صفبا آراست - و هیموی لین افیال سپهرقشال را در محل ز بس نخوت سری بر چرخ می‌سود خویش داشت و از هر سو تبغ و سنان کشیده مرک همدیگر معاینه دیده, يك دقعه حله بر شکر مخالف دین کردند» چنانکه از رستخیر صولت سپاه | کیرشامی و طوفان سطرت قهرمان اللبی خصم را ال اقامت اند - و دران حین علی 3 قل‌خان کر مقدمةً شکر لبود ۳ جمعی از سلاطین پای شات فشرده؛ در میدان کارزار جنگرای دلیرانه مود - و در اثتای داروگید تیبی بر چشم هیوی لین آمده؛ بر دست شاه‌قل‌خان محرم گرفتار آمده» کفار هند یکار انهزام یانت» مانند 3 روز و شب از یکدگر جدا شدند» و شکرش ام پاعال و متلاشی شد -و ٩‏ لاش که ین و شپور از اطراف و از جا (ها) جمع کرده برد نامه ضيية ۴ فلان غاص شد - چون هیمو را در بارگاه آرردند» عاظانان التاس مود حضرت و 3 خاقاناکبر اول ششیر باو زنند - چون ششیر باو رساندند» ملقب بغازی شدند - و ِ ِ نت 5 مانده بوده خانضانان اعنی بپرم‌خان . نیز ششیری زده او را " بدارالوار فرستاد - تاریخ قندهاری ۲ ۳ ۳ چو هبو روان شد دارالو ار برآورد چرخ از. سپاهش دمار ز مدان دران روز کس جان برد وگر برد بافرض, اسان نیرد بفق ین وود ات آقب. . اقب حوسان ند چر رود طریث ۳ و این واقعه در روز دوم مرم سنهٌ ادبم و ستین و لسماية بوده - میر ,دای صدر در تارخ این فتح قطعه گفته - قطی زروی »کرو ترویرو دغا کز حضرت دهلی ‏ دست افناد ناگاه از قضا هیموی هندو را جلال‌الدین مدا کیرآن شاه فك رفعت ‏ بمون‌و لطف‌حق بگرفت هندوی میه‌ر ور ا ۰ دیر صنع پرلوح با پا خامة قدرت رقم زدمپرسال فوت او: «بگرفت هیمورا» و از پا بت مانب حضرت دهل حرکت فرمودند» و در دهلی بفراغ بال و دولت و اقبال ولایات و پرگنات را مخوانین و سلاطین و اما و لشکریان قسمت ‏ کردند» و خطه سنل و آن نواحی را بمل‌قل‌خان دادند» و بای و قد یار سیتمی کی فتاه دعای حضرت پادشاه سدة سهررفت رتبی حضرت غاقان اکر هواره حط رحال امانی و آمال باد. و عتبٌ سدره‌م‌تپتش مطرح اشعةٌ الطاف حضرت ملك متعال باد ! تعیین نمو دن خوطر وجمان را بدفع اسکندر و هز عت خوردن خان مذکور ازان سور پدسبر و آمدن خاقان اکبر (و) گرفتن قلمة مانکوت را از اسکندر مکدر از حکایات پیشین معلوم امل تحقیقی شده باشد که چون اسکندر از بد کرداری و ف هنجاری خود هواره (با) جمعی از افقانات سرگردان که از اطراف و اکناف برو جمع شده بود. سقای شیمت شومش ساحت راحت بربت 1 ۱ ۳ «قطم را از قرابِهٌ ایذا آب زحت ی‌باشید» و دست کاب جور و بیدادش عمط فساد و شرور نقش ببجت و سرور از اف قلوب رعایا ی‌تراشید» قرارگاهش جز منزل فرار نبوده و در غیر مامن هزمت و گریز عشامی دیگر نمی‌آسود بنابرین حضرت پادشاه خضرخواجه‌خان راکه از عظای خوانین منول است» بدفع شر اسکندر مین نموده, او را فرستاده شد - وقتی که "فریقین از طرفین بجوش و خروش در آمده. در مصاف جانازی کشش و کوششی بتقدم رهانیدند ک مناك خاك را از شتهٌ پشتهای کشته تا سپهر برابر ساختند - موی برآسد خروش ده و دار و گیر چو باران بارید ژوپن و تیر پس آهن دلارا که بگداختند پس خضر خو اجه‌عات کیت خورده هل لاهور. متحصن شده» و ی روا یر ]زان سکندر در گرد کلائور آمده مئزل ساخت - چون خر شکست به بندگان حضرت خاقان | کبر ذره‌پرور رسید» بعد از اسعاع این حکابت و اطلاع بر جج این روایت متوجه بدفع شر اسکندر بدسیر شده, روی بدان طرف ناد - و از بشاع و رباع علکت و اقطاع و اصقاع ولایت ی در یی فوج در فوج لشکر ۳ دریاموج برکاب منصور ملحق می‌شد زد - ملثنوی چو شد منتشر قصةٌ عزم شاه نیش در آسد ز هر سو سپاه یامد ز هر جانی لشکری روان کرد جبشی ز هر کشوری و مکندر که از وم و هراس و اندیشه و وسواس نه هوش مانده و نه قران از شندت این خر اقالش با.بار و قرارش بر فرار اختبار اناد و جانب قلاع مانکوت کر سلم‌شاه اففان او را ساخته بود و باستحکام و متانت مشپور بود لوجه نبوده متحصن شد - تاریخ قندهاری 11 مثنوی کجا روباه تاب شیر دارد ز ناخر._ گرچه ده ششیر دارد جبان از روی خور چون نو رگیرد چراغی را.چسه بارا کان یرد و سکندر آن قدر که توانست در مضالق قلاع درآسد و خود را از سطرت تیغ ساطای مستخلص ساخته - و مدت هشت ماه حضرت پادشاه جم‌جاه سلهان دستگاه آن قلمه را محاصره تمودند - و جناب پیرممدخان شیروانی درباب قلعه گیری امیام نموده - در خلال این احوال خبر رسید که پنجاه هزار کس از افقانان پسر کودك حسر خان نجکونی و جلال‌خان سور را برداشته, بطمع خام قصد ولابات کرده در آمده‌اند - و عل قل‌خان در واحی ,, لکنو با افغانان ماربه نموده» مردانگیها بتقدم رسانیده غالب شده؛ و بسیاری از ولایات را حطةً تخیر دزآورد و یمه ولایات گردانید - ۱ لت درل همه از خدای یچون آید تا در حق هر بنده نظر چون آید القصه چون اساس کاخ این روات مبنی بر لسخید قلاع مانکوت است؛ ستحسن آت بود که بقلم تقیح و تصویر صورت آن درین تالف شریر پذیرد؛ تا بر چه در اثنای حکایت مان داده شود» زود تر در حیز تعقل آید» چرا کت سر بعیوق کشیده ۳ حکم فلسفی آنرا بدبدی» نگفتی که ورای ولاع الافلاله ‏ لا وه ملاست - و اگر سپهر معل سمت قلطٌ آن نگاهی کننده از کال شرق گوید میحان ری الاعل» - بت ز پالاش گوئی که در ژرف چاه فك چشمه و چشم ماهیست ماه آن که دی ات بطریی خی هکره ال دی ۳ پر امن حک می‌کز باشد. و چند کوه بطرز برجهای چرخ بآن متصلا ت - و مبان دره ایست مر لو را نا 1 وهناك که غول بیبابای اگرچه عفربت وار از هراس او «قل اعوذ برب الساس» و ان و بر خود ندمده بجال مداخلت ندارد. و دیو سفید باآن هه سم که برسم سرپنجه ی‌زند. اگر آنیا رسد «لاحول ولا گویات زار له می‌گذرد - و هر قلمه بنای اختصاص بيافته - دران وقت کوه نشینان آن دیار را از صیت کوک هایون هر يك را جگر خوت گشته: و چهره از هراس " زعفران گون شده. و از هول سطرت مپاه نصرت پناه دران قلاع و درة تک و تاريك خزیده» و سکندر تصور کرده که از مخالب شباز بلا تجات باه عامن سلامت وصول يافته - و بچاره غافل‌است که او را ازان حال برون : خواهند آورد - و خان سای‌بنیان پردخان که چهر حال قربتش بوکالت [عاضانان آرایش یافنه برد» توجه نموده و مورچا مین فرموده و زر بسیار خرچ کرد تا کار با سکندر سور افنان تدگ شد. و از راه تحز و انسار و اتقار پیش آمده. کسات پرسم شفاعت درگاه معل فرستاده و ات . نز چنین پفام‌داد - بت اگرچه جرم ما کوه گرانست چون خاقان اکر را دریای مخشندگی ی ابا لست؛ قلم عفو بر اف جرا اوکشيد - ترا دریای رت بیکرانست مثنوی نگردد عفوش از در راه حائل فلك را بکسلد از هم مفاصل کنه‌گاران ی تدیر جاوبد نشسته بر در عفوش امد پس او را رخصت کردند که از مالك حروسه بدر رود. و پسر خود .۱ ۵ مقطع ۰ تارخ قدهاری 9۹ پنازی‌خان تتور سیرده ملازم درگاه ساخت؛ و از کوه دامن لاهور مانب جونپور رفت - بءد از چند گاه جان بتابض ارواح داد - و لپذا بعد آزین فتح نامدار بعز و اتال و فر و جلال عنات مانب لاهور معطوف گردانید(ند) و از لاهور عازم دهل شدند - پس از مدلی در شپور سنه ست و ستین و تسعاية جانب داراللافة آ گره که مستقرجلال بود. باستقلال معاودت فرمودند - و درین حين پرمد(خان) را که رکن اعظم شده بود» خانخانان بنابر توهمی او را از اس وکالت معزول کرده اخراج مود - و او جانب کجرات رفته چندگاه توقف کرد؛ تا آنکه حانخانان را نز همین حال پش‌آمسد . پبرمدخان احرام ملازمت بندگان حطرت خاقان! کر بسته» پعز بساطبوسی شرف کشت و بلقب خانی و عم و نقاره سرافراز شد - امد است که بعضی از حالات و واقعات خاخانان و پرتمدخان در ظن قضایای آنده مسطور گردد - دای حضرت بادشاه مصا ملك و ملت و مناهج دین و دولت بر رای عالرآرای و تدییر عقده کشای حضرت خاقان! کبر مفوض باده و مامر انعام فاض البرکات بجمیع خلائّق موصول باد ! ذکر توجه رایات ظفرغثال پدارالمك حضرت دهلی بر سمند استعجال و تغیر یاقا مزاج اشرف از برم‌عان بدینسان و بدین‌حال و ارتفاع دوات بزوال بامداد مالك الملك متعال سلاطین که کشور کشانی کنند توق حق پادشای کند شود حال ایشا بدیگر نسق بود بوالسجب جمله کردار شان به نداد خلقی نم کند ييك له ملک سخر کند چو تائید بابند از لطف حق نباشد چو دیگر کسان کار شان چو متا زنل اعلام مت بلند اگر فکر تسخیر کشور کند 9۷ مقطع بزآراسند از عالبی رستخیز موید اين معنی و مصداق این دعوی آن که دران ایام که بندگات حضرت خاانا کبر در دارالافة آ گره تشریف قدوم مسرت لزوم ارزایی فرمودند. و خان‌سعید باوجود اتالیقی باس وکالت نیز قیام می‌مودنفده بعضی نت تور مکیبانت آلز مواشای طام مای.عاق راید که اسان دبای بودند» از باطن ایشان ظپور ی‌امجامید - و اين محنی برضير مر خسرو جبانگیر بفایت گران می‌آمد 6 باوجود اين حقوق ترییت و عنایت ازین غاندان عاليشان که چپل سال در ذمةٌ او ثابتست؛ ومن المد ال‌العهد پرورش یافته» بالکیه فراموش کرده؛ گوش بسخن جاعت مفسد مفتن داشته - می‌خواهند ک او را در جریده امل بنی در آرند و طریق کفران عمت مساوك داشته عصیان ورزند - ِ ملنوی هرگ در زر چرخ زنگاری مسر کاری بتو کند باری از تو چرن کار او رسد بنظام دشن جان تر شود ناکام در اثثای این حالات از آن جماعت بعضی امور دیدگر بوقوع ایجامد کر ضیيهً ریش خاطر اور بندگان حضرت خاقان‌اکر گردید - بواسطةٌ آن رای عال آرای کر جز بطریق سدادو میج رشاد رود استقرار یافت و آبة «فراق بینی و بینك» خوانده, که از اهل نفاق دوری نماید؛ و اشارت با بشارت ملیم صواب ای چنان اقتضا کرد که ازان طائفة غدار حق‌ناشناس مفارقت جوید - نا بران حضرت خاقاناکر بنده برور فرصت غنیمت شرده. در شهر جمادی‌الاول سنه سبع و ستین و تسماية با چندی از خاصان از دارالافة آکره بطریق شکار سوار گشته متوجه حضرت ده شدند و روز دیگر خان‌سعید از جران حضرت خاقان‌ا کر اطلاع يافته آغاز اضطراب نموده و رسل و رسائل ارسال تاریخ قندهاری ۸ داشته استدعا کرد که نوبت دیگر در طریق تکوبندگی سلوك فرمایده تا بتدارك تقصیر خدمت پردازده و بدین جبت مقرب السلطان خواجه‌جبان و جناب حاجی مد خان که نسبت وکالت خانی داشت, و ترسون‌دخان که مهردار ان شاراله بود؛ بتبه‌بوسی بندگات حضرت ارسال فرمود - اما اقاس اصلا" و قطعاً مقبول نفتاد. و ان جماعت که برسالت رقته بود» بار دیگر تامد - بیت میندیش در حق مردم دی که آری بلا پر سر خویشتن سرداران و شکریان شب و روز جوق جوق از داراطلافة آگره برآمده التجا بدرگاه عاپناه خرو آگاه می‌آوردند. تا بوقت که جعیت ام در ظل اعلام نصرت‌غلام بوقوع پیوست؛ درین حین حضرت خاقان‌اکبر عنایت‌نامه باسم خان سعید پاین مضمون وشته‌اند که «خان‌باپام سلام عطرفت فرجام و یام شفقت‌اتظام بخواند و داد که بل ازین حسب بضی امور و احوال بداراللك ده نزول اجلال فرمودیم - چون می‌شنیدم که شا توجه ملازمت ی‌شوید» "عون یگ را روان کردم 5 مپوزژنب ما را از شا ف امله ریش و آزار شده که خاطر اشرف قرار نمی یابد که شا درین وقت علازمت توانید آمد» حال خود باشید و مپای که باشد انتظام دهید - و اگر ضرورت باشد. ما بدولت و اقبال در آگره برول اجلال فرهء‌ائم - شا پیشتر رفته» بگوالار و آحصدود متوجه شود. که مرگاه شا را طلیم» ملازمت آئید - و جپت سل خاطر شا نوشته بودم که هرچند مان در و فرزند آزار شود. اما پزاری مکن نیست - و چون شا خان‌بابای مائید. همين نت مرعی است و باجود این رجش و آزار و امور نامناسب ناهموار هنوز خاطر شا را عزیز می‌دانی, و بشیا عنایت و شفقت دارم» و شا را مان دمتور خان‌بابا می‌خوانم» میدانم» و مناسب 1 تلع چنان ی‌بينم که چون حالا ملاقات ما و شا در عقدة تاخیر و توقیف است» پنوعی که عرضه‌داشت فرستاده القاس رخصت طواف حرمین اشریفین نموده بودید. بدین نیت عازم و جازم گشته متوجه شوید» و کس فرستید که وجوه دزی که نموده بودید (و) نقد ساخته در سرهند و لاهور گذاشته ابد؛ بار کرده بایشان ر‌انند - مریرآ..»- تم - خان‌سعید این مضمون را دالسته مضطرب شده بارخ ٩‏ رجب‌الرجب همین سال از دارالافة آکره برآمده پیش از آنکه عالل جناب ثقابت‌پناه امیر جیب‌الدین حیب‌اته ملاقات کند. بیرون آمده جانب یانه چون دیوانه متوجه شد - و چون دست مت برخاش‌جویش بر شاخ آرزو زسید» چوت شگوفة شاخ انگشت حسرت بدندان می‌گزیده و با آنکر خار ادبار در پای خت شکسته دید. و در شاهراه نجات خسك آفات رخته. پزودی راه رفتن برداشت» و لشکر او متفرق شد - در تصاریف این احوال خوانین و سلاطین ک محاصرةٌ سرکار مندو و رنتبهور مین شده بودنده این اخبار را استاع نموده مر‌اجعت کرده؛ در یانه ملاقات فرموده: به عام و کال روی آوجه درگاه جخانناه آورد.و فاه اوالنال 5 در قلة یاه در ید برد عاق معاراژه او را از بند خلاص کرده رخصت درگاه عاناه داد و خان سعد از یانه کوچ کرده موجه خط الور شد - دران شب کر کوج واقع شد, بقیه 6 از خوانين و سلاطین همراه سانده بوده ايشان نز دوی توجه پآستان عای‌شان آوردند - خان‌سعید در الور تزول کرد و از آنمیا کرچ کرده بقصة حاجی‌پور که از جلهٌ پرگنات الور است. نزول نموده - و چشم خان‌سعد ماد تمزدگان ایك فراوان ی‌بارید - و دران شب بسبب بازماندگان اش باران از دیدة غحام روان گردید؛ و چشم زمانه ماتد آنی خردم: سل مرشلت. از فوارةٌ سحاب باران گرداند. و منادی حال این ندا بگوش جانش م‌رساند - تاریخ قدهاری 9 رباعی بر دولت و خانیت بزارید و برفت اقبال لو م تفا خارید و برفت مختت از دو دیده خون بارید و برفت چون دید ک نیست چرخ راروی وا یت و قرار منلوب (و) خوف و هراس غالب شد - آشرکار بعجز و خطوع راغب آمد - عنان اختار از دست رفته بود؛ و تر اقتدار از شصت- لاجرم ازان موضع کوج کرده عزیعت ناگور کرد - و در ازان روز اکثر از خواین و سلاطین و وکران قدیم او که مانده پودند. جدا گشته روی بسايةٌ سریر دول حضرت خاتاناکر نادند - و آچه در اردوی خان مشارالیه از تطارات استر و اشیر یفده معه بار و اسیاب بتاراج بردند - و از اقربای او حسین قل‌غان و در و راددات او (و) شیخ دای و مظفرخان که دران اوان دیوان خان مشاراله برده, همراهی مودند - بندگان حضرت پادشاه جم‌جاه نبز بفتح و فیروزی از حضرت دهلی عازم شده, در پرگنةٌ ججر نزول اجلال فرمودند - نظم ز خل غالا اند ابر اکر خل اجم بود بحساب ماند بك خلت آفتاب اگر ریک حصا بود خیل خیل کجا پانداری کند پیش سیل انا عدة الرانین ق الزمان پرجدخات که سابقاً عوجب ح جو بدا شود صولت شیر نر درین اخراج شده جانب کیرات رفته بود در اردوی ظفر قرین عقام ججر پای بوسی بندگان حضرت سر افراز شد. و در همان روز عل و مقاره داده. بالقاب خانی معرف گشته. او را و بعضی از خوانین را از عقب فرستاده‌شد - و قرارداد چنان برد که عحدةاللك حسین قل‌خان را با علر و نقاره‌خانه و فیلان کر هر اه داشت شفرستد, تا غار نقار که بین‌الانین است بآب صلح و صفا تسکین نابد - و خوانین نان تصیحت آنبز و کلات مصاله انگیز بسمع خان وب 9 سعید رسانیده» سعی عودند که از مقام مناقشه در گذرد و ناگور را باز گذاشه بولایت بکاتر رود و مبادا خیال عناد و افساد در خاطر گذراند. و یقن داند که اگر از روی جبل و کوته‌اندیشی از راه رود و باد نخرت و پندار دماغ او را پریشان سازد. بدولت و اقال با عساکر فیروزی‌مال بعز مت رفم و دفع او متوجه شده. بعنایت یی غایت اللپی دمار از روزگار او پرون خواهيم آورد - و درین مقام بعد (؟) صبر و تسلیم و رضاجوی فائده ندارد - پیت سر از پاید ناد و کردن طوع که هرچه حاع عادل کند همه داد است ضرورة خان‌سمید اين معنی را قبول مود. و جناب حسینقلخات را با ع و نقاره و فلا که همراه داشت, بآستان بوسی ارسال داشته و خود از ناگور برآمده موجه بکانیر شد - ۱ ببت بمد ازان طاقت قرار نماند چار؛ کار جز فرار اند چندگاه دران ولابت بسر بردهء آن نان را نساً منساً انگاشته, و داعة مراجعت اذات حدود مجانب پرگنة فروزیور و باره ک از اعسال سرکار پنجاب است؛ توجه نموده. و بعضی اسباب و پرتال و کرچ و لقن کٌ هبراه داشتند. به دوستی شیرمجد که پرورده نعمت او بود؛ اعیاد کرده؛ در قل تبرنده که صاگن آر نود گذاشتد.-بی ان حق‌تاغتاس جست آندازی به اساپ و پرتال آن جساعت کرده. انواع ایذا و ناخوشی کرده. و بالاخر عکافات آس جزا دید - القصه در ائتای راه خان‌سعد مصلحت دیده. مظفرخان را که هراه بود. مانب درویش ازبك که یک ملازمان قدیم او بود و حام دیالپور بود. فرستاده استدعا(ی) حضرر کرد - هر چند که اين استدعا صورت نمی بست, خان سعید خیال حال در خاطر گذرانده مظقر خی رعایت حقوق ۳, تاریخ قندهاری نت کرده. جانب درویش بداندیش ضرورة" توجه مود و آن بداندیش مشاراله را جماعتی سیرده؛ بدرگاه عامبناه فرستاد - و این ماجرا در شرح امین فزژیر مظفر تدات. بتفصل مذکور خواهد شد - خان معید مایوس شده و ازان واحی منازل طی کرده» مانب جالندر روان شدند - چون بسمع بندگان حضرت رسید کر ان بقار الب بمازدت که سای ماب ند آسته خره, را وان کزه لاهن کشیده‌اند - آتش التراب شمله زدن گرفت» و غضب پادشاهی در حرکت آمده - عدة اللوانین العظم شس‌الدین مجدانگه‌خان اعظم و پیضی از خوانین را برای دفع فتته و فساد خان مشاراله ارسال فرمودند - چون تلاقی فتین واقع شد. از جانین دست‌برده‌ای م‌دانه موده - آخرالامس هزیعت خان‌سمید افناد- یارای توقف اند و سر خود گرفنه انگز گربز کرده و روی فرار جسانب کوهسار لاهرر آورد - و اکثر از خالفان برگشته‌س مثل ولگ ذوالقدر و یمقوب مدای نادان و مراد ی‌مراد که باعث این قتنه و فساد بودنده و بسیاری از سرورانت او اسیر و دستگیر شده و بقتل رسیده پامال شدند - و غلیمت پسیار دست عساکر مصوره افاد - چون کفیت شکست خان رال التجا نمودن « راجبائی که در کوه دامن لاهور ساکند. عسایع جلال رسید» مکرراً آتش حیت شبنشاهی اشتمال پذیرفته» از حضرت دهلی بتعجیل هرچه ام تر عزیعت دفع آن فتنه کردند - و چرن اردوی ظفرترین ءظفر و منصور بکوه دامن لاهور در تن وین 2 ازین حرکات نادم و شمان شده» جال‌خان (را) که یک از غلامان معتمد شاراله بوده بدرگاه عال پناه فرستاده مشعر بوصول و خصول ندامت از (ما) مضی و کفیت جا.ی بقضا القفاس مصاله نود - مصرع 6 هرچه حّ تو. گردن هاده ام او را اماب للشسه و استدعا لضوره عال جناب بمم الفضائل و الکالات 3" ۱ تلع بای مولانا عبدالّه مخدوم‌اللك را بندگان حضرت نرد خان مشار له فرستاهسو ضال جناب موی‌الد با شانسید سافقات فردهه رال بقرلر خاا شاش کرد ک صلاح جانین در تشئد قواعد موافقت و رفع اسباب مالفت است - لاجرم خاطر او مطمئن شده. مهم بر آن قرار یافت که خان‌سعید بپاپوسی ,بندگان حضرت مشرف شود و لوازم عهد و بان درمیان آورده در ملازمت پاش - آنگاه اگر خاطر خان‌سعید خواهده« رخصت گیرد - و حضرت پادشاه جیع ماه و خوانین را باستقبال فرستاده» با‌زاز تمام بشرف ملازمت آوردند - و خان‌سعید در شهر ریع‌الثای سنه تیان و ستین و تسعاية پا چندی کر هیراه داشت؛ پپابوسی بندگان حضرت مزز گردید. و زبان اخلاص و ناز بعدز جساری ک تا غایت ازو صدور یافته بوده بکشاده و دست امد در ذیل عاطفت حضرت پادشاه زده ؛ چون سایه در پای آن حضرت فاد - و حضرت بادشاه صکایات لطف‌آمیز و کات شفقت‌انگز او را پنواخت؛ و جراتم خان ضا را را بهام خشیده» بخلمت خاص و پنجاه هزار رویه نقد بطریق مدد خرچ سرافراز شد - پیت ز ابتدای عهد آدم تا دور پادشاه - از بزرگان عفو بودست. از فرودستان گناه و در همان روز حضرت خافان| کر مرحتکستر عزعت شکار نموده, بدا السلطة لاهور تشریف ارزانی فرمودند. و از بلد لاهور که :۱ مخطهٌ حصار فیدوزه دویست کروه راهست, بفتح و فروزی پای در رکاب فلك‌سای ادم دمن (پیا) آورد. و عنات_ تائد بدان شرنگ شپابرفتار داد و چون 7 باد صبا و نکبا دشت و یابان ی‌وردیده و بسان آهو و نخچیر جگل و صرا ی مپرد - و تا سه مازل بقوانم مراکب آممانرفتار قطم کرده, حصار فیروزه به فروزی رسید؛ تو از اما شکار کرده حضرت ده نزول اجلال واقع شد - سح ت۱۰ تار عخ قندهاری 1 و چند روز دران حدود بوده» عازم دارالافة آ گره گردید - و اعلام ظفر پیکر مرکز علطنت قرار گرفت - و همای عاطفت ظلال مرت پر سر سااکننان آن ولابت انداخت و نواب منعم‌خان که دران ولا از جانب کابل حسب‌الفرمان عدالت شان بسعادت پای بوسی مشرف شده بود؛ و بالتاب خاخانات سرافراز گشته, آردوی ظفرترین را از دامن کوه از راه ماچیواره مخطة سرهند آورده بدهیل متوجه شده ببتابوسی مشرف گشت - و نواب خان سعید رخصت حج یافنه متوجه مک معظمةٌ شد -و از متکای ساطنت مقام کربت و غربت افناده چهرة سطوت را بناخن تابن می خراشیده و از کرد خود بر خود می پیچید. و از راه ناگود و جودلور بولایت کجرات لوجه موده و در پتن که یک از شهرهای گجرات است. بمضی از افتانان مخالف که از هند جلای وطن شده و فراد موده بودند و آمجا ساکن شده. فرصت را غنیمت دانسته, در کولاب که قریب بشهر پتن واقع شده بکشتی نشسته» در چبار دم شهر جادی الاولی سنه ۹1۸ بزخم خنجر جات گد از یک ازان افنانان ‏ ماز آی خان درویش نواز را بسعادت شیادت فائز گردانید» و بوقتم که قصر وجود آن خان سعید را از میزبان روْح پرداختند و ملاح آقشتلان جز سفیت مر مقدر بساحل معات رسانده» اردوی مشارّالیه را بنمام و کال تاراج کرده - جناب محد رحیم میرزا ولد خان مشاراله که طفل برد و ستملقان او که .هراه بردند بصد هزار تشویش ازان غرقاب خود را بساحل تجات رساندظد - و بان رباعی تارخ شبادت دم خان را ادا کرده - رباعی برم بطراف که چون بست احرام در راه شد از شبادتش کار ام در واقصه هاتفی یی" تارخش گفتاک شید شد ند سوام و موف ایس تارخ که دراف اوقات در ملازمت و تیگ و اب 1 مقطع خان سعید بوده؛ نیز ازان ورطه برکران اناد جان بسلامت برده, همراه ولد خان مشارّاله باحدآباد که پای‌تخت سلاطین کجرات است» توجه نود - چون همیشه داعةٌ برش حرمین شریفین داشت» و پرام که مقصود طواف میکرد و ی‌خواست که روی بقبلةٌ اقبال آورد لاجرم از کبایت بکشتی نشسته احرام لا امائی پسته» متوجه جده شده- پن ملاحان للجر که مار اقامت جباز است» از قسر دریا چون بخ شکیای از ساحت سينة مپجوران منقلع گردانیدنده و دول را چون رایت دول برافراشتند. و بادبان برکشیدند - قاند هدایت از پش روات و آوفبق آمای رفیق - بعد از چند روزی باد مخالف وزیده, بت دام ایام و لبالی و خسته سپام چرخ دولای ساخت, و کار از دست رفنه - مدت دو ماه سرگردان و ان در ورط هائل و دریای نی ساحل مانده, که ناگاه از فرط نام‌ادی شرط طالع موافق آمده - نخت شم رفته صلح کنان باز آمد» و حریف اقبال استقبال کرده - ملاح شاط در دریای وصال بپیرب شرطتة ماد سفتة آرزو را بت و کناری رساننده, جانب مرف اسف یب ات رازه شنت بر تا بیع یگنت ۳1 0 نظم ۱ شب بلدای مرا شد ار صبح بدد کشتی عر که در حر فنا ی شد غرق دل ار خار جفا دید. خدا را منت یافت قفل غم از فاحه صبح کلید شرطه آن بود که نزديك کناری بر سید ک گستان امل هم گل بل ود ختم آمروز قضا کردو آزو کنه کنید و عادق حقیقی مساعدت کرده از راه خشک بشرف حج و زیازات امه و مر‌اقد مشاخ عاله از راه لار و بصره و بغداد و شام بقافلً حاجح شای ور فلك کرد بعمدا دوسه روزی لقصیر هراه شده بات سعادت عظمی 6 عبارت از زبارت حرمین الشریفین است؛ فانز گردید - ۰ تارخ قندهاری ۱ 11 دعای حضرت پادشاه امبواری چنانست که .یاض سلطنت و حدائق دولت پادشاه جر‌جاهه نلیان مگگاه از بریاز اعطاق بودانو سار القاف. مساق پرنا قرب نضارت تازه و طراوت ی اندازه یابد. و ال اقال و شجرة جاه و جلال اين خاقان اکر سعادتبناه از ترشح اتصال خداوند ذوابملال در نبایت اعتدال و غایت کال برومند و بارور گردد ! ذکر فرستادن ادهم خان و پر مد خان را بسرکار مالوه و مندی و فر ار مودن بازمادر دران رواری (و) استیلا (ی) باز بمادر بعد از بسیار نک و دو چون خاطر اشرف بندگان حضرت خاقان اکر از کارویار خان سعید شید خانضانان فارغ شد» رای منیر آیات قاند انصاف ببر ناحه روان 1 و را بر جانب نصب فرمود. تا هر کجابنای ظلمی که ارتفاع پذیرفته» معمور گردانند - چون ان فکر بامضا رسید» باز پهادر که مدف در زمان سلی‌شاه افقان. مصدی حکومت .سرکار مندو و مالوه بود» و کف ما انفق او را داند» تا هر کجا راتی از تعدی انتصاب یافته. آبادان سازند» و شحه عدالت بات آت ولایت دست‌داده بوده و خری در غلاب میراند. اسم ملطنت رو نهاده, غیت شپنشاهی اقتضای آن عود که در شبور سنه مایت و ستین تسعاية ادهخان و پرتمدخان با پنج شش هزار سوار جراد بات ولایت ره مستخلص گردانند - ايشان با سپاهی که هه دل شیر و نخوت پگ و همت عقاب وزهرهٌ نبنگ (داشتند ). متوجه مندو و مالوه شدند - فتح و اصرت بر طلعةً سیاه؛ و کام دولت درهمه مبزل هیراه - مصراع فتح و نصرت ه قران و کام و دولت هم قرين ۷ مقطع چون وال سارنگیور رسیدند. اصلا ادیش آنکه جعی از مخالفان در شهر اند» تخاطر راه ندادند. و ناثره قنال اشتعال یاته, و آتش جدال بالا گرفت - نبزه هرچند پشت قوی نداشت, دست تطاول دراز کرد و تبیغ درچند تنگ روی و رفق القلب بود» تبززبانی آغاز نهاد - و سیر آهن‌روی از" سرزنش گرز گران پشت داد -کند از کشانش هرکن پارها برخود پیچید زره از کنتن پردلان بزار دده خون کریست. و کان از فراق ناله‌های زار آغاز نماد مثنوی ز گرز گران سننگ و ششیر تبز یی همی جست جان از گریز ز منقار بولاد پرات خدنگ گره بسته خون در دل خاره سنتگ چون خوانین نصرت قرین کان گوشه‌نشین و خجر فت‌آئین مدست گرفنه, روی بازهادر افثان آوردد. و تلا فتتین حصول پیوست. و قارب طالفتین بظبور اجامد» در حال دماغپا از شراب پیشینه مالامال بيك جرعه در خروش آمد. و دگ قتنه از آتش دیرینه تافنه باندك شعله جوش کرفته - تير از ابروی کان و غمره پیکان دلیری آغاز مهاد؛ و نزه از زلف پریشان وقامت جواناف دست بغارت جاجا دراز کرد يك زهان دلران صف دشن در قد هلال افادند, و بقية السیف روی بگربر عادند - باز بپادر چون دانست که حال پریشان را اتظای نخواهد بود؛ و روزگ. برگشته را استقامتی پیدا نه, بادده پر خوت و خاطر محزون بطرف دکین کرخت - رایات ظفریکر که همواره سیم فروزی ناصر او باد ! در زمان فتح و صرت و کنف سعادت و دولت بسارنگیور در آمدد. و تا اجین و مضدو گرفتند - بمد از استاع این فح بندگات حضرت خاقان اکر بعزم سیر ایلثار فرموده: بدولت و اقبال عندو رفتند و آن مکت راکه بیترین مالك هند است» بعز قدوم رشك فردوس_ برین ساخته, ی ع و مور #۶ بمد از اندك اوقاق «ا؛عود اهده گو بان جانب داراْلافة آ کره که مستقر سربر تاریخ قندهاری 1۸ بلطتت اشت: نات عوقلد و در همین سال حضرت خاقات احر ی منال دولت و اقال صانب کره و مانکپور برسم شکار حرکت نودند - و عل قل خان که ای ولابت جونور بود. بعزم بساط بوسی مشرف شدهء چند روز در خدمت / بندگی اقدام مودهء او را رخصت مانب جونپور داده مراجعت عودد- و در سه آسع و ستین و تسعاية ادهم‌خان را از مندو طلب داشته- پر محدخان تمام مدو را از مالفان باك ماخته از آب نریده گذشته و (تا) بولات آسیر و رماپور ره اواع قتل و تاراج دران ولات نود بازیهادر افقانی کر و و ۵ خاعان شده, صکام آسیر و برمانیور و آت نواحی اتفاق کرده» لثکری جمم آورده, موجه پرجدغان شد - چورت تشکر از #برو سوه خلی پرممدخان به تگ آمده بودند. در جنگ کوشش ودنده و راه یوفاق سبردن گرفتند؛ و از طریق حق گذاری احراف نمودند - بیرمدخان منبزم گشته, با اه کل یه هر گرم خا از ارفا سر آب شرد را باو زده, پای اسش لفزیده. از پشت اسپ بآب افتاده. حاتش بسرآمد - مصرلع آن هه شوکت او آب برد باز بهمادر اين معنی را فوز عظیم دانسته» از عقب درآمده آن ولابت را پار دیگر تصرف خود آورد. و استیلای تام یافت - چوت امرا بدرگاه آمدند. اکثر را جبت تقمير که در جنگ ازیشان واقم شده بود. ایذا واهانی تتاقعد شقن کردند - بنابرین عداقه‌خان ازيك را که حاع کالپی بوده عدداً بگرفتن مالوه و مندو و استقبال باز مادر مقرر فرمودند- خواجه معین را خطاب انی داده» دیوات آنجا کرده» بهمراهی عبداقه‌خات فرستادند - و باز ببادر چون آوازةٌ وصول رایات ظفر قرین را شنده. تاب 3 ۹۹ مقطع مقاومت و مادلت نیاورده» ازان ولایت برون رفته, و آن ولابت بتمام و کال یز لسیخیر در آمد» و دست تصدی باز مادر ازان ولات کوتاه شده - چون غنچةً امید از کستان دولت کین گرفت» از خندة تیغ جپانکشای رگردان در پادشاه خورشیدرای چهرةٌ ظفر ضاحك و مستشر شد؛ و باز بهادر س کوه‌ها و جتکلبا می‌گشت - بعد ازانکه در جمةٌ در هیچ تیر نداشت؛ و در کان مخالفت محل نزاعی نمی یافت»سپر مقاومت بینداخت؛ و تیغ و کفن گرفته رون آمد- باز بپادر در شپور سنه مات و سبعين و تسعایه بدرگاه معیل آمده» در سلك بندگان حضرت اندراج يافته. در سای چتر جبان‌کشای عرت سرافراز گشت - هر روز بترادف امداد عاطفت امتیازی زبادت می بافت؛ و هر زمان از تماقب اسباب م‌جحت بای جاهش زیاده ی‌شد. تا آنکر در غلامی و بندگی آستان عالی شان بندگان حضرت خاقان اکبر عبر گرانمایه‌اش باختتام پیوست - دعای حضرت ادشاه امداد ارتقا و ارتفاع یی شائة انصرام و انقطاع و امداد اجلال ی دغدغة زوال و اتقال بروز معا آثار حضرت خاقان اکبر متوالل و متواتر با و دست تصرف حوادث و تسلط صوارف از اذیسال جاه این پادشاه مظفر شان قاصرباد ! دشته شدن خان اعظم انکه خان و مکافات یافتن ادهم‌خان همان زمان در عرض این ایام جمسی از خوانین و اما بواسطة آنکر آقشاب عنایت حضرت خاقان اکبر مقارن جناب خان اعظم انگه خان مشاهده مکردنده خدمت اد خان که یکی از کوکه های نای حطرت بود؛ دفع این قطیه کرده. او را بران داشتند ک دفع انکه خان ءذکور از جلهٌ و اجبانست - ادهم خان نز بسخنان حاسدان فریفته شده لك آغاز نباد - افاعی غرض آمیز خلاف که در شعاب تاریخ قندهاری ۷۰ مدارات بود» زبان دراز کشید - سیل فساد 6 از قطرات یام معادات جح شده بوده روان گشت. و نهال قتنه که از جوئبار مضار آب خورده بوده بالا کشید - امواج آقوب که ازندی باز ساکی بود. در اضطراب آمد» تا آنکه در روز شنه دوازدم شهر رمضان البارك سنه لسع و ستین و تسعاية اده خان ولد مام انگه باغوای حابدان بر سر دیوان آمدهء و اکیر از خوانین و ملازمان جمع شده, بیکی از نوکران خود بفرمود که به تیغ کین و بیداد بنای حیات اتگه خان را برباد داد - هر چند روزگار میدانست ک ستبزه را عاقبت جز وخم نخواهدبود و یداد و کینه را جز سوء خاعت نتجه ندهد - خرد شآر ژییان :هش کته پیت به نی که يك لظه آزار او کات ور آرد زاو راز ترا ناکت مشاه 3 و6 دی ق القصاص اه را منظور داشته, فرمان اعل نشان نفاذ یافت که ادهخان را به بالای قصر آورده, از پالای قصر که در دولتانة قلع آگره واقع است. بزیر انداخته,جان مر بداد و ناچیز شد- مصراع فك خندة زد که ات نز شد اش اک شتنه بآب معدلت فرو لشسته - بت چو بد کردی» میباش اعن ز آفات که واجب شد طبعت را مکافات 3 یک از شعرا تارخ فقوت ادم خان را نظم کرده - ابیات آنتشت تازه گل پسوی جنان آرمیده رفت شاخ گل چو سرو سبی قد کشیده رفت ادم کل تبسن ز‌ کستو از وج از وستات دهمر گل نارسده رفت تارخ او ز پر خرد کردم الّاس در گربه کشت و گفت که ور دو دیده رفت دعای حضرت بادشاه قواعد سلطّت و جبان‌بانی و مبانی جلالت و کامانی میامن معدلت عدود و مضبوط باد. و ظلال عاطفت بر فرق آدمیان ند و مبسوط باد! فرستادن مبرمد خان و برادر ن (او) باستیصال آدم خان ککر و کشته شدرت آدم خان ککر و فرزدان بداختر در سنه سبعین و لسعاه عسامع جلال حضرت خاقان اکر رسد که آدم‌خان ککر و توابع و فرزندان طریق سداد و صواب را گذاشته, راه عناد و بنی و طیان سرده اند - جپت تنیه آن جماعت مخذول العاقبت میرمجدخان و اما» انگه را بقلم و قع و استیصال کنکران موسوم گردانید (ند) - میرمحدخان بابرادران روان شد؛ و جمی سیاره حشر بر نشست - هادی اقبال بر مقدمه ندای بشارت فتح داد - چون ساحت ولابت ککران سپاه ظفر ناه شد؛ ارجاء و احاء آن طرف که مبادی فتنه بود. مراکز اعلام اسلام گشت. و اطراف و جوانب آن زمین که مظاهر شر و فساد برد. مر‌ابط خیول جهاد گشت - مخاذیل چون مرغ نم بسمل در اضطراب آمدند و چون مامی در دام طییدن گرفتند - پیکان جان کداز تیر قاعم مقام سفیر شد. و زبان حام گذارندة یفام گشت - تاریخ قندهاری ۷۲ غریو کوس صخره را صدا شوکت در گوش انداخت» و آوازه کره‌نای کوه ستگین دل را از جای برآورد - بيك حله چندان د ه و کوه و تگنای کر نسم در مضائق آن افتان و خبزان می رفت» در قمة تسخیر آورد- قاس اموال از انسام و دراب واسیر و تاراج بدست لشکریان بندگان حضرت خاقان اکر آمد و صدف ذخاثر که در اما جع کرده بودند» تصرف خوانین قرار گرفت - آدم خان ککر که روی رزبة آن گروه و عقد واسطةٌ آن جمع باشکوه بوده از بارةٌ کوه پیکر مضالك مذلت افناد. و از ناب حلة جبان‌سوز چون ذره یاد رفت - و لسرانش نیز کشته شدند - مقارن این حال همای نصرت مال در ساهٌ رایات ظفر بکر استظلال جست؛ و شهاز لصرت بر دست دولت بائدار تست - آمه از بقية السیف که در اطراف مانده بود؛ روی بیز مت آورد و عرضه داشت به باه سریر اعل ار سال مودنده و کفیت حال تصویر رای حضرت بادگاه فرمودند - ازان درگاه تشریفات خسروانه و انعامات پادشاهانه ارزان داشته. امثله مشتمل بر لقریر حکومت و دارانی آن ولایت به کال‌خان ککر یه ولایات سرکار پنجاب و لاهور شد - و خوانین بقتح ( و ) فروزی مراجعت عوده هريك جایگیر و ولایات آفدار فرمودنت و آری. ولابت خود رفتند - دعای حضرت پادشاه لوامع مجدو کرامت و طلائع رایات ظفر آیت در بسیط بساط کام‌گاری نش مناشیر سعادتباری از مطلع بختیاری حضرت خاقان اکر طالع باد, و معارق سلطت و پادثاهی لامم پاد ! کفتار در بیان مراجعت شاه ابوالمعالی از مدینةٌ مکرمه و بیت‌الّه الحرام و دگل آمدن بگچرات و هند و رفتن بکابل و حکومت کردن او ۲ 3 ۳ عوده دران ایا و پعضی حوادث و وقائم که روی کوده دران ایام ۳ 0 چون قاضی که ازد بح لبزل تقدیر کرده بود ک باندك مدلی بساط حکومت عاریتی شاه ابوالعالی را در نورد هم در تضاعف آن حال که در یانه محبوس بود. خان سعید شبید که از درگاء خلائق پناه روی‌گردان شده بود و به ببانه رسید. او را خلاص کرده بپايةٌ سریر اعل فرستاد - از ناهمواری کر داشت باز در داراللك حضرت ده که حضرت خاقان اکبر تشریف قدوم مسرت زوم ارزای فرموده بودند. بشرف بساط وس مشرف شده. او را ماخوذ کردند - چند گاهی در حبس بود ‏ دانست که این وبت خلاص متعذراست هرچند پیش اما و خوانین ضراعت نوده فائده نکرد - تا آنکه بعرض حضرت خاقات اکبر رسید. و پزبان قل اين یت را تکراری‌کرد که پیت بوده جانان» غم رات تو هر پاری دخت ۱ کزی من مایه قا کار اب تایر اند رل تساه جن محرکنن. آمیه از بر وعضت رای مک مت ژادها اه غرفاً و عکرماه داد و صاوالسه عوجه فا اقال که پسعادت # فاتز گردید - و در تارخ شور سنهٌ احدی و سیمین و تسعاية ازان مکی شریف معاودت کرده بگجرات آم-د- درین اشنا مبرزا شرف الدیر._ حسین بت لب توهمی که از بدگویانت داشت. ی سبی فرار عوده» ازیری .درگاه روی گردان و حرات شده. مانب گجرات لوجه عود - در راه ملاق شده. خواستند که باتفاق متوجه ناگور شوند-و میرزای مذکور نوکران خود را همراه شاه ابوالعالی کرده پیش فرستاد - ملازمان " مخت برگشتة او مصاحب شاه ابوالسال شده بناگور آمدند: و دست شته کشادند ‏ و در پرگنة دندوانه که کماشتة جناب سین قل‌غات الب ان جبان کر حای آن ولات بوده او را برآورده بقتل رسانید - و از اجا کرچ کرده 10 تریغ قندهاری ۷ در راه با احد سلطان ذوالقدر که عم جناب حسین‌قل‌خان مذکور است: دوچار کرده» تلاق فتین واقع شده. او را نفز بقتل رسانید - و به نارئول آمده کیسوخان که شقدارآن سرکار بود» اموال و اشیاء او را تاراج کرده» غنیمت بسیار گرفته» متوجه سرکار لاهور شد. و گیسوخان را رخصت مراجعت داد- و چون برق خاطف از مان ولابت گذر و عبور کرده- با وجود آنکه تاتارخات و چند سردار از خوانین و سلاطین را تعین کرده تساقب کردند. بگرد او ترسیدند. و او خود را بکاپل رسانیده, داد مردی و مردانگی داد - و دران حين چون نواب مد حکیم مرزا در متزل صبی بوده و مادرش که ماه جوجوك یگم» حرم عبرم حضرت جنت آشیانی بود» زنی رای‌زن با فطّت و فن بوده بنظم ملك و مصالح علکت قیام می مود و رعبت را در کنف راحت و رفاهیت می داشت - چون سیادت مآب شاه ابوالمای بکابل رسید, اظب‌ار صدق اخلاص در اوام و نراهی کرده. و عرضه داشت مود که اراده خدمت مصمم است؛ و مصدر باين بت ساخته : پیت ما بدین دز تیه همست ور تضام امه ام ۱ از بد حادثه انجا به شاه آسده ام و شاه ابوالسال در م‌دانگی و فرزانگی .هال نه داشت. و مدا در خدمت و ملازمت حضرت جنت آفیانی بود. و مردانگیا نموده بود- لاجرم والدة مزا شيرة مزا را باو عقد پسته, در حبالةٌ تکاح او درآورد - چوز بر سریر حکومت تمکن یافت» اهای کابل ب-اطنت او. هرچند بیش مدیی نیافت؛ مستبشر شدند- در مندا حکومت جمعی از اما را که خار کلستان ملکت ی دانست, از مانه برداشت, و سخن گم تفای نمی فرمود - چوف تماویف دماغ او از تاثیر نخوت جاه عتل شد. بعقاب بعضی از اما اشارت ۷۰ ۱ مقطع راندی - نا گاه شاه ابواامای را خیال کشتن یکم در سرافاده و اندیشة ملالت گرییان. جان را تاب داد یی تحاشی در حرم سلطنت درآمده» سر او را که سررشهٌ عصمت و آشرب جهان و سرشتة طینت احتال بوده به تیغ ی دریخ جدا کرد و اين حال در ميزدم شمان سنة مذکوره بود- شاه ایوالمال چنانکه رسم ی دوشان باشد» در مبادی مداخل عواقب مخارج تصور نکرد- روزی دیگر که قضيةٌ نام‌ضیه فاش و فا اپواب استیحاش شد اما بدین حرکت انکار کردند - جمیع اما را طلیید- حیدرقاسم‌خان و برادرش را با جمعی دیگر که از ايشان مظلة جلادت و مردانگی داشت» بقتل رسانیده. و بات مردم دا عوایق و عهد و پیان مطمتن ساخته. پامور ملکت برداخت - بعضی امرا مثل باق قاقئال و نردی‌جد و حسن‌خان و بنده عل مدای جعیت نموده» بعد از دو سه روز بر سر او ی‌آیند» و جنگ عظم روی میدهد - از جانبین دم بسیار کشته گشته . شاه ابوالعای پای ثبات افشرده آن جاعت را از قلعه پیرون می کتقب و حاجیتمدقاسم‌خان برادر حیدر قاسم خان را بطریق استمداد به دخشان نزد ثواب شاه سامان میرزا که سلطنت دخشان باوست, فرستادند. و محاهدة خلاف ک از شاء ابوالمالل شاهده کرده بودند. عرضه داشتنده و آتش فة شاء ابوالمال را که موقد باد خوت و عجب نفس بود بآب تیغ (5) سکون خش ناژه شر جز آن نیست. فرونشانیداد - فواب سلمان میرزا بی توقف از بدخشان عازم کابل شده, با لشکر انبوه که اجزای کوه از شکوه ایشان در زلزال افند, در حرکت آمده, از آوازه وصول بدخشانیات شاه ابوالعال با جعی حاضر پرون رفت - اگرچه دانست که چشمة خورشید را بگل نویه اندودن مقتضای خرد نباشد. و بناخن شواخ جبال را کندن کار خردمند نیست. هر کرا یی نخت تیره و دیده امید خیره شده‌باشد, هر آئینه مقناطیس جپل بیغ بلا را تخود کشد چون لشکر بدخشان فراز رسیدند» در برون شهر کابل ملاقات تار مخ قندهاری ۷۹ روی از غام قتام پسته بافتند. و راه گیرودار کشاده شاه ابرالعال در میدان دلاوری و شجاعت و نزه‌گذاری دستی مود که روان دس دران کارزار آفرین کرد - پس لشکر دخشان چون موج ار وعاز در جزش آنده دفعة واحده حله آورد شاه ابوالعال روز دولت چون برگشته دد؛ (و) شب حنت مانند لاب تکیت معاینه, لظة با چند تن نگ و پوی کرد - مرکب شاه ابوالعای چوت انديشهة او خطا کرد - او را دستگیر کرده آوردند؛ و آفشاب عرش را بزوال رساندند - بت چو بدکردی» مباش افزف ز آفات که واجب شد طیعت را مکافات و چند ماه نک و دو کرد - و طائف که ترائب وجود شان از پرابٌ فطانت و رزانت عاطلست., و قیاسات عقل و جربت نزديك ایشان عل التحقیق باطل» ی تانی و روبت در میات ملك و ملت شروع کنند» و از غائلا استعجال 1 مه ء طل ماع ۱ ۱ ِ نیندیشند» وبر آستانة «اتانی باب السلامة» رخت اقامت فروتگسترند - عاقبة الاس چون امواج بلا در حرکت آید, و آن غریق حر غفات بساحل انتباه پیوندد» سفائن امای وا درهم شکستته یبای و بضاعت عبر ۹ مهار ین سرما به استء وه وه 4 مانند خضاب در شاب و آشنه تزديك سراب ضائع آوشك الذین طبع اقه عل رو و ص و هو حصحو م ۸۸ و و جم و سم و ایمار م و آوثك ه قوف - دیای حضرت پادشاه اساب عظت و جبانداری و آثار ابپت و کامگاری حضرت خاتان اک فده الط در توای و تزاند باد» و رکب اقال جام‌دای این پادشاه ما را در ترق و تصاعد باد ! افشاد - بعد از ریب مواقف جدال چرن جلس رزم از طرفین هنگامه گرم شد» ۷۷ ۱ ۱ شطع بای زخم خوردن بندکان حضرت خاقان اک و صحت یافن خسزو داد کر بعد از چند روز دیگره و رفتن حضرت خاقان اکیرز مجانب مندو مرتبذ دیگر چوت. خبر آمدن شاه ابوالعال را که از حجاز مراجعت کرده؛ حضرت خاقان اکر شندند از داراطلافة آگره برون آمده» متوجه حضرت دهل گردندند- و لشکرها و سرداران چناچه ذکر یافت» تعین نموده از عقب او فرستاده - و چون چند روز در ده آوقف وانم شد؛ زمانه شواست که عین الکنال برجمال حال فرخنده‌مآل آن حضرت کشد - برسند بادرفشار سوار گشته دوزی بر سیل شکار بیرون رفنه. از شکار مراجمت واقع شد - نا گاه درمیان چپاراسوی دهل در اشای راه جانب قلعه شخصی سواره تیر از ترکش برآورده؛ جانب ۲ نحضر ود عالمی ذر پناه آن برد رسید - و چون در جیع احوال حفظ و مایت ملك متعال و دعای گوشه نشینان و اصحاب حال پناه و حصار ذات یی شالش ت انداخته. بر پشت مپارك آن حضرت کر بود و از وجود همایون امن و آسانش عالیان و خیتا نان رابت ۳ دعای ایشا > سراع دعای گوشه نشینان بلا بگرداند آن تیب کارگر نيامد. اگرچه زخم قوی شد - و آن حرام‌زاده را و چندی راک هراه او بودند» پاره پاره کرده در سرهمان چار سوق سوختند - ات بر لو هر دشن که تير و نزه و خنجر کشید باز گشت آن تیر و هم در سین او جای کرد تاریخ قتدهاری ۷۸ یکیار فرباد از نهاد خلق برآمد» و فان بامان رسید» و غلفله درمیان خلائی افناد که آیاچه حال پیش آمد - و مردم بسامپا دویدند - و حضرت خاقان "اکر همان نوع سرار بقلمه درآمده؛ پار عام داد - واطبا و جراحان معالجه مشغول شدند. تا آن زخم التیام یافت - و بعد از چپار روز دیگر آحضرت و نردیکان در کشتی نشسته. متوجه دار للاقة گم شدند - و این قضبهٌ ماه در اوائل شهر رجب الرجب سنه احدی و سبعین و تسعاية بود - و حضرت خاقان ا کر سعادت‌اثر بمد از چند روزی که اطا و جراحان بسرائط علاج قیام مودند. صحت ام یافت, و قوت جوانی گرد تغیر از دامن عراج همایون افشاند, و دعاگویان و گوشه نشینان باخلاص تسام مضمون کلام ملك علام ورد زبان ار داشتند ید + نی آذمب عتاالشرت ان و ی ناز دعا ۳ 1 7 قطعه تنت بناز طببان نباز‌شد ماد وجود نازکت آزردة گزند عباد سلامت همه آفاق درسلامت لست میچ عارضه تخص تو دردهند ماد و در تارخ بیست و یک شهر ذی قعدة ارام دنه احدی و سبعین و و تسعاية ذات خورشدشال را داعةٌ شکار فیل شده, انب ولایت رور تمریف بردند - و شکار فل که در زمان حضرت خاقان ا کر رواج و رولق یافت» 5 تصرفات که د گرفتن فل اختراع کرده‌اند» در سوابق ایام نبوده و مچکس ندیده و شنده - صیدکنان مائل جانب ولابت مالوه و مندو شدند - چون لقصبةً سروج رسیدند؛ ایلغار فرموده متوجه شدند - اول بشکال بود؛ و آت دراه را در پشکال رسم نوده که سلاطین با کثرت لشکر عبور عایند- ازین سپب مب بسیار و مشقت بیشیار درین سفر هر کس رسید - لیکن چون مندو خیم سرادقات جلال کشت از غابت لطافت هرا و نزاهت بلاغایت ام "روانت اندرو ماهی سی‌سیا همتان حضیض آن : 2 تلع آن محتتبا بر احت میدل شد - ی شائة تکلف که در تمام هندوستان چنان امکنه نینست؛ و عارت دارد که از غرابت وضع آن مهار اندیشه شگفت مانده - و کرشک ر مثال صرح قواریر آروی خورثق و سدیر ییاد داده, و بر مودار او قصر بشید نباد و آسای پای رفعت بر مبانی بروج شید نماده - پیسکر زیایش تلی وی کفییسکر قیوعت با با غفبت بایدر آشاي. بززی مبارات زد زمانه نظیر آن جز دریان آب و آینه شالش دهد و سپهر عون ان جز بدیده احول نمی بیند- قطعیه یک" برکة ژرف در صحن آنت چو جان خردهند و طبع سخن ور نادش چو د یبای کوئر. و لك بزرگی چو دریاء پای چو کوتر چو ماه نو اندر سپهر منور . و قلعه ایست که از استحکام با بنای هرمان پهلوی مساوات مبزند - خندقش از گاو و مامی بقدار راه یافته - در يك طرف قلعةٌ مندو کوهی که انديشة بلند میرسده و وم دورینان از ادرالث پا آزنن قاصر ماند - فرودبارة رفعش ۳ عحام جپانپمای. و دامن سور تخش ملع رق [ تفن بار - قطیه بتوان درو مشاهده کردن چشم سر کشت کواکب و اشکال اما احساس اخران شود و ناظر فلك در عطح او عدت نزديك دده‌بان چون عداله‌خان ازيك که یک از ملازمان دودمان سلطنت بود؛ و بسلطنت و حکومت ولایت مالوه و مندو مقرر بود. و از سلوكك جادة بیداد ملول شده؛ لقشی بر آب زد و خیال فاسد مخود راه داد - ملپم صواب‌نمای بر خاطر اشرف چنان عرد کر رفع آن دفعل از واجباتست - بنابرین عزعت مبارك باستیصال تاریخ قندهاری ۸۰ او مصمم فرمود (ند)؛ و روی رایت ظفربیکر بطرف اجین معطوف گشت - پامدادی که سلطان نیم روذ بر دیار لشکر روز تاختن آورد, و آفتاب بزه‌گذار در بو» حشم سیاره تیغ انتقام کشید. حضرت خاقان اکر با معدودی چند از خواص عساکر منصور بطریق ایلثار براند(ند) - عبداته‌خان موکب همایون را بطالع سعد دید. و از شعاع صحن کیتی‌ستان ددهٌ اندیشه را حیران یافت - گفت این شیر از کدام بشه بقصد شکار خرامید؟ و این همای از کدام آشتان پرواز نموده ؟ عبداقه ازيك چوت بندگانت حضرت خاقان اکیر دا مشخص ساخت؛ و ذات بی‌همال را که دانست که جز فرار رشته دست نباید» و جر مزمت بطریق مناص هدایت تتوان کرده و پشه با پیل پهلو نتواند. زده و کاه با کره قوت مقاومت نبارد نموده بطرف گجرات ملتجی شد حضرت از عقب او روان شده, در واحی گجرات تام اهل و عبال او را و فلان او را گرفنه مماودت فرمودند - اما درین راه جماعت کراسی که درات ولایت ساکن اندء حاربات واقع شده - هه را مقرور کردند و رایات ظفریکر را چرن آن مهم کفایت شد, سالاً غاغاً م‌اجمت فرموده, بدار الافه آکره که مستقر سرر عظمت است. نزول اجلال فرمودند - دران اوقات بسامع عز و جلال رسید کر عل قل و ببادر و ایکندرخان ازبك طریق سداد را گذاشته. راه عناد و بغی سبرده‌اند - بنابرین از دارالافه ۲ گره در شوال سنه ائنی و سبعین و تسعاية عنان عزمت جانب جونور مصروف ساخته, روز جمعه ۱۷ شهر ذی حجه سنا مذکوره جونپور رسیدند - دعای حضرت پادشاه ساحت عتبهٌ فلك‌فرسای و سدة معلای سپهرآسای میامن الطاف ربانف و آفت عین الکال از کال جاه و جلال حضرت خاقان ا کر پمون ملك متعال مصروف باد ! و تواهت اعطاف سبحانی ایداً حفوظ باد. دی خروج و طغیان حاعت بد سبر» اعنی عل فل دی و مهادر ی ور مکد و توجه نمودن رایات نصرت آیات ظفر پیکر, مجانب آن حاعت مفسد مفتن بداختر چوت در اوائل سنهٌ نی و سبعین و تسماية عبدالقه گمراه فرار مود و قح سرکار مندو دست داد. سال دیگر" مخالشان دی عل قل و مادر و تبور ندای دعوت دردادند. و اعادی از هر جانب کند تزویر بر یکدیگر انداختند - عل قل که اژدهای فية باغیه» بوفور شپامت .ستثنلی و از اعیان اقبالبرگشتما بفرط صرآمت عحاز برد. خواست. ۲ میان فرلت ویران شذه. فداه کبراه "را وسیله ساخته» دعائم تدیر ناصواب امتوار گرداند, و قواععد کاروبار نافرجام را ععاری سعی ناشکور ستحک گرداند - هیمات ! شعلا روح غریزی چورت فرومرد؛ اطراف بدت را بگری آتش چه شود ؟ و اکناف چمن چون لکدکوب صرصر دی گشت» عبربانی نسم ناتوات چه رونق پذیرد؟ ست حسد ی شود ضیف قوی بورم کی شود زار سین نار استحواذ شیطان بدرع ملاس عصیان ی ود و بر حسب استتباع ابلیس پترتیب مقدمات متابعت مکر و تلییس مشفول گشت - و باتفاق سکندر مکدر لشکری از هر جنس بسان حشر برای جنگ پنواحی آب گنگ جع کرد - پنداشت که آفناب اوج دولت بگرد فتسنه‌انگزی تاريك کرد و نر آسان اقیال بتعرض ابر پرآشوب گردد - حر فرعون به یرنگ خیال چه کند چون کلیم از پی" اعجاز زبان برگیرد ازین غافل برد که پادشاهی را بازوی کامگار باد. نه مکرو خداع؛ و ملك را ششیر الاس‌گون مود؛ ته فربب و افسون ۳ سم تاریخ قندهاری ۸۲ این علکت گرفتن و این ملك داشتن بر جوهر شریف نبادست روزگاد هر چند عقل رهنای پزبان حال گفت که مقابله با کرو زعاتف معاونت این وآن وان کرد - خنجر برق باید که تا از تیغ کوه گذار کند - و سیر ابر تواند که شس آقتاب پوشاند- ۱ ست ترا پنجةٌ شیر درنده کو؟ که ران گرزنت کند آرزو ابا غشاوة قضای نازل پصر بصیرت او فردو آمده, جادة صواب نمی یافت - همچنین هوس در خاطر آت جع پریشان افاده بوده تا آنکه بعرض بندگان حضرت خاقان اکبر رسید که آن روزیرگشته باستظبار لشکری بضی از مندوستای و افغان و گروهی از عوان ازيك و کات و سکندر مکدر که در ولابت اود است. پترتیب مقدمات جدال مشغول اند. و آغاز فقننه و آقوب در سر دارند- پیت پراگ‌ندةٌ چند را جمم کرد 6 از آب درا برآرند گرد و در اثشای آن احوال بندگان حضرت پادشاه جم‌جاه جناب نقابت پناه شرافت‌دستگاه حیده‌خصال اشرف‌خات میمال را بدان طرف نامزد فرموده و تشریف خلمت خاص و کر ششیر م‌صم گرانمابه و دیگر مطالب ملی ارزان داشت که بدلالت ارشاد طریق سداد را پیش نباد آن جاعت گرداند - شهر بار عادل نهاد مواجب تصح و موعظت اقامت کرد؛ و وظفه اسمالت و صلاح جونی بقدم رسانید - پیت بلا برسر خود فرود آورد که بر یاد مستان شرود. آوزژد ۸۳ مقطع صواب آلست که رسوم عصیان بدست نیکوخدمتی مضمحل گرد و مواد عرد باشارت طاعت متلاشی شود - هر آثینه کفالت سلامتی نفس و مال بو فود نيك عپدی ما مخصوص باشد. و ضان امای پر ذست همست ما لازم بود - پیت ۳ مکن سرکتی تا نیایی گرند چرت شابت پناه مومی اليه بآن حدود رسید. هرچند حسب ظاهر آچه از لوازم تعظیم و اجلال باشد نسبت با بندگان حضرت خاقان اکبر مجای ی آوردبق تکام و افاراهه وا باقفاق ز افتباد یبارت ابا مرچند مساعی جیله تقد افاده خدرة مراد چهره کانی کرد و هرچند اجتمادات بلیغ همان رسم دیرینه را کار بند دست داد محقیقت مطلوب فانز آگشت - پیت آنی زبازش دگر و دل دگر وبا این ه4 آن بت ناه را وان داشته رخصت م‌اجعت نداد - تیغ باید زدنش برجگر چرن رای اعل بر مضوت ان حال اطلاع یافت. زمان شدت عوز و هنگام غلوی گرمای تابستان بود - باد را سایه بآتاب نمی گذاشت» و آب از آتاب بسایه نمی رسید - آهن در دل سنگ چون آب روان ی‌شد؛ و سنگ از میانة آب چون سل آتش شرار م‌ریخت - لس کر بات بدخشان بتروت خورشد کداز گیرد و بیدت راود از دل ستگ بارجود آن که نشان اجعاع ايشان جانب پورب مدادد که در فصل زستان در ایا حرارت هوا (,ع) صیف بود. و هنگام شتا درا ِ ناحیه چوت تابستان گدزد. آتش میت پادشاهانه شعله زد و پیب 10 تارعخ قندهاری ۸ صولت خسروانه در التپاب آمد - حدود عزعت مایوتف جازم گشت؛ و بر آصیم نبضت مبارك عازم شد - و ارکان دولت بضراعت و ایتبال می خواستند تا چند روزی عزعت بارك را در توقف دارند. و تا زمای که سورت حرارت موز تکشند انتباض رایات تصرت آبات موقت گردانند - اصلا" و قطعً تلقی رای شریف اقتران نیافت» و ملس ایشان یاجابت اسعاف ه پیوست - و باوجود آنک عساکر منصوره نهة اسپاب تکرده بودند» و ارکان دولت ابد پیوند تمد مقامات کا ینفی قبنام شموده» در روز عنان بارة جبان ورد را چوت عزم آتش آهنگ سك سیر گرداند؛ و رکاب سمند خوش خرام چوت قاعدة حل پای بر جای کران از شهر یرون فرمود - توجه این قضیه روز پنجشنبه بیست و چپارم شهر شوال سنة ائنی و سبعین و لسماية بود - و چند روز در ظاهر شهر ترول کرده: هر کس از عساکر منصوره باستتجاح میام لشکر پرداختند. و بمد ازان باستصواب تائید بای و ارشاد مواجب کامرافی مبضت فر مود - مخاذیل چون از توجه عسکر مایون آگاه شدند. وانستد که کار از دست و دست از کار رفت - اما پنایر رعایت ظاهر ملدی می نودند. و علی الرسم اظبار شرکت و تشجع مکردند - القصه چون رایات ظفریکر آزان صوب طلوع کرد. و از انوار ماهچة آسان سای آن دیار روشنای بانت» دشنان دالستند که دراج نگل شاهین بلکدیرواز گرفتار شود؛ و مور در دست و پای فیل دمان سرگردان می ماند - از سعت جادة ندبید و جلادت مانب مکر و خدیمت تحول ی مودند» و از جانب نبور و اقدام راه توقف و احجام باصلاح حال تحصن ی جستند - چون رایات منصور ار آب کتک عبور مود و انب جونور توجه فرمود. دران شا اسکنند مکدر و راهم لثم جانب لکینز و آن حدود آمده» عدة الاعبان شاهداغ‌خات را که در قلعةٌ نیمه کاره بوده محاصره کردند - از جانبین چند مرتبه آتش جدال ۳۳ ۱ 1 شعله زد چون مخالفان جعیت کرده آمده بوده اند» تاب مقاومت نناورده؛ شب دوع قلمه را گذاشته. خود را بدولت پای بوس حضرت خاقان اکبر مشرف گردانید - حضرت خاقات اکر جمسی از خوانین و سلاطین را مجانب اود که سابقاً از دیوان اعل جایگیر اسکندر مقرر بود. ار سال فرمودنده و سردار عساکر ظفرپناه نقابت‌دستگاه امیر معزاللك و زیدة الوانین بین الاقزان لمکرخان میرخشی را تعبین فرمودند - و چون خوانین متوجه آف حدود شدند؛ محمد پار دکردار که از اقربای اسکندر مکدر بود» ملاقی شده اند در حال ناه قتال اشتعال یافت. و لیب جدال افروخته شد - خفوق رایات ظفر پیکر بندگان حضرت پادشاه دادگر پا ورود آیات فنح و ظفر مقارن افتاده - دیار ایرخوردار را پدار البوار فرستادند - بت در پیش خلت تو کجا ایستد عدو روباه را چه طاقت زور غضنفر است وین اقآ بیدا اک عالت فیاز چا کید متا بف؟ تقد لشکریان را آفت عین الکال رسیده - از تائی چشم زخم که لازم اعجابست: چنان لشکری هزعت یافت - و عل‌قل دی مانکپور را محاصره کرده‌بود - چون بطلوع رایات روزافزون واقف شد. و بقدوم موکب هبایرن اطلاع یافت: دانست که بشه با فیل لو مبارات نیارد زد؛ و کاه با کوه قوت مقاو مت تواند عود - بطرف جونبور ملتجی شد - بنارین عزیعت مبارك بدان صوب مصمم شده, و روی رایت ظفر منصور مانب جونپور آورده - طالفهٌ اعادی چون توجه رایات را معلوم کردند» دانستند که جز فرار سر رشتةٌ خلاص بدست ناد» و جز مزعت بطریق مناص هدایت تتواند کرد - فلعةٌ جونپور را بوالدةٌ خود و نقابت‌پناه اشرف‌خان که سابقاً جپت نصاج فرستاده شده ۷۰ تاریخ قتدهاری ۸۱ بود» سپرده بقصباٌ سیدپور متوجه شد - و رعایای آن جا توجه آن مخاذیل موذی را اسیاع نموده. بهر جانب پریشان شده رفته ان - چون حضرت خاقاش اکر بنده‌تواز چجناح عز و از بارخ روز جعه چپاردم ذی‌حجه سنة مذکوره شهر جونور خراید. و مساعدت بخت کامران متمکن گشت - رعایای ضعیف مواعد اصناف ستظیر گشتند. و مخالب ظر از اهذاب تعرض خلائق کوتاه ماده - پیت ز دربا دل شاه دریا شکوه نوازش بسی کرد با آن گروه چون مخالفان از وول رایت منصور مبخطة جونپور اطلاع یافتند. کوچ و اغرق غود را برداشته. بنازی‌پود رشند» و ازانها از آب سروال گذشته به کندنه 5 از پرگنات اففانست» فرستاده ند - شهر یار رکان کر یک از متمدان او بوده او را محافظت کذرهای آب سپرده فرستاد که در قلع کوپا معروف چجت است؛» آن جاعت متحصن شدد - و آصفخان درین حین ۳ رای رفت - و چون شکال گذشت و آبا م گشت. عدة الامراء ی الدوران جنون‌خان که همراه نواب خان‌خانان در پکسر بود. نواب مشارالیه او را سردار لشکر کرده؛ دفع شهریار پدکردار فرستاد - و در ان حین عل قلی دفی عاشورا (--) -حرم سنة ثلث و سبعین و تسماية را گذرانده» از آب سروال عبور موده؛ در موضع تیرمپنی آمد - و مجنون‌خان شهریار تایکار را هزعت داده؛ تاراج و تالان نموده - آن نابکار بصد هزار مت خود را بکیتار آب تیرمبان رسانید - چون کنتیبا را علقل جانب خود برده بوده شهریار خود را در کشتی اززاعیه جان بساحل نوات رسانید - ودران اوقات کء نوراب خان‌خانات در موضح پکسر بود» عل‌قل زبات بتضرع برکشاد. و از موضع تیره‌بانی ینار آب کتک که قریب عوضع پکسراست و آی درمیانه است» آمد- پعد ازان خان ۷" سل خانان را که در محكة عدل پناهش نزاع از میان آب و آتش مرتفع شدی. و منافات از مبان ضدان باشارات او رفع گشتی. ذر ائم استشفاع محضرت اعل متعاقب کردانید. و وسائل استعانت بساحت سدهُ جهان‌پناه مبرادف - و استدعا کرد که ازان طرف آب در کشتی شته آد. و ازین طرف آب نواب خان‌خاان در کنتی نشسته ملاقات نماد تا بوسیلً خات مشارّالیه ابراب شفاعت مفتوح گرد و رسائل ضراعت مقبول افتد - اصناف عوائد که در ضن ۳ اشارت «الصلح خير» مندر جست» تصور رای مبار ك بندگان حضرت خاقان ابر وا مه وع کردد و انواع فواند کر دان ریدا اصلاحایوفی اقّه بیپا» یان آن می کنده بصحفاً عرض بار باتگان جاه و جلال نگاشت - بت شه از پاسخ خان نیکو خصال کرفت آن سخن را مبارلك بفال چون مصا ملك باسعاف آن ملتمس مقرون بود» و حسن عافیت بانجاح آرزو مقارن, بنار وفق انمام کرعم هريك از معاندان را خلعتهای فاخر و کر ششیرهای رصع و اسپان خوب سرافراز کردند-و با این مه بسط و بباط بکرمت و وال و ثمر امداد و اشفاق و افال بر «امانن خانت» اثواع خوف نخود راه ی‌داد» و صنوف نیب تال وجود ایشان را ی لرزانید - لب از نیل مراد خندان و دل از پم انتقام گریان بود- باوجود این خطدٌ جونپور را بوالدةٌ او و میرزا عرب که یی از معتمدان او بود؛ گذاشته بدولت و اقبال بقلمةٌ چنار نزول اجلال فرمودند -چوت در باطن ایشان جز از آ نار لوم و طنیان هیچ ظاهر می شد؛ و بنیر از دلائل عصیان چیزی واضح ه» دامرس جاوید رها کردند و او امید از ظرور عاطفت ی تباية مراد مودهء آغاز دغل باری نمودند. اس ۳ 5 تاریخ قندهاری ّ من دانستم که عهد و پیات ۳ محافظت ماید - و بندگان حضر مه نوده» بنازی‌پور آشریف قدوم مسرت لزوم ارزانی فرمودند» که عل‌قل را پدست آورند -علقل در همان شب خبردار گشته فرار مود - بندگان حضرت تعاقب موده تا یکنار آب نرهند راندند- و آت حول دعاقبت از آب گذشته متوجه. گهستان مرائچ شد و دران ولا بپادر ق‌تهور و سکندر مکدر و ابراهيم لثم در حدود اود و سروال بودند - چون شنیدند که والدة عل‌قلی را جونور آمده» در هماروز نردیاما نباده. از اطراف وجوانب شوم کرده» در وله جو یور در آمدند - بهادر مور مادر خود را پرآورده» و اشرف خان را هیراه خود برده» متوجه پشارس شد- دران حبن بندگان حضرت خاقانت اکر بدولت و اقبال مراجعت فرموده» مخطهٌ جوپور ترول اجلال فرمودند. و از بایشان گذاشتند - عنان عزعت پایة سریر خلافت معطوف فرمودند. و در روز دوشنه هرد شعبان سند ثلث و سبعین و تسعاية در کره آمتند کاجد زظر ار تصور کردند که ازیر. رجوع منقصتی یجانب حشمت عائد گردد - غاذل از آن که آسان را از باز کشان ماه و مشتری چه منقصت؟ دریا را از و مور مد و جزر چه اندیشه؟ «العو د احد» خواهد خواند -و مهر سپهر وی وراک وحم م۸ هو عم 2و اتقال افتاد» چه افتاد ؟ میامن برکات و له عند نا از لفی و حسن ۳ شامل حال او خواهد بود - برم شکنی» ول بدین زودی نه دران اشا قرار یافت که والدةٌ او را ثقابت پناه اشرف‌خات گرفته ت از چنار به پنازس آمده. از آن جا ایلنار محافظت می نمایند» اشان فرصت غنیمت شرده» از آن جا ایلثار کرده» دود جو نپور کوچ کرده» بکره لشریف قدوم ارزانی فرمودند- و آرو ی ولات را نا رد سراخامش ِ‌ یی آورد نخت گفتار در بیان عزعت فرمودن حضرت خافان اکیر واجب التعظیم» حمت دفع فتنه و فساد مزا مد حکیم؛ و ماجعت مودن او مجانب هر آن کازی که آغازش بود سضت کابل, و انتظام دادن سرکار لاهور بعنایت خداوند جزء و کل " بعد ازانکه چند وبت شیر سوار مضیار افلاك بسیر متوالل میدان ایام و لال را قطع کرده‌بود. و سپهر پباده‌رو چند مرتبه گرد کرة خاك برآمده - پیت مگر مرکب شاه بود آتعاف که ناسوده بر جای خود یکزمان خر رسید که م‌زا مد حکیم با معدودی چند از کابل متوجه لاهور شده؛ و جمی بوچان که در ساحل دریای سند متوطن اند, بدو پیوسته اند» و باستظبار اهت ان طائّفه در ظاهر داراللطة لاهور آمده نزول کرده‌اند. و خیال باطل و اندیسة ال پامل و عسیی جمیتی کرده- چرن این خبر بسامع جلال پیوست» آنشی غضب شاهانه شعله زدن گرفت» و سورت حیت خسروانه اشتعال یافته - در مستقر سریر سلطنت پواب خان‌خانان و جلة اللی خواجه جبان و عىدة الوزراء ی الرمان مظفرخان را جبت محافظت و حراست امد فرمودند» و پمزم استصال آن برادر سرکش بایغ روز شنه ۳ شیر جادی‌الاول سنة اربع و سبعین و آ-ماية نهضت فرموده - مشاژّاله از ورود موکب همایون و از رسیدن شوم شکر منصوره اطلاع یافته. از پرگنات پنجاب بدر رفته. چرن برق خاطف از نلاب عور عوده» ۱ مه فریک ای برگنان ابیابه یکابل رفت - آفتاب رای منیر بتارخ « شهر رجب الرجب سث اربع و تاریخ قندهاری ِ سبعین و تسعاية سای دولت بر ساحت ولابت سرکار پنجاب کنترد» و غار موکب هایون سرمةٌ دید ساکنان و متوطان دارالساطة لاهور گشت -و کراکب رفست و عظت از اف جلال لامع شد از حایت شحنة انصانش رعایا ک در ماد امن و سلامت غنوده‌بودند. بیدار تگشتند. و از سیاست حای عدالتش خلالی از بساط استقامت بییچ نوع انزعاج نیانتند - امال آن خطه در غرائب فطرت مبارکش حیران شده که چنین لشکری برانگخته شده که کوه لتق اقا بش اه پیات دیف دصق از کپ دار شاق چودتب. اب در اضطراب آید, و صبح از کیت غبار ضیق اللفس برآورد - باین نوع بلده عور کند 4 ده دانةٌ گندم و جو چون خوشةٌ سنبله در معرض تلف نیابد - آناری چون سیب زنخدان جوانان منظور نظر صاحب‌دلی نگردد - باوجود این بلفظ دربار گوهرشار که ترجان قضاست؛ میراند : مثنوی و گر غصبی رود بر میوه‌داری بدین سوگندها میخورد بسیار گر آسیی رود در مر‌غزاری سیاست را ز من‌گردد سزاوار صلحاء و درویشان آن خطه ازیس تعجب مکردند که دران مکان که پای بارك می نباده چرا منبع آمیات نمی شد, و در یابان که بارة جبان‌فوردش بدان گام ی زد از چه روی گل و سئل نی روئد» و در چمن زبان سوسن بچه تاویل مدح‌سرای لمی گشت. و رگس بدار چرا طبقبای زر ثار می کرد - قطعه خدا یگانا» در اتظار دولت لو کنون بای شکوفه ز شاخ خيزد زد چون خاطر اشرف هيشه متوجه صید و شکار است» بر مقتضای «ذا زمین خزانهةٌ خود را نهاده بود نان ای سبزه و لاله زمد و مرجان موم ور لل تامطاد واه صید که از جلهٌ مرغوبات نفدانیست, پرطائفة مسلبانان مباح ۹ نع کرده. و شکار که از زسء لذات دنویست, برفرقة مومنان وتخصت شننه ۷ از طیبات قلب مانب رکه نس و نفی خواطر متوجه توانتدشد - نار متابعت ان سنت سنه چون خاطر از استیصال بعضی از مخالفان پرداخته شد؛ هوس شکار قرغه دست در دامن هت خسروائه زد,و لذت صید جرگه دواعی مت پادشاهانه را تحريك داد- سپب ان صحرای دید که از نزاهت چون جات خردمندان خرم. بیشةٌ که از خضرت غرت‌مای مرغزار ارم» چون ساحت جود کرعان طول و عرض آن ناهنجا و چون خاطر دوراندیشان فسحت و دلکشی آن لسیار - به پرامن ییشه‌مایش خدنگ بهم بر زده شاخ‌ها تنگ تشگ حک جبان مطاع عال مطیع صادر شد که خوانین و سلاطین و وضیع و شریف و رعایا از قری و ضعف اهعام نام موده* شکار قرغه وصید جرگه نداخته» از می کروهی وحوش و پهائم را داد بشکارگاه ک در پنج کروهی دارالطتة لاهور قرار یاقه. آورند - عوجب فرمان قضا جریان عمل نموده - آتناب سپهر پادشاهی درین چند روز عنان همست بشکار آهران و گاهی هوس با قلاده چیته که تیش طمم بر آهوان سبزه‌زار سیهر فرو می‌برد» و حانج پر بر وق جدی و حل ی آونخت. از سایه که بدیشان پشی می گرفت» می‌رنجید: و از نظر که پیش ازیشان بقراول و شکار می رسید. غضب میگرفت؛ مشغوی می فرمودند - بندگان حضرت خاقان اکر بر بارة جبان نورد کوه پیکر سوار شده - تگلوری که در بلشدی چون ار که از روی هوا پرخزد» و در ستی چوف آب 6 از ابر فرو دزد - ترآهسد. بظاره. آن من فرس پل بالا و شه فیل تن تارخ قندهاری ۹ از غجار موکپ همایونش آهو و نخچیر مشك افشانی پیش گرفتند» و از گرد جبان نوردش نافة آهو غالهسای گشت - از کام بارة خوش‌خراش گیاه تخچیرکاه تاتار مشکبار شد, و از سعادت پای‌بوس خنگ تبزگاش خار صحرا آثین نخوت بر کل خودروی کنید - وحشیان از خرد دورند» واگرنه بر سر تییش بازدحام آمدندی - و آهوان از عقل ده بهره» واگرنه جانبا فدای پیکان شیرشکارش کردندی - آهوان از رغت همایونش الفات بافتسه» و الا از چشم یمار او چشم استصان از چه وجه توا داشت ؟ مثنوی برآن صیدگه چون نظر کرد شاه معذبر شد از کرد او صیدگاه هر آهو که از باغ او زاده‌بود ز اش بسی نافه افادد‌بود و درن روزها بدست مبارك ک از چشمزخ_ روزگار صوت و از اصابت عن ا.کتال محروس باد! موازی هزار آهر و نخچیر و بعضی از وجوش. پتداخت- روا رام گور رات تاختن و صید اداختن آفرن میکرد - پیت بنه اک کذ هی سی واند: کپ زمین از گور و آمر کرد خال پیده حک اعل صادر شد که ساتر حواشی و خدم و تام خیل و حشم و چابك سوارات لثکر منصوره بلقه درآیند و کسی اند از قوی و ضعف و برنا و یذ که تد امیدش بصید مقصود رسید. و دست آرزوش بگردت مراد حلقه نشد - و بسیاری از اجمله بود که ی زهمت و مشقت بدست میگ فنند - برکنادق. دست. وا کار بر شکاری زمائه کشت حصاه 5 ِ و از پبس که تخچیر و آهو افگنده بودند. سپاه از حل آن عاجز آمده. بسیاری ازان بگذاشتند - ز هر جنس چندان گرفتار شد ک -گیرده را دست یکار شد چنانچه مدق مباع و وحوش و طور ازان محظوظ و مره‌مند بوداد - ات فك از کته مبزبای کرد چون خاطر خطیر خسرو جبانگیر هواره متوجه آنست که مظفرخان را 5 در ید اساس ماطتت و مپیات کارخانه درلت شیه و نظیر ندارد؛ باعل مانب سرافراز گرداند» قیل از آن که موس شکار خاطر اشرف آند, حع اعل بنفاذ انجامیده جریان یافت که تا وزیر سعادت‌نشان از دارالافة مدقی وحش و طر را پس ازان آگره نباید» میچ اسم و رسم از بوتات خاصٌ شریفه و خزانهً عامه و پرگنات خالصه و جانگیرداران عظای دولت جبانای و عاملان امور دیوای يك دینار و يك من بار حواله و مطالیتی نکنند و مطلق دادوستد تتمایند- و فزمان ذوی الاحترام بطلب آت وزیر نکوسرانهام کفایت فرجام قلمی موده - مضبون آن که بزودی متوجه رکاب بوسی گردد - و مدت حرومی از سعادت پای‌بوس چپل روز شده بود کٌ درین مدت باوجود اخراجات سرکار باعظمت اصلا و قطعً یچ ای از امور ملک و مالی فرمان و سندی نگذشت - چون آن جلة اللی از دارالافة [ گره متوجه لاهور شد. در شکارگاه بسعادت پای بوس سرافراز گشت» و بالطاف و عنایات ی غایت پادشاهی مشرف شد - باندگ روزی مپیات سرکار پنجاب را فصل داد و حضرت خاقان اکر خوائین و ملاطین اتکه را که ۱ کنر رکنات سرکار مذکور جاتگیر ایشان مقرر بود. پر احبان سهراب گردانده» هريك را برفع شان و بزیدق جانگیر تاریخ قندهاری ۹ و مکان و خلعتبای فاخره و کر شمشیرهای م‌صم و دیگر ءطات سرافراز فرمودند - و فرقةً از خوانین» مثل مسند عای کال‌خان ککر و سعادت شاه سید خان بارهه و امارت من خرم‌خان؛ را جبت حراست و محافظت سرکار نجاب مقرر داشتد که عد و مماون خوانين انگه بباشند - و حکومت و دارائی لاهور را پعمدة اللك پرهور مباززالنیی میر#دخان پادر مفوض ف‌رمود - و در روز جمعه هزدم شبان مذکوره که آخرین روز شکار بود. اس غریب روی مود که چون حضرت خاقان اکبر از شکارگاه برگشته» «توجه شهر لاهود شدند. سواره بر دربای آب لامزر زده می گذشتند» خوش‌خبرخان که در سلك حجاب بود و نورد ولد شیرد قوردار و جمی دیگر خود را برآب زده, آب ایشان را ربوده هلا شدند و خاقان اکبر که حضرت حق سبحانه و تعال هیشه حافظ و ناصی اوسته نپنگ آما چرن باد بر آب سلامت ‏ گذشتند -و درین اشا عرائض پیضی از دوت‌خواهان نك‌اندیش آمد ک عل قل و پادر مود و .نکندن مه در و اراهم ِ از غابت ضلالت مکرراً سر از طاعت فرمان‌رداری یچیده. بعضی ولایات و برگنات را تاراج و تالان رده اند بنارین نهمت همایوت بر دفم اين معضله بتاریخ ۲ هر رمضان البارك سنةً ارم و سبعین و تسعاية نهضت فرمود - عقاب رایات با همای سعادت به پرواز آمد. و خروش موکیش باقت‌دار دوت هم آواز - عزم تزگاش ثمل را با بادپایان در آتش عجلت نیاده و هت هایرنش طی منازل را به بار؛ جبان نورد سپرد - هر روز آفابکردار جبانی فطع کردی» و هر شب مانند ماه عالمی پیمودی؛ تا آنک بطالع متعد. و امسارق دولت و اقبال در دم شهر شوال» خم بالیر والاقبال سنة مذکوره رایات در ظلال فیروزی و ایال تیتگاه داراللافة آگره نزول اجلال فرمود - اهال و رعایا از بادیُ احزان منازل سرور اتقال کردد, و از مخاوف شدت ۲۹ مقطع عامن فرحت رجوع نمودند. و زبان حال همگنان باين مترئم : پیت مه مزده بودیم و برگشته روز و زنده گشتم و گیتی فروذ نصر خ لین اشارات و تشخیص این رموزات صورت باغی شدن عل‌قل دنی و بادر یی مور است» وکشته شدرس آن دو بداختره و فرار ءردت اسکندر مکدر هر چند اکثر احوال طائفة اغة باه اعنی علقل دنی و ببادر ب تور و سکندر مکدر از خلال فصول مقدم معلوم می‌شود» و کیفیت حال ایشان ذر خن هر داستالی بوقرف ی‌یوندد. اما چرن این نوبت روی اطاعت از, درگاه مایون برتافته انده و شعار عصیان ساطات کامران ظاهر گردانده» دریری ساق شٌذ از سادی کار آن گروه ظاهر گردایدن و اوائل حال این فرةة دون دی بیان کردن از قیل واجبات ی عاده تا از سوابغ قدمت خدمت بر ازدیاد خبث سیرت و کفران نعمت و قباحت شّهٌ از عصیان دلیل واضح کردد - صورت حال آنکر حضرت جنت آثیانی از لواحظ عاطفت پادشاهانه ببر وقت نظر الفات مجانب ایشان می انداخت» تا آنکر از آفتاب رای حضرت خلافت پناهی پایةُ سریر سلطنت روشنای بافت- این خذولان شرف بساط‌بوسی مشرف گشتند. و غبار آستان سلطنت و اقبال ار عاطفت یی نبایت بساحت حال هريك از ایمانت باران شده و فض انمام و اکزام بر وضیم و شریف روات کشت و پترفع شان این طائفه چندات مبالفت رفت کر بالقاب خانی و خطابات زمانی و ولابات خوب و رکنات مرغوب مثل سزکار جونور و اود و سروال و مام پورب که هريك این ولایات را سلاطین هند پای تخت خود کرده سکن بوده اند. بایشان محصوص فرموده بود - و ایشان بر وقت آفتاب دولت خویش را بایر عصیان می پوشیدند. و تاریخ قندهاری ۹1 چشمه خوش گوار شادمانی را خاك طفیات ‌ان‌اشتند - پیت خوی بد در طیتی که تست نرود تا بوقت مرگ از دست و در تاریمخ ٩‏ رجب الرجب سنة ادیع و سبمین و تسماية که از آفتاب رای حضرت خاقات ابر ولایات سرکار پنجاب روشنالی بافت؛ و بای سریر سلطنت کان و مکانت آس حضرت ستعل شد» دران انا بسامع جلال پوست که مکررا خذولات ده عاقت متك آغاز نهاده» جرات عناد که در مپادنة ایشان خمود بافته‌بود؛ اشتعال پذیرفت» و سوم افاعی خلاف که از قطرات غام معادات جمع شده بود روان گشت» و تال فتته که از جوئبار مضادات آب خورده‌بوده بالا کشید - موج آشوب که چند روز ساکن بو دز اضطراب آمد - و اسکندر مکدر که در ولایت اود بود؛ پکس‌ند دعوت او را جاب خود کشیدنده و بدام احتیال و مکیدت و دانهٌ فریب رقيةٌ او را در رقهٌ اخلاص و بت شود در آوردند - و باوجود این حرکات و سکنات بهر وقت صحائف عرض حاجات به پایف سریر اعل مرفوع میگردانیدنده و اوطار و ال لا فرش فومازره در تفای اکن مرخ کت باق اصات و کرم عم بت , که بزم گوهر گه رزم تیغ ز جونده هرگو ندارد دریغ ام انعام و افضال پرساحت آمال ايشان می بارید. و بزلال احاف بکران غلل آمال ايشان را تسکین میداد. تصور آنکر نظام عبود برقرار ماند» و جاده خدمگاری را از دست ندهند - مصراع ته هر کس مزاوار نیک بود 13 ا 3 ‌ 3 ۱ ٍِ 3 3 ۷ تِ آب حیات اگر. بدهن افعی چکانند. زهراب خود؛ و تیغ هندی هرچس‌ند بزلال سيراب کردانند. مخون تشنه‌ر باشد - امداد انسام ابا و استکبار فانده ِ ۳ خوشی نخوت و سرکثی بار آورد - و همواره آن مخاذیل دران می کوشیدند که مالك مروسه را بتبضٌ تسخیر درآورند, و رایت استقلال برافرازند - از آشفتگی مخت پریشان اين معنی در ضير ایشان جاگیر شده - این مقدار نمی دانستند که آفتاب اگرچه بطلاه احر ماند» زر مفریی نتواند زد - و اکرچه افراد کواکب بدر شاهوار ماند» در سط انتظام تتوان آورد - خرد که ناصح خورده‌بین و ستشار امین است. نقض این عزمت را بهزار زبان بیان کرد» و ابطال این اندیشه را بهرگونه زواجر پند میداد یمنی با ول‌نعمت که جسم. و جان پرورهة اوست؛ جز بطریق نیکوبندگی نباید سپرده و با منعبی که گوهر حیات که یکی از احسان او بود» جز جادة مطاوعت و انقیاد پیش توا اکرانتت چه فرخ وجودی که از همتش میرد پای ول‌نعتش اما ابواب اصفا عسامیر خذلان مسدود بود. و حدیث اقبال نمی شنودند؛ و اطناب مات باوتاد عصیان مشدود» و تفویض آرن رخصت یدید - نت ‌عاقتان بواسطهٌ ملازمت جعی از مغولان و اففانان مفرور شدند, و بادك جمیتی که مشاهده میکردند» فتته گشته روی چانب شیرگر آوردند - و م‌زا یوسف خان را که حاع آن جا بود» محاصره کرده‌انده و از فرط منك پترتیب مقدمات نزاع و اسباب فراغ اشتفال نموده. با شکری پریشان پلب آب کنگ آمدند - چرت طرق ضلالت از حبز ضبط تماوز نموده در هر منزل 5 فرود آمد. از قاپلت حرث و سل بنداخت - و در هر مقام 6 خیمه زد کشت زرع اند و هر جا کر فرود آمد» ابر از ایا رخت برلست- 0 تاریخ قندهاری ض و در هر مقام ک حشر جمع کرد بریشای راه یافت - و در هر دیار 6 گذر کرد» دیار ماند - و در هر خطه که بگذشت؛ خط وبرای کشید - هرچند روزگار میدالست 5 ظ و ستبزه را عاقت جر دخم نو آهد بود. و پیداد و کینه جز سوء خاقت تتیجه ندهد - خرد بمزار زبان می گفت : یت نه بینی که روزی هم آزار او کسادی در آرد پازار او هر کرا از عقل دوراندیش خبری بود؛ میداند که مراد ستمگاده چون روشنای برقست که دوام و ثانی ندارد» و شادی غم‌آرنده چوت خض.راه الامرن ک زیاده برنپاد - پیت آزرده خاطر اند ضعیفانی ز حاسدت و ايری ریش اندروت یکنشد م‌ سرایتی چوت رای مباركك که فق القيقة جام جبانمائیست. ازین حال اطلاع یافت» عساکر منصوره را ح فرموده که در روز سه‌شنبه ۲۹ شهر شوال. خم باشیر والاقبال. از آب جون عور مودند - چپار روز دولت و سعادت دران منزل مقام فرمودند» و روز شنبه سلخ شهر مذکور از اما کچ کردند - و چوت واحی سکیت مضرب خیام سعادت فرجام گشت. سه روز دیگر جبت آوردن وان خاصهُ شریفه و جع شدن بعضی از سپاهیان توقف افناد- کوچ بر کوچ سپاه دریاموج از هر طاثفه فرج فرج جانب قتوج روان شدند - و چون الفان دران طرف آب گنگ جمم شده بودنده بعضی از مردم آن طالفة باه باين جانب آب آمده بودد, و باعث بریشای عجزه و مساکن شده - چون ترجه رایات ظفر آیات ... رساندنده و این روی آب از خث وجود ایشا پاك شد- روز دو شنه ۹۹ مقط ولد راجه مادعل او را بقتل رسانیده بنعادت شیادت فائز گردید شاعر در تاریخ قتلش چند بت گفته - ق شهر ذی قصده سنه مبصد و هفتاد و چپار حضرت پادشاه ذوی الاقتدار بلب آب کل تزول اجلال فرمودند - و در همان ررز فرمات. قضاجریان شرف اصدار یافت که مخشیان عظام کروهی از لشکر فیروزی‌اثر جدا کنند 5 چوت کره سرسپزی از تیرباران کان دانند. و چون فولاد سرخ روی از آتش جدال آصور کنند. و بر فبلان کوه پیکر که هريك در شکوه مانند کوه و در تندی رفتار چون باد صرصر سبکیار و چورت سد سکندر در مقابلاً دشنان بداخیر اند: سوار شده در گذشتن آب گیگ ی اهمال و درگ عبزر »اد < : و مدرین آوان آفاب اوج دلبری و کوکب اف صلاحیت و سروری ابرالفاسم مزا ولد م‌حوی مر‌زا کامر‌ان را که. در قلعةٌ کوالیار در بند بوده - وحشتی یات هال . بوستان._ کام‌انی شاد از صرصر غم ناگپاف ابوالقاسم که کشت از کشتن او سان غنچه چون جان جبای دقم زد وحشتی تارییخ قتلش: درگ ی یز کن ک ماد از کام‌ان نام و شانی ارات خسرو گیل رخارن ابوالقاسم آنک ماه از رخش فنور شد دفت و از رفتش دل خلقان پاره پاره چو ورد اهر شد تال تارخش از خرد جسم خردم سوی باغ زهر شسد سل ناگیان باففان گفت: . آ کان شه شید اکز شسد ر حضرت خاقان اکر پنفس فیس ر تضت فل اژده اپیکر تبزرو ظفر تاریخ قندهاری ار سوار شده. پیشتر از جادران از دریای گنک عبور فرموده - عقل این تپور را چون آب فرو می‌خواند - مصراع من مر ندیدم کر پر آیی بگذشت کال شجاعت و تمور ازان پادشاه سا دستگاه ظاهر شد که در متخبلة خیال هیچ شجاعی و رستمی و اسفندیاری خطور تکرده - چون آهتاب رایت ظلف‌ریکر آن روی آب گتل را منور گردانید» آن جمع پریشان غرق دریای حیرت شدند» و از غایت اضطراب و اضطرار فرار بر قرار اختیار کردند - و علقل دی جانب مادر وتبور که در تواحی کره و مانکپور بود و نون خان را در قلعةٌ مانکپور محاصره داشت» روان شد که باتفاق برادر پداخبر خود. از گذر چوسی و پایاك گذشته جانب کالپی و آت حدود رود و آصف خان از ایشان روگردان شده, با بپادرخان جنگ کرده» و زخ ۰ ۳ 2 خورده پناه باولیای دولت قاهره آورد - بت با تو عهد فلك آنست که هر کس ک کشد از تو سر زود مد پیش تو؛ پر خاك جببن و اسک‌ندر مکدر و بر اهیم مئم مجانب اود عود نموده, راه فرار گرفته رو بگرز نبادند -چوت عساکر ظفر ماآثر از آب عبور نودند» خبر گریختن آن جاعی بوضوح پیوست - روز دیگر بنگر ماو حل نزول اجلال شد؛ و از آجا عتزل موهان رفته, فرسان واجب الاذعان پادشاه سلمان مکات بفاذ ات این از خوانین و سلاطین سا ععدة اللك ممدقل خان برلاس واعتل عقلای صائب رای وزر سعادت شان مظفرخان و شجاع‌الدین قباخان و نظام الدین حاجی ممدخان سیستانی با شکر بیشیار از عقب اسک‌ندر مکدر زاف( بطریق ایلفار آوجه نمایند و در گرفتن آن فریتی لام سعی نمایند - ملنوی مه جنگجو از در کارزار هه کتی افروز با نام و ننگ از کال تبور و مردانگی چنان کنند کٌ از وجود نی جرد آتس فجرة پذسیر ار نماند و در همان متول ء شمه دزم جویان نیز ه گذار همه با دل شاد و با ساز جنگ 5 منصوره مذکور را بعام رخصت ارزای فرمودند» و خود پدولت و اقتدار مصراع با سپاه برون ز حد شمار بجانب عل‌قلل دق و مادر ی‌تبور مختبرگشته عزعت فرمودند - مثنوی با میاه ردت زذ حبز حصر در شجاعت همه بکانة عصر تند شیرات عرص پیکار صفدر و تزچننگ و تیغ گذار و چون صاحب‌قران انمم‌حشم تصرت شیم پرگنة رای‌ریل را رشك بستان ارم گردانید, عرائض خوانين مانکیور و کره خصوصاً اشجم شجمان نظام‌الدین مجنون خان پایة سریر خلافت‌مصیر رسید که مالفا غدار ضلالت‌آثار از گذر ماتکپور عبور نموده» می خواهند 5 از چوسی و پاباك گذشته انب پدر روند -اگر حضرت پادشاه عالیناه در روز توجه نایند. و دید ساکنان این ناحیه را بلعات اعلام ظفرفرجام منور سازند. امید ک بلطلف مللك منان از ظلمت شامت مدعیان ظلت‌شان برود خلاص یابند. و آن جاعی غذول‌الماقبتی باغی طاغی همه در پای فبلان جنگی بر خاله هلال جارس سم‌ارند, و جم سلمانان و دولت‌خواهان از ظلم و تعدی آن ی دولشان نجات ياثه» عل| از اسال و افصال ندامت مال آن فتة باغية بی بالك پاله گردد - ...نب 1 تارخ قندهاری ِ شود اعن از شر غدر این دیار ین جبان‌دار چرخ اقتس‌دار بتآ جرد آنک خوانین دفیع مقدار جلادت شعار بایلغار و سرعت رفتار عساکر ظفرآثار راضی نبودند. حضرت خاقان اکبر بالبام دبای و تائید سبحای ۰ چون پاس از شب گذشت: عازم مانکپور شدند؛ و 5 وقتی که خسرو ملك پاختر را تیغ زر اندودة انوار از نام افق شرق طالع ولامح گشته. باغیان سیه روزگار ظلت شان را که ضاك تیره یکسان کرده میل بسوی مذرب موده قریب بوقت عصر سواد مائکپور از طلوع کوک دولت و اقبال حضرت پادشاه فرخ‌فال ظفرائر روشن و منور گردد - و در همان زمان آصف‌خات و جنون‌غان و سائر خوانین شجاعت آثاز و سلاطین باوقار خحطةٌ مائکپور و کره بدولت خدمت و سعادت ملازمت حضرت اکبر مفتخر و سرافراز گشته, در همان زمان مامور بمبور گذر ماتکپور شدند - و اغرق را دز مانکور گذاشته. ح فرمودند که مقرب حضرت السلطان خواجهٌ جبان و زبدة خوانین دفیع مزلت طاهردخخان مير فراغت در قلعةٌ مذ کور باشند - و چون اکش و اغب مپاه نصرت ناه بواسطٌ بعد راه و کبرت حرارت آفناب و قلت آب در راه مانده بودند» و بعضی که وا تام خود را خدمت شهریار فلف اتظام رسانیدند» مجپت عدم کشتی معطل گشته دران روز دولت بضدکی و خدمت خادمان درگه کوان نشان اشانرا میسر نشد - و حضرت پادشاه عال کر بعنایت اللك الکبید توکل بر خالق تائیدات ربانی و. معاضدت سبحای, بر فیل لشکرشکن ظفرفرین بادرفتاز سوار گهته. و تیغ الاس‌وار تصرت‌آنار برمیان دولت پائدار بسته - جزه و کل موده» معاو نث جنود و ببت قح و نصرت هعنان. اقبال و دولت راهبر فبل رفعت زیر رات : چتر سعادت پر زیر از آب گیگ کر چوت قرع صافی لطیف‌طعان عق آن پیدا نبود» و چون عرص جود کریعان فسحت طول و عرض آن مقدر ند پل در دست و پای آن آب چون پشه در چگال باد حیران می بود. و رعد در اوج هوا از میب خروش آن ابر در کوش ی‌نهاد - پیت شتاب و چو آتش ز جوش چو مار از شکنج (و) چ بامدادی که خسرو سارگات ر عزم رزم عنان تاب شد. و سلطان :نم روز دست انتباب بر موکب کواکب نهاد: چو باد از چو شیر از خروش پات سح رگه 5 طاوس مشرق خرام پرون زد سر از طاق فره زه‌فام از اطراف و جوانب درآمدند - و فرمان اعل شرف اصدار پافت ک خوانین کره و مانپور هراول سپاه ت‌ باشند - پیکر ظفر بصد هزار زبان صحاف ادعهٌ «قصرمن و د فشج 2 قتریسی» آموخته می. گفت - سنان درفش از تو فیروز بادا همه دض[ عم بنامت شود ا مه کار دولت بکام و باد ! و خود بدولت و اقبال عزعت فرمودند - چون گردش قضا و قدر گوش درخشنده تیفت عدوسوز باد! چنان باد کاخبر پکامت شود ا تن فلك زیر نام تو بادا آن جع پریشان را کر کرده بود, باوجود رسیدن عسکر فیروزی‌اثر به پنج کروهی آن گروه بیخبر از آوازه جنود پادشاه مظفر غافل بوده‌اند؛ و هیت و میاست پادشاهی بر ایشان ستول شده. در جتگل و ضحرا سرگردان شده‌اند, تا آنی ششهٌ اعلام ظفرانجام خوانن کره و مانکیور که هراول مپاه ۱.۳ ۱ 2 ۳۳۹ مان ۳ تاریخ قندهاری ۳ فصرت ناه بزدند. پنظر آ فرقة باغه درآمد - بدان اعتقاد که بمد ازین جاعت دیگری نیست. و آمدن حضرت خاقان اکر در گمات ایشان نوده. از روی غرور آن جاعت ظلةٌ خرن گرفته در برابر سپاه ظفر پناه آمده تلاتی فنتین و افع شد و اسپاب قرب سافت نزديك گشته. چوت نان و سبام بزبان‌آوری حسام مبدل شد» و تیغ هندی چون غواص در دریای زره کوهر حبات طلییدن گرفت : با کيك تو دائی چه کنند مخلب شاهین؟ باکردن آهو چه کند پنج شیران؟ و چون عیاران برهنه روی در طلب قلب و دوان وجوه شب در خزانة سینه‌ها زد - یت قير دا‌پران در آمسد بارج ز هر گوشه میرفت چرن موج فوج در صوات اول غنچة دولت بنسم ظفر شگفتن گرفت» و نهال سعادت: از رشحات اصرت بالا کشید - هبوب ریاح اقبال کرد ادبار بر چبرة دشنان خاکسار انشاند- و صیب غمام پیروزی سل تکیت جانب اضداد انداخت- هزیعت را غنیمت دانستند؛ و فرار را قرار داده گریز را مامن حیات ساختند - حضرت خاقان اکبر از ی جمع پداختر روا شد؛ و باندك مسافتی بعضی از عظای مخالفات در قید گرفنار شدند - و بهادر مور را یی از غلامایت رگم افستکساز کرده» پای تخت آورده؛ و به تیغ سیاشی مر او وا جدا کرد - بیت سیفی و ب رکشیده حق از همه خلق مر را تا نکن ند سرکلی» گرد دشنات بزن دران اثنا بعضی ار عساکر منصوره بمل‌قل رسیده - چناه خواست ۱۰۰ مقطع تا اسپ ببازد. قوائم پادپایش بشکال اجل موعود بسته مانده و جادُ خلاصش پشامی کفرات مسدود گشته پششیر تز بالای پرستیز او را مقطع کرده؛ مرش را بای ععند جبان‌نورد انداختود. مذنوی که آتش ذ دس بر انگیختم بيك شم کردم کارش تاه سرهای وتان ایشان را عبرة" النظار مر دیار فرستاده‌شد و از کل بایال شه خرن او دتم س‌پردرم جاش یراك شاه و منز او ک هوس تاجداری داشت. تاج دار ساخته شد - ارات بکفرات نعمت دلیری کر کرد 5 اسپ م‌ادش سکندر: ورد پادر که بد رستم روزگار ز کفران مت چنین کشت زار وی از شمرا تارعخ تل آت دو بداختر را نظم کرده : قطمه چو شد خان زمان باغی بای بشه ۱ کر که منلش نیست دیگر فك خورد و ز عالم رفت و گردد مادر کشته از کلب برادر برای شح شه4 تارخ جسم خرد کفتا: «مبارك فتح اک یز قاسم ارسلان مصراع بافته : ۹۷ مصراع قتل دو مك حرام ی دین 2 حضرت خاقان اکر ببد از تقدیم مواجب شکر و سپاس الهی واقامت امد نامتتاهی رایات نصرت آیات را در ضان فتح و کامرانی و کنف سعادت و پل امانی صانب بارس و آت نواحی تصمیم فرمودند - و قبل از ظبور موکب همایون م‌دم قلعه دروازه را مک کرده بودند - عدة الاعیان 1۰ تاریخ قندهاری ۳3۹ حین عل‌خان حاع تلع چنار و جمی کیری آن قلعه را احاطه نوده. از جانین داعة تال و جدال داشتند که رایات ظفرآیات ظاهر گشته - مردم قلعه از روی عجز و اکسار از قلمه پرون آمده. بعز بساط‌بوسی حضرت مشرف گشتد. و سرداران آن قلعه را سبردند - امارت مایی ممدقل‌خان و عل دوست خان ایشك‌آفاو جی دیگر از جوانات رستمنشات را در عقب سلهان سلطان و متعلقان عل‌قل و بپادر تمین فرمودند - و اقرب مقربان نظام‌الدین لشکرعات. تواجی یگی خات عرض را باجعی کثیری ببقيدة آنکه مبادا ازان جاعتی که فرار موده‌اند. از راه دیگری بدر روند. جبت گرفتت آت فرقة سرگردان روان کردند - و دولت خواهان بآن جماعت رسیده؛ ایشانرا اسیر و دستگیر کرده. درگاه خلالّق ناه ۳ و مو کب منور زا نارس مجانب یه يس دی جر ازع جونپور» حیت عن آفات الاعوام و الشپور. عزعت فرمود - مشارب علکت از کدورات عوارض صانی, و ملاپس سطنت از وازع اغار خال ‏ فتته از مخت ببدار آن حضرت در خواب شد» و امن و رفاهیت از رقدات غقلت بدار - بیت جپان بکام و فلك بنده و ملك داعی امد تازه و دولت قوی وخت جوان چون میامن هم عاله بداراللك جونپور ترول اجلال واقع شد» از لعات آتاب اتصاف ابراعتساف ازانت دبار دور گردانند. و اثوار معدلت و راستی ظبات ظ ازان قوم آواره کرد - یت ابید از هر شن تگرنارةا کاروبار قوی که چرن چشم بان روی خرایی نماده‌بوده چوت چهرة خوبان دلفریب آمد. احوال بریشان ساکنانی که مانند طره داربای جانان پریشان و درم بود. چون رشتهٌ دندان نازنینان متظم شد - غصة وائب حرعة نیل هر ولایت که چون تو شه دارد سب شیاین با ار ۷ مقطع مطالب مبدل شد. و کاس مالامال اندوه بشربت خوش گوار شادی عوض کشت و لقابت ناه شیاب‌الدیناهدخان و جممی از خوانین را در خط جونیور گذاشتد ک تا آمدن خان‌خانان که این ولابت پواب شاژاله ناعزد شده» آنجا باشند. و خود بدولت و اقال زانیا جانب کره و مانکور توجه فرمودند - چون آن ولایت از عن مقدم شریف حضرت خاقان اکر رشك فردوس برین شد. قرار بدان یافت که مدت پانزده روز توقف فرمایند- و جاعتی که در قید بودند. و اعداد جرام و اصناف خسارت ایشان را تحقیق فرموده, بعضی را بقتل قرار داداده و جمعی را که در تقناق چندان دخل نداشته‌اند. قلر عفو بر اعمال ایشان کشیده امان دادند - و بعد از چپار روز دیگر نواب خان‌خانان منطة کره پشرف ملازمت حضرت مشرف گردید» و مبارکبادی این قح عظی نمود - و سرکار جونپور و بارس و غازی‌پور کر تعلی بمی‌قلی و بمادر و ابراهم داشت, مع شی زوائد مجایگیر مشاژّاله مفوض داشتد-و دران باب فرمان عال شان شرف اصدار یافت - منشیان بلاغت‌نشان قلمی نموده. تبوقعات مین و محل کردد-و بعضی از خوانین و سلاطین که دران طرف آب کل جایگیر داشتند. حک فرمودند که تایع و عد و معاون تواب مشاراله باشند - درین انا عرائض خوانین و سلاطین کر پر سر سکندر مکدر و ابراهم لثم فرستاده بودنده در خطة اک تایه سونو اعل. زستق. کر سکندر و ابراهم از یم عاکر منصوره کوج خود را از آب سروال گذرانده حصار ساخته. و خود با جسی مسلح و مکل در تلع اود حصن جسته» چون یکدروازة اود متصل دریاست و احاطه میسر ره قریب پنجاه کشتی هميشه در لب دریا مردم ايشان تگاه ی دارند - عباکر منصوره دانستند کر آب تیغ جبان‌کشای دشنان را تاگردن رسید» و چشمة حیات اعادی از جدول عروق برون افتاد - و چون (اسکندر) باستظبار آن آب غبار فتنه ی‌انگخت. خرد دوراندیش فغان برآورده بود: ۰ تاریخ قندهاری ۱ ۱.۸ چو کوش هوش نباشد. چه سود حسن مقال ؟ ۱ آخر الامر آب از سر گذشت» و کار از ندیر برون رفت -صورت ناامیدی بر آب زد و هر آرزویی که بر آب تصور کرده بود» و دقم خیال که رصن یر نتش کرده, پآب تیغ جمان کشای شته گشت - مبارزان کوششپای مردانه بجای آوردند- و از سرداران ایشان صدراحدخان و جمعی دیگر از سپاهیان معتبر آن علعه دون آمده از دق بر میان جان بستند - چون مات ایکندر رو بورای نباده و هرآئینه بنای که بر گذر سبل نند» پاندار مان قاعدة که بر آب ۴ کند. چون عسارت دریا خشتی دریا انداخته و القصه حاجی آغلان را نزد خرانین نصرت آئین فرستاد که هرگاه او را به بندی حضرت سرافراز ساخته مطمئن سازند» من نیز بغلای آم- بنابرین آنت. درو جنگ تخفیف یافت - روز دیگر اسکندر از آب گذشته, قلمه را خالی کرده» رهمان فان که فرستاده‌بود و گفته بوده مکرراً اظبار بندگی و دولت خواهی موده. اراده کرد که بعضی حکایات را به دولت خواهان اخلاص آبات ظاهر سازد و مجواب آن مخاطب گشته» موجب اطمینان خاطر گردد - و ازان جانب راهم و اسکندر و جمی دیگر در گشتی کر نصرت‌اثر در کشتی ( آنده )؛ قرار بافته که اول حاجی آغلان بنلای بشرف آستان‌بوسی معزز گردد - چون عنازل خود مراجعت نموده‌اند» خبر قتل عل‌قل و بهادر را شنیده» خرف نام بخاطر آن فرقةٌ ضلالت‌فرجام راه یاف و مضطرب کته راه فرار جسته, و طریق هزعت پیش نهاده, انب قلعة گور لكپور روان هدند -و فرسان گیتی‌ستان صادر گردید که در عقب آن فرقة شریر رود» و تا ایشانرا نگیرند با از قرو پادشاهی ببون ککننده برتگردند - و خوانین بعد از اطلاع بر مضعون فرمان رت اون جاثب ین از سرداران سرافراز گردد» پعد ازان خود لد ۱۰۹ مقطع واجب الامتتال از دریای سروال بعنات اللك اشعال مردانه وار گذشتند. و تماقب کردند. و ايشان را از قرو پادشاهی برون کردند - بعد از چند گاهی خوانین مراجعت نموده. بسعادت پای‌بوس مشرف شدند - و بندگات حضرت خاقان اکر بفتح و ظفر خاطر انور فیض ار ازان ولایت جمع فرموده؛ روز پنجشنه ۲۰ شهر ذی حجة ارام سنةٌ اربع و سبعین و لسماية دولت و اتال روی ه مستقر سرر ساطت‌ناه آوردند - از اثوار مقدم همایونش ملك سلمانی روشنای بافت - هر کجا موکب تو روی آورد أصرت و فتح معنان باشد و روز شنه بازدم شهر محرم ارام سنة خمس و سبعین و لسعاية در دارالاف آگره نزول اجلال واقع شد - : دعای حضرت ادشاه حق سحانه و تما این پادشاه جرجاه کیتی ستان را در حفظ و ابا خود محفوظ داراد. و از شر زرق و قربت چنین قوم تگاه داراد, مق اه و مت من لا ی بنه ! ذکر در آمدن قلعةٌ چتور محبز تسخر و فتح مودن آری قلعه از ضرب تیغ و تفنگ و تمر, و فتل کردن آن کافران لین را حضرت خاقان اکر جهان‌گر. بعنایت ملك قدبر چون استخلاص خاطر خطیر از اتتظام امور زمات فارغ گردانید, و رای مر سلطت از مارب جمپور پرداخت» رایت انصاف مر ناحیه روانه ساخت. تا هر کجا از تعدی اتتصاب يافته, مطموس گردد» و شحنة عدالت را بهر جانب نصب فرموده تا هر کجا بنای ظلی ارتفاع پذیرفقته. متزازل شود - از جله خاطر اشرف بندگان خاقان اکر رسید که چتور قلعه ایست از تاریخ قندهاری ۱۱۰ بللدی ایران او سر بفلك کشیده» و در توادخ ملوك ذکر آن باقی مانده - و بارهٌ سیمین هلال در پای باره‌اش چون خلضال ماید» و گوشوارة زهره در کوش برجش چون دانهٌ درخشنده - تیم کوهش با تیغ بپرام زبان آوری کند» و از آستان بللدش پای کوان بسک در آید - فرص آقتاب چون زد مفریه که بر مك زنده چهره بران سنگ می ساید- ملوك جمان از کشودن آت چون تن عنقا مایورس گشته» و صنادید هندوستان از استخلاص آن چون لسخیر له سپهر نا امید مانده - نظم کزان ما فلك بود يك نعره وار چو البرز هر پاره ۳ درو اجل را ازو دست کوته بدی پلان نعره‌زن برسر آت حصار میسن اجعق. چلشگي . خی مثل گر کی را درو ره پدی جیمل که یکی از کفار سمل بود» از قدوم تبور و معارج رفعت آن قلعه و بواسطهٌ قرابت رانا اوده که یی از راجبای نای آت ولایتست؛ عکرمت آت ولابت اختصاص بافته بود - و چون قلمةً منیع و حصن دفیع بود. داعةٌ استقلال آغاز نهاد - چون طالال «طاطفت و عرخبتة عسایه کم حضرت خاقان اکبر شامل حال آن کهور گشت. و همای سپهر آستان اقبال اجنة ایام بدان دیار گسترد. آن لعين ی دين همان نوع آغاز فتنه و جنگ درمیان نماده, از سر وسواس تسویلات شیطانی چگ در دامن مرد زد» و از متابعت کفر و مواء تفای مقدمات عصیان پیش اد - و طاثر سودا خیالات باطل کفربت او را در پرواز آورد. و نقش‌بند اباطیل در خاطر پلد دقم تصاویر زور انداخت اگرچه پیش ازین کلاغ بر کلوخی نشسته بوده درین ولا عقاب مانئد بر سر آن کوه سرکنی پشه کرده تا آنک بر صحائف ضیر منیر کمبا تاد مضمون این حال مرقرم گشت - رای جبان کشای را بنسخیر آن قلعه تصیم ۱۱۱ نقطع فرمود؛ و خاطر شریف را باستفتاح آن حصن بر جادهٌ هضت مستقم داشت - قطعه یا کشاید یا به بندد یا متانده یا دهد تا جبان را کار باشده شاه را ایری: بادگار آچسه بستاند ولایت و اجه بدهد خواسته و انجه بندد پای دثین, و انجه بکشاید حصار لاجرم در شهر ریم اشای سنة مس و سبمین و تسعاية با شکری فروزی‌اثر در ظاهر قلیة چتور نزول اجلال واقع شد» و قِ بارگاه عم پناه و ماهچة اعلام ظفردستگاه از اوج منازل مپر و ماه در گدذشت - و خوانین عظام و سلاطین مرخ اتقام قلمس» را م‌کزوار درمیان گرفنسه» هريك عورچل و مقام خود چنانه خشیان عظام قرار داده بودند فرود آمدند - و مدت ماصره و مقاتله هقت ماه امتداد یافت ‏ و دران ایام از صبح تا شام نیزان قنال اشتمال داشت. و مرغ تیر تبزپرواز از آشیان کان قدراندازان بسان دعوات مستجابه چون باران نیسان پوسته صاعد و حابط بود, و سنّگ متجنق حقفت دار ۷ المارعته یان می نود - غرش کنان رعد صدای مرگ بگوش هوش پردلان می‌رسانید - قارورة نفط آتش غیرت در جات پپلوانان افگنده تنور حرب را گرم می‌ساخت و آواز تفك آوازة صور اسرافیل یز ظرور آورده» غوغای رستخیز در جپان می‌انداخت - مذنوی ز باریدن تر مچون گرگ مر گوشه برخاست طوفان مرگ ذ غریدن کوس خال دماغ نهان کشت از دیده روی فراغ حفاران و نقچیان محی پدا کردند که نقب تور هزات انداون: چون آن عل را خالی کردند و جوف ساختند و داروی بار پرکردند و آ لش تارخ قندهاری ۱۱۲ غله از م‌دم سپاهی و بعضی از جوانان بپادر را آ تش رسیده ناد برده و لعضی در زر خاك هلا شدند-و جیمل "پرحیل بقدرت و قوت خود فریفته و مندویان سلاح‌دار و کافران زباردار شیفته شده - لاجرم در شهر رمضان سنهً یی ولو قرش 2 ماه م ۸و ِ مذکوره حضرت خاقان اکر فرمود : : «اللیم اصر جیوش سین و سرا م۰ بگویند. و از اطراف و جوانب قلعه سلبانان جله حله کنند - فوجی از مادران ماند ِك دری خاك ریز برآمدند - و پردلان که در پایان و محاذی دروازة قلعه ایستاده‌بودند. جعی از مالفان را که بر زیر فصیل قلعه مدافعه می مودند» پزخم تیر م‌دافکن منبزم گردانیدند - و بپای مردی شجاعت و دستیاری جلادت پالای بارو بر آمده. آثار کال تساط و اقتدار اظبار کردند - و ساثر لشکریان از اطراف و جوانب بالا رفت‌ند» و در قله رختنده تا تنور حرب آفسیده گشت - پیت وان وع-ده کر اقبال همی داد. وفا شتد وان کام > ایام هی خواست. برآمد و از هر دو طرف کان و تير معزول شد و دلیران نامدار بکارد و شیر و خنجر مسلول آواز تکیر از لشکر خاقان آکر دای پرور کشور گیر و قریو مار و صفی. از برنا و پر آن شباطین برآمدغمام حسام انگیفته شده و بروق وف آميخته - پیت خروش کوس و بانگ ای برخاست حضرت خاقان اکر معدلت گر دران کارزار تفس لفیس بادرت عوده, تفك بدست مبارك گرفته بینداخت» و مان تفك اول جیمل برتخیل را بدوزخ مین چون آسان از جای برخخاست ژدند درن اشنا مادران خواستند 5 دست‌برد مایند» آ ش ۳ ایشان اتاده. ۱۳۳ ۰ مقطع ۱ فرستاد. و چندان کوشش فرمود که اشال آن جز تیجة تایدات الپی تتواند بود- مپاه نصرت‌ناهش نیز نزد آن حضرت مردی و مر‌دانگی نودند که تصور توای کرد ملنوی چون بنزا بست کر درمیاف غلفل تکبیر پگردوت. رسید حضرت بادشاه دین دار صاحب رایات شده و کافران زناردار شانةً خسرو دین‌پرور صاحبقرات دست زد و تبیغ ظفر ب رکشید آبة گشته - نسم لطف ربا (در) وزدن آمد؛ و مرغ دل خالفان در طبیدن - تا وقت از جله آواز برکشیدند. و بران شیاطین حله کردند - بیکباد آنت قوم بدسراجام دل از دست داده, زن و فرزند خود را بدست خود قتل کردند و آتش زدند و مای سوختند - پیت ز بس کاتش گرفته از چپ و راست یات کوییاء آن لظه برخاست فر ارت این نک لو کتک مور ی رای وج ورد پیت توری "ید و زان هزار آمو بازی دید و زان هزار تپو و اکبر ازان فرقة ضلال در زیر شیر ناچیز شدند-و کیت مقتولان تا سی هزار تفر بوده باشد - ملنو ی پسی کافران را به تیغ غزا پکشت آت پاه مظفر لوا سپاهی بسی برده زایا پبرد و بدین فتح و ظسر اکر لشکر توانگر گشت. و بدرن دولت صاحب غنیمت نه چندان که شاید شرد مت شدند - هکس را سب هوامر‌ادی و مقصودی حاصل شد. و هر قوی تارخ قندهاری تلل را فراخور نی معشوفةٌ در کنار آمد - و طالْفةٌ ارباب ملاهی ماه یکراق عتم ‏ گرفنند» و متظران آمال باحراز مال مجمع احال و اثقال نفع یافتند- و در هر نی ازین شارت السی و در هر روحی ازین فتح آروحی بود - از امام ضیا"الدین فارسی قصیده ایست که چند بت ثبت می شود - غز ل رویت» مسن» عال جات را کال داد عشقت. باطف؛ حجرٌ دل را جال داد که طلفت و شحلهً ماه شام شبد نف طرة آو لفحةٌ باد شال داد پنگر دن طلسم کر شب را بسك ناب آیتند و زلف را مشك خال داد خاقاره جلال دینی اکبر که ذواللال از خلق برگزدش و جاه و جلال داد شاه عجم؛ سکتندر ای ک رای او ۳ فتح ملك هد حشم را ممال داد از کفنتوز اگرچه بود عفونت هوای در تبغت یه ظش‌رش اعدال داد القصه هیست و ش وکت حضرت خاقات اکر در داپا از یی هزار شد» و ملوك از اطراف رسل و هدایا متوار کردند - پیت شتا شد چنین کارها سرسری که بزدان دهد لصرت و برتری اگر مجاری احوال و اوضاع و غرائب اطوار و آثار آن حضرت از سر خبرت و وقرف تامل کرده شود؛ء یقین پوندد 6 ظاهر و باطن حضرت ۱۱۵ مقطع خاقان اکبر گردون‌اقدار مطرح انوار تائیدات البی بود- چه آت روز تحسب ظاهر از اعضاء و جوارح صوری آنت حضرت چنان اثری بظبود پیوست که تعقل می‌توان‌کرد - و نفس قدمی‌سرشت متوجه باطن شده - از این جر جی راب مر رس کاس اف ار رهق ان خواجه مين الدين چشتی قدس سره بطریق رویای صاله که یی از چهل و شش جزو نوتست, مشاهده عود, و بادب نام روی توجه بدان روضهٌ برشت‌آئین آورد - و روز یکشنه ۲٩‏ رمضان منةٌ مذکوره بزیارت رسیدند» و ده روزی در آنجا بوده متوجه آگره شدند -و در آگره بعد از ده ماه تسخیر قلعةٌ رنتهبور فرمودند - و در باب طلب فرزند سعادت‌مند که ظاهرا مقصود اصیی ازان خواب ان بودهء استمداد هت طلبید - چون از خواب در آمد؛ واضح و ظاهر آن مظبر احسان کشت که آن طلب بر وفق دلواه خواهد بود- تا آات که بطالع سعد روز چپارشنبه هفدم شهر ریع‌الاول سنه سبع و سبعین و لسعاية حطرت شاهزاده عالیان و ور دیده جبانیان عمدسلیم مزا در موضم ورن بیقر رید من له مر ات هی ال ارت یرل و بعضی از حالات آن شاهزاده عالیان در ایری اجزا در محسل خود به تحریر پیوندد - ذکر توجه رایات منصور مجانب فلع رنتهبور و فتح عودن فلعة مذکور بدولت و اقبال بتارخ دهم شوال و م‌اجعت عودن خاقفان اکر جهانگر بنفس نفیس از راه اجیر بر ضائر شجعان معر که عم و اجتباد و مادران عرص غزو و جباد شیده بان شون برد که رشق که گنه سراف زین جصیه مر نماد جرب نسم فتح و ظفر بر برجم عل ارباب دولت و اقبال خصوص ععنایت پادشاه لایزالست» و مسپاه پسیار جرار درمیان افسانه؛ و تبسم غنچه فروزی تاریخ قندهاری ۳ ار برکلشن امید اصحاب شو کت و استقلال مدوب به تنم ریاح الطاف فتاح قرو ای اصر ‏ ه هر اه ۵ خراللال» و افوونی اسپاب حرب و یکار جانه-«نمزمن تشاه.و تذل من تشاء ام گرب و ع و ید ۳1 نک عل کل شی ۰ قد ره فظیر این تقرر و شبه اين حریر آ لست که چوت ایم جلال #- راجه سورجن باعلان کلة کفر و عصیان مبادرت موده, آتش بنی و طنیان مشتمل گردانده‌است» و شعلة ناثرة کفر و عدوان بایوان کیوان رسانیده» بر ذمة هت پادشاهانه لازم مودک باب حسام زمردفام عساکر ظف رفرجام یران داد او را فرو شانند» و برشحات سحاب ستازتع. وه نصرت‌اجام التیاب آ لش فته و فساد او را منطفی گردانند. پتابرین بتاریخ غرةٌ مبارك در رکاب ظفرانتساب آورده؛ متوجه تستیر فلع رتهبور کشت - شهر رجب الرجب سن ست و سبعین و تسماية پای ۳0 فلك همعنان و ملك در رکاب ز خت جوان خوش دل و کامیاب و چرن اردوی وت آرشت ر حدود آنقت قلعه انداخت» و مرضع خلجی‌پور مضرب خیام عساکر تصرت‌فرجام کشت و قبهً بارگاه عالم+ ناه و ماهچهٌ اعلام ظفردستگاه او اوج منازل مهر و ماه در گذشت» خرانین عظام و شجمان مرخ اتقام قلن بوی بارخ ۲۶ شهر مذکور برتو وصول بابر. عظمت و زیردستی را که دور آن مه روه متجاوز است؛ مر کز و ار احاطه کردند - بیت از خسه و خرگاه تو گونی که سپهریست بر ک کب رخشنده هه کوه و یابات و روز دیگر تفس قیس صوال قلمه تشریف بردهء اطراف و جوانب قلمه را پنظر فراست مشاهده و ملاحظه نموده‌شد -ر با آن که سلاطین سابقه ک ۱۷ مقطع در ازمنة ماضیه بعزم شخیر آرن قلمه رفته‌بوده‌اند. بواسطهٌ استحکام دره‌ها ق تکبای آو‌هریا که بو,دور نتب قلعه واقع شده, احاطةٌ اطراف و جوانب م‌جل عبن کرده شد. و عبدة اللك مد قاسم‌خان میربروحر و میرآ لش را بساختن ساپباط لمیین فرموده - و توخانه را بر پالای آن که سس بر ایشان دشوار می عموده در بای قلعه ر کوب واقع شده» ردند - فوجی از توپ‌اندازان و کوه شگافان نادره‌کار که بتادر اندازی منسوب بودند؛ و شرط دت موسوم» ضرب‌زنبا و آرپا و دیگبا را بالای سرکوب نماده. بتوپ اندازی مشغول گشتند - بسیاری از برج و بارة آبت درم شکسته. و راه خروج و.گربز بران گروه انبوه مسدود گشته» چهرة مرگ خود را از مشاهده آن.حال در ان خبال زمان زمان معاینه می‌ددند - چندی از مردم اعتباری الامان الامان گوبان خود را از قلعه اداخته, بوسیلاٌ منتسبان درگاه معل طلب عفو نمودند - و اهای آت گشدت؛ و تکام کار دست: از برد و پیکار بکار ماند - و چنان حصن حصان و قلعه را از مپابت و باس خسروی در. صف کارزار کار زار قلمة رفیع که بارة آن چون کوه شامخ ثابت و راسخ داشت و خندق چرن محر محیط عریض و عمیق - نه شاهین تبزپر پرواز گذشته» و نه شعاع بصر از حضیض (شرفات آن رسیدوات قطعه پیش رسیده ماهی» برش رسیده ماه فناده مدم ازو در ضلالت از بر و سر قباس خندق و پستیش در گذشته ز حسد شار برج و بشدیش در گذشته ز س القصه کرشش مالفان ملك باوجود این نوع قلمه با بندگان دولت کر گم هميشه از حذ تیغ ایشان حد فتح و ظفر مورد داشت؛» نافع و مفید نبامد؛ و تارمخ قندهاری ۱۸ حصار آهنین بش بشان کره تفر جاهدان دین دافع و حائل نگشت -و اکرچه استخلاص چنین قلمه پیش خواطر اوهام بدیم و غریب نوده و از عبت شور ال ایس کبایی کز خاته ش خی مقر بود» تائید آمانی و پوفیق ربایی های ظفر و فیروزی سایه بر بندگان دولت نوی آقان اون وف او ین اقتاز ی اه "۷ ۷ سوب دوی وت قطعه تیغ باس تو تا کشیده شسده خنجر حادثه است حبس نیام که بود دهر کت نبوسد خالك ٩‏ چه کند چرخ کت نباشد رام ؟ عاضم. آند کلام کوشة عسبرتن. گوشستة بالش ترا تشلام راجه سرجن که رایت کفر و ضلال افراخته بود و باستواری قلعه مفرور گشته چون صولت و سطرت لشکر اسلام مشاهده کرد» در محر تف‌کر غرق شد» و در مضیق یر عاجز مانده و روی امید و روز مخت او تیره و شاه هب یت ذ یم تو چو دل مگ خاره خونت کردد زمانه نام تسد کوهر بدخشازش 3 بهر جانب که نظر اداغت و از قد بلا خلاصی جست» از مخایل شمشیر آویز و بای گربد شکسته یر و اطفاء سنان خولر بز راه مقر لسته و دست پبافجت بت کشا گریزد دشن ا ره حرغ شود عقاب هیت سم لو چوانف گرفت هوا ۱۱۹ : مقطع و. کتتاه را جز عفو. شامل و کرم کامل شاه دستگیر ثیافت - بضرورت حال از اوج استبداد و اضرار محضیض عجز و اتکسار آمد» و حلَة طاعت داری و فرمان پرداری دد کوش کرد و شرائط مراسم بندگی بتقدم رسانید ود تا زگ از محاسن عادات و سیر حضرت خاقان ار رحت معتاد است؛ لطلف عفو و کرامت امان ارزانی داشت - چون. عون عنایت البی که مقوی دولت پادشامی است» این لوع قلمه کر فتح آن بعادی ووزگز متصور و رده ای اع ناخ اولل الادی والا بصار بود» در مدت سی و شش روز مفتوح گشته, و الق ست چشم فك ندید و نه بنند مج باب این فتحها که دولت شه را میسراست جبت تارعخ (قع) قلعه مير فارغی قطعه کفته - يلك ببت ازان وشته شد - یت جوا کل مرب شید یس یجان منبی تارخ کف دید گرفتسند زوده و در حصار رتهپور معتمد خاص مپیرخان را که از غلامان حضرت جنت آشیانی بوده» یکوتوال مقرر ساختند - و یوتات و آوپ‌خانه را همراه خوانین عظام و وزرای ذوی‌الاحتر ام کرده» خود شوت و اقال ازانجا رایات همایون و اعلام تائد و صرت در جنبش آورده» جانب اجیر توجه فرمود و بعزعت زیارت مار فائض الاثوار قطب الواصلین خواجه معین‌الدین قدس سره روی آورد - و برقت وصول سواد آن خطله خم دولت و اقال گشت؛ ماه از کف فردوسی, غاریی ع اند : مشوی مبادا جز از بخت هیراه لو شنده یره دیدار بدخواه لو تاریخ قندهاری بل به نيك اختر و تتدرستی شدن به فیروزی و شاد باز آسدن و در تارخ ۶ شهر ذی‌قددة ارام سنة ست و سبعین و لسعاية بدارالاف آ کره که مستقر سریر سلطنت است» تزول اجلال ارزانی فره‌ودند - درین مدت که بندگان حضرت خاقان اکر سایه‌کستر بر عزم تسخیر قلعةٌ رتهور رایت اقبال افراخته بود» و بواسطةً تسام مواد طنیان کفره برتو وصول پران ناحیه انداخته‌بود» عمدةاللك مجنون‌خات قاقشال و بعضی از خوانین عظام محاصرةه قلعهٌ کالنجر برای متین ایشان مفوض بود - و الق از امبات قلاع هندوستان بل از معظات بفاع جپالست ‏ برءثال خلد برین عبارات روح افزای و بر رشك باغ ارم غرفه‌های دلکشای ر قلةٌ کوهی که فراز کنکرة آت از قه ریا برتر بوده و شیب خندق آن از قعر تری فروتر - باد پایان ابر را از ساحت آن قدم عروج مترلرل می‌شد» و گیتی نورد برق عضیض آت تعل می انداخت - قطعه سوار خوشرو این سبز خنگ. ینی رخ که مامتاش زیست و کبکشانش تتنگ بوقت آن ک جنبد رکاب دورانش " ضات ز دی اين کوه باز گرد تک چوت بندگان حضرت خاقان اکر را این قتح رنتهور دست داد. راجة 1 کوتوال و حا له کالنجر بوده دانست که با تضای میرم اجه ءکاو حت توا انداخت. و پاسباب تقدیر صواب‌ندیر مفید نیاد. زبان استنفار و تضرع ب رکناده و بقدم ندامی سلوك جادة اعتذار سپردن گرفت - خان مشاالیه صحائف آمال او را برقم اسعاف مر‌قوم گردانید» و ذرائم امیدش بروایع اجاح مترون داشته, کیفیت حال بمرض همایون حضرت خاقان اکبر رسانید - و از ۱۳۱ مقطه, خختد نج سیر تا آجا صنائع الطاف و ذره‌روری مشحون پکرام استالت ارزانی افناد - راجه وله کالنجر را تسلیم کناشتگان شهریار اسلام‌پناه کرد - مکارم اخلاق پادشاهانه مواجب مرحت و لوازم عاطفت ارزای داشت» و ملکات ملی‌نهاد خسروانه جراثم او را بق سیان کشید. و از معالی همت بلندآشیان و مکارم جود یکران خزائن و دفائن او که دران قلمه بود اصلا بنظر الفات ناورده و از ذعار اموال و شانس قطعاً باز ه پرسید - شت به نم چیتل و یك ذره بر می‌آید ه نزد همت او حاصل جبال و حور لاجرم میامن این خصال پسندده هر ند که روزگار از کشودن آن عاجز مگردد. مقالید رای مشکل‌کشای او آسانست. و هر عقده که ابام از ندیر آن بستوه ی‌آید, بالفات خاطر همایون او مرتفم می‌شود - ملنوی جر قسلعه کو کرد پیفام خویش تگین فسلك زر نام تو بادا ذکر ولادت شاهزاد: سلطان ممد سلیم میرزا الملقب به مزا شیخو کید در قلعه ‏ بردند پیش مه کار دولت بکام و باد ۱ همدرن سال از فیض سحاب ارت وهاب متعال در چمن دولت و اقیال کلی و شکفت. و عقد سلم پادشاه ستوده خحصال از دری گرانیها صفت زیب و زینت پذیرفت - و در روز چپارشنه هفدم شهر ریع‌الاول منةٌ سبع و سبعین و لسعاية حضرت خاقان اکر را فرزند ارجند سعادت‌مند در مقام قح‌پود سیکری کرامت فرمود و بیرزا سلطان ممد سلیم. سبه اه بفضله الظیم» موسوم گردایب د - و دید اتظاردیدة پادشاه گردون‌غلام بدیدار ف‌رزند سلم القلب سلامت‌خوی عاقبت‌ندیش رون شد - 1 ۲۰ تارع انش ۱۳۳ تقو افزود در عتّد معال جماش آفنای بی زوال ظبورش موجب اقبال جاود به فیض کردگاری لایزال بدید آمد عجب فرخنده فالی و جودش لور مخش چشم آمید شاط و انبساط آن حضرت از دیدار نس قرةالعین سلطنت درجهً کال یافت-و هر طائفه مناسب حرفه عیة بدیم ترتیب کرده» نقد هر خویش بر طبق عرض نهادند - و همه مبندسان بقوت ذهن و دقت طیم امور عجییه ظاهر ی مودند - و جلس عیش و عشرت آراسته گشت - و واهای روح‌افزای مطربان لفمه‌ساز پردة اوه از روی دل خاص و عام برکشادند - و يك هفته دران جشن همایون بیيش و نشاط (و) عشرت و انبساط پسر بردند - پیت بساط سبزه لکدکوب شد پای شاط ز بس که عای و عارف برقص برجستند و بکاولان عتبة علة همایون اطمية گونا گون از هر چه در حوصلة خیال گنجد افزون هر روز چندین وبت رتیب م‌نودند - پادشاه و گدا و پیر و رنا در عیش و اشاط بودند - افشاءاقه تصای که مولود مسعودطالع عاقبت مود تا حشر موجب شات فراغت نوع انسان باشد» بالنی و اله و عترته و اصحابه اجمین! و شاعری درا باب تارخخ تولد آن حضرت را گفته - قطعه چو از برج شرف شد ماه طالع جپان را باعث شوق و شنف شد ازات تاریخ سال مواد او مصراع دیگر تارخ ی شود : ع در شوار ده اکر ۵٩۷۷‏ «طلوع ک و کب او ج شرف» شد ۱۳۳ ۰ ۱ ۳ بت عم دکر توجه حضرت خاقان اکر ۱ گردون سربر, بطر یق پیاده رفتن محطة ام قصد زیار ت روض مقدتة فیض کی حضرت خواجه معن الد, ن چشتی از صغبر و بر 1 5 ۰ ۳ ۳۹۳ ۱ ۱ علو همت حضرت خاقارس ابر درویش‌پرور رطق کلام «عجز نظام حضرت خیرالانای تحة ار ال 1 ضرت خبر لانام عله الیحة والسلام» «عاو البمت من الامان» هو اره مقتضی آلست ۹ اوقات خجسته‌ساعات زا بامزی مصروف سازد کر موجب کفارت آنام ردق لاجرم آن شهربار شیرشکار از بارة جبان‌لورد پیاده شده. معارج بل رق نود و عقاصدت آس ذروةٌ عال مستعل شده, دست در ذیل «ألتوفیق" شیء* عزیرگه زده. در روز پنجشنبه هزدم شهر شببان العظم سنة سبع و یه و لسماية عزم زیارت مار فاض‌الاثوار حضرت خواجه معین الدین, "قدس سره» جزم کرده, از داراْلاقة آگره مجانب اجیر نوضت فرمود - پیت هر یش لا قرستن کام خشد صلاح کار در فرجام شخشد از آاگره تا اجیر که یکصد و چبل کروه است. یاده رفتند - درین وقت دوه عرض رسد که مشاعغ آ ما ک دعوی فرزدی حطرت خواجه می کنند. خلاف واقع است - بنابرین ایشان. را معزول ساخته. رتق و فق آن آستانه را بسادت.آب شیخ شید ضاری رجوع فرمودند - بلاغت دثاری مولانا طریقی چند یت مناسب وقت گفته _ غرل ز راه صدق و صفا پادشاه روی زمین باده دفت ز مر طواف خواجسه معین کدام خراج»؟ مکان مکارم ‏ اخسلاق ۱ هدام خواجه؟ بیط کال و محر یقین تارخ قندهاری ف لیس و راه‌ها؛ مقتدای خلق | مر[ شاه و تاه مدعای دولت و دن ول بادشات» قطب عبد» اکبر شاه که باشکن او عقل گشته ی عکین ز هر قدم ک درین ره پاد از سر صدق کشاده فت برویش دری ز ختلد ببس راه او کف پایش که کرد آبله ها برد چشم رد رشك خوشت پروین چکیده از گل روش چو قطره‌های عرق #سسوده. وز نظطر عقسل به ز در عین سفن دم روی زمین هه زنده سر زمین_ که فرورختش عرق از جبین ی ماد دعاق که بر زبات رانده قرشات4 دست. بر آهترده: از یی آمین تسد شاد ماد دو عالش بکنار ز سس کر سصت عردان دین بصدق و یقین شبنشپست و ریاضت کشد چو درویشات عطیه کرده خض-دایش بلطف دئیی و دین مزار سال اند به نخت پادشبی ! هام روی زمین باش‌دش بزیر تگین ا بکام دل رسد شاماد عال! شود تاه او ملك کیر و نضت شین ۱ شای پادش+ و سر شاهزاده بود هیشه. خا که بود. کزدش. شبوو, و سلل تس ۳۳۳۹ ۱۵ ۰ مقطع حق حضرت خواجه ک از طریق کرم نظر دریغ مدار از ط‌ریقی سکین ! چون صورت واقعه که هرگز هیچ صاحب کین را اين سعادت دست نداده بود. آن حضرت را دران سفر فض‌لر روی مود کر هر روز تا هفت هشت کروه بنفس نفیس خود پیاده طی می‌فرمودند - و قریب بيك ماه آن سفر ارفا از مق هنود فلا شود وید - وت در صد هزار سال سپپر پیاده‌رو نارد چنین پیاده بیدا روزگار هر آئینه رحت ی غایت البی بران عزعت که مقصود ازا ادرال وهمو هر یو م مثوبت بود. ترتب یافت و الوار مقفرت نامتنامی از مطلع «آن الّء ینفر الذئوب چا طلوع کوده. بر وجنات احوال آن حضرت تافت - ایس از خسیر حض جز تکوفی ناید . خوش باش که عاقبت نکو خواهدبود کفیت حال بر سبیل اجمصال آنکه حضرت خاقان اکر ظفریکر فرزند سعادت مند فیروزی‌ار ساطان مد سم میرزاء ظرل اه را و بعضی از حرمبای بلقیی‌کانی را همراه برده, پشرف زیارت آن روضة برین مستسعد گردیدنده و بطاعت و عبادت مشفول شدند, و ساکنان آنت بقع شریفه را بنذورات و صدقات محظوظ ساخته بعد از چند روزی دیگر شکارکنان مراجمت فرموده» متوجه دار اللك حضرت ده شدند- در اشای راه چون بقصبً پا 6 یکی از پرگنات داراللك مذکور است؛ نرول اجلال فرمودند. یی از سفیبان بدخواه رو میاه کر نام او شفیع شنیم بوده نسبت بوزیر مظفرنشان رایت تقریر برافراخت: « آنش شرارت و جدال برافروخت - دشنبی که در پردة اخفا می‌داشت. باظبار زسانید. و ضدیتی که تا غابت حجاب م‌ورزید. باعلاء آن جرات نود - خ رد تاریعخ قتدهاری ۱۳۹ خرده‌دان بصد زبان چنان تقریر ی‌کرد که ادا آن سفیه شنیع دا بر سریر منصب نشانند» ک هرگاه که افسر منصب بفرق کل نامیمون او رسد ی شیبه سپهر ستبزکار سک ادبار بران خراهدزد, و هر وقت که بای تخت منصبی بای نامبارگ او گردد. کرة ائیر از روی غضب آ تش تکیت بران خواهد رمضت - سب 4 که عیان شکرند ونهان زهر حکا گفته اند که برغدار بدسیرت اعیاد نشاید کردن» و کار شفیع شنیع محتمد تپلستند مردم دهر غدريشه شاق‌ادیشه که معائب او ی غایت و قبانج آت ی نهایت است. هین حال دارد - باوجود آنک برآوردة این دوات و پروردة این حضرت بود؛ از من نظر جناب جلّة اللک بدیرانی بوتات خاصهٌ شریفه رسید» شرارت و حسد باعث و محرض آمده بدان آمد که دم استبداد و استکبار زند, و خیال کرد وزارت باستقلال کند - و عتیدة او آنکه اين کار سرسری است - تا آنکه در همان انا حجاب حیا از پیش برداشته "و حتوق نعمت را فراموش کرده؛ در مقام یحای درآند. و وحشتی اننگیشت که در روزکار بصد هزار قرن آن را دفع تتوان کرد, و آثش فنهٌ برافروخت که پآب یط شطل آن را فسرو تتوان‌نشاند - بزبان شرم خود راند که پنجاه کرور تقربر دارم - چوت بدگان حضرت خاقان اکر بنده‌رور فلت آقناب بخدش ابرپاشش دربا عطاء کان نوال اسیاع کلسات آن سفیه شنیع پبپوده گوی فرمودند؛ و بلفظ دربار کوهرتثار ادا مودند که «اين مبلغ جه وجه و از کدام تقیح سیاقت صحقیق کردث؟ اکر حسای مشروح بر کیت حاملات مالك مروسه داری. بهای» والا ژاژ خای» - پس از روی عنایت و شفقت که در بارةٌ جناب جلة اللک داشتند. و از واسطةٌ اتصاف و عدالت که نسبت بمامة خلاثق دارند. فرمات. واجب الانباع در همان چلی صادر شد کء ولد راچه مارمل او را مقید و عبوس دارد 6 عبرت شررار و حاسدان گردد - ره غدر و مکدت لصب روزگار خود دید - از دستی که در دامن نزاع زده‌بود. بند بر پای خود دند, و از پانی که برجادة بیوفانی سپرده‌بود. جز باد پدست خود نیافت - مثنوی شرانگیز شم در تنم اش اوق چو کژدم ک با خانه کتر شو بت چو دکردی باش امن ز آفات که واجب شد طیعت را مکافات و بضی از مقرران مخالف که موافق او شده بودند» چون این صورت مشاهده مودنده خاموش شدند. و کشفوار سر در جیب انفصال فروبردند, و ازان کار ناصواب ابا کردند - و چرن در عواقب ان حدیث و تام این لقریر آديشه کردند, مضمون «من کت ماه را کار ستند» و معا ینه دیدند که هرکس 5.3 روی از اخلاص جناب مظفرنشان برتافت. دیگر روی جاح دید و تا باضار ثفاق دلیبی کرد. از احاسن اتفاق مروم ماند. و هر که با او درافناده برافتاده و آنکر ه کنه برخاست؛ دیگر مخوشی نلشست - پیت از بار سر کئد بیکبار گردنش ددم چند بار نیامد بس نکو هر سرسيك که پای"درین آستان کند فرجام آنکر قصد بدین خاندان کند امه آت سفیه بریشان روژگان دز کرقة ادیاز شیر و اسف ماندی, از کف ناصواب عظیم نادم و پشیان شده. در اديشةٌ دوردراز افتاده, وبا خود ی‌کوید که «عجب کاری نااندیشه پیش گرفتم - بلا برسرکل پرکل‌کل آوردم - ما بلین کیتره‌گونی باوجود دیوانی یوتات و جایگیر و نقد چه کار بود کر ین ی اد اقدام مودم و زبات درازی کردم» - نار قندهاری ۱۳۸ شنیده‌ام که در افواه بخردان رفتست زبان سرخ سر سبز را اد دهد حکا زبان‌بسگان را از یپوده گریان نیکوتر ی دانند - پیت هام خوش‌ند و گویا بش . زبان بته بهتر که گویا بشر؟ بل تقریر آنک شفیع سفیه در بند و زمجیر می طیید. و چشم او از غصه خرن ی بارید. و بر جسار2 که باظبار عصیان بندگان مظفرنشان نوده‌بود. آنگشت ندامت می خائید - تا آنکر بندگان حضرت خاقان اکبر عدل گستر بتارخ ۰ دی قعدة ارام من سبع و سبعین و تسعاية ازان سفر مبارك با رایات ظفریکر به بستان‌سرای بهجت‌انر خرامید. و ماه آنعان ساطنت با نور .نام رو بدارا لاف آگره نپاده و از سریم السیری قرار و آرام گرفت - بعد از چند روزی جایگیر و منصب ازو محو گردند و نام و شا ازو کس ندید و مزای عبل خود رسید» و دند آیچه دید و عدت شش ماه بلکر زیاده در بند و زندان ی نالید ‏ با صاحب اقبال پنجة جدال در پنجه افنگندن دلل تکیت است» و باخداوند ضخت روزافزون لاف ستبزه زدن نشانة شقاوت - بیت سستبزندگی با خداوند مخت ستیزنده را سر برد چون درخت تا آنکر بخاطر اشرف بندگان حضرت خاقان اکر رسید که آن شفیع سفه را از بند رآورده» بند از بند او جدا کنند ‏ چوت الطاف و اشضاق پندگان حضرت بت حال وزیر مظفرنشان فوق الد و الخایت است. رعایت جانب حال آ سعادت شان کرده حکر جبان‌مطاع علمطیع تفاذ ابعامد 6 آن شفیع سفیه را دست و گردن پسته, نود جلةاللک برند که بهرچه رای او تقاضا کند. آن شفیع را میاست ناد که تیه مقرران گردد - و چون آن ۱۳۹ مقطع سفیه را دست و گردن پسته آوردند» در پیش خدمت بایستاد و گفت: «تو خداوند حقی. و جری که کرده‌ام حک تو بر جان من افد است» و اراقت خون من کزمت انا ی ی وحکران ی ان نا بر اد ی کندگان فالق کردانده, چنانک مرا بر جله گناه‌اران - اکر بدین گناه ءواخذت کی عدل باشد؛ و اگر عفو مانی» فضل - قطعه بیفر وحم تو هم از کرم سزاوادی و گر بخشی» خشنده و تکوکاری اکر سزای عقابم. دین گنه‌کاری اگر عذاب کی عدل باشد و انصاف جناب وزیر مظفرشان ازین سخنان رقت کرده» قل عفو بر جریدة اععال افرجام او کشید. و له را نابوده و ناکرده پنداشت - و در شهر دیع‌الاول مه ۵۸۰ آت شفیع ی‌سرانجام فوت کرد - ذکر ولادت با سعادت و طلوع اخبر طلعت می‌زا شاه مراد و بیان و قائع که در ین سال سابقا انفاق افتاد ولادت شاهزادهٌ عالیات و نور ددهٌ جپانیان مزا شاه مراد الاب به م‌زامماری در خطهٌ فتح‌آباد میکری در شب نجشنبه سوم رم سنه مان و سبعین و تسعاية اتفاق افناد و حضرت خاقان اکیر نك‌اختر را از دید آن قرةالعین سلطنت مسرت روی مود-و ابواب جشری و سور برکشاد- و اختر فلك کامگاری از برج تائد تابنده شد -و کوهر صدف ختیاری از درج معال رخشنده گشت -و طار یعن و اقبال باستقبال عزعت مبارك در پرواز آمد -و مشر نخت و مراد بر آمد مقاصد بزرگ وید داد - ابیات ز محر موج کرم گوهری پدید آمد . . ز بخت اوج شرف اخبری پدید آمد یاغ مجد و معال گل مراد شگفت تال دولت و دین را بری ندید آمد تاریخ قندهاری ۱۳۰ و کر مر از میب ای سم دی تین سرا ام تائد ربای برآمد - مولانا قاسم ارسلان برای هر دو شاهزاده تاریخ ولادت کفته - از مصراع اول تارخ ولادت شاهزاده سلم» و از مصراع ثانی تاریخ ولادت شاهزاده ماد بیوت ی آید - ۰ مذنوی ز ور باك چو سلطانت سلم شسق شزا لوای شاه مراد بن اکبر عادل لاب بالطاف البی صبح امد دمید از مطلع اقبال جاود و تاریخ ولادت حضرت شاهزاده را گفته‌اند : 1 زار شه آفاق را فرزد ان بوضع و شکل همچون شاه بایر چو سال مولدش از عقل جستم بفتا: ای بابر مادره دیا ۰ امید بفیض الپی و مراد بکرم نامتناهی بادشاهی آنکٌ چوت صورت دلواه در آنة مراد روی نود هر آئینه باعلی معارج ارتفاع یاید - ذکر نهضت حضرت خاقان اکر جم‌انگیر مجانب خحطة آجبر مر تب رابع» و بیان بعضی از حوادث و وفائم چون جشید خورشیدنشان از طول مکث در تابستان از برج سنبله .+ و میذات لول شده متوجه خالةٌ قوس کردند» و از انهزام لشکر گرها نسم موا اعتدال پذیرفت, حضرت خاقان اکر سایه کستر بارخ ۲۰ شهر دیع الاول سنة مان و سبعین و تسماية از دارالاقة آ گره در حرکت آمدهه موضع فتح‌آباد سیکری دوازده روز توقف نود - و ازات موضع بارخ ۱۳۱ ۰ مقطع ۷ جادی الاول ع: بطالمی که قضا زو بود بفتح بسم بآهستگی و پیوستگی: طی مسافت فرمودهه خطةٌ اجیر را از عن مقدم خجسته‌اثر تضارت ریاض جنان گردانید - و دران مقام فردوس‌نشان که روضهٌ منورةٌ حضرت قطب الواصلین خواجه معین‌الدین قدس سره است» زیارت جای آورده از عاکفان آن آستان عای نشان استدعاء فاحة فاحه عود- و ساکنان آت روضه را بصلات و صدقات محظوظ و مره‌مند ساخته. روزی چند دران روضهٌ دلکشای مقام فرمود - رم دران ایام که روز چبارم جادی‌الاخر سن مذکوره بود خاقان اکر فلك احتشام عنان عرعت بصوب ناکور تاقته - در شهر شعبان سند مذکوره ناگور از پرتو ماهچة رایت خاقانی زینت بروج آصای یافت - بت هر جا که روی .... چشم دولت عژگان بروبد همه خاك راهت چون در کول ناکور آب کی کرد عا مطح صادر شد که عساکر منصوره حفر آنن حوض ایند -و خشیان قسمت نوده» اشکریان آن را مقاك کردند - عنایت ی غایت شامل حال فارس ضیار تهور" مبارز الدین مير جدخان بهادر کذ واسطة عقد فرزانگی و رابطةٌ سلك مر‌دانگی و تگین فرجام مروت و لمل کات فتوت بود. فرموده» زمام حکومت و دارانی عام ولات ناگور و اجیر و جودیور و سرحد گجرات را بقبضة اختیار او نهاده» ک در استالت و امتعطاف جوانب حد بلیغ جای آورد. و ملائم حال و فراخور اندازهٌ هر يك لطف کرامت و حسن رعایت لازم شرد - چون خاطر اشرف از تیب مپیات و نظم امور ولابات فارغ آمد و احوال مالك باصلاح مقرون شد کال اخلاص و صفای عقیدت حضرت باعث اقامت رسم زیارت روضةٌ حضرت قطب الاقطالی اساس اهل یقین؛ شیخ فریدالدین شکرگنج» قدس سره انب تن توجه فرموده - میر علاءالدوله فرموده‌اند : تار مخ قندهاری ۱۳۲ رباعی آن گنج شکز که از جبنان, وارنشد وارسته ز غیر حق» حق پیوسته در قرب جلال کیریا باشسته چون گنج دری بروی خود رلسته و شرف زیارت آت روضهة برین دست داده, استمداد هت طلیده و زبان البام‌ییان پاین قطعهةٌ جناب مولانا غزالی ملك الشعرا مترئم بود : قطعه کال واصل فریدالدینم شک رکنج کرو شم ذات بارقات عشق را پروانه بود در پتن کردم آت گنج البی را طراف تست امن تن مردم» گنج در ورانه بود و پدست نباز گنج رحت الپی و ذخاثر فتوحات نامتناهی اندوخت. و از حضرت حی لا عوت نصرت و تائید خواست - مجاوران و سائر مستحقان عطیات وازش مود - را پافاضت صدقات مثنوی خدای جپات را ستایش نود . بدرگاه او دست حاجت کشود بهر کار ازو خواستی یاوری کرو دید فسیروزی و برری و ازان مقام برش تآئین روی رایت خورشیدپیکر پرست لاهور که از امپات بلاد دیار هند است» کردانید - در اثنای راه به پرکنة دیالپور که از رکنات پنجاب است و جاتگیر جناب فرزند عزیز مزا کوکه اللقب بخاف اعظم متعلق» بتارخ دوشنبه بیسم ذی قعده سنة مذکوره توول اجلال واقع شد -و جناب مر‌زای که از انصار دولت و اعضاد علکت عزید باس و تجدت متاز بوده و از وفور درایت بکال رفعت مستثتی, و ذکر مساعی مکارم او در اظراف هقی بش فوصت اعلاق:»آزز کرر آقفی کر و از بای * ۱۳۳ مقطع یت وزان چون باد صیت او ز شبری نا بآن دیگر روان چرن آب ذکر او ازین کشورد بآن کور درات موضح طری داده پشکنمای لالق کشید. و بسی صحفه های کرای از جواهر نامدار ولال شاهوار و تفوزهای گراعابه از نفائس اقشة فاخره و رخوت و اثواع اجناس مین و ظروف در غایت تکلف و ترئین از طلا و نقره ساخته, و خوانها از اشرف و رویه برض رسانید - یکو بندگی فرزند عزیز حسل قسول بافت؛ و از جلالت قدر و عزیزی زبان خالن او بنق متا ال مزال مت واه پیت کام‌وز هر شار که کتر ز جات بود و درخور جسلالت ایری آستان بود و شیخ محد غزنوی (در) نار ان مببای مصراع بافه ع: «میپانان عزیزند شه و شمزاده» - پمد از آن ک ماهچة چتر آسات. ای آشاب ارتفاعش بارخ ۲۲ ذی حجه من مذکرره برتو سعادت پنواحی لاهور انداخت؛ امارت‌دستگاهی حسین‌قل‌خان که حضرت خاقان اکر مرخت‌کسیر او را «فرم لیغ» خطاب داده الد. و حاع سرکار پنجاب است» بمز عته‌بوسی سرافراز کشت و در پیش بارگاه مایرن رخساره بران مالید - و در شهر ذی حجة ارام سن مان و سبعین و تسعابة اردوی رایت منصور در موضع ملك‌پور که بنج کروهی دارالسلطنة لاهور است؛ زول فرمود -و بندگان حضرت بنفس فیس لب لاهور در آمده» خات مشاراله رسم پای‌انداز و پیشکش از اجناس و رخوت و افش نفیسه ءثل زربفت رتگارنگ و کخاب و اظلین:و سین تار شخ قندهاری ۱۳ رکب فرش شباط اتساظه سوب مثنوی بلب خاك را عنبرآلود کرد زمين را چبره زراندود کرد پشکنمای. لالق کشید دعا گفت: شه را شا کسترد و در منزل مشارالیه قدوم مسرت‌ازوم ارزانی فرمودند - و خاف پسی شارّالیه هام حول و نواحی آن منزل را زیب و آرایش داده» کران تا کران آر مل داکنای قالیبای الوان انداخته» خوات شادمانی و شيرة رازه فسات مذنوی که جان یافت ازان ذوق و تن برورش ز مرچه آن برد آرزو را هوس عدی که حسدش ندااست کس و در تاریخ ۳ شهر مذکور از واحی لاهود کورچ فرموده, از راه ناله و جالندر شکارکنان منازل طی می‌فرمودند - در اثنای راه درایت واحی قرب شکار حضرت پادشاه ذوی الاقتدار را این غزل از خاطر فض ی ره سر شیره زان گنه گونه خورش آنار سر برژد - غرل چیة بادشاه کاله کگسرفت خون او دشت را چو لاله گرفت باش هشیاره ای حریف کٌ باز مساق دنو یاله گرفت سر خوریری کل و لاله بود شه را پریو شات. بسیار شاه اکر» به بین» ز للف آله القصه در غره شهر صفر؛ خم پالخیر و الظفر» سنةٌ لسع و سبعین و اسماية حرالی حصارفیروزه خیم سرادقات جلال کشت - تا آن که در تارخخ ۱۱ شهر اي دامان ز سل ژاله گرفت دلس-پر دیگر از بتاله گرفت هند را با خط و قباله گرفت ۱۳۵ ۳ مذکور شکرخان که تواجی‌ییگی و میرخشی و میرعرض درگاه فلك اشتباه بود؛ و باوجود مناصب علیه بسعادت قرب پادشاه نیز سرافراز» از ارتکاب شراب ور که قاقيقة شراب جاه و غروراست مست و یپوش گشته - دران منتی طرش او کر فك مثقم و غدار است» و خالق فك حاک عسدل شعار بااقتدار - جاهش را بقای نیست» و قریش را وفالی ه - دران حالت مستی بکورنش آمده - شپازغان میرخشی که یک از حاجبان سراپردة خاص بود» از بیپوشی او واقف شده» بعرض رساند که لشکرخان شراب خورده -غضب پادشاهی در حرکت آمده - او را بند فرمودند» و منصب میر مخشیگری زا م مان شپبازخان عنابت فرمودد - حقیتت آن که اصل جبات مبارك حضرت خاقان اکر مخالف جیم منامی است؛ و وجهة همت عال‌جمت او موافق شرع شریف - چناچه مدتما شده که دواعی توفق حلقة انابت بر در خلوضانة دل یغل زده. و دلیل هدایت‌قرافل استتباه بر پیشگاه خاطر اشرف آ حضرت فرود آورده. و هر لظه البام البی بر تقبیح ارتکاب مناهی ظاهر می شد. و هر زمان وارد سبحانی بر تفر شراب ارغوانی ی نود - بت تا عم عشق ای رسید کز طسرق بوی وفانی شنید و داعی رحت الپی ک ثداه ثم متا مکان ال ات مدادهبه له اجابت مقرون گشت - پسیار پاشد 5 در ستی صورنی وجود گرد و خلل چند وقوع یابد که در هشیاری تدارك و تلا آن توان کرد - قطعه مست بودن نیست داب و پیش ارباب ملك نام را در سلطتت آئین هشیاری خوشست تارخخ قندهاری ۱۳۹ شاه باشد پاسبان ءلك . دستی خراب خوش پاسبان را خواب لالق نیست؛ بیداری خوشست درات موسم تشاط‌انگیز که دیدة ساغر چون چشم عشاق دمبدم خرن ریز بوده مانند لالاٌ سیر آب جام شراب ارغوای را برسّک زد-و دراف زمان عشرت‌افزا که کل از رشك عارض خوبات پراهن قبا ی کرده چرن مردملك دید مپجوران جام وجوه را پآب طبارت برآورد - یت شاهی که او سک البی شراب رخت تم شرع کرد و ز دوی شراب رخت و های هوی ستان به تکیر خدای‌برستان مبدل شد - و گبانک میخواران بدعای دینداران عوض یافت -و هر که دست در مرمات میزد؛ آبروی حرمتش میرضت-و آنکر پای در حد مکرات می نماد ادب بیحد می‌یافت - 0 ۷ ۱ رسم ی خوردن چنان برداشت نهیش کاختر ان نم شب بر روی گردوف سرتگون دارند کاس الصهٌ رایات ظفر پیکر فیروزی‌الر از واحی حصارفیروزه بفیروزی و طالع نید یچ موی ی را خی هبور اجه کر لاب سوم وت و سك به «ألعود آمد» مود برفتن شب و روز برهم فزود و بارخ غرة ریع الاول سنف تسم و سبعین و تسماية جقام متبرکه مه مه ۸ مد ۳1 وسدهٌ سئهةٌ حضرت قطب الواصلن خواجه معبن الدین؛ قدس اتّه تمای میر 9 رسیده» بشرف زیارت مکررآ مشرف شد - و از ساکنان آن آستانةٌ عله استمداد هم طلیده» ظفر و نصرت خواست و ازان مکان شریف بسعادت و اقبال ۱۳۷ مقطع پای در رکاب دولت نهاده» مترجه م‌کز ساطنت کشت . و در روز دوشنه ۱ شهر حال در ضمان عنایت او متعال مانند روح که بکالبد در آید. نفس آگره را بوجود شریف مشرف گردانید - و چند روز در غایت فرح و سرور و تهایت بهجت و حضور ید مجلس بزم و عشرت پرداخت )٩(‏ -و بعد از چند روزی بقصبٌ فتح‌آباد توجه موده در روز پنجشنبه هفدم شهر مذکور نزول فرمودند - هت عالی نمت بر تعمیر و آبادانی آن قصبهٌ مذکور مصرف داشتند - چنافه بعد ازین بتفصیل مذ کور خواهد شد - و بارخ ۱۰ شهر جادی الاول من مذکوره لشکرخان را بند پرداشته, جرمانه غير آن اشیاء و نقد که در محل بندوگیی آمدن بخزانةٌ عامره واصل شده بود. مبلغ پنجاه هزار روپبه دیگر قرار بافت که خزانةٌ عاسه رساند - گفتار در بیان مممای آصف‌جاه, و نضارت يافتن منزل فردوس اشتباه, از رتو ماهچ: حضرت خاقان ۱ کر سلیمان‌دستگاه. و ابساط یالان پساط تشاط بر وجه دلغواه رغبت خاطر حیده ماتر پیوسته رقم بساط تشاط را بر صفحة خاطر اشرف حریر میگردانده و همیشه صورت بزم عيش و انبساط را بر لوح ضیر هسایون و ۱ پادشاه بزم‌آرا متوجه آن شد که منزل جناب مظفرتشان را یمن مقدم شریف رشك مپارستان چین سازد» و پرئو عنایت و اتفات دربارة وزر مظفر نشان ظاهر سازد - پنا" عل هذا از مقام فنح آباد سیکری توجه فرموده» پهستقر سریر مایت دول . اسلاال: توزن د مصراع باز درآسد بشهر کوک شهربار و روز هفدهم شهر شعبان سنا لسم و سبعين و تسعاية درا متزل تارخ قندهاری ۱۳۸ شریف غایت شاط و کال انبساط ظاهر فرمود - و آن وزیر دظید نز بزم پادشاهانه و جشن خسروانه میا ساخته, جلس عیش و خوری و بزم تشاط و یفبی مشت برین و تگارخانة چین آراستة کرد و اسباب عشرت ساخته و آماده و ابواب مسرت و بپجت کشاده کشت - و اقَشه زرشت و دیای چین و ممل .فرنگ و اطلس و کشا بزدی برسم پای‌انداز از در دولت خانهةٌ حضرت 5 منزل شریف که موازی دو هزار گو بوده باشد» در راه انداخت - پوت ز پا انداختن ره بافت تزئین بای ستف صورت خن چین چون مر عبور از بازار بود. ام بازار و دکاکین را نبز آئين بستند - يت هر سو دوکافی شد آراسته میا دران هرچه دل خواسته و از هر طرف چندان زر و گرهر شار کرد که دست دوزگار از شار آن باز مانده - پیت شد عطارد عاجز از تعداد زرهای نثار زهره م تواند آت زرها یزان برکشد و ازاطراف و جوانب آن منزل شامیانپای زربفت و مل (با) طناب ابریشمین و ستونبای رتگن با قتزهای زدیس فراشان بر پای کردند - پیت جبان در جپان سایه انداخته و خرگاه که ظاهرش از سقرلاط و درونش از زربفت و تخل مپپری بصنعت برافراختسه ماوت نش دوزی کرده : نه خرگه. خانة چون بت معمور نه خرگه. حجلاً چرن قهٌ ور و فرشبای زربفت و شمل و ابریشمین از قالپ‌ای خراساق و عراف در غایت لطافت و نرئین انداخته ‏ مزین بدیای روم و فسرنگ ز اجاس زردوزی هفت رنگ و درون .... خانبا بطلاء و لاجورد منقش و مصور گشته, و اطراف آن حل دلکشای و دیوارهای آن مقام جانفزا را بگچ و ساروج سفید کرده, مثال ین بلور که درو رو نماید. زیب و زینت داده که غیرت تگارخانة چین و رشك‌افزای بروج چرخ برین شد - و جلس انس بسا بپشت پرین آرایش یافت - و مغنیان خوش‌الان و رامشگران زهرطبع بدی‌الیان بسان ناهید آواز سرود و رود را چرخ چنبری رسانید (ند) - چنایچه از ساع رای روح‌افزای ایشان زهره بر بام آسمان در چرخ آمد» و از غایت حیرت نظارهٌ آن جلن زمین‌کردار پای بر جای ماند. و بنولی بارپدی رخ تشاط و چبرة اپثساط ی‌افروختند» و براه خسروانی که رهبر شادمانیست رایت عشرت می افراختند» و بطریقةٌ خراسان وقاعده هندستان صدای النان از اوج آممان می گذراندند - بصع مطربات چون بللات صد داستان ی ساختند و شعراء فصیح اللسان و ندماء ملیح الیان درهای نظم آدار بدائع ۳ ثر غریب در جلس انس تثار مکردند - و حلاوت لطاثف طرب انگیز و نظارت ظرائف رنگآمبز رونق و طرارت جلس یک هزار ‏ ميشد -و بنراثب یات چون محر حلال و بدانع سخنان چرن آب زلال ره غم و لندوه از ۱۳۹ مقطع یت تاریعخ قندهاری 1 دلبای تک ی کشادند, و زبان بدعای دوام دولت کام‌انی و آفشاب آمعان کشورستانی گویا بود* که ای شاه عطاخش جوات نخت تَ مقات باد دام ذروة مخت ! شبتانی جلالت باد اور ! ز شم عارضت هر ماه پی‌کر ز اقبال و بادا چشم بد دور! نبای. باق از عل. نز مصووا و ترگس (زردار) در برهای زرین وسیمین عود هندی و عنبر تر سوخته - و خار مخور عير و عبر و بوی عود قاری و مك اذفر حلة حیات جاوید قن نی اجان رباددادگان اسیران خاك می بوشیدند - بت هوا ار بست از مخور عید خندید جام و نالیبد زیر و آعه از اسپاب بپجت و سرور و فرح و حضور توأندبود» ترتیب داده ممای و مجلس شادمای زیب و آرایش یافته‌بود - وت بزم عشرت چو روی خربات دود و دران ابام بپجت‌انجام میران بکاول خاصه و استادان باورچی آستان فلك احتشام مائدة طعام پمدد کواکب چرخ فیروزه‌فام معد و میا ساختند. و از وفور اطعة نفیسه و کرت اشرية لطیفه رسم جوع از عرصة عم رانداخاند - ۱ مثنوی به بزم خسروی هسردم مبت‌گرد شدی خوامهای نعمت روح‌پرود پر خوای ز سای شاهی و از موه‌ها و تنقلات اباب وفوآکه حلاوت‌آثار نضافت‌ماب درات میا بود هرچن‌دانی خواهی ۱۱ مقطع مپمافی آن مقدار جع گشت که باغبان ریاض جنان انگشست حیرت بدندان گرفت - و بعد از ترتیب سائر ارباب جشن و سور و عپید واجبات طرب و حضور دران روز عشرت‌افروز حضرت پادشاه بنده‌واز نسبت ضان لازم الاعراز کال التفات و شفقت ظاهر موده, قبای خاصة شریفة لفيسهٌ خارا که در برداشتند. عنایت فرموده سرافراز ساختند. و پایهٌ قدر و هنزلتش را باوج مپهر برین برافراختند - چون میامن سعادات روی مود» پادشاه عل پناه از بساط تشاط همایونی بصحن سرای شادمانی خرامیده, در ایوان کران رفعت برتخت مت کام‌النی نشسته. و پپشکشهای پادشاهانه و ترکات خسروانه از کر ششير و کر خنجر طلاء م‌صع و اناقه و کلگی پانيك )٩(‏ طلای مرصع و بر و عودسوز طلاء شبکردار و پاله‌هاو رکایبای پرخوش‌بوی از عنبر سارا و مشك اذفر در خوانیای طلاو نقره پرتیب نهاده بنظر اشرف درآوردد - چنانچه سیم عنبرشیم جان روحانیان افلاك را معطر گرداند - بت هزار نافه بر گوشة کناده صبا هزار عقد بهر جانبی گسته ضار و از آلات طلا کت طلا و نقره متعدد و شعدان و به‌سوز طلا و لقره و طشت و آفتابهٌ طلا و ظروف زرین و اثواع اجناسن سیمین بعرض رسانید - بت ز جس زر و گوهر شاهوار وا قشه تفیسه از زربفت روی و حمل فرنگی و کیخای بزدی و اطلس خطایی و خارای مخاری و چیره و دوب زر (و) حتَ دکنی و زرکشمای کجرای و ... و مللشامی سنارگای: فزون از حساب و رون از شار بت ز دیای روم و قاش فنرنگ کتشای ودریر یا عن: فلن 1 ۳ تاخ قندهاری فك و پیست و پنج زنجیر فیل ابریکر که هر يك درمیدان چون باد و الش 1 7 : ۱ 2 بی شتافت, و آنهای فلان بسان برق چشمبا خره میکرد» و بر ساعت از غایت خشم و کین خرطوم کندآسا بشکل چوگان گوفی که در میدان سپهر کوی فلك را خراهد ربوده و.... بردار اژدهای بچان گویا 5 عرص گردوت را بدم در خراهند کشید - قطعه چو کروه طور بمیکل میب و از صورت ور - شاه اه غرنده, و ز عی؛ متکز اف مه ز او ج فك بر گذاشته خرطوم همه ز چنستر گردوت گذاشته دندانس و فیانان ژنده فل٩ات‏ کوه‌بنیاد ابرنهاد سپه رپیکر شراب‌خبر صاعقه هیت برق‌صولت را برگستوان ل و زربفت فرنگی افگندند - بت ۱ برگیتوان جله بوشیده تن بود چنکك اداز آتش فنگن و تنل خاصه را که دندات های طلای مرصع کرده و چنگك طلانی م‌صع بردست گرفته و چوکندی طلای مرصع کندن کاری بجسواهر و بواقیت نامدار در قه‌های آن لعلپای آدار مشلشل آن خوشه‌ه‌ای مروارید و درهای شاهوار علاتة آن شده» پالای فیل نباده بیاراستند - قطعه شگفت کوهی بر کوهسار لاله ستان ۰ ععاری ماند مهر در سرطان مران زمان که چوکندیش یارایند مکر بکرد عمباریش منطقه جوزا و ده ای آمنت (وجر آزندشن پنوبتی سوی درگاه شهربار جبان و اسیان عرن برق‌کردار و عراقان 4 ترک راهوار خوش رفتار 5 ۱:۳ مقطع ۷ ارساتد باگردون گردات. همسایه ی‌شدند - و دلال نملش بایجم میخ آراسته, دوی زمين پر از زهره و پروین ی‌گشت-و پلعلف رفتار چون سایه بر روی دیوار آهسته میرفت؛ و از غایت سرعت بر سای خود سبقت نی‌گرفت - پیت ز اسپان رهوار کردوت خرام هه زین طلاه م‌صع ام و قطارهای استر بردعی و قطارهب‌ای شتر .... پاربردار کره‌کوهان باد رفتار : قطار استرات بارردار شترها کرده جسله پرتجمل ی ۳ عامی را جباز و جل مذهب مکنل با "جل و پالان و افسار یاباما رده ه آوکل فسار و تنگ ز اریشم م‌تب ."و از برای شاه‌زادهای جوانخت که شايستة تاج و تخت اند» دراب مبای عال : ۱ مثتوی ز غبان پری‌ددار روسی هنسدی‌زادهای ‏ آپنوسی همه لوشیده 1 زردوز و چوگان هلال آسا و گوی زراندود آقتانبوش کر مکلل جواهر قیمتی از لعل و باقوت و فبوزه بود - آن گوی چون مبره" در کف حتقه‌باز بتعجیل باوزدند بحد چون شب وروز حرکت میکرده و بادکردار سر پسر ساحت میدان بسر می‌رفت» و سجدهکنان رخسار خاك بلب ی‌برسید. و در خم چوگان هلال‌آسا بر یمین و یسار ی غطیده و از مکز شا بداثرة لاله ترق بیکرد .‏ : قطعه مك خواند شای اوء چر گید صولان زر فلك موزد مپند او. چو بازد گوی در میدان تاریخغ قندهاری ۱۶ 3 از مشتری سازد بدولت 3 چوگان را گپی از ماه و سازد پمت گوی دا چوگات در نظر شاهزاده ای عالگیر درآورده, مستحسن افناد - دست عنایت خان مشاداله ببضی از نزدیکان و خادمان سدهٌ سدره‌مر‌تبت را خلع نفیسه پوشانیده, اسان دهاز باورقار کت برد دعای حضرت پادشاه حمد اه تعالی که امر‌وز این مبزل مبارك بقدم خجسته‌شم حضرت پادشاه کامکار و شپنشاه نامدار چون ایوان نوشیروان مرین است» و جبان از سای عدالت او روشن» و بقاع و رباع اقالم عام گلشن حق تعالی او را در مزید تنل ی لاد لا ی‌متتبا عر دهاد؛ و دین حق را بواسطهٌ این وزیر . مظفرنشان قوی‌دست گرداناد ! و اله الاعاد - کفتار در بیان عمارت دارالخلافة آ گره بیمن همت عای نبمت مبانی جهان بانی, و ذکر ممل از بنای آن حصن رفیع فاخره پوت عنایت حضرت ربای بر ضیر مبندسان نی بدیل خجته" ثار کامل و هترمندان بی شبه و نظیر شیرینکار عاقل پوشیده خواهدبود که از سلاطین نام کر سارت عالیست - چناچه گفته‌اند: داز یا نی عبارت‌کننده درازعر بود - غرض الست که نام سلاطین پسیب اثر ايشان دیر ی‌ماند - و آفریدگار حق سبحانه و تال چون موجودات عال را هست کرد» و طول و عرض و سعاء و ارض را پیافرید. در تخلق آنپا کس را ام نکرد - چون کار یاوه رسید» خطاب رسید موم و ۶ م عصع عوع و که در بناهای من تگرید. چنانچه م‌فرماید که «اف نیظر وال الماء فوقیم کف بنناها». مقّد مه معلوم مد که فوائد عبارت در عبارت درنمی‌آید. و بزرگان کفه ند دن اند: شرف" الرجل ناه" و همة" الره داره"» یی عیار مقدار مردان از قدر ۱:۰ مقطع عارت گیرند» و از مروت ایشان قباس ال خانه مایند - کر این مقدمات طرف از عمارات که پادشاه جهان و خسرو کیبان که تا اید فرمان‌ده جبان باد! تعبیرکرده؛ قلعةٌ دارالایٌ آ کره است - ست زیبنة ملك پادشاهی خصوص ررافت السپی ای تراام عانن هی از عازان کاری عبر انذان آیای زت دنا و تم حال و تنعم وقتی قصری ساختند با بنانی پرداختند کٌ از گاه جاه ایشان آمد. حمد الّه تال که در دور آخرالزمان آفریدکار دو جبان توفق را رفیق سلطان السلاطین» ظل انّه نی الارضین سلطان ارض ال" ناصر عباد الّ.... اپ الظفر جلال‌الدین مد اکبر پادشاه» "خحلد ملکی کردانید که داراْلافة آکره که از معظات ولابت هندوستان است وسواد اعظی بانواع لطاثف مشحون, درین ولا بدکان حضرت قلمةٌ طرح انداخته -بناء عل هذا معاران هنرمند و استادان ی‌مانند در ساعت خجسته در سنهٌ احدی و سبعین و لسعاية و طالعی شالسته ار «یوم " الاحد للبناء» اساس آن را طرح انداختند» و هنروران چايك دست که هريك سرآمد کثور بود. دقائق لطافت آن پرداختند - و دو هزار استاد سک راش و دو هزار استاد :کار و چونهکار که دران سارت قتلعه کار میکر پای کار آورو خن دران قلعه کار میکردند و هزار گردون 2 ۷ سرخ از دند» هر روزه پای کار می‌آمدند - و هشت هزار هزردوزن کا تلو چوازد موضع فتحجور سیکری ی‌آورد - و تاصدکشتی از حضرت ده در آب جوت عشن. غارله. می‌آوردظ- پیت هر سوی گردون شد اندر دویدن پباری کر گردون نبارد کشدن و قلةً از سنگ سرخ ساخته شد بر ساحل دربای جون 6 هچون قصور تارخ قندهاری ۳ وه و هه متودق موفورالسرور قصور جنات عالیات شرف مکانت «جنات مجری من متا الانهار» پافته, و حصانت حصار و رزانت او بنجهٌ استحکام قصور خورلق برتافنه - مثوی پنای قصور از تو معمور باد! ز قصرت قصور بدان دور باد! اساس چنین قصر چرخ آستات سزد بر فراز مم آسات شبری معمور که نعم موفور او هنگام خصب و رجا جیع سکات حت ام سا را تکفل تواند نموده و مراب منافع آثار او قطان اقطار امصار را بوفور ایادی و کبرت مراعی شامل آواند بود -و نزهت و لطافت قصور ی قصزرش رفك «ارم ذات الماد»» و صفت ععارات دلپ_ذیر و اماکی ی نظیرش «الی نی لاده - دجلة بفداد از رشك آب روان او وطی در قعر دری ساخته وتو فرح با لب خشك و دیده تر چین در جبین انداخته. و نل مذلت بر رخسارة چشمةً حیوان کنیده - و انواع سفائن و معایر بسپب احتاج چندین خلالق بر آب روان کرده که تعداد آن در عداد هندسةً فکر نگنجد و ازدحام غربای اصناف ام از اکناف چپار جبت عال برای تجارات و طواری حاجات در چنان ملک مجتمع شده‌اند که داراللاف آگره عام هندوستان شده - و شهرهای شپور فسیح رقم و سیع بقعه از اعال و توابع آجاست که تصر ترین شهری ازان سواد (از) بفداد و شیر از معظم‌تر باشد - ازان جمله شهر دهیل و شهر لاهور است - و در سار عالك هند کروهی زمن نیابند که قابل سارت و صالح زراعت ثباشد - ببت خجسته شهری و فرخسنده کشوری ک سپهر پدور خويش ندیده تسیر آن بات حتقیقت آن که مامت دیوار آن سنشگ سرخ و طاقبای او م از سنگ سرخ 1:۷ مقطع برآورذه بر صفتی که وم دران حیرت آرد, و طاق فلك از نظاره آن در غیرت شود - و کی تور آت ذراع اکبرشاهی» عرض دیوار بانزده کز اکبر شاهی. و ارتفاع. بارو از بناد تا سر شرفبا پنجاه و پنج کز, چنانجه باب رساینده اند - و در عرض بارو جبت بونات_خاهه‌ها و منظرها ساختند و در هر ضلمی از اضلاع بروج مشیده برافراختند- و در کرد قلعه شادروای از کچ و چونه کشیده‌اند که از آب خندق بدیوار قلمه رد ترسدء و خاك ریز قلعه نیز تصور توان کرد -و کرد شادروان خندق ساخته که از شاذروان تا دیوار خندق بیست گر باشد و اندك مدتی از کثرت و ازدحام خلائق مصری جامع گشت. و از وفور زیب و زیت بازاری لامع - و صحت این دعوی آتار طراوت و عبارتست که مشرق انوار آن از عدل و رافت پاشد بر صفحات آت ظاهر است. و راحوال اوطان و سکان آن باهر -و بدین زیاثی عمارتی مشاهده نفتاد - نباشد این چنین زیا بای و گر باشد. چنين زیا نباشد و برطرف آت قلعه عمارات عالی از الواح و احجار سرخ مبنی ساختند - و دران بهشت‌آیاد ناظر که رشك غرف بت العمور و سقف مر‌فوع بو برافراختند اعماد مکین و اضلاع ضمین از جوانب با فتون آرایش و انواع تکلف و غءایش ترتیب دادند - عرصهٌ زمین از احجار مفروش, و سقف و جدار (و) در و دیوار ها (ی) آت مصور و مثبت و منقوش, و روان مانی از عل عائیل و تصاور آن متحیر و مدهوش - و اطراف شرفات ایرانش شباله و در زمین رشك خلد برین مشاهده می‌افند - هرکن که فسحت ساخت آیت مکان و ترتیب بزهت آن بنیان دند برین نسق امور دولت و اسباب مکنت را متتسق یافت» و خاص و عام را بر مایمت و متابعت منطبق و داروغگی و تارشخغ قندهاری ۱5۸ صاحب امای آن عمارت عال را محسن تدبیر سلطنت شعاری ممدقاسم‌خات میحر آفویش فرموده بودند - و ان مشارّلیه بنوعی بریغ بای آورده که چنان عارنی عالل و شبرستان دفیع از سنگ سرخ و نات تساه با 6اه شوت و از اطراف چبار دروازه کشادند- و کاری که در ده سال پادشاهان پاستقلال سرانجام توانندکرد. داروغه و سرکارداران آن عسارت عالی اتظام دادند» و عقلا در آن پاپ تعجب فرموده» پران کارفرمایان و سرکارداران آفرین کردند» و جپان‌دنده‌ها ازان فرمان‌روای حیران ماندند - لاجرم مشتّری از بالای آلای چرخ ششم در مدح و ای حضرت _پادشاه سایه گدتر» اعنی خاقات اکبر ایری ایات انشا کرده : انسات زهی در ستند شاهی, بفیض فضل یزدانی محشمت مبسدی اول» لشدر اشکندن ان ز دست همتت بر پای بنیاد جبات داری پدور دولت دام حصین» حصش مستلتان سرافر ازی سلاطان (را) سزد از رتبت قدرت ۶ از پایه بساده عا هر دسط مان هادی قلبه اندر دیار هنتد کر زثست کند از جان و دل دام خلیلش آفرین خو ای مطاف قد سیان آمد همی, آن بیت معمور است چو آن تائید ربا شدی آت تلمه را بای چو ارو شت خم دارد مپپر وسهگون دام کی تابر آمتانت او مد از دیده پشای 1۹۹ نقط زحل بر بام هفتم طارم اخضر بدرگاهش بپیشت مثل هندوی برآسد سر دربای زهی همت» زهی حشمت. زهی احسان, زهی امکان که حظ خود هی‌یابند ازینبا قاصی و دای دعای حضرت بادشاه الپی این بانی سلطنت را بر سر جمانیات لد و مبسوط داراد ! قطعه تمام شد دو عارت مثال خد برین ‏ دور دول صاحقران هفت اقلیم یی محطه داراشلانة اگره یی طةٌ سیکری؛ مقتام شیخ سلیم سپهر از پی" تاریخ این دو عال قصر دقم زده «دو بهشت برین» بکلك قدیم ذکر بن]کردن شهر فتحآباد یکی : و بیان اساس مادن شفرمان حضرت خاقان اکر فر یدون‌فر اسکندری از اساس عبارات که نظام عل کون و فساد میتی برآئست؛ و از آئار دولت روزافزوت این پادشاه سعادت‌یار فلك‌اق-ندار که غبار کوک عساکرش سرمةً ددهٌ روشنان کردونست. عبارت قلعٌ دار الْلاةٌ آ کره که مقر سریر سلطنت است» ذخائر پادشاهانه و خرائن خسروانه بذل کردند کر قبل ازين مشروحاً م‌قوم و پیشکش گشت - قطعه چنان دلکش و خوب و زیا پنا شد حصع فریدوف ...ای ککر ای او وی بسا نیای 5 و درین ولا که از امیر بارخ شهر ریم اشای سنة لسع و سبعین و تسعاية مراجمت نموده بدارالافة آ کره تزول اجلال فرمودند : لیب یبن عون البی بدولت و اقبال رسید موکب عال عبتقر جلال به بنای شهر فتحجور سیکری ح لازم‌الاتباع بفاذ اجاسید؛ تا داراللك سازند - چوت مپندس رای رزین خط اباس_ آن بر رقعهٌ متخله کشید» فرمود که مدار آن داثژه دو عه کروه بر روی زمین و بر سر کوه خانه‌ها سازند -و بساتین و باغات عبط و مرکز آن بناکردند -و حع واجب الاذعان صادر شد ک هرکس که اندروت فضای دانره بنای خانه کند» هچ آفریده مانع تشود و در جرد لك او یی تشویش منازعی مقرر باشد» تا طوالف در احیای اموات اراضی و امتکشار سواد و استعار آن رغبت نمایند - پس وجوه عبله و استادان سنگ‌راش و گل‌کار و حصلان باستحضاد اجتهاد نمودند - و در ععل که مسعود" الابتداء و مجود" الانتپاء است» شروع دفت» و باندك فرصتی و سهل مدتی باتمام رسید - و زمینبای کء چوت دل عاشقان خراب و بسان کار هرمندان بی تاب بوده چون رخسار خوبان و عذار لاله روبان طراوت و صفا و روثق و با یافت ‏ و اطراف و جواب 5 مساکن ارانب و اماکی ثعالب بود منبت درختان کشت - و در شهر مساجد و بازارها و حامات و کاروان سراها و دیگر بتاع خیر ساختند - لس حرفت بکرد مرکز خاك ار خطی کشد هک چگزد آرنتت. توسسد. امسلامیت: وی و در شپور سل اریم و مانين و تسباية حک ناف الا بصدور پیوست کر از دربار پادشاهی تا درواژه که انب دارالثلافة آ کره است» دکا کین خوب از سنگ سرخ رگ و چونه سازد - و قریب دربار چپارسوق شتمل ر دکانبای: "پرتزئین ترتیب داده. سه طاق عالی از سک سرخ انب ۱۱ مقطع بازار بسته‌اند بنوعی که وم دران حبرت ی کند. و طاق فلك مقرس در غیرت می افند .... - و نیز اشارت حضرت اعل ثفاذ یافت که در هنگام آنکه پرتو اتفات جشید خورشید به برج خریفی تافت منبدسان تبزهوش و معاداف سخت کوش صورت شبری کشیدند مشتمل بر سوری عریضی که دور بادوی آت بذراع اکرشاهی وار تفاع بارو از بنیاد تا سر شرفبا سی گز نضمينً باشد - و از اطراف دروازه ها کشاده - امید است که درین زودی باتمام رسد- و از جلاٌ عمارات که مخرعات ضیر هندسه‌کشای حضرت خاقان اکیر. عزنصره» است؛ محل خورنی‌نگار کردون‌رواق مکان سلطلت و حریم حرمت را افراشته اند 1 نطاق نه طاق فلك از غیرت آن جفت خفت و خجات و ندعم ندم و دهشت شده؛ صورت ستف م‌فوع و قش موضوع آن دده؛ روشنان چون چشمم‌ای شباك از حیرت باز می‌ماند. و جناح تج جکسترش صرخ صرح مرد را خاك شین مگرداند - و ازان غرف بر طرف شرف قصور فردوس ۲5 فا سرا می مود - و در الا آزی. شال پیت فاق جر اقا سس قاری ام ممداان توا اين بگوش جات ی رسد : پیت بکاخ وصل تو چرن پیست دست رس که نهم سر سور استا نت کر دام فرشته ایست بربن بام 7 در صحن آن عبارت گردون رواق از طرق بر وضع چرار خانه و چپار صفه و ایران خانه تام از سنگ سرخ تراشیده برافراشتند - و ابواب و شباك ز از در خجلت و پرداخته مق ۹ خازن مشت هشت‌در در معارات آن ج دهشت در عی‌آند و در اطراف و جوانب آن عبارت عالل کارخانه‌های سرکار ببوتات خاصهً شریفه عیارت عوده‌آند رو تلاو درانن: صحن ریب بافته 5 برکة آیش بصفا با صبح صادق دم برایری ی‌زند, و در مودن عکس صور تارغ قندهاری ۱9۲ بر آثینه کتی‌های سبقت میگیرد -دانة ریگ در قعر آن توان شرد» و بیضهٌ ماهی در جوف آن توان دد - بت آبگیری بسا دریائیست به, که دریای ه سروپائیست و درین ولا که سنه ست و مانین و تسماية است» آب آن تلاو را بر آورده جای آب تتکجات مس و ره و طلا پر کرده‌اند - و با این همه نه غواض فیم بقعرش تواند رسیده و ه سیاح وم ساحل آن را توائد دید - بت چه شود بنده‌ها آگر یابشد ‏ . هر یکی مشت اشرف و طلا بعضی ایات این قصیده در وصف آن عبارات عالی ثابت آمده : ایبات این کاخ سدره پیکر» هچون بهشت بنگر خاکش فنات عنس, آش فرات کور غیرت عمای جنت» خسیر البنای عام یت الرور اعظم» دارالامات. اکبر چدت طیع دلفروز و چون عتل دور زافت چوت عیش غمزدای و چون عر روح پرود ایوان هشت جنت کت ز طاق او دات میدات هفت کشور چورت آستانش مشمر اه از بپشت یزدان موعود بود ما را اينك بشت خاقات حاصل مود یکسر با رفت بناش ادراش وم قاصسر وز قح هوایش مغز (جنان) معنسبر ۱9۳ قح گوف عمسوده لتق در خحم صولان بر ه نطاق طاقش ه قسه مسدور تا لسویت پذیرد آلت ز دست نا هرگی نه دده باشد وضی چنین مصور در وصف آن چو اوصاف از عجز ماند حیران ۰ گفتا خضرد که نا ی رای سخن هسیر با که آنکت وروی سای :شون امرس با آسمات چارم؛ مه آفتاب انور خاقانت خس‌رو این جشید سام‌صولت خوردسید ‏ مشس‌تری‌فر: ماه متاره‌شکر ‏ ۱ ساطای هفت کشور» خاقات عسد کسیر دارای دبع مدکوت» کسری ده سکندر سعود هر دو نویه موجود ازین مه مولود مقصود چار عنصر سلطا هفت کشور تآب خم کس‌ندش در حلق صد چو رسیم ۳ سل م ندش در گوش صد چو قیصسر تیش چو آب جاریست در عروق دشن پیش چسو آب خرش‌رو در دیدة غضنفر هر کس 5 بر کشیدش چرن یغ خود زمانی از پای تا بسر شد چرن نیغ غرق گوهر وانکس که دور راندش چون تر از بر خود دارد شال یکت از خاك تره افسر تارخغ قندهاری 3 تا ول شایل او ین نان یه گفته درخت دولت مهزاب و تازه و تر تا که هست. بادا ایوان قرین کوان ! تا چسرخ مت ادا خاقان عیش‌کستر! ی تفت کامگاری از چار چس ان دلکش پوستته چار چیزش حفی گرفت ی سس طبع از شراب امسر جان از تقاط اوفر کوش از نوای مطرب. چشم از جمال دلسبر ذکر باز آمدن اسک‌ندر ازيك بدرگاه گردون‌اساس عال مگ و عفو نمودن از جرائم او را حضرت خاقان اکبر جم‌انگیر ی‌نظبر قل ازین چند سال مذکور شد که اسکندر ازيك که ملازم این سلسلة عال شان بود. بعد از کشته شدن عل‌قل از خطة اود که جایگیر اسکندر خان مقرر بود» رآمد؛ جمی از مفسدان فتسنه انبگیز گفتد. که جون. آووی ِ اردان ازین درگاه شدة, خود را بسلسل اففانان که دشن و باغی این خاندان شده, پاید رساند که همه عر عنون منت خواهندیود - بنا برین مقدمات آن ازيك ساده‌دل بقول قوم مضل فریفته شده, با پافصد سوار در بیابان عصیان و تیه ضلال گمراه گشته. متوجه ملازمت سلمان اففان که سردار و سرخیل افتانان مکار بود» شد - سلمان افتان مقدم او را عزبز داشته. باستظهار او طمع پعضی از ولایات هندوستان کرد, و او را دلداری مود و زر و نقود بسیار دادم اطمینان خاطر اسکندر کرد (و) گفت : پیت آو سروی؛ بسوی چمن آمدی سوی خانة خویشین آمدی تا آن که مدت پنج سال درمیان افقاات اوقات گذراند و اواع ۱۰ مقطع تشویشات کشید - بالاغر جناب خانخانان منعم‌خان را وسیله ساخته - خانخانان چون متوجه دزگاه گردون‌سریر بود» اسکندر را خضروار رفبر آمد. و از ظلبات بتدم دم پیش آمده» بارخ اوائل شبر صفر سنة مانین و تسماية بهمرامی خانخانان بدرگاه معل آمده, بعتبه بوسی آستان ملائك آشان معزز گردید - و کام جان او را حضرت خاقان | کر بنده پرور مین عنایت شیرین ساخت» و خطدٌ لکهنژ را باو ارزانی داشته» رخصت جابکیر بافت - چون خاخادان کر تحکومت و دارانی سرکار جونپور مقرر بوده دخصت مراجمت یافت» اسکندر لاهن زب شا بط وه دی جوم مکی ارت رز یه رمق خود ساخته‌بوده دران زودی روی بسا دیگر ماد و از دنیا مره ز ی مثنوی 6 دخش حیاتش سکندر فخورد؟ بکندر که ید رستم روزگار بکفرات لعمت دلیری که کرد ز کفران عمت چنین کشت خوار القصه چون طه لکهنژ رسید بدد از چند روزی سر بسالین بهاری اد و در دم شهر جادی الاول سنة مانيین و تسعاية ازین دار غرور اتقال مود - دعای حضرت بادشاه ظلال ساطنت همایون و _ع معدلت روزافزون حضرت خاقانس اکر ذره پرور در مفارق اعاظم عام و اکارم او لاد آدم مخلد و تاپنده باد! ذکر عز عت رایات عالب‌آت حضرت پادشاه نصرت آیات مجانب ولایت گجرات, و فتح مودن آن ولایت بعنایت واهب العطیات. و بیان کردن بعضی از حالات و واقعات چون رای ملك‌آرای و ضیر شکل‌کشای حضرت پادشاه کشورگیر تاریخ قندهاری ۱9۹ و شمنشاه صاحب‌ندیر بر عزعت زبارت حضرت قطب الواصاین خواجس» معين الدیری چشتی» قدس سره؛ آصمم یافت, در تاریخ آخر شهر صفر سنةً مانین و تسماية رکشت همایون از مقام خطة فتح‌آباد سیکری اتفاق افناد - در حوالی سنگانی بزبات نصیح بادای صرغ زبان کشاده خنگ خوشخرام طلب موده» جست و جوی صید پای در رکاب دولت آورده متوجه صیدگاه شدند - وت صبحدم کافشتاب شرشکار فرمان دادند که هريك از ل‌داران یشال و قراولان عدم‌اابال فزست: برخنگ سبز چرخ‌سوار چون شیر و چیته جبنده» با چیته‌های برق دونده» پآهنگ صیدانگی موجه شدند» و صحرای دلکشای که هوای بیمتالش از [ ثار (شه‌کال گرد کدورت و ملال از دابا برده و د قدرت صانع بچون جبت آپروی پساتین سبزه ر و ریاحین بر روی زمین آورده - سیزهٌ خضروش جوانی یافت چهمة آب زندگای یافت داد سرسبزی آفرینش را بنفشه غالبه مبای سبز ه هن فرود پیش را باد صبح از سم تافه ک‌شای بر سوآد و چندان شکار بمودند کر خالك شکارگاه از خرت شکاری کونة لمل بدخشان کرفته - چون از شکار مر‌اجعت مودند: در اثنای راه شبر دلیری ظاهر شد که پر یابان پسان کربه پیشش رو بر زمین مادی - ۳ رز ۰ غیور "پردل» آتش نبادی بر آوردی روان جان از دل ستگ ددی» گردونمثال» دیوزادی بکوه ار ی الثل انداختی چنگ ۱۷ مقطع کسی از صولت او جان نبری اگر رام بودی» جان سپردی چه گوم پازوی آن شیردل را مراد از امتزاج آب و گل را ۳ 4 شیر چرخ گردولست رامش هزاران قیصر و دارا غلامش پيك نبزه فرو آورد کوهی کرو عاجز دی هر سر گروهی حطرت غاقان ا کر شیرانکن آن دد را بسنان نیز جانستان در زهین آورد - و پمد از فراغ کشتن شیر موجه زیارت رو بشت‌آئین حضرت والامنزات, امام‌زادة واجب التعظیم والاعتبار» سید حسین خن سوار» رحة ان علیه, ک در بالای کوه قلع اجیر واقع اس لو آز رزوی فان ش, آننه؛ مانند خورشید اور چیه اخلاص بران عتبةٌ فیضگستر نماد . ز حسین این عی آن قطب اوتاد چراغ دودمات زین عیاد موان تشل. ازان: وف کشت تاکن که خنگ چرخ گردون ات اوااشن باوج کوه امیر است جایش «زاران جان پاکان خالك پایش و بتاریخ ۱۰دیع الاول سنا مذکوره شرف زیارت آن روطة برشت آئین دست داد - و حضرت شاه‌زادهای عالیان و اکنر از بگان بلقیس.کان و حرمای خاصه همراه رکاب ظفرانتساب شده» نیز بعادت طواف مشرف گشتند - درین انا همت بلند نهمت داعيهُ تسخير ولابت کجرات کرده, در خاطر اشرف همایون جایگیر گردد که بعضی از خوازین‌عظام و سلاطین کرام همراه جناب میر ند غان که عکومت و دارای سرکار نا گور و اجیر و جودیور تا سرحد کجرات باو متعلق برده التحاق بابند - و سراپردة اقبال در اعال سرکار اجیر تزول اجلال فر مود - و فرمان جهانناع شرف فاذ یافت که جناب مشاژّالبه منقلای شکر فیروزی‌اتر شده, برائغار و جراثتار قرار دهد -و بندگان حضرت خاقان اکر جباتگیر از اجیر کوچ فرموده و تعاقب نموده. بدوات و اقبال متوجه شدند - تاریعخ قندهاری ۱5۸ و درین ایام پشارت رسانیدند که در احبن ساعات و امن اوقات در شب چپارشنه دوم شهر جمادی الاول سنةٌ مذکوره مولود عاقبت‌محود شاهزاده مد دانال میرزا در قصبٌ اجیر تولد نمودند - انشاءقه تعالی که این مولود مسعودطالع تا حشر موجب بات فراغت نوع انسان باشد, بالنی و عترته الطاهرین ! نب اقبال خر داد که بر طالع مسعود در خانة خاقات معظم پسر آمد و مولانا قاسم ارسلان تاریخ ولادت شاهزاده را نظم فرموده : ملنوی ارسلان هر مصرع این مطلع از روی خیال هس تارضی ی" مولود مزا دانیال بیت بود این از عنایات معين الدین و الدنا که شد دنیاو دین را حامی و جاه دگر پیدا چون مشاژّاله در اشای راه بنواحی سروهی بتارخ ۸ شهر جادی الثاف من مذکوره رسیدنده در مزل خود بدیوان خانه نشسته_بودند- ایلچیان که از جانب راجه مانه به سروهی آمده بودند و بشرف ملازمت جناب مشرف شده در حين وداع بر تبول که قاعدف اهل هند است» بآ جماعت مداده که یک ازان جماعت کافر فاجر جمدر بر سینة جناب انداخته زنی زد - بآلاخر آن زخم نيك شده بصحت مبدل گشت - اگرچه همانجا آن کافر فاجر را با جعی بخواری هرچه عام نر بقتل آوردند» اما ازین بر املام حضرت پادشاه مرت گستر را بسی ملالت روی داده - بنفس مبارك ابلذار نموده, پتارخ ۱۰ شهر مذکور پدان منزل رسیدند- و دوست مد ولد تتارخان دران حدود درجهٌ شبادت یافت - . و درین حین بارعل یک ترکان با پیست نفر قر لباش بابلچیگری از جانب ۱9۹ ۱ قلح ساطان محدم‌زا ولد نواب شاه طبیاسپ آمده. اسهرایتپچاق برسم تحفه گذدرانید - چون موکب همایون منزل‌عیزل وچ فرموده. حوای بتن که شهر «قرر معین از شهرهای کجرات است» نزول اجلال ف مودند. قیل از رسیدن اردوی ظفرقرین شیر خان فولادی حاک پان سر خود را به پتن گذاشته, خود باحدآباد که پای تخت کجرات است؛ در مقابلٌ اععادخان حاک احدآپاد شست و رابت جنگ و مقاتله پرافراخت و م‌زایان الثی که مخالف رایات منصوره بودند, از بروچ و رودره 3 مقام و ماوای خود باخته بودند بکومك اعتادخان آمده دم موافقت مبزدند, که ناگاه خبر وصول رایات ظفرآیات بندگان حضرت خاقان اکر را استاع موده» هچرن بنات‌النعش شیرخان فرار موده - میرزایان جانب پرودده و بروچ و صورت متفرق شدند - و پسر شیرخان از تن بر آمده, مادر و کورچ خود را برداشته. باحدتگر رفت. و از ار و باد سرعت سیر استماره کرده. فرار بر قرار اختار مودند - ملنوی بود ظاهر ان کته چرن آفتاب 6 از روی خور چرن برافند نقاب 9 دا باشد ال ظبور گریزان شود هچو ظلسب ز نور المقصه ف. زحت مقابله و مقاتله چنین شبری در قد سخیر و اقتدار پادشاه کامگار درآمد و بندگان حضرت خافان اکر بارخ شهر رجب الرجب بشهر بتن در آمدند - و رعیت اسعالت یافته ما و مقام شود نشستند- و سیادتمآی سیداحدخان بارهه را بشقداری آن شهر آمین فرمودد - و قلاع که در حوال و حواش و بر غر عبور عسا کر منصوره بود» بعضی از خوالین و سلاطین سرده, خود آفتاب‌صفت بر خدک فلك‌سرعت تابان شده. هبضت همایون جانب احدآباد آصمیم یافت - و حکم عیناللث را فرامین مطاعه داده. باحدآیاد جبت آوردن حکام کجرات روانه ساختند_ تارعخ قندهاری ۱۹۰ ثیت ندیده در ذیرفت آ جس» فرءو د ز‌ نان که عن الاك را بود و در نم ماه رجب ساطان مظفر کجرانی را پایة سربر اعلی آورده» در سلك خادمان منتظم کشت -و در شب دوشنبه دمم سید حامد والغ ای مشرف شدظ - و حکم عین‌اللك شاه ابوتر اب را آورده؛ بر پادشاه ذلكاقتدار حبشی بعتبه اوسی آدن حکام گجرات آورد - جون رایات نصرت‌شسار بنواحی احدآباد نزول اجلال فرمود» اعتادخان مذکور والغ خان حبشی و ججارخان حشی و اختبار الاك و وجهاللك و ملكالشرق با سار امراف که در احدآباد ساکن بودند بقدم بندگی پیش آمده. شار فتح هایونت و پیش‌کش قدوم مسرتلزوم بتقدیم رسانیدند و در احدآباد بتارخ پانزدم رجب خطبه و سک بنام نای حضرت پادشاه جباتگیر خواندند - و شیخ تمد غزئوی در تارخ فتح کجرات فرموده : رباعی فتح کجرات بمد چندین ظلات گردید میسر بتو چون آب حیات تاریخ چو جسم ز دل خرده‌شناس دل کفت جوئد ز «فتح گجرات» و در بیس رجب ممودخان بارهه و شیخ عجد خاری بعضی از حرمبا کر مانده بودند؛ باية سریر اعل آوردند - و جلال خات. قورجی نیز از رسالت رانا م‌اجعت نموده پابوسی مشرف شده - و درین دوز راهم حسین مزا عرضه داشت و يك زنجیی فیل بپاية سریر اعل فرستاده؛ بنظر اشرف دد آمد, و عرضه داشت او مقبول ثفتاد- و در هشم شبان از احدآباد بدولت و سعادت کوچ کرده - درین حين اختاراللك ‏ اختیار از روی اضطرار فرار موده - شدگات حطرت اعتاد خان و ام‌ای »ذکور را مقرد کرده عازم کنبایت هلق .ید ۱۹ مقطع بت چو از قوی یی یدانشی کرد نه ک را مبزلت ماند ه مه را و در روز ششم شعان بکسایت مضرب خیام لشکر صرت‌اعلام کردید» و حضرت پادشاه بر و محره اعنی خافان اکر سایه‌کستر دریای عىان را مطرح اثوار کریا و مظبر آنار جبروت گردانید - رباعی آن شاه فاك‌ساي خررشیدظرور وان "در گرامایهٌ دربای سرود بر آب فنگنده هچو خور پرتو ور "در در صدف سینه شده بر عبور شهریار ناهیدطرب و کامگار جشیدمشرب در کشتی تبزرفنار و سفینةٌ نی سکینه و قرار آرام کرفت - پترغیب ارباب شاط و ترتیب اسیاب عشرت و انبساط فرمان داد. و مر دفع غبار که از ره‌گذار آن خاکساران سیهروزگار بر ضیر م‌آت‌شمارش ثثسته‌بوده شراب غبارشان در ساغر هلال‌نشان ربخته, آب عشرت در کشتی و کشتی در آب انداخته - دریای عمان ازان آیر اسان سرافرازی ياقه سر مکنون هم الب‌رن بلتقیاس: واضح شد - و اهمای مفل عای آن حر بلندپابه هر يك عفتضای اراد خود کف موافق طبع خود رغت نودند. و شاهد مفرح نز جاوهگر بود - پیت شراب را چو لب لسل دلرات تائر ضرح فرح انگیز را چو باده ار و چوت هر تزرفنار کشتی شهریار عشرت‌دثار بساحل محر ذخار . رسیده؛ باردوی صرت‌دثار متصل شد - و در روز سه شنبه ۱۷ شبات خير رسید که ابر هم حسين از حوال اردو گذشته» و رس‌خات کجراق را که حسلقة بندگی در گوش کرده‌بوده و دم از مواخوامی این دولت عظمی تارخخ قندهاری ۱۲ . میزده او را به تیغ سم کتوینت رت روز خان اعظم را سروپای حکومت احدآباد پرشانیده. بولایت او رخصت دادند بندگان حضرت خاقان اکبر خان کلان را با چندی از خوانین در خدمت شاهزادهای عالیان و حرمپاگذاشته. شود تشر شین انلعار کزدهه و هیازغانی. را با فضی از ,واه دیگر فرستاده» از عقّب اراهيم‌حسین متوجه شدند - و تا چبل کروه راندهی از راه مپندری گذشته, مالفا را دران طرف آب یافتند - و در رکاب حطرت خاقان اکبر قریب صدوییست سوار بیش نبودند- ایراهبم‌حسین با وجود آنک هزار سوار هراه داشت. وم و هراس قاس تخود راه داده - درین فرصت تا صد کس دیگر از یکه‌ها رسیده, آ تش قنال و جدال بالا گرفت - مقارن آنک آشاب چنر آسان‌سای پادشاه عقابله طلوع کرده. چوت افراد کواکب از برابری آتاب مقام استة رار نیافتنن» و پای ات را حسل قر یب چو در جنگ فیروزیش دیده‌بود ز فیروزجنگیش ‏ ترسسیده‌بود بالاخر راهم حسین مزا راه گریز پیش گرفته دران شب فرار نود - جوانان که در عقب بودند» و شب بود؛ گذر ایشان بر کوبجه ان خارگرفته افتاده 5 از عن و سار کثرت شجر؛ُ زقوم و منیلان چون دلبای پریشان مخالفان علو بود. راه برون شدن ازان حال ی‌عود - لت ای بر اش کت رای وان قفا خنجر(ی) گشت که جز در جکر او لد درن حن حضرت پادشاه شیرصولت بانگ بر ایشا زده - مجرد استاع آواز زندگی‌افزای جانی تازه یافتند - و مخالفان که آواز ایشان شنده‌اند. ۱۳ ۰ مقطع مانند پنات‌اللعش از م‌ متفرق شده. خاك ادبار بر سر رخته - پیت مپابی و اکز پانگ بر ومائه زند قطار هفتٌ ایام بکسلند مپار و بندگان حضرت در همین شب در ظاهر برودره م‌اجعت فرمودند - و عیال و اطفال اپراهیم حسین ازو جدا شده, براه دکین متوجه شدند - و حضرت در باست و جع شهر شعبان مذکوره از رو دره متوجه لسخیر فلع صورت شدی ت چون ار اهيم‌حسین شکست باقته فرار »وده جانب اکره متوجه شده» از راه نا ون پنواحی دهلل دزآمتهة و عیان د و آب رفته» ازایا بسنیل رفت - و بالاخر از سئبل مراجعت کرد متوجه بنجاب شد و دران حال خان‌جبان و خوائن پنجاب او را تعاقب موده در موضع تلنه او را منبزم ساخته. و برادرش مسعودحسین را پدست آورده - ابر اهی‌حسین ازان رزم پیرون رفته, شب درمیانة بلوچان گرفتار شده, تیری خورده. در آخر بدست سعید خان تاهج فان جات مق تسليم کرده - و در بیستم شهر صفر سنة احدی و مانن و تسعاية جناب سمیدخان سر او را بدارالْلافةٌ اکره آورده - و مسعود حسن که یک از برادران او بوده در جنگ دستگیر شده - شان جبات بدرگاه عام پناه آوزد - حک اعلی بنفاذ ببوست که چشم او را دوخته بنظر اشرف در آورند - ,موجب حک عمل موده در آوردند - در همان جلس عفو موده, چشم او را کنبادند و در قسلعة گوالیار موس شد - پیت دشن چو دست افند. آسان مگذار گر زار عیکشی» زندان بسپار باه چون قلءهٌ صورت که س ساحل دریای عمان است؛ از فلاع کثیر الاشتمار گجرالست؛ و اساب استحکام دران حصار یرون از حد حصر و تار غغ قندهاری ۱ ۲ ۱34 شار, تسیر آری قلمه در خاطر اشرف آمد - و دران حين مد حسین الفی کرچ و مدم خود را برمزبان نادان و معدودی چند سپرده دو بگریز نهاده - و آن جماعت د‌عاقبت محصانت و متانت آن قلعه مفرور شده» تیدی مخت راه صواب پصر و بصیرت ایشان پوشانیده" بائمت و مقابلت پیش آمدند - و پندگان حضرت خاقان اکبر معدلتکستر پتارخخ ٩‏ رمضان حوالی حصار مذکور توول اجلال فرمودند - در وقتی که بندگان حضرت بدولت و اقبال متوجه قلة صورت شدند» اخبار چنان رسید که شیرخان فولادی و افغانان پتتی و مرزایان الغی مخالف موافقت بایکدیگر کرده» بظاهر پپن آمده" شهر پآن را محاصره نوده سبداحمدخانی بار هه در قلعه متحصن شده - ازین خبر آتش غضب شبنشاهی اشتعال پذیرفته - فرمان عالیشان شرف اصداریافت که جناب مر‌زا کوک اللقب نخان اعظم سردار اشکر شده» جناب قطب‌الدین ممدخان و شاه‌حدخات و شاه بداغ و فورنگ‌خات و ممدمر‌ادخان با لشکرهای سرکار مالوه و رایسن و چندیری و چندی از خوانین ک همراه اردوی ظفرفرین بودند؛ پکومك و مدد جناب مرزا کوک شده؛ حرب و مقائل شیرخان فولادی و افتانان تن که اممال محاصرة رن مشئول اند» متوجه شدند - و احدآباد نامرد مزا کوکه شد - و مير علاژالدوله دران پاب تار.خ فرموده‌اند : قطعه خان اعظم دولت اکر شاه شد حاک گجرات علی رغم عدو تاریخ چوجستم ز دل خرده شناس کفتا که «شبرات دادند دوه خوان مذکوره از جایگرها آمده جناب مر‌زاکوکه ملحق شده. از آ ما بییثات اجماعی کورچ کرده, عزیعت پتن مودند» و از احدآباد در ده رعضان کرچ نموده, متوجه پتن شدند -و چوت عضافات و توابع پتن نزول کردنده بر تیب لشکر و تیه صفوف و تجهیز اسباب ماریه و مضاربه قیام نمودند - ۱۹۰ مقطع قرل باسم جناب مرزا کوک و شاه‌پداغ‌خان و نوکران ایشان مزین شد» و براثفار پاسم جناب قطب‌الدین‌مدخان و و کران رتیب یافت» و جرائغار پاسم شاه‌حدخان و مجدم‌ادخان و بعضی از خوانین مرتب کشت و هراول آن لشکر بنورنگ خان و بعضی از خوانین آماده شده - ازاجا شیرخان فولادی با بسران خود و افنانان قول و برانفار و جرانغار تب کرده. مرزایان الفی را براناد و جرانفار کرده. بارخ هزدم رضان از جانین ناثرة قنال و التباب جدال بالا گرفت - مثنوی دو لشکر تگوم» دو دریبای خون به بسیاری از ریگ جیحون فزون نهر مین دلییان. زور آووانت کشیدند ششیر .کین از میات الق درات روز روز رستخیر را معاینه مشاهده کردند - ازین جانب از تعرة مردان و سواران و دلییات زازله در کوه و ولوله در هاموت و یابان افناد - و از جانب مخالفان فریاد و فنان از افنانان ی‌نام‌ونشان نف ات و هر يك از محل و سو پای خود پیش رانده, برانغار و جرانفار موافقان و مخالفان درم رشتند. و با یکدیگر بسان کشتی‌گیران آوختند - و مره داروگیر برآمد - و درین معر که بعضی از مالفا در حين ماربه و مضاربه بشاه عدخان مقابله شدند - چند زخم برسر و دست او ر-انیده او نز جسدل پسیار عوده, نی طاقت گشته. روی‌گردان شده" متوجه احداآباد شد - چوت پعضی از توکران خوانين اين نوع امری را مشاهده کردنده روی بگریز نادند - چنانک نزديك بود که چشم‌زخم روی ناید» و آوازٌ انبزام منتشر ساختند - و احدآباد بنوعی مهم برآمد که دفرصتان را خیال فتنه‌انگزی در دماغ رسوخ یافت» و شرار شر و شور براطراف و اکناف آن ولایت تافت - مخالفایی کىان ردند که از شرکت و باس ایشان خوف و مراس باطن حامیان حوزة ۳۰ تاریعخ قندهاری ۱1 اسلام راه یاه است؛ و مکر رعب و فزعی "در ضائر حاقظان حریم دین متمکن شده - و بقین نشناخته‌اند : ب رکهد ورد مرا گردوشتب ليك برنگذراند از سر دار ۱ جناب مر‌زاکوکه و شاهداغ‌خان که در قول بوده‌اند» با وکران خاصة خود متوجه خالفان شده. و در حله و وملا اول دشنات را مفرق و پریشان کرده اند - روی بصحرای جنگ و پای میدان نام و ندگ ماده» دل ار جان برداشته, باشتعال آتش قتال اشتغال مودند. و از جام حسام دور جود بر یکدیگر پیه‌ودند - تیغ از شراب دلیران چون ستان سرافشائی آغاز وا نبزه بشارهی ابا دسه ول مرن کر و آه دیمرگ اه تصراعر زا مردة فرح‌فزای بگوش هوش خدام موکب اعلی رسانید - قطعه لشکر عزم عزیزی شد عس لاینصرف در مقام کر رایش فتح شد قامقام کرگس ترش چو از زاغ کات گیرد هوا برم شوم جات دخواهان شود جفت حام می نهد سر دشنش» چوت آب تیخش میخورد کاب تیخش در سر بدخواه میکردد "مسدام و تطب‌الدن‌مجدخخان که در براناد بوده‌اند» نیز حله پرده دشنان را عطلف ششیر و تن نیزه و تر ساخته» و جمعی جان‌سپاران جان در راه بادشاه عدم انگاشته» مصفول کار زار شده» تير سفارت اجل را دهان کشاده» 8 تیغ مهارت عیل را زبان داده - هر چند نیزه تطاول موده" سپر تحمل فرموده - و هرگاه گرز زیردستی اظبار کرده» سپر فروتتی اختیار کرده - ۱۹۷ مقطع نظم تخوت دی دوات شد یر دل درد تا سح جاق. مقر ذهسانت دد. کزش. عرداتی. کرد سوفاو ۱ ری م‌گشت. کاشتل. توبت. از مار لته شین کته وت آشای از خود سیر گشته یتک مرد ضنده ‏ ری خوره. همی < ند ید زخم از َ دز می‌کرد بگری بوستات )٩(‏ چرت. برق گشتند "مسآژه, آب و آش غرق گشتند شیر خان و افغانان و مر‌زایان مخالف چون ان شجاعت از بهادران عساکر منصور ملاحظه عوده» دانستند کر یچ صورت ایشان را مپمی از پیش می‌رود - لظةٌ حرکدالذبوحی کرده» ناگاه از مرب اقبال پادشاهی سیم فنح وزیدن گرفت؛ و اعلام فروزی جلوة ثصرت و مروزی آغار نماد - شیرخان و مییزایان پشت زیمت و روی بگریز نهادند- اشکری چنان بیکبار حریق التراب اتباب و غریق دریای عذاب شدند - و سیداحدخان بنارهه و خوائن کر در اندرون شهر پتن متحصن بودند؛ تبنیت فتح و لصرت بتقدیم رسانیدند- سالاً و غاباً جناب مر‌زاکوکه و جناب قطب‌الدین‌مجدخان معاودت و مر‌اجمت نمودند - جناب می‌زاکوکه بیستم شهر شوال؛ ختم بالمز و الاقبال در قلم صورت سعادت پساطبوسی شرف گشت - و جناب قطب‌الدین‌جدخان با خوائین مذ کوره میان ولابت کجرات درانده: مصة محودآباد رسیدند - اختباراللك و بعضی از حبشیان که فرار موده بردند. محصارها و جتکلبا درآمده بودند - لشکر تارشخ قندهاری ۱ ۸ تصرت‌ناه متوجه ايشان شده» همه را از حصارها و جنگلبا برآورده» قلاع را متصرف شدند - و جناب قطب‌الدینندخان و خواننن در حين که پادشاه جم‌جاه له صورت را گرفتند» مر‌اجمت عوده‌بودند» در مودآباد شرف پایبوسی مشرف گشتند - قبل ازین بتحربر پیوست که بندگان حضرت خاقان پنفس نفیس قلعة صورت را عاسره گردهی یزیا تاداق عضمانت: نله و آنیاب قلهداری, از توپ و فك مغرور شده؛ چنانجه آن قلعه را «منقل آتش نام نهاده بودنظء برسوم ولعه داری مشغول شد - چون بندگان حضرت لشت استظرار عسند سلطنت باز مماده؛ در پارگاه دولت قرار گرفتند» در الدرون قلعه توپها و ضربزنما ترتیب داده» سنگ ی‌انداختند - چنانجه درمیان پارگاه و اردو میرسید - حضرت خاقان اکر با رای جرائگر و خرد صائب‌ندپرش مشورت کرده" مور چلبا (ی) برانفار و جرانغار در اطراف قلعه مین فرمودند - یی تکلف حصاری بنظر خرده‌ینش درآمد در غابت حصانت و در پایت استحکام و متانت» جرهای عسق او بدربای عمان متصل است - مولانا امد شیرازی التخاص رضائی در تاریخ بنای قلٌ صورت گفته است : قطعه شد بهد پادشاه محر و بر سود شاه ناصرالدناء والدین خسرو جشیدرای قسلمة ادن شسنن. ضوزت. مرتنب شد. کرو کشت خیره ديدة گردون و شد حیرت‌فزای خات اعظم؛ خان دربادل خداوندخان چو شد بای اين قلة حع بتوفسیق خسدای ۱1۹ مقطع آنرین آسد ز میاحات افلاك و زمیت لِن چنين کاری نباشد غير ایزد رهیای مد اسکندر بود بر روی یاجوج فرنگ کته او خیزی حابن اد ان ی بیان این ندا آمسد پگوش از بهر تارخش ز غیب: «سد بود برسینه و جات فرنگی این بنای» اما چون حصانت قلاع در جنب اعتلاء اقبال پادشاهی به سستی مائل بود. و استحکام بقاع با پروی دولت ادیاتصال شرنشاهی به بستی متقایل, ق الفور قرار بران دادند کء از اطراف و جوانب تقبا بزنند» و شته‌ها از خاك برآرد. و سرکوب و ساباط برافرازند - لاجرم درین روز بنوعی در نقب و سرکوب مشفول مودند که از هر جانب شکافی و راهی پیدا شد -و از سرکوب دیگبا و لوا و ضرب‌زنها لصب کرده» بروج قله را چرن خانة زنور مشبك ساخته, خالریز شد - سناش را از استلای عساکر علکهای حیرت و اضطرار پیش آمد. و متوطنانش را پای تدییر از جای رفت-و همزباس نادان را کار باضطرار رسیده, و پدرخواست کناه خویش کس فرستاده؛ عوقف عرض رسانید که جدحسینم‌زا گرخته. سر در یابان و جکبا ِ# ۳ مشت بریشان را از صدمهٌ لشکر قیامت‌نشان خرف عظم روی داده - اکر دست عاطفت ابواب عفو و احسان پر روی این گروه ور ادوروی بکشاید. بندگان پساحت عبودیت شتافته. قلعه و ذخارش تسلم نموده آید - حضرت خاقارنس اکر امان آن دل‌ازدست‌دادگان داده - همز بان با جمعی از جرمان تییغ و کفن در گردن نجاده» بارخ ۲۳ شهر شوال سنة عانین و لسعاية در موقف عتاب سای البنی پایستاد - و هزبان و بعضی حرام‌خواران را کر در قلعه بودند» بضرب مشت و کوسی و کره ایذای بلیغ نمودند که عبرت جیع حرام‌خواران گردد - تاریخغ قندهاری 7 و در سلخ شهر مذکور راجه مارجیو ک از راجه‌های نای سرحد کات و خن اس شرف‌الان‌ستن را 5 قل آزین یه بده. سال اقین درگاه روی‌گردان شده سرگردان بود. مخواری مرچه مام‌ر گرفته و بندکرده: درگاء یل آورد - و حضرت خاقان اکر عامدار لب گربار بنفاس کار صدق‌آثار کشاده فرمودند که «ابواب لطلف و احسان بر چهرة آمال تو کشردم - ادای )٩(‏ حقگذاری این همه احسان راء عصیان سپرده. در سلك اهل نی و طغیان درآمده و فرار نموده, فنته و آشوب می‌کنی - و کوکة خود را میفرمائی که بر ما تبر انداخته زخم ژند» و حسب شریعت شود را مستحق کدتن . آن کافرنعمت جواب جز خاموشی نافت ‏ القصه پادشاه علناه جرای اين کافرنستات را که نامة ادبار شان بغایت طریل بود و ذمام کردار شان ی تاویل» عشت و کوسی زدت و پیش فیل انداختن و بخرطرم انشاندن و 1 زمین زدن گذرانده, فرمانی شد که این حرام‌خراران را در بند و حس گگاه دارند. و مخشیان عظام بسپاهیان اردوی ظفرنشامت قسمت ایند - و چرن خاطر عاطر بندگان خاتان اکر از میات کجرات و قسلعه گیری فراغت بافت, فرع خاطر ترجه نوده این مضموت بر یر ترش کاناشت: 5 4- بت شراب تلخ می‌خوام 3 مر‌دافگن بود زورش مگر کدم رآمام ز دنیا و شر و شورش و ایض شاهد ملک که محبالً تنخیرش درآمد. دست خانت رقی؛ از دامن عزت او کوتاه گشته‌بود شراب عشرت وصلش افتنای عقرت: شرایت ۲ آ. رم خاقان ۱ ی و تقاضای اصحاب صحبت نبز مرك آمده. رم بزم باقان اکر ۱۷۱ مقطع بعرض مر سانید : ایات 5 ای شاه جم‌شوکت شهربار خدیو فلك‌شمت کامگار چو ایزد کرم کرد و کارت کشاد مراد. بر در کنارت ماد تر هم قتل میخانه را برکشای خم و رطل و میخانه را سر کشای عرومی بدست و افاده است 3 کابین او گرهر باده است حدیثی بود یادم از پر دیر ک پس خیرخواهست» ذکرش یر ۱ چو انگندی از روی شاهد ثتاب برافروز شع شاط از شراب 5 ی باده شاهد در آمز ‏ نیست تماشای او عشرت‌انگز نیست شراست پیرايیة خری ناد درین محفل گیرودار 1 عم کاهد و عشرت افزون کند شرابست سرماية وی حریفی یج بادة خوشگوار همای طرب را همایون کند اآفاتً دران روز از جانب فرتگان کر به بندر دمن و سواحل دریای عمان متوطن اند. املچیان فرتگار آمده. چند ارابهٌ شراب پرنگالی آورده بودند که شیران افلاك از بری آن مستی میکردند, و معصومان تشیمن خاك از شوتش آهنگ ی‌پرستی می‌نمودند - پایلچیان فرنگ اسپان راهوار انسام فرمودند - دبت آمده ایلچیات هند و فرنگ دده انعام شاه هفت‌اورزگ لاجرم اجاع اماب شادمای حضرت ملانی را موجب ارتکاب شراب ارغوانی آمده و بدان داعه خاقان اکر مسندلشین در دیوان‌خانةً خاص بر مسند ناز آشسته. شاهد شراب کر چون ور دیدةٌ اصحاب در پردة زجاجی بود. حجاب خفا از رخسار رانداخته, پنة غفلت از گوش برداشت» و سر پپوش ربق برآورد - و جال آتاب‌شال از «شراب [ تش‌خصال مانند گیل آلشین تارعخ قندهاری ۱۷ برافروخت. و الپاب شعلة ی ماع هتی باده‌خواران محفل را بالگ بسوخت - و آن روز ببضی از خوانن ملل جناب مرزاکوکه و جناب مظفرخان و لشکرخان و بحضی از اچکیان )٩(‏ که حریف بزم مشت‌آئین بودند. عرق و ثاری نوشیدنده و برخی ارتکاب خر نمودد - حضرت خاقان اکر بنده‌رور را آن چلس تا بآخر مقبول افتاد - امیدواری چنسانست که ساحت حرعش را غبار کدورق عارض شود؛ و بر جال شاهد آن زم از هیچ ر هگذری گردی ه آشیند - القصه روز دیگر که غرة شهر ذی‌قعده سنهٌ مذکوره بوده از قلٌ صورت بدولت و نصرت پادشاه قرسرعت بفتح و فروزی کرچ کرده عزمت مراجعت از کجرات مصم فرمودند - و قل صورت را جایگیر عدةالاك قایجفخات مقرر فرمودند - و اشرف‌خان در تارغخ قح آن تلعه گفته: قطعه کشورکشای ار غازی که و سخن جر تسغ او قتلاع جهان را کید پیست خر کرد له صورت صحمله 1 این فستح جز پازوی فستح سعید یست تارخ فستح شبد که «عجب فلع گرفت» انبا ز دولت شسه عال بید یست و در اشای راه چون بواحی بردچ رسیدند. ججارخان حبشی که یی از ام‌ای گجرات برد سابفاً چنگزخان را که حام بروچ و بعضی از ولایت کجرات برده ی سیب بقتل رسانده‌بود. والدة چنگزخجان دادخوامی مود که پس مرا بناحق کشته - نار استالة او بارخ هشتم شهر حال که وروز بود» بندگانت حضرت پادشاه معدات‌گشر غو رسی موده, بقصاص او دا پیش فیل انداخته پاره پاره نمود, و نوروز او پشب ظلأی مبدل شد - و کرچ بر کوچ متوجه ۱۷۳ مقطع شده. بتارخ بیست و هش شهر ذی‌قعده در بیرون احدآباد تزول اجلال ارزانی داشتند - و سرکار گجرات را نخوانین انکه نامرد فرمودند - ازاتجمله سرکار پروچ و برودره و چپابر را جناب قطب‌الدینمدخان و ورنگ‌خان للف نمودند. و اسپ و سرویا و کر ششیر داده رخصت فرمودند - و در روز عیداضعلی از احدآباد دوات و سعادت پادشاه جم‌شرکت کوچ فرموده در هد ذی حجه قصبةٌ سیت‌پور که از اعسال سرکار پنن است. میم سرادقات جلال گشت - سرکار احدآباد که پای‌تخت سلاطین گیرات بوده. ناب مرزا کوک اللقب خان‌اعظم عنایت فرمودند ‏ و سرکار پتن را جناب میرمدخان و اولاد شفقت نمودد -و سرویاه‌ای لائق و اسپان و فلان مناسب بهر یک ازین جاعت داده رخصت ولایت دادند ‏ و آن واحی را تا کنار دریای ان بط تصرف آورده مخواتین سبردند - پیت کید قح شامی. بن جبان را کار بکشاده به بیغ هچو دریا؛ ملك دریابار بکشاده جناب جلة اللی مظفرخان را -ابتاً فرمان صادر شده‌ود که از آگره متوجه ملازمت گردد - و در قلمهً صورت بعز بساط‌بوسی مشرف گشته‌بود - درین روز بعنایت نبایت سرافراز و عتاز فرموده, دو کرور و پنجاه لك ۶ درف از رگن مازتگور ی ان کان اما عاوم امه شقن ی و اسپ توهاق معه زین و ام و سروپای لفیس عنایت فرموده. رخصت جایگیر دادند - و بندگان حضرت خاقان ۱ کر بدولت و اقبال از سیت‌پور کرچ بر کوچ عازم و جازم نخت‌گاه همایرن گردنده, در دم رم مه ٩۸۱‏ ک روز عاشور است. بطراف روضه خلدآئین حضرت قطب الواصلین خواجه معین‌الدین چشتی مشرف شدند -و از اجیر کوچ فرموده, چوت بقصبةٌ امبر تارخ قندهاری ۱۷ تشریف قدوم مسرتلزوم ارزانی داشتند. شاهزادة عالیان مرزا مد دانیال» طرل الّه عیرم, را که دران قصبه بوداد. هبراه آورده. در دوعم شهر صفر عقام قتح‌آباد سیکری رسیدند. و در هفتم #هر مذکور موای و اهالی بقدوم موکب منصور و اهتزار لوای منثور رایت استشار بر سپهر برین افراشتند - و مامت حلات و اسواق را آئین بستند. و قصور را چرن ارالك خلد برین برآراستند - و چند روز شهر آ گره دارالسرور شد. و وحشت و اندوه چون چشم د دور بود- و اه مر هر 0 باه طیه وب عاسورت ار ایو نع ساطزت فوانتب راد یج و کوهر در هر و دوح در تن و کل در چمن و حور در جنان و عافیت در جبان تزول فرمود- سریر علکت از ردای طلعت هبایون و فر طالع روزافزون زیت و بمجت یافت؛ و چپار دانگ هندوستان از جح حضرت بادشاه جبان آراستهتر از هشت هشت‌گانه گشت - قور ماند الا در چشم مور ترکان؛ و پریشانی دور کشت مگر در شکن زاف خربان هندوستان - دعای حطرت پادشاه ایرد تعای سرادق دولت قاهر حضرت خاقان ابر راک صحن سوات سبعه زمین اوست. در ثبات و استحکام با ثوابت گردون و سیارات برابر گرداناده و ماه رات منصور او را که آعات فتح و نصرست. پورخش و سایه‌دار آتاب گردون کرداناه بالذبی و آ له الابجاد ! مدنوی که نا کیتی است, کیتی بنده بادت! زمانه سال و مه فرخنده بادت ! غین راد آنک او شادت نخ‌واهد ! خراب آنکس ک آبادت خواهد! گفتار در بیان ایلغار نمودن حضرت خحاقان اکبر به اجدآباد گجرات, وکشته شدن مد حسین زا و اخترارالملك بعنایت فیاض واهب البرکات بمد از آنک بندگان حضرت خاقان اکر تتتالت‌کیر کا جبرم ختاشت ۱۷۰ مقطع و بسالت بگوهر ششیر آبدار او افروخته, و رایات و اعلام فتح و نصرت بنوك مان آش‌بار او افراخته. بر حسب صفای عقیدت و خلوص طویت از فنح کجرات م‌اجمت نموده؛ سای شفقت بر ساکنان دارالافة آگره که مستقر سربر سلطنت است انداخته و مقام قتح‌آباد سیکری طرح اقامت پنگاشت - و در شهر رییع الاخر سنة احدی و مانین و تسعاية بدرگاه همایون که قلٌ امانی و مقصد آمال ست» انگه‌ها که تمای ولایت کجرات بایشان ملق شده, چنان عرض داشتند ک جاعتی از مفسدان چرن محدحسینی‌زا»و شاه‌م‌زا و اختاراللك و اولاد شیرخان فولادی که در جنگ تن گرخته و ویران شده بودند» و در اطراف یابان و ریگستان و جنگلبای کجرات اوقات ی‌گذراندنده دیگر باره در میدان سرداری آ تش کین و گرد بلا انگیخته از س پدماغ راه داده, احدآیاد را که حکرمت و دارالی آن مجناب مر‌زاکوک اللقب خان‌اعظم تعلق دارد, احاطه موده محاصره کرده‌اند - بت ر خث عقاند خبالات فاسد سر فشه دارد دگر داز همین ات او را شب و روز کار اگر حضرت پادشاه بنده‌رور ینفس فیس بدین حدود متوجه شوند. و پیش از استعداد خصوم فرصتی جسته‌آید. و دست‌بردی دیشان عوده‌شود» از لشکر مخالفان اکر یکی از مخلب عقاب اجل خلاص باد, بضرورت دیگری راه گریز پیش گیرد - کنن ان کردرا بزندارد 3 زاه ف الفور رای عامآرای بر فرض تادیب مخالفان گجرات از تعرض و جر صرصر بادپایان شاه تعدی آن طالفة یاغی باغی که دیگر باره از استبلای اهل فتنه و فساد غوغا و فرات در علکت کجرات افتاده. قراز تا و عزم جبانکشای رکفایت تاریخ قندهاری ۱۷۹ مپیات و استخلاص ولابت کیرات تصمم پذیرفت - و حک جبان.طاع عم مطیع شرف صدوریافت ک قل از طلوع آنتاب رایت پادشاهی و ظبود ماحچة طر شبنشاهی در ای پشکال که از استلای لشکر بانب قله و جبال ناه پیامون یبرد و ساعت ساعت از خدنگ متواتر باران سل خون روان ی شد. و دو هزار سوار جرار نز مگذار با تینپای آپدار در سلك طافة از نامداران عصر چون شکرخان و شجاعت خان و جسی از خوانین و ا‌ای نصرت شمار فوج فوج قرار دادهء بانب کجرات متوجه شوند - و خود بنفس فیس با فوجی از سپاهیان دلاور که روز تاختن شیرکردار بر کین و پبار حله ی‌آوردند. در اهتزاز آمده, عنقریب ساحت علکت گجرات را از قیة بارگاه بلدایوان رشك ماه آسان کند» و بضرب تیغ جرا ک‌شای عام آرای آثار اهل بنی و فساد از صفحء دبع سکن براندازد - تا قباس شکرت توا کرفستن که يك مرد تو در مردی هزار است القصه بتارخ بیست و چبارم دیع الاخر من مذکوره هريك اذییس وتان بر يك شتر جمازة تبزرفتار کوه‌کوهان صحراثررد عال کرد سواد شده. و اسپ عراق و تری راهوار جبان و رعدغرش برق‌جنبش ک بيك آنديشه از رفتار شان هزاران ساله راه عقب ماندهء و از غابت عجلت در هکام سرعت بای رفت بکیکدان رسانیده را کتل ساخته. چمار پنج مسئزل زا نک رد لدب چون فك عال‌نورد و چون قر مئزل گذار چون وابت رهیای و چون عطارد کاردان ی ط و وق بنوعی که فحرای کرعا «ولسلیان اارخ غدوها شهر و رواحبا شهر» یان مر ی ری ۱۷۷ مقطع حال آمد؛ یلار فرمود؛ و مانند خورشد 5 چون تیغ شپاب از قراب خاور بر کشید» و در روزی عالمی را مسخر گردانید. نا مثل فلك دوار که و نت کواکب را در شبی از مطلع مشرق به مکمن مغرب رساند» روان ته: وق موافق سیرت حضرت حب رب العزة بر ناه دولت سوار شده مقصود از تتق غیب روی نود - تیگ پادشاهاء. ملك عالم یافت باز از سر قرار تا شدی بر ناقه دولت چو یخسر سوار و از فتح‌آباد سیکری تا بامدایاد که قریب بپانصد کروه راه است» ۳ ۳ دوز رسیدند ی ۱ قطعه خرم. راز فرق کذافته: لیه: «مستیز عسرم را بگوش رسیده زه کان راندی چنان ک خاك نشورید بر زمین رفتی چنان که مرغ تجنبید ز آشیان که کوه زیر پای آوء‌گه ابر زیر دست که چرخ ۸ رکاب تو, که وم م‌عنان چون آن شهای‌فر خورشیدوار تحريك سلسلهٌ نبضت نود در دو دوز د تم طی مسافت يك صد و چبل کروه بسرعت عمام کرده» در وقت ظهر در بلدهٌ سعادت‌تاثر اجیر نزول اجلال فرموده. زیارت حضرت قطب السارفین خواجه معین‌الدین چشتی که از میامن آن (ه) جلائل فتوحات بپروز می‌باشند» فاتز گشته. فتوحات طلییدند - شه بادین در مقام نباز هی گفت با داور کارساز : پذیرتم از داور آعات که ناسایم از داوری يك زمان ۳ راستی کیرم آمروز یش که آ گام از روز فردای خویش ۲. تارعخ قندهاری ۱۷۸ وقی عصر ازان مقام هدایت‌فرجام پای دولت در رکاب فصرت‌انجام آورد - نواب‌م‌زاخان و میرزا غیاث‌الدینعل آخوند و آصف خان و عبداقه و کجك خواجة و سیف‌خان کوکه و زین‌خان و سیدعبداه‌خان وغیره تا پیست نفر در رکاب ظفرانتساب بوده» روان شدند - و روز دیگر در قصبهُ چتارن آرام گرفه» و روز دیگر نصف شب در قصبةً سوجت رسیده» وقت صیح از ابا آوجه فرموده, دران راه بگمان آنکه سپاه ظفرناه که از پیش رفته. در جالور خواهندبود با چندی از خصوصان عنان عزعت مجانب جالور »ءطوف فرهء‌ودند- بقیه سپاه ریب بصن در گرافترن توراژن گزخه پردند کر هراق ساخی: رت خاقان اکبر دولت رسیدند - و معلوم د که جالو. دور بوده. و ازاجا متوجه سروهی شدند» از راه سروهی منحرف شده متوجه جالور شدند» و ید از ظهر روز جمعه ۲۵٩‏ جالور ر سیدند - و مای شکر 5 در پیش بودند» ملحق شدند - حضرت خاقان اکر مین غسا کر عوده» اسپبا و جیببا خشیدند - و بعد از يك پهر شب شنه گذشته سوار دولت شده" و َصبةٌ دیوسه که بیست کروهی بتن است» رسیدند» و آصف خان را بطلب میرتحدخات فرستادند - در ائنای راه سایهٌ سپهر برحوای پتن که سعکرمت تن قازان: اف تملی جناب مير محدخان دارد, انداختند - جناب مشاژّالیه را حیرت دست داده, یاور این معنی تکرد -زیرا کر هرگز اين نوع ای را ندیده و شنذه تا آنکه «حضرت پادشاه عاگیر پنفس فیس بدروازة شهر پن آمده» ذات شریف و عنصر لطیف را جناب اژاله نودند - خان شاراله فاال پابوسی مشرف شده» خاك پای آن حضرت را کحل بصر ساخته, در مان اقال و ظلال جلال که عازم بود» پیشتر رفته بود : چر خورشید م‌رفت شاه جبات سپاهش چو سیاره. چتر آعسات ۱۷۹ مقطع چون حدود کری که برگنة از رکنات احدآباد کجرات است؛ مضرب خیام سپاه نصرت‌دستگاه گردید, جمعی از فسده بقصد آنکر شاید از حوای اردو بازار چیزی تراد ربود از کوشه یرون آمدند - همین که نظر محافظان و حارسان بآن جماعت برگشته‌روزگار افناده چون کرد بيك حله آن خاکساران متفرق شدند» و چندی بقتل رسید بالاخر سردار ایشان ای سریر خلافت آمد - و بر توار منبیان و میورها خسبر می‌آوردند که ممدحسین‌میرزا و فولادیات و اختیارالاك دست ظ و بیدادی کشاده با لشکری گران محاصرة شهر احداآیاد اقدام نموده‌اند - و جناب خان‌اعظم و جناب قطب‌الدین‌مدخان و اکبر از خوانین اتگه در مضیق ضرر و معرض خطر افتاده‌اند - و چون ضمون این قضیه مکرراً پعز عرض و کرامت استاع رسید» رست شهر احدآباد تشاط حرکت فرمود» و عنان تائد بر شبرنگ شیابرفتار داد و مرکب ماه‌سیر آت مپهر ستاره حشم چشمة خورشد. درفان را در ظلمت کرد مان میکرد - بات برد صیت و در قطع ساحت عام ول ی نکند وم را ممراهی و چرن باد صبا دشت و صحرا ی‌سیرد - و مدا گزیده و دلی ان جنگ‌دیده که از رس خدنگ هر يك عتاب از اوج گردون مزعت رفتی» و از وم نبزة اژدهایکر ایشان شیر بش خود خال گذاشتی - جناب شجاعت خان را سردار فوج خاصه گردانیده» نرديك شهر احدآباد رسیدند - و وقت صبح روز چپارشنبه شهر جادی الاولی سنةٌ مذکوره بعد از ادای از مرزا غبات‌الدینعل آخوند را طلییده» پرسیدند که رجال‌الثیب امروز در کدام جانب است - و دعای رجال‌الغیب را از وی آملیم گرفنه پشراط تام جا آوردند: و او را جیبا بدست مبارك خود بوشانیدند - بمد ازان متوجه درگاه وناز شده دعا خواندند. و سوار شده چون دو کروهی احدآباد رسیدند» خان‌اعظم 1 تاریخ قندهاری ۱۸ راک در احدآپاد بود؛ اخبار کردند که مکیل شده پیرون آید - و خبر رسید که مخالفان خردار هتتند- و این معنی موجب زیادتی عز عت شده؛ متوجه حرب شدند - لاس که بود جز آو ز شاهان روزگار کدداد قصتم اسپ ز سکری و آب از عبان بيك ناگاه بر محدحسینم‌زا و اختیاراللك و فولادیان تاخته - مجدحسین‌م‌زا کر در رزم‌گاه مانند شیر عرین حله مکرد. در تاختن قائد تائد و تصرت مات خسرو روی زمین شد - و از ساعدت روزگار مدحسین‌م‌زا در تاختن از اسپ افتاده گرفنار کشت و او را دست بسته» گدایعل بدخشی رد حضرت آورده - حاصل الام مشارّالیه را در مقابهً خطاب و عتاب بندگان حضرت خاقان اکر ظفرانر باز داشتند -و حضرت اعل پزبان رفق و مدارا فرمودند ک «در اول از درگاه عامپشاه روی‌گردان شده, بولایت مالوه درآمده. سذك دماء و تاراج اموال و آهنگ برانداختن استار عبال مسلبانان مودی» و بالاخر توسل عظاهرت گجراتیان و تعاق عىاضدت ایشان کردی» - تج اهل حقیق برانند که بر نتوان‌خورد از درختی که برد سایه بیاغ دگری و او را یک از راجه‌ها سیرده» متوجه قتال و جدال شدند - و آن راجه در حين قهر و کین تیغ آئینهآئین ب رکشیده گفت : ۱ مصرع رخنه‌گر ملك سراف‌گنده به ييك نقس کشتی حیات آت منرور مطرود از آسیب تندباد قبر درم هه و وح وحش پیش از آن که جودی جات و ساحل امان رسد در عرفاب نی داب بلا غوظه بغروج ۱۸۱ ۱ مقطع ۲ عمط مننوی فنلك راس اداختن شد سرشت ه پرورد کس را که آخر تکشت سیف‌خان کوک دران معرکه کشته شد - و قلر تقدیر رقم زوال بر صحيفة شاید کشدن سر از سرپوشت ک خن مهر ترست و درکن درشت آمال م‌زا محدحسین مذ کور کشید» و اجل مختوم منشور بقای آن مفرور طی کرد - و چون این ام برقوع امجامید» ناگاه از جانب دیگر اختباراللك بر سپاه جنگ‌جوی خود را رسانده - اعیان و خوانین کر بودند, برو حله کرده, او را نز بقتل آوردند - و حضرت خاقان اکر شیردل دران روز بنفی نفیس دران کارزاد پتوعی در میدان قتال جنگ و جدال فرمودند ک اگر رستم و اسفندیار زنده بودی» سر از خجالت بر نداشتی» و صد هزار آفرین گفتی - چنانجه بر ران مبارك آن حضرت آسیب زخم رسید - و دلیران بشمشیر آبگون ریگ و سنگ را بخون رنک میکردند. و خاك میدان. پکار بخون خالشاس تامدار_می‌سرشتند - ملثتوی رت غسرق شد خاك و سل وکا بکشتی ز خوت. کر دی آسیا یابات چو دریای خرن شد درست آو گفتی ک دوی زمین لاله "ومست و شاه‌ی‌زا و اولاد شیرخان فولادی که طناب عناد تاب داده‌بوده و قلة خفته را یداد کرده» .در انشای کاروار با فرج از شلات دوق بگریز نادند - مصراع ۳ مرو صص ‏ اس گام و کروا وما شتنوا فروا وا تدنوا ۲۰ تاریخ قندهاری ۱۸۳۲ و از خوف ششیر آدار بادکردار عرصة میدان خالك پیمودن گرفتند» و یکبار ناکم در هر دو سه گام ..... اداخته» در چپار خانة شطریج عنا از حواس پنج گانه بیگانه گشتند. و در ششدر بلا هفت منزل از هشت نشناختند» و گریرگاه از نه پوشش افلاك بده پایه بالانر خواستند - و پادشاه روی زهان راک پیوسته بیت شت شامات به پیش ایرازش خم گرفته چو طاق ایوات بادا تیسیر چنین فتسح نامدار حصول چدین ادن که در جب آن پیت منسوخ شد حکات کاس و کقباد افسانه کشت فص دارا و اردوان چون آين فنح دست داد. جمانیان را دلائل و امارات کشورستای و عدویندی روشری تر گشت و آثار عزائم پادشاهانه در دفع شکلات و معطلات حوادث دهر واضح‌تر شد - جناب خان اعظم و جناب قطب الایرن حمدخان و باق خوانن انگه ک در شهر احدآباد متحصن بردند» از شهر برآمده؛ زبات بدعا و شا برکشادند. و پابوس شرف گشتند - و التفات و عنایات شامل حال ایشان گشت» و زبان حال هیکنان مترعم شد: یت باز آند شاه عا ندز کی ما باز آمد آب ما در جوی ما و بطالع سعد و اختر همایرن در شهر احدآیاد خرامیده عرصة کجرات که منشاً دولت و مبداً سعادئست» میامن قدوم مبارك آراسته شد - و بانزده روز در احدآباد آوقف واقع شد -و درین وقت عنایت یی غایت شامل حال و کافل آسال مر‌زا غیاث‌الدینعل مير بخشی شده. مخطاب آصف خان مشرف کشت و شاژاله را جبت عرض لشکرهای ولایت کجرات گذاشتند - ۱/۳۳ مقطع : ۱ یت بپر که يك نطر افگند لطف شامل. شاه تو آفتاب برآمد بمدر عزت و جاه ازاجا رایات هایون و اعلام تاد در جنبش آمده» بر عزعت داراشلافنة آگزه دوی: آورده‌شفه و ایلشان کرده هدت ده ووق عتفر سریر دولت قام فح‌آباد سیکری تزول اجلال فرمودند - بوقت وصول سواد آن خسطه نم دولت و اقنال شد-و چرت شاه‌س‌زا روی بگرید جادهه در اطر اف یابان و جنگلهای کجرات ی گذرانید» و بلطاتف حیل روزی بشب ی‌رسانید - و او نز چوت دیگران رخت فا بسا بقاکشید - دعای حضرت بادشاه حق سبحانه و تمال اين خورشید فلك شهریاری را که ایوات فض و معدلت او از ذروه کال بر تیره‌روزان تابانست» و اشعةٌ عدل و مرحت این پبادشاه عال‌شان از اوج جاه و جلال بر سرمازدگان حرادث درفتات؛ تا خورشید دوار است و فك برقرار» بقا دهاده و جال و کال این پادشاهزادة مظفرنشان را از کسف نقصان و خسف زوال مصئون کرداناد ! گفتار در بیان بعضی از حالات آن سردفتر ارباب دین و دولت. و آن سرور و متر اهل قلم و اصحاب کفایت, و نشسن مرت دیگر در مسند و ژارت بر رای کفایت‌های اظان مناظم دی و دوأت و یر عقده کشای واقفان مواتف ملك و ملت پوشیده و بان »اند که بر طبق کلام اعجاز انحام «اذا اراد اقه (بلان) خآ ۳ 1 وزرا خاش تشئید قواعد خلافت و سروریو تمیید مبانی سلطنت و برری ی اصابت تدیر وزیر صا‌ضیر نظام امور معدلت و رعیت‌پروری و تشیت مپام عظت و عدالت‌کسری ی لقویت تار مخ قندهاری ۱۸ رای صواب‌نسای مشير صائب‌ندیر اتظام نپذرد» و ریاض دولت و اقبال رشحات سحاب وزرای عظام مت خضرت و لضارت یابد» و فروغ ارت و استقلال از پرتو خاطر کشایتمآثر صواحب کرام بر وجنسات احوال جاه و جلال تاند - ز رای وزرات دوش یر شود کار شامات کفایت‌پذیر پناء" علیی هذا چون منشی تقدبر ام وکالت و وزارت را بنام نای مظفرنشان تحریر نموده؛ دران وقت که حضرت پادشاه سلان‌مکانی مرتبة ثافی از ولایت گجرات بنج و فییوژی مراجمت نموده» بداراللافة آگره نزول اجلال فرمودند» و در متام فتح‌آباد سیکری که مطرح شاع اقبال و مطمح بصر آمال است» طرح اقاسی انداختند» در آئینةٌ خاطر ورائی اسکندر ثانی سابقةً ادییة این صورت رتور انداشت که جوت میام سلطنت و مشیت معاملات مالی و ملک جناب مظفرخان که در سارتگور من اعسال مالوه جایگیر دارد؛ بای سریر خلافت‌مصیر شتابد - بنا رین فرمان لازم الامتثال موشح باصناف و الطاف و عواطف پبادشاهانه اصدار یافت؛ و از مطاوی فرسات عال‌شان مرحت‌نشان الفات خاطر بارك من منظر و حسن بر جناب مشاوّالیه معلوم شد - جناب مشاراله ر حسب صفای عقیدت و خلوص طویت کر فرمان پرداری و مطاوعت بسته» در چرارم رجب الرجب سند احدی و انیت و تسماية از سارتگپور مذکور دوی بدرگاه معللی آورده؛ در هردم شهر مذکود عتام فتح‌آباد سیکری بدوات رکاب‌بوسی بندگان حضرت در محل چرگات باختن مشرف و معزز گردید» و بنظر عنایت و حسن عاطفت ملحوظ و مخصوص شد» و در بللدی درجت و ار تفاع منزلت از اقران امتیاز یافت» و خدمت بٍساط اشرف که بوسه‌جای ماوك عجم و سجدهگاه سلاطین عالم است» مکرم گشت - ۱۸۰ مقطع تو آفتای و بر مه شود ز فر" تو خاك زبس که پیش تو شاهان نهند رو بزهین پیست و چپارم رجب مذکور عنصب وکالت و وزارت مخصوص فرمودند» و سرویای لالّق مزید اللفات کشت - و جناب مشاژاله را جع میان وکالت و وزارت دست داد, و کوکب اقبال در ثفاذ اس و علو شان و عزید اقنداد و کال اختبار روی باوج شرف و رفعت نماد - و هم در بدایت حال دست خوانین و وزرا از تصرف در امور ملك و مال کوتاه گشت و ی استصواب خان شارّالیه مبام علکت و مصالح سپاهی و رعبت بفیصل می‌رسد - پیت ذ یم قهر او دل در بر دشن هراسات شد ول 3 امد اطفش دوستان را کار آسان شد بنار کال مکارم اخلاق و حاسن اشفاق در عدل و انصاف بروی روزگار خلالئق هندوستان برکشود - و در مبم قشیت وزارت و رواج و رو لق درگاه -لطنت پنوعی سعی و اهیام می‌کند که اگر آصف‌برخیا زنده می‌بوده شرط متاپمتش ای می‌آورد - و حضرت خاقان اکر بنده‌رور پرئو افوار استقلال پرصفحات احوال آن وزر صاق‌ضیر بشتر از پیشتر انداختند - و خان شارّالیه نز در مامت عاکت وزراء کی دبات‌فرن و عمال صاحب‌وقوف امین مین فرموده, و بمن اعتنا و حسن اهغامش سپهر مهر از سر انذا و قصد جفا ک منولان از هندویان بردغا می‌کشیدند بتمای گذشت - پیت تال باق جوا خر رای . بای تاره تسشن ان و در همه ابواب طریق امانت و دیانت مساو داشته» و دفبر اعمال خود را بارقام رعت‌روری و نصفت‌گستری قش‌پذیر ساخت -فاما درین تاریخ قندهاری ۱۸۹ مدت که جناب جلةاللک صاحب دیوان اند» بسبب نکشواهی و دولت‌خواهی هضشه در جزئیات .... ملی و مالل را درین اوقات حضرت اعل بنشس فیس خود متوجه شده» می‌برداختند؛ جناب دران باب بقدر (ی) «عذرت می‌گفتند و مضطرب ی شدند - و باوجود این فرامین و پرواجات و پروات مهر کرده: از قهر حضرت خاقان اکر رسیده. در حفظ احوال خود اشتنال عوده» دم در م یک شیدند ی 3 عاقل نبود غافل از اندیشة ساطان و در هزدم شهر شوال همین سال» خم باطیر والا یال حضرت خاقان ۰ کر حیده‌خصال پفس فیس متوجه اجیر شده» بزیارت روضة حضرت قطب الواصلین خواجه معین الدین چشتی مشرف گشتند - و در هنین سال لشکرها از اطراف و جواب جمع آورده؛ جانب گور و بگاله روانه داشتند - و خوانین و سلاطین جعیت کرده, از آب گنک عور کردد -و در شهر ذی حجه سنةٌ مذکوره جناب مزا عزیز کوکه اللقب بضان‌اعظم از احداآباد گجرات آمده. پابوسی بندگان حضرت خاقان | کر مشرف گشت - و حضرت خاقان اکر از اجس‌یر مر‌اجعت نوده, در شهر ذی حجه سنهةٌ مذکوره سایةٌ التفات بر ساکناف دارا لاف آکره که مستقر سریر ساطنت است. انداختند - دعای حضرت پبادشاه آقتاب دولت پادشاه عهد را که سای رت صانم عل الاطلاق است از کسوف نوازل دهر و خسوف طوارق ایام حروس داراد ! ذ کر ختنه کردن حضرت پادشاه‌زادهای عالمیان بر مستخیران راه هدایت و مستحفظان قواءد شریعت نی نو اهدبود 1 ۳ جیلت خلقس حضرت خاقان اکبر برلال اجرای احکام شریمت غرا نشو و ما یاه همگی همت برات مصروف میدارند که سنت من عضرت رسالت ۸«۷-(.ت"«. - مقطع پناهی. صلی الّه علیه و سلم» را ترومج دهند - بنابرین ,عوجب سنت سنهٌ حطرت خبر البریه» علیه افضل الصلوة و التحي» در روز پنجشنبه پیست و پنجم شهر جادی اشانی سنهٌ ٩۸۲‏ حضرات عالیات شاهزادهای عالیان را که دیده جبانیان بانوار جال با کال شان روشن است» شاءزادة اعظم الواثئق باللك الرحي» مزر[ محدسلم املقب بشیخوجیو و شاهزادة عال‌نژاد مزا ساطان مد مراد النضاطب به بپالی‌جبوه و شاهزادة عدی‌الشال مرزا دانیسال» طول لته اعبارم. متابماً لسنة سیدالرسلین ختنه فرم‌ودند. و بدا سبب جشنی : عظیم مودند -و یی از شعرا درن باب گنته : یت از جفای ختستنه بر شاخ گیل یداد رفت غنچه پرخون شد و زو برگ کل برباد رفت سید توفتق حضرت قادر علم ملیم اقبال که نقمه‌سرای مکتب «الرحمن عل القر آن» است. آن حضرت را تعلیم داد. و لوح علیم در کنار گرفته. در صحبت سیادت‌پناه افادت‌دستگاه استاذ الفضلاء فی الزمات, مولانا میرکلان در روز چپارشنبه ۷۷ رجب سف 9۸۲ زبان معجزییان پقرامت پسمانه ارخان ارحير تنیز #انود گفتار در بیان حاصره و مار ی جنود ظفرورود. بوال گور و بنکاله اعنی داود م‌دود مطرود. و ذکر مبضت خافان ا کر عاقبت مود. و فتح نمودن آرن ولایت را بعنایت ملك الودود: و کیفیت بعضی از وقائم که دران سال روی ود هر سعادت‌مندی که بئور عنایت ازل و فروغ هدایت لیزل در سح الارواح تمارف و آشنانی يند, و عنان ارادت بطریق سعادت تامد» میل زیارت تارعخ قندهاری بل ال اق. غایف. و از زرحاشت ایشان استنداد هت شمار وززگار غود سازده و میامن آ ده ارتفاع ععارج استعلا برافرازد - وت کی کاستعانت پدرویش برد اکر بر فریدون زد؛ از پیش برد لاجرم هر روز از خت فروز انوار سعادت بز وجنات احوال او واضح گردد. و هر ساعت آیت عنایت بر صفحات کائنات لاح باشد - بنابران حضرت خاقان اکر درویش‌رور سعادت‌اتر چون مرئهٌ ثانی از فتح ولایت کیرات معاودت نمودند» زیارت روضه مقدس و تقیل آستان و صندوق اقدس حضرت قطب‌الواصاین خواجه معین‌الدین چشتی فرمودند - و در هروقتی که از پورشپا مراجعت م‌فرمایند. با جانی عزعت م‌کنند» عنان عزیعت بصوب اجیر که روض مقدس آن‌حضرت آنجاست. معطوف می.ازند - درین حين از جناب خاعخانان که مخان‌بابام سرافرازنده و از سرحد جونپور تابولایت گود بایشانت متعلق است» عرضه‌داشت آد که داود م‌دود عاقت‌نامود که وال گور و نگاله است» سر از ره طاعت‌داری و گردن از طرق فرمان برداری برتافته. و روی از طریق وفاق بشیوه قشاق آورده - باوجود آنکه جناب عاضانات از جانب او نکبت خلاف ی‌شید» و آوازةٌ عصیان آن اففان شوم ۳۹ شند» رحسب مکارم اخلاق و حسن اشفاق کال مروت و عنایت لسبت باو بظپور م‌رسانید» لکن نم اکر یضة زاغ ظلت‌سرشت ‏ نی زر طاوس باغ بهشت بهتگام آن بضه پروردلش ۲ ابجیر جنت دهی آرزنش دمی آبشر از چشمةٌ سلسییل شود عاقیت یضه زاغ زاغ دران یضه دم دردمد جبرئل برد رج بیپوده دربان باع ۱۸۳۹ ۱ مقطع با آنک بدر وعم او هيشه با‌گذار و فرمابردار بوده اند» و امثله و احکام را امتتال ی‌نوده‌اند. داد مر‌دود آن قاعده را برانداخت» و آن پاب را مسدود ساخت - قلعهٌ پتنه و حاجی‌پور را که سرحد گور و بتگاله است. مضیوط و محع ساخته» رایت مالفت برافراخت - چون پرتو این معنی بر یر منیر حضرت پادشاه عل گید روشن شده. آتش حبت در خاطر خطیر بنوعی برافروخت که گفتی بشعاة خشم و شرار قهر جهانی خواهدسوخت - رای جپان کشای برتدارك این قضیه مصروف داشت - بت جبانگیی وتف برتابد جران آن را بود کو برشتابد لاجرم و توقف و اهمال فرمانی جمان مطاع بفاذ انجامیذ که جناب خاخانان برسم منقلائی عزعت آن حدود ناید. و تواچیان بولابت روند» و جار رسانند که خوانين که در پورب جایگیر دارند. مثل جناب مد قل‌خان برلاس و مدقی‌اخان و خان‌عالم و منون‌خان قاتشال و باباخان قاقشال و وزیرخان و شاهخان جلاثر همراه نواب شاراله شده, متوجه دفع افنانان مخالف شوند - و باق خوانین و سلاطین نامدار از ولایت مالوه مشل حدم ادخان و مره احدخان کولای و خالدین‌خان و اعتمادخان وغیره بدارالافة آگره حاضر شده» متوجه کردند - و جناب لشکرخان میرخشی و راجهٌ راجبا راجه تودرمل نیز متوجه شده. عرض لشکرها کنند - و بندگان حضرت خاقان اکر ظفراثر بسرعت هرچه مام‌تر بطالع سعد و فال تکو جبت استیصال افنانان ینام‌ونشات بارخ سلخ صفر سنة اثتی و مانين و تسماية بعزم پورش آن ولات در وقتی کر آتاب عالتاب سایه در برج سرطان الداخته‌بوده و از شدت حرارت بسیط زمین بساط ۲ تشین ی‌فود» و نگ دریا در رات موج چون ستاره در درجات ارج از تاب آتاب در آتش افتاده. و یاقوت تارخ قندهاری ۱ ۱۹۰ ذر صم کان از حرارت هوا ی‌گداخت؛ و سذگ رد بزه را در قعر آب تایش خورشید لمل مذاب ی‌ساخت» نبضت نود - پیت بگرمگاه بدست ار یفگنی باقوت چنان گداخته کردد که نقره اندر کاه و جناب شپاب‌الدین‌احدخان را محافظت دارالْلافةٌ آ کره که مقر بلطت است؛ مقرر داشتند و حضرت خاقان اکبر و شاهزادهای عالیان و حرمبای بلقیس‌مکان در کشتیبا نشسته متوجه شدند - و دریای در تصر آی روان شده و مامی در برج آی منزل ساخته - نظم شد اندر کشتی آت. ساه رن بر چو خورشید درخشان در دو اپچتکر چو مه در بیج آی کیره شستلیان وواری: کنردنت. کی ,را ساخل شبه و شرادها اشکر کرفت‌ند بکبهتی راه دریا بر کرقاب‌ند شده ‏ ر مکی وین روان» رکایش آب و بادش تازیانه #صبرگستی اوه ده بزودش . بازوی دریا ان . تست کشده بمد چند روزی که قریب ممالکپور رسیدنده پشکال بنوعی شد که ابر سراپردة ساه در فضای عا علوی کشید» وتق نیل بر دخ روشنان گردون پوشیده» و برق میان ار تبره چون قاروره تفاطان شعپا ی‌سوخت» و رعد بائین نای رون خروش و غلثله در گند گردون م‌انداخت و طنیان باران دران مرتبه شد ۱۹۱۰ مقطع گویا کی هفت دریا را دران سرداده‌است؛ پا طرفان توح یکبار دیگر سر در جپان اد بیت ز بارات جبان سر سر شد چنات که شد غرق طرنات نوح ادرات القصه حضرت خاقان اکر چون به بنارس رسیدند» شاهزادها و حرمبا را از کشتی‌ها در اواخر دیع الاول سنة مذکوره بر آورده. مجانب جونپور روان ساخته و بتقس فیس در چپبادم دیع اثای از سرای‌وی که قریب جونپور است» عزیعت پتنه و حاجی‌پور فرمودند - چون (به) ترمبانی که ملنقای آب سروار و گنگ است» رسیدند. دران روز قریب سی کشتی بعضی از پادشاه و ببضی از شکریان غرق شد. و دو چیَهٌ پادشاهی و بعضی از اسباب مر‌دم در آب رفت - در قصبه منير يك روز لوقف مودند و دران روز مزا غاث ۶ تِ- ۸ الدین عل آخوند را از جانب خود بطواف شیخ یحبی منیری» قسدس سرهه فرستادند. و میلفی دادند که درایجا پارباب اسحفاق رساند - و در شازردم باردوی ظفرقرین رسیده» جناب خان_خانان و باق خوانين و سلاطین منقلای لشکر فیروزی‌اثر بشرف بساطبوسی مشرف گشتند» و رایات خاقان اکر بذروة ایوان کیوان رسید و پرتو اوار رافت و عاطفت از آفتاب جین متینش برساحت امید خوانین و سلاطین تافت -و چرن داود مر‌دود خبر وصول رایات فرقدسای و اعلام سپهرآرای شند. زمام اختیار و اقتدار از دست داده سراسیمه کشت - جناب خانعا/ و جمعی ار دلاوران نهنگ‌آسا از آب گذشته. حاجی‌پور درآمده. شهر را بارخ نوزدم شهر مذکور بحيطة تصرف درآوردند - و چرن این خبر بداود م‌دود رسید ک در قلعة پتنه متحصن بود. از قلعة که ناه و آرام‌گه خود ساخته بود: تارخ قندهاری 1۹۲ قطعه هچون کشف عدو" ترا پوست شد حصار چوت کرم پله خصم ترا جامه شد کفن بامل شال چه تاب آررد چراغ با فولب: مان سه. بسن زقن. وشن ذر شب پیسم شهر مذکور که از شراب بخودی مدهوش گشته بود» یعضی از ام‌ای او مصلحت دیده, دران حالت او را در کشتی انداخته» بزبات حال می‌گفتند : تو ببدار و خصم ترا رده خواب و هشیار و دخواه مست و خراب فرار بر قرار اختبار کرد - بگریخت چنان که رویه از شیر گوجردروازه را کشاده. فلبای نای و بعض خزائن را پیش انداخته نادیده ز دور برق شیر آب ی‌ناموسی و خاك ادبار بر فرق روزگار خود رخته. رو بگریز نماد افتانان که در پتنه بودند. از راه دریا و خشک برون رفه. جعی کثیری بر سر کشتنها وم آورده. هرکس را که قوت پشتر بوده آن دیگر را در -آب انداخته, پر سرکشتی‌ها غریق حر فنا شدند و آنما که در راه خشکی راه گریز نا از غابت دهشت خود را در جنگل و دریاها -انداخته فائی شدند. و در آب پن‌پن که پل بسته بردند. از گذشتن قبلان و موم افانان شکسته, راه عسدم پیش گرفنند - لت ز اعال د کار ایشان خراب گبی جای در آ تش و که در آب ار و طنطنة حضرت پادشاه محر و بر خالفان يکبارگي فرار غوده ویران: ِ- وم سا و ۰ ۰ شدند. و از پردة غب لطيفةٌ «وما الشصر الا من عند اله» پیدا آمد» و اختر ظفر از مشرق مراد تابان شد - چون فتح قلعة پتنه نز شد» و بندگان حضرت خاقان اکر عالم کیر تفس نفیس ابلفار کرده» تا پدریاپور تشریف قدوم ارزای فرمودند. کوجرخان که یکی از سرداران نامی او بود. خبردار شده. فرار اختیار کرده روی بگریز نماد - مجنون‌خان قافشال و اقوام و بعضی از دلاوران خود را بگوجرخان و جاعت او رسانیده. از پیش دریای خوخوار و از عتب تیغبای صاعقه کردار ددی خود را دریا زده. موازی سصد چرارصد کس غرق هلاك شدند - خوائن و عساکر منصوره فبلان نامی داود را با سیصد زمجید فیل دیگر گرفته, م‌تبه مرتبه پنظر اشرف رسانیدند - و لشکرخان و صادق‌خان را بطلب خوانین عال‌مقدار و ام‌ای نامدار به پتنه فرستادند - بعد از چپار روز در غیاث‌پور خوانن رسیده, شرائط تبنیت ای آوردند - و ولایت پتنه و بهار تا حد گور و بکاله را جناب خانضانان عنایت فرمودند - و جناب بقلم تانده که پای لخت بنکاله است. اقامت کرده - و خحطه حاجی‌پور را جناب تمد قل‌عان پرلاسي جایگیر کردند - چون بعضی ازان ولابت بتحت تصرف بنسدگان حضرت درآمدم همه را مجایگیر خوانین و سلاطین مقر داشتند - و ولابت پورب و کور و بنگاله که طریق استخلاص آن بر سلاطتن جبان بسته‌بود. » نیروی دولت قاهره کشاد کگشت. و در قضه افتدار بندگات درگاه درآمده» در حرم ملك افزود - قطعه که عقل را بود اینجا ال طنازی بسط خاك چه باشد که تو بدان نازی یا علك زمین مشست تیارم گفت تون اور دز تا ك در آو می‌نازد ۱۹۳ مقطع مبشر اقبال نود شارت رساند که دیروز از غلغاة گورکة قیامت تاریخ قندهاری ۱۹۶ چرن خاطر اثرف بندگان حضرت خاقان اکبر از آن جانب جمم شده وآن ولابت را قسمت مودند. رای آفشاب‌اشراق پرتو اللفات بر استیصال داود م‌دود و افنانان عاقت‌ناعمود انداخت» و جناب خاخانان و ممدقل خان برلاس و منون‌خان و باباخان و اشرف‌خان و خان‌عال و جمعی از خوانین و سلاطین نای را مقرر فرمودند که ولایت مذکور را ضبط شایند» ایند - خواین عزیت نموده. باطراف آن ولابت و در طلب او نز سعی یط شدند - و جناب مظفرخان و بعضی از خوانین دا بپای قلعةٌ رهتاس فرستادند که قلمه را گرفته بفرحت‌خان سپارند و صادق‌خان را جر گذرانیدن فلان و اسیاب پونات تمین فرمودند - و در محسل گذراندن فلات. دو زیجیر فیل نامی که از داد گرفته بودند» در آب غرق شده - خان مذکور بلقصیر موسوم شده» بشرف کورنش تتوالست رسید - و حک شد که تا ده زنجیر فیل چنان از جنگل نگیرد» بدرگاه معل ناید - و جونپور را بهام خالصهٌ شریفه ساخته" به میرزا ميرك اطلتب رضوی خان مبردند - و میرزاده عل‌خات و شاه‌غازی ان و جاعنی از سلاطبن را پکومك مهار مین کردند - چوت مممات علکت گور و بنگاله بر وفق ارادت بندگات دولت‌خواه سرانجام یافت» عنان مراجعت خطةٌ جونپور امطاف داده, بتارخخ پنجم جمادی الاول سنة مذکوره دران خطةٌ دل‌کشای تزول اجلال فرمودند --چون عنایت حضرت ملك ملك عخش ابواب سلطنت و علکت بر روی دولت حضرت خاقات ابر کشاد. و زمام مپام جبان‌بانی یه ارادت آن حضرت داد و آفناب سعادت شبنشاهی را بدرجة عالل ظل‌البی رسانید؛ و سایعبان دولت ظسل اللبی را از ذروة فك اعل گذرانده : قطعه ماوك ماضیه را پیش ازن ستارةٌ فتح مات سعادت رآمدی که گاه ۱۹۰ مقطع طلوع مت از سایه‌بان ظل ال و ليك اکنون هردم صد آقتاب ظفر لاجرم هر طرف کر روی آورد. قح و ظفر استقبال عوده, و مر جانب 5 عزیعت فرموده» دولت و ععادت ملازم رکاب ظفر انتساب شد - ات ۱ بر هر طرف ه چشم نبی» جلوة طفر وز مر طرف که کوش کننی: مژدة امایت مبشران باطراف مالك هندوستان و کیرات روان فرموده, اخبار سعادت آثار رسانیدند - درین وقت جناب علامة العبای قاضی نظام‌خان بدخشی کر از کاپل آمده» شرف ملازمت مشرف گردید - و حضرت خاقان اکر عنایات یی غایات ظاهر فرموده» کر شعشیر مطلا و پنجهزار روبیه لد انمام فرمودند؛ و التفات پسیار ظاهر کرده نوازش عمودنده و نصب پروانجی‌گری که از معظیات امور مگ است» مزرید عنایت شده - و زبات حال جناب شارّالیه باس ست مقر تم است : مت ایرد چو شصح روی وی اف‌روخت در ازل بر ما رقم عنصب ‏ پروانگی کید و حضرت خاقان اکر ظفراثر بارخ #م جمادی اشای ات دولت و سعادت از جونپور بصوب سریر ساطنت و ستقر خلافت معطوف گردانیده» از راه لکهنق و قتوج متوجه شده؛ بدار الاك دهل بتارخ ۲۷ شهر رجب منهٌ مذ کوره تزول فرمودند - و عزم زیارات منارات اکابر ماضیه را قسلهٌ مرادات دانسته, بصدق نیت و صفای عقیدت از روحانیت ایشا استمداد موده. از روی نیاز و اخلاص عزارات ایشان و والد بزرگوار اعنی حضر ت جنتآشیای لشریف فرمود (ند) و صلات و صدقات لسبت بارباب ۱۰ تارخ قندهاری ۱۹۹ . حاجات مبذول داشتند - و درین حین جناب خشی‌اللکی مرزا غیاث‌الدین علی الب بآصف خان که بهمراهی جناب مرزا کوکه و اتکبا بعرض لشکر کجرات مقرر شده‌بود» پابوسی بندگان حضرت خاقان اکبر معزز شد» و منصب ید عرضی ‏ عزید میرخشی‌گری او شده, از اقرات و امشال از گردید - و در هان جلس بکربند خاص و دوات و قل طلاه م‌صع مشرف گردید - و در تاریخ اوائل شعبان از داراالك حضرت (دهل) رایت عزعت بصوب اجیر برافراشتند - و در ای راه اجیر اکر ایام مائل بصید و شکار بودند - و شکارکنان آن راه را پیموده؛ مبازل را سه چبار کروه قرار داده‌بودند - و م‌زا کوک اللقب مخان‌اعظم از کجرات آمده. دولت تلو مین ؟ سرا فا کشت - و بعضی از خرانین که در کجرات تعین بودند. پابوسی شتافتند» و بنایت د‌غایت وازش ياقتسند - و حسین‌قل‌خان اللقب نخان‌جبان ک حا لاهور بود؛ نبز دولت پای‌بوسی شرف کشت - و بر عادت میده و طریق پسندیده که هگام پررش و مراجمت نودت زیارت حضرت قطب الواصلین خواجه معین‌الدین چشتی» قدس سره» می‌فرماینده و از همم عالیه و دوح متعالیهٌ ایشان استمداد می‌شایند» درین م‌تیه نیز چند روز از صح تاشام به نیاز مام ملازم شاهباز طریقت و صاحب راز عالم حقیقت شدند و از ضبیر خورشیدت‌ار امتفاضة جعیت و الاس اتفات ی‌فرمودند- و در یج مانب که بزیارت شرف ی‌شونده غایت خضوع و کال خشوع بنوعی ظاهر ی ساژند که هرکه آن اخلاص و نیاز مشاهده کنند؛ ی اختبار او را بران حالت رقت می‌آید چون خاطر همایون از استمداد حضرت قطب الاولیا جمع ساخت؛ یر جپاگر قصد نبضت و عزعت حرکت موب داز ساره ۲ ره فرمود -شپباز فتح و ظفر جبان ذیر شیر گرفته. و همای دولت مایت ۳ سای سعادت و اقبال ب عالیان مبسوط ساخت - رکاب نصرت‌انتساب ۱۹۷ مقطع جانب مر‌کز داره سلطنت و مستقر سریر خلافت (و) ساطنت روان شد - و مو کب همایون بارخ سلخ رمضان البارك سنةٌ ۹۸۲ در خانهةٌ عز و شرف نزول فرمود - مخت و خت بدوات و سعادت آن حضرت استقرار یافته و آفتاب عنایت از کوهر افسر عالافروز او بر همه جبانیان تافته - دعای دولت حضرت پادشاه ظل له عرصهٌ عام از فروغ رای ظلی زدای رون باد ! و ساحت امید پنی آدم از تسیم نایم عنایت کیتی‌ستانی رشك‌افزای اطراف کش باد! و آاب سلطت و نامداری اين پادشاه عالجاء اعنی خافان اکر ذده‌پرود از افق عزت و کام گاری طالع باد ! و پر حشمت و بخت‌یاری پیوسته بر سپهر جلالت و شهریاری لامع باد پالنبی و آله الاجاد ! ذ لور واقعه و حادثة وبا و طاعون و قحط که در گجرات واقع شده در افتتاح این سال, و پیان مسخر شدن قلعة بکر و توبع علل سبیل الاجاز و الامال در اوائل سنةٌ ائنی و مانین و تسعاة اثوار عدالت حضرت خاقان اکبر از افق عنایت و م‌حت طالع کته رای عالم افروز چنان اقتضا مود که در هر ولایت و پرکنه از مالك مروسه يك کرور تتکن را اراضی جدا موده؛ دم صاحب وقوف را کروری تعین نموده, و همراه آن کار کن و فوطه‌دار کرده» ارسال فرمایند که بای قری و مواضع مروع و نانزروع آن ولابت ق برگنه رسیده؛ حدود آن را چك بسته» و رقة آن را مساحت کرده» زمین صالح زراعت را بز ضیط در آورد؛ شرط آن که سه سال اين اراضی که صلاحبت زراعت داشته» بعام مزروع شود؛ و در باب تکثیر زراعت -عی بلیغ جای آورد- و چون محصولات دیع و خریف برسد؛ فصل بفصل واجبی هر يك را عل حده برسییل عدالت و راستی ضیط عوده. نابود را ملاحظه تار.عخ فندهاری ۱۹۸ کرده" واملاك ایه پنام متصرفان مثبت شود تا معلوم شود که در هر ولابت و برگنه کدام اراضی از امه است و کدام از رعایا, که حقیقت حال آن ولایت و پرگنه ظاهر گردد؛ و از قوی بر ضعیف حیف و عدی رود - چون برن موجب ددتری مکل گشت؛ و قافون مال وجهات ولایت مقرر شده آمه واجی آن باشد» خالصة شرینه دانسته. خران عاسه آنت کروریات. و ءاملان ربانند - رای صواب‌عای حضرت خاقان اکبر رعیت‌پرود چات اقتضا کرد که اين قاعده و قانون را بر وجهی موکد کردانند که بسبب تبسدیل زمان و تغیر دور ات و حدوث وقائع و وقوع حوادث هیچ آفریده طریق خلاف تتواد پیمود. و از سرحد جونیور و بنارس نا آب یلاب و مان و لاهور تمای مالصهٌ شریفه منسوب شد. و جایگیر بالکل برطرف شده. خوانن و سلاطین و باق شکری واکار واصاغر را ماهیانه فراخور حال مشخص شده» داغ اسپ مایند» و براق خود را بنظر خشیان عظام در آورده» اسپ را بداغ رسانند» و براق را دیده, ماهیانه مقرر کرده, از خزانه عامه ماه ماه صاحب‌جعان خزانهٌ عامه بلا انکسار رساند - بعد ازات خشیان عظام هر سال یکنوت و در هر بورش کّ رایات نصرت‌آبات عرفت. نمایده اسپ و راق.را 6 فام ایفانب. در دفاثر بت پساهد: تقحس نمایند - و باید که لشکری اسپ و براق 5 بنظر در آمده" نفروشند و بکسی نه تخشمند - و بخشمیان هر سال دفتر را بمرض رسانند که حقیقت حال معلوم شود - و همدرین سال بلةٌ طاعون و وبا و قحط در ولایت کجرات حادث شد - حکنا حدوث این حادثه را نتیجهٌ عفونت آب‌وهوا داسته اند» واهل" حقالق تبعهً ذمام افسال و باع اعبال عباد شمرده, چنانچه در مثئوی ملای روم آمده : لیس از زنا افتد و با اندر جات قحط آرد در جبان منع زکات 1۹۹ مقطع لاجرم بواسطةٌ ک‌نرت مردم هر جای و ازدحام خسلائق هر گونه افعال ناشایسته که در وجود ی‌آمد» عقيدة اهل حقائق قق شده» بل آف سرایت کرده» سحاب منت و شرار نار تکیت دران دیار اشتعال بافن»- صرصر وائب حدثان نبال آمال پی و جوات آن ولایت را از يخ و "ین برکند -و ان سه چشم کجراق را چرن آموان صحرای تبت دل از غم هردم خون گشت - و در پنجم شش ماه این وبا و بلا امتداد یافت -و چون در مدت مدید خلائّق آن بلیه شده بودند. و از کسی شنیده» عاجز و متحیر فروماندند - و بسیاری از قاق و اضطراب باطراف پرون رفتند و جلای وطن اختیار کردند و طنیان آن مرب رسید که میگویند در هر روزی صد ارابه مرده بار کرده؛ از احدآباد پرون در مذاکیا می‌انداخت‌ند, و خالك بر ایشان ی‌انپ‌اشتده و از با ک در تابوت و چبارپائیپا نهاده ی‌بردند و دفرس میکردند - و غلانی روی نوده که یی شبه سپهر برین از بام تا شام بقرصی قناعت کرده» آن را نیز از نظر کرستگان پردة ار ی‌پوشید - و از خورشید هر شب گرده برآورده؛ از چشم مردم نان ی‌داشت - پر گوشه جانی بنانی میدادد و کسی التفات ینکرد - و مرطرف شریفی برغیفی ‏ میفرو ختسند و کسی_ نمیخرید - اموات را جز باس جوع کفن نرسید -و از ی قوق و ی قوتی حفر بر مسر تگر دید - و صعوبت ایس حادثه و شدت ان پلیه در سرکار بان و سرکاد برچ و پرودره و سای ولایت کجرات همین طریمه بود- و دزین اشنا تحطی عظیم شد» چناچه قیمت یک غه بصد و پیست تک سیاه 5 شش دوه باشده رسید - و کاه اسپ و شنر و علیق المواب خود یافت نمی شد - ازن سب بوسترای درخت را کوفته و رم کرده در آب نهاده مار پایان میداداد - بنارین ازین حادة جانکاه عرفرسای خرایی تمام بگیرات ۱ راه یافت - هدرن سال حبن توجه رایات عالیات مانب پوروب و کنن مر بکاند. کر جرع: انقسال افشان عرجه. قدله غن امه که ساطالنک مود ک وال قلٌ بکر و بعضی از ولایت سند بود بتاریخ دوع صفر ائنی و مانین و تسماية فوت کرد و حب‌عل‌خات ولد مرحوعی میرخلیفه کر سامتاً درن دودباری عال‌شان نسبت وکالت داشته» قبل ازین بدو سال ولایت مند نامرد او شده‌بوده در واحي قل پکرنشسته» کلید قلمه را که از طلا ساخته‌انده بدرگاه معیی فرستاده - پنارین سیادت‌آیی گیسوخان بکاول یکی را محافظت و کوتوال قاعٌ بکر مین فرموده» فرستاده‌شد - گیسوخان را محب‌عل‌خان مانع آمده» کاد جدال کشیده - درحین جدال کیسوخان خود را بکشتی انداخته - بتاریخ هشم جادی الشانی سنه مذکوره مردم قلحه باو متفق شده او را باندروت قلسعه پرده - امال محافظت قلمه مشفول است - و عرض‌داشت گسوخات درگاه عام پناه آمد که اد ک چنین قلمٌ که کشودت آن بر سلاطین جبان شکل بود چائید البی وین توجه بندگات حضرت پادشاهمی بط تصرف در آمد - مشر آمال وید اقبال داد؛ و دست تائید عفاتیح ظفر و نصرت کشاد- قطعه رخ اقبال شد خرم. لب آمال شد خندات ۲ فتوحات ملك صد نوع» و فتح شاه صد چندان حصاری تج شد» در حکمی چوت قلةً خر برفعت برتر از گردون؛ و در سختی چوصد سندان و در حل که ندگان حضرت خاقان اکبر در خطدٌ جونپور آشریف داشتند» جناب خواجه‌جبان که رکی اعظم این سلسلة عظیم الشان بود» از عقب اردوی ظفرقرین رفته» بدولت پای پوس بندگان حضرت مشرف شد - ناگاه از قضاء البی پای او را آسیبی رسد - و چون حضرت خاقان اکر از جونود یوم نزن ۱۲۰۱ مقطع پدارالافه توجه نودند - از اردوی ظف‌رقرین نصرت‌آئن جدا شده» و در خطهٌ لکهنو قرار گرفته» ععاله مشفول شد - روز پروز آن ام اشتداد پیدا کرده - در اوائل شهر شعبان سنهٌ مذکوره ازین عال ناپائدار مان قرار اتقال مود رون عفن او رز با برور آووادنلت دعای حضرت پادشاه امداد فترحات غیی و امسداد فوضات لاریبی بایام دولت روزافزون این پادشاه ج‌جاه والادستگاه اعنی حضرت خاقان ا کر متصل؛ و عوارض آفات و طوارق مافات از ساحت وجود این پادشاه منقطع و متفصل باد ! ذکر رفتن جان‌خانان و جنکت کردن داژد. و انبزام یافتن آس حذول س‌دود. بعد ازان صلح کردن و وفائع که روی عود چون داود بعد از گریختن از پتنه از بکاله نیز گذفته» خود را بولایت ادیسه و کتك بنارس رسانید, آن قلمه را حک کرده - جناب خاخانان همت بتدارك آن مهم مصروف داشته. خوانین و سلاطین و باق سپاهبان که جمراهی او مقرر بودند. متوجه آن حدود شدند - داد فقللةٌ کتك بنارس را ناه و آرام خود ساخت - و جناب خانضاان چرن بطرف داد روات شد. لشکریان را که به پیکان مه از چرخ زر آورند فرمود که عر لشکر کروه بکروه از خار و خاشاك خال ساختند» و از راه شش از پشه شیر آورند های سخت و بشه‌های بودرخت گذفته بدان دبار رسیدند - داود در مقام مقا بله و اه آمیه در بیستم شهر ذی‌قعدة ارام ستهٌ ٩۸۲‏ چند هزار سوار نامدار نزه گذار قریب دو کروه صف جنگ برآراست - و ازان طرف مالفان میمنه و مسره اه فلان جنگی هر يك بضخامت کوه تقبل در پیش لقنو تاریخ قندهاری ۳۰۳ پیت به شت زنده فلان بر نسته ناولكاندازان چو عفرتان آ تثبار بر تلبای خاکستر درین روز سپاه ظف_رنشان بعظمتی روان شد ک از رماح نبزه‌داران پر صحن صحرا پیشه‌ها عیان بود. و از عکس تسخ خرن‌شان روی هوا پر (از) شباب درخشان می‌عود-و سپاه افنان چون ذرات هرا بسیا و بسان قافتا : ینت سپاهی چو فیلان آشفته مست هه نیزه و تیغ و خنجر بدست در برابر آمدند - و هر دو لشکر چون دو کوه بولاد صف کشیدند» و چون حر اخضر از باد صرصر در تموج آمدند - فضای لشکرگاه از جوشن و زره دار آهن شد, و هرای رزمگاه از برق تیغ و صاعقَة سنان آ شین گشت . و آن دو شکر قیامت‌ار درم آمبختد, و به نبزه و ششیر بام برآویختند - جوانان در معرکد شجاعتی نودند که روان رستم دستان بر جان ايشان آفرین کرد - بعضی ز تاض ورین رات پیت پنوك سنان و به تبر خدنگ ربودند از روی خورشید رنگ و دران, معرک خان‌عا بقتل رسید. و لشکرخان زخسم‌دار شد, و از میدان برآمده؛ پمد از ده دوازده روز دیگر فوت کرد و از جانب مخالفان گجر ( گوجر) خان که از ام‌ای نی او بود» ب2تل رسید - و از صدمات حلات نرديك بود که افنانان گوی ظفر جوگان نصرت حال‌گاه مقصود رسانند - و جمی را رانده. زی کرده, باخود تصور کردند که فتح کردند - درین حال جناب خان خانان 5 قول بوجود او اراسته بود. درمیان میدان تتبا ماندهء کارهای مر‌دانه موده تا پنج و شش زخم بر سر و روی و دست او رسیده» جنگ کرده" پای ثبات افشرده - در اثشای داروگیر آواز نفیر بشارت آمد. و جمعی که پریشان و سرگردان شده بودند» خود را بقول رسانده آوازة فتح درانداختند - و پر اطراف معرک خرن چون جوی سیحون و جیحون روان شد -و داود اففان بگان آنکه فل بسیار داشت, و خود را مخیال محال مرد نبرد ی‌بنداشت» چون ظبور لشکر منصور معاینه دند. رخسارة امد او ده و چشم افتاثات خیره ماند - داود هر چند خواست که افنانان را نگاه دارد» تتوانست - بضرورت هزعت کرد. و از چنگ عقاب گریران شد - و بسیاری از جانین کشته و خسته شدند - و آقاب دولت قح از اوج ساطنت لامع شد» و ماه رایت لصرت از مطلع سعادت طالع کشت - داد فرار نموده, در قلمةٌ کتك بنارس خود را مضبوط کرد - عان‌خانان او خوانين بأجعمم محاصرة قلسعه قبام مودند - داد از کرده شمان شده بود - فاما در موافقت متردد و از مخالفت متوم بود - خان‌خانان قاصد پیش او فرستاده» مرحتی که ازين خاندان همایون شامل حال بدر و عم او شده بود: باد فسرمود که درین کار چشم عقل تگاه پاید کرد که مآل مالفت تکجا خواهدرسد - واکر موافقت نموده پیش آد» او را گرای داشته» بعضی از #لکت برو سل باشد - داد دانست که درد نکت او را جز طیب لطف خان‌خانان دوا نخواهدکرد. خائل وم از خود دور کرده؛ بو-ائل عتل مسك نموده. ایلچی فرستاده : _ع ک از مرن گام چوت کال کرم بندگان حضرت خحاقان اکبر بدرم را احتر ام مر فرموده بوده من نیز سر بر جادة دی عم جناب خاضانان سخنان نصاج آمبز بیغام داد اظبار فرمود و گشت: ۳ گذشه آ ره در پردة غیب بود» بظپور آمده - اکنون از گذشته گذشتم راهطا حانت»ت ۳۰۳ مقطع تارخ قندهاری ۲۰۶ اکرآن فرزند آند. از پدر خود عزیزتر باشد -و یی اندیشه متوجه گردد» تا غبار وحشت از این مصادمت برخیزد» - و ایلچی را رخصت معاودت فرمود - داوّد ر شوه ناه گران آمده - خانخانان داود را عزید عنات امتاز فرموده. 4 2 و گید ج س يد تخلعت و گر شیر فت سرافراز گردانید تِ بت آن کرد پا وی از کرم و لعف و مرحت کار پار با چمن و برستات نکرد ادیسه و کتك بنارس را به داد دادم پشکشم‌ای لانق گرفته. وداع فرمود - در حبنی کر خاخانان موجه داد برد اولاد جلال‌الدین سور و بعضی از اففانان و راجةٌ کورکات جعیت کرده - مجنون خات قاقتبال که د گورکات بود. برآورده بگور و تانده آمده- و خالفان نز پگور آمده. قلمة ۳ را متصرف شدند و بعضی ازان ملات را تاراج کردند؛ ختاآمسنن خانخانان توقف کردند - معن‌خان و منون‌خان و برادران در تانده زئسته. محافظت شهر قیام مودند - چون خر مراجعت خان‌خانان شوع بافت» آت طاغیان ی نام و شان فرار نموده, یکلا و کوه‌بای‌ای گور و پنگاله درآمدند - جناب خانضانان در دهم صفر ستة ٩۸۳‏ در خطة تانده تزول کرده - در همان وقت جند افنان که یک از عموزادهای داود بود» در ولایت مار آمده» و جعیت بسیار گرد آورده, آن ولات را قابض شده-و جناب خانضانان چند روزی که در تانده ماندند. مخاطر ایشان و پعضی از خوانین که بهمراهی ایشان مقرر شده‌بودند» رسد و اتفاق کرده ک گور را که آن طرف آب راقع شده و عبارات عال دارد؛ آبادان سازد - ازین سبب جیم مردم را از تانده کرچانده, بآن طرف آب پگور برد. و گور را پای‌تضت بکاله ساخت -و جمعی از خوانین و ملاطن و شکربات که هسراه او ۳۰۵ مقطع و مر ۸ محر بودند. بسیب اختلاف هوا غلط گفم موجب فرمود «یفسعل الّه ما یشاءه ماج از منهاج استقامی احراف یافته حیات اکثر از خوانین و تشکریان مش اشرف خان و معين خان و حاجی‌خان سیستانی وغیره منقضی شد - و جناب خاخانان را نیز عارضةه صعب طاری شده در و زدم شهر رجب سنا مذکوره رخت بعالم دیگر کشید. و ازین دار غرور نزل سرور رحلت کرد - و ۵ در اواخر این سال میرزا کوکه را حضرت خاقانت اکبر از نظر اعتبار اداختی ولات امدآیاد را خالصة شرینه منوب کردند - غرض آزین قضیه آنک سایقاً شرف عرض یافته بود ک جوت. سرکار گجرات: وت عن الافات. در تحت تصرف حضرت پادشاه جر‌جاه والادستگاه درامد جیع آن ولابت را مجانگیر اتکبا مقرر فرمودند» و احدآباد را که پای تخت کجرات است. باو تفویض کردند - و مرزا کوکه نیز دو سه سال یکران مراد در میدان ساطنت جولان داد - اگرچه بسبب تواتر لشکرکشی آن شهر پریشان مانده بوده اما چوت زلف دلران ریشانی او دلکش م نود القصه چوت اعلام ظفریکر مسیرزا عزیز کوکه عرکز ایاات قرار کرفت؛ و همای عاطفت او ظلال م‌جحت بر سر ساکنان آن دیار انداخت بساط معدلت و لصفت پکستر آنید» و روز روز آن ولایت رو بآبادای اد - اين معنی علاوه اسباب تافس و حاسد آت اشرار شد ..... درین ایام که بندگان حضرت خاقان اکبر قرار داد که جیع خوانين و سلاطین و خورد و بزرگ یراق نموده. اسپ بداغ رمانسیده, فراخور حالت و یراق و اسپ او علوفه و ماهبانه و جاثگیر قرار داده حتصرق. موده مرا کوک اژین امن سربناز زده و ابا موده» قول این معنی نکرد - القصه بندگان حضرت خاقان اکسیر پسپب اين افمال تخاطر اشرف ملال راه داده. یکاری ازو رمده‌شده. در اوائل شهر ذی‌حجة سنهٌ مذکوره م‌زا عزیر کوک را یوسف‌وار مقید کردند - و چندگاه محافظت او ۳۰ ار قندهاری ۳۰۹ شیخ ابراهم قیام ی‌نمود - بعد ازان اطلاق فرموده, در کنج انزوا ساکن شده - چون بندگان حضرت خاقان ا کسیر از سرکار پنجاب مراجعت کردند» و بفتح‌آباد سیکری نزول اجلال فرمودند» در شهر شمان سنة ست و شانین و تسماية مزا کوکه از کردار و گفتار خود نادم شده» پپابوسی بندگان حضرت شتافنه بضنایت ی غایت سرافراز گشت - و م درین له ٩۸۳‏ مير محدخان که عم او بود و حام پتن گجرات برد. بسا دیگر اتقال کرد - دعای حضرت پبادتاه ساحت عتبهٌ فلك‌فرسای و مدهٌ معلای مپهرآسای اين پادشاه میامن الطاف ربا ادا حفوظ باده و آفت عین الکال از کال جاه وجلال بعون ملك متعال مصروف ! ذ کر آمدرس نواب سلیمان شاه مر‌زا از ولایت بدخشاری., و استقبال مود حضرت خاقان اکر سلیمان مکان چرن واب سلیانم‌زا که سالبای بسیار در ولابت دخشان و حدود حصار شادمان و دوز و بنلان سلطنت و حکومت می‌کرد» و بآئین ملوك ترك و پادشاهان چفتای عل بر ی‌افسراشت. و بسبب قرابت که با حضرت خاقان اکر مر‌حت کر دارده واسطهة مخالفت میرزا شادرخ کر نبیر اوست. و رعیت و سیاهی دخشان میل جانب او نعودند» دران ماك مجال‌آو قف محال دازسته, روی امسید بدرگاه سلاطین پناه آورد - و چون سلیان‌زا به کنار نلاب ک ادا در آمدن هند اس رسید و عریضه د گاه فرستاد. حضرت خاقان اکسسر الفات فرموده, خواجه آغاجان خزاجی پشکش و راجه بگوات داس بروانجی را پرسم استقبال فرستاد و فرمان داد که در هر ولابت که رسد شرائط خدمت ای آورن - یات این مخ آنست که سلمان‌شاه‌م‌زا معمر شده, و در ولابت ۲۰۷ مقطع پدخشان سلطنت میکرد - و کورچ م‌زا ضعیفةٌ عاقله بود» و سلسله او را رواج و روثق میداد - تا آنی اجل آن بساط را در وردنده؛ یگم شاه برحت حق واصل شد - بعد از فوت بیسگم شاهرخ‌م‌زا بدلالت و ارشاد جعی از مپاهیان با پفروغ رای خود عزم خالفت در کلان جزم کرد» و از قلته قتدوز جانب کولاب آمده" و ععاونت و مدد بعضی از سپاهیان و کلان‌تران قبائل لشکر همم آورده» قصد سریر سلطنت ولایت دخشان کرد؛ و ام جاددات و دلاورآن بلاد. .و دیار اد سرن. عسار همان تا مرسد کین در حت: تضرق آورده - م‌زا سلهان مضطرب و حیران و مضطر و سرگردان گذشت و چاره جز آن ندانست که علکت را وداع کن-د و شاهرخ‌م‌زا ثواب مر‌زاسلمان را وداع کرده» از ولایت بدخشان بیرون کرد - و از راه کابل متوجه هندوستان که پناء اهل عام و امیسدگاه پادشاهان معظم است» شد - ٍب رمی پیش آمد که از سختی آن پینداختی پنجه شیر محارب و شامرخم‌زا را ی مانع و ازع سریر سلطت بدخشات و مام ولابت کوهستان در قض اقتدار قرار کرفت- و نواب سلیانم‌زا پدرگاه سلطان السلاطین بتارخ دوازدم رجب سنه ثلاث و عانین و لسعاية رسید - و دران زمان که بقصه متوره که پانزده کروه از فتح‌آباد سیکری است؛ آمد؛ حضرت خاقان زمای بعضی از خوانین عظام و مدم اعیات را پشواز فرستاده» نیت قدوم شریف گفتند - حضرت خافان اکسبر مرت کستر نیز از قتح‌آباد سکری تاسه چرار کروه راه پیش رفتند - و اين سه چپار کروه را دو رویه از فیلات یراق پوشيدة چوکندی‌دار و چیتبای زرین قلادة بوشش تمل و زرلفت فرنگ مثل خبایان ضفه. آراستتند» چنانگ رت امیر خسرو فرموده‌اند : گشت صف آراسته تا چند میل ز انبوهی آدی و اسپ و فل شاه پرویش چو نظر کرد چست ۴ رم ف‌رو جست ز مخت اد دید درا آئله خود را درست کرد بآغرش تن ارجمند داشت بآغوش خودش تا دیر یر نشد» چون شود از عر سیر ؟ برسش از اندازه و غابت گذشت بت لوازش و مایت کافت از در دیگر من آشاز گشت قنل ز گنجین سر باز گشت بندگان حضرت خاقان اکبر نواب سلمانم‌زا ادن آغوش امربان کشیده. پرسش بسیار مودند - و شاهزادها(ی) عالیان را در جلس آورده. نواب مرزا تعظیم شاهزادها موده* از کال عطوفت و مهربانی در آغوش گرفنهه پر سر و روی ايشان برسه کرد و آن حضرت از احوال و اوضاع مزا استقسار موده؛ اظبار حبت و دوستی و اتحاد فرمودند - و دران روز طوی رتیب موده‌بودند 6 خوان‌سالاران آسان در مشاهده و نظاره آرن آعجب پسیار مودند - و خوانهای طلای م‌صح و طقبا و کاسپای بزرگ از طلا و چینی فنفوری از عدد و م زیادت از آ مه شم تقریر و رقم حصریر نقش پذیر شود. عمجلس شریف در آوردند - و بعد از فراغ از مجلس در کال اعزاز و اکرام بوثاق که قرار داده‌بودند. تشریف بردند - و سلهان مرزا هفته يك وبت و دو وبت عجلس اعل آمده. بوثاق خود ی‌رفتند - تا آنکر بصد از چندگاه بعضی از خوانین عظام سخن مزا را که استدعای زیارت مك معظمه دارند. بعرض رساندند. و آن حضرت بنابر ملس مزا رخصت مکه معظمه و مدینة مکرمه موده» از راه کجرات رفته» بکشتی شسته: در اواخر شهر ذی حچه مه مذ کوره متوجه آن صر ب صواب‌عا ال ۲۹ ۱ تب دای حضرت بادشاه ظلال فر سلطنت همایون و عری معدلت روزافزون بر مفارق اعظم عم و اکارم اولاد آدم مخلد و پاینده باد! و آفتاب عظمت و جلال او را بر سر ان بشدکان ادا تاه داراد ! ذکر بعضی از قضایای ولابت حاجی‌پور و رهوت و مار و فرار مودن جنید و افف‌انان بضرورت و اضطرار بمد از آن که ندگان حضرت خاقان اکبر از سح بهار و بکاله فارغ شدند» و عنان عرعت بپاية سریر خلافت‌مصیر معطرف گردان‌دند, را بگرفتن قاعة روهتاس نامرد کرده. با خوانین دیگر جناب مظفرخان ر انب له مذ کور فرستادند - چند روز خوانين در کرد آن قاسعه نشسته» قاصدی نزد سردار آن قلعه بمادر نام که از جانب داد بود» فر-تاده, او را ای و اقا دعر ریت جر اب عاد کی تا وا رالات وین يکن سیرده.- مادام کر او حک نکند. محالست که این قلمه ده؛ و در امانت خیانت کنم»- و لشکریان منصور دران باب مشورت کردند - نعد مشورت قرار بران یافت که درن صورت چنین قلعه را نحبز آسخیر درآوردن مشکل است؛ و پندگان حضرت خاقان اکر بغایت دوراند - لاجرم چون دست صولت قلمه‌کشا بدامن آن نمی‌رسید و فانده «ترتب نمی‌شده از کرد آن قلعه (باید) برخاست؛ زیرا که آن قلعه ایست حصانت مشپور و عتانت ود از پل‌ندی با چرخ اخضر مسر و از تتدی با برج دو پیکر برایر - درو مرارع که مثونت ساکنان شود؛ پسیار است» و اسیاب و آلات قلعه‌داری در آن بشار - مثنوی یی که بد رد چوت بارة تو گفتی 56 بود از فلك پارة روش خحدا آنریده چنان درونش ز آب و علف چون جنان ۲۰ تاریخ قندهاری ۳۱۰ جناب مظفرخان و خوائن از قلعةٌ روهتاس برخاسته. هر يك جائی رفتند - جناب مشارالیه جانب چوند و سپسرام که از ترابع اوست؛ توجه مود - و آن دو محبل را ضبط و ربط عموده, چندگاه دران رکنات بسر ی‌برد - درین آثا جنید ناامید در ولایت بپار درآمد. و افقانات باو اتفاق کرده» مار را قابض شدند - درین حین مظفر ات را وازش موده و سرافراز ساخته» فرمان حکومت و دارائی سرکار حاجی‌پور از درگاه سل فرستادند - و جناب مشاوّایه از پرگنات مذکوره عازم شده. به پتنه آمد - چون خبر فتنه و فساد جنید و افقانان شیوع بافت. فرمان همایون تفاذ یافت - و جناب مظفرخان با شلیغ و سردار خوانین و سلاطین که بدفع جنسسید و افشانان مقرر شده‌بودند» ترغیب موده» و دریای پن پن را جسر بسته جناب مشارالیه با ملازمانت خود عور سود - وزرخان و بضی از خوانین خلاف نوده. عبور نکردند - چون جناب مظفرخان این واتفاق را ملاحظه کرده» حاجی‌پور که سابقاً با گیر مشارّاله مقرر بوده جاعتی از افقاناف ند اندای کرده» کماشته و شقدار جناب مشاراله را با چندی از ملازسانت 6 در شهر حاجی‌بور بودند؛ بقتل رسانیده» حاجی‌پور را متصرف‌شده بودد - جناب مشاراله از خطه پتنه بکشتی نشسته. متوجه حاجی‌پور شدند - اضانان و جماعتی که بافذانان اتفاق داشتند» بقتل رسانیده» حاجی‌پور درآمدند - و _جناب مظفرخان تماقب کرده - حوال حاجی‌پور که کرهستائیست پر جنسگل» و قلاع پسیار دارد؛ افنانان جعیت کرده, آن را پناه و آرام‌گاه خود ساخته. بسانی )٩(‏ خود را مضبوط کرده بردند - جناب مشارالیه غازم شده متوجه آن جاعت شدند - و در چند مر‌تبه جنگیای دایسرانه واقع شد - چنانچه در يك جنگ چنان شد که جناب مشاراله پا جامة یکتای سوار شده" و تیر در دست گرفته» و سب حائل کرده» متوجه خالعان شده» تیر را پا مخالفان رهانده» ۱۲۱ مقطع کار رستانه کرده» جای خود چون سد اسکندر ایستاده - مصراع گرنه تائید البی باشد, اینباک شود ودرآن اوقات حب‌علی‌خاات و رومی‌خان را با در هزار سوار که از باه سرر اعل رخصت داده» پکومك مهار ناهد شده بود» در پتنه آمدند - و جمی از خوانین و سلاطن شسل تقابت پناهین میر معزاللك و برادر و جناب شجاعت‌خان و جناب مزا عبداقه‌خان که اسپ بداغ نه رسانیده‌بودنده اشان را غضب رده در کشتی انداختند» و انب خان‌خانان فرستاده‌بودند - این جاعت نارسیده خسبر فوت خانضانان رسید - فرمان اعل شرف نفاذ ییافت که ان جاعت را جاشگیر در مار تین موده» بکومك و مدد لشکر مهار مقرر دانند ‏ جناب مظفرخان چون از دفع ما مان حاجی‌پور پرداخته؛ محاجی پور نزول نمود؛ عرب ممادر و جمسی از ملازمان خود را باو هراه ساخته" موازی دو هزار کس از دریای گنل گذشته, مجرد آوازه و توجه لشکر جنید ناامید و افغانان فرار موده» چون بنات‌النعش بریشان شدند - و کسی را خاطر نمی گذشت که جند و افتانان ی جدال و قتال فرار نمایند - جناب شاراله در هشیم ذی قعدة سنة لت و ممانین و تسماية از آب کننگ عبور نوده" با خوانین و سلاطین که همراه بودند» تعاقب کردند - چون عنزل ابراهی‌پور که مقام و منزل افتانان بود» رسدنده اثر نیافتند - درین حين آوازه خان‌جهان و سعیدخان و راجه تودرمل که بکوءك تعین شده بودند» رسید - در همان مبزل توقف بوده - در بیست و چپارم شهر مذکور خان‌جبان و سعیدخان جناب مظفرخات را ملاقات کرده» در غره ذی حجهٌ سنة مذکوره خوانن مذکوره وداع موده متوجه بتگاله شدند - و جذاب مشاژّاله در کوهستان درآمده» و جنگلها طی کرده - از مخالفان نام نمانده برد - بمد ازات مراجمت موده - چون بنوادهخلیل که تارعخ قندهاری ۳۱۲ از پرکنة غیاث‌پور است» دسیدده فرمان اعلی بتاریخ غره شهر صفر سنة ٩۸6‏ رسید که بعدد و کومك لشکر بتگاله متوجه شوند - بتابریری فرمان در مات ساعت طبل کرچ زده عازم آن حدود کشت - امد که عاقبت خیر باشد؛ و فتوحات میسر گردد - و در هشتم ذی قعده من ٩۸۳‏ حضرت خاقان اکر از فتح‌آباد سیکری عازم زیارت حضرت قطب الاقطاب خواجه معین‌الدین چشتی شدند» و مزا کوک را در قَلةٌ آ گره بش شیخ ابراهیم سپردند - دعای حضرت بادشاه دوحه روضهٌ کشورکشای این بادشاه عال‌جاه را رشحات سحاب معدات عالآرای تازه داراد ! و حضرت مالك اللك دوات همایونت را از حدوث طوارق دوران محفوظ داراد ! ذکر وقائمع کور و بنکاله بعد از فوت خان‌خانان, و فرستادن خان جمهان را محکومت و دارایی آن چون خاخانان فوت ۳ شاه‌خان جلایر را وصیت نوده‌بود که خرانه و فلخانه و اساب پوتات را ضبط عوده» منون‌خان قاقشال و مد م‌ادخان و باق خوانن و سلاطن ولایات و پرگنات را مضبوط کرده ای و مقام خود باشنده و عرضه‌داشت درگاه معیل فرستسند - بهرچه رای عای تقاضا کند عبل ایند - خوانین خبر واقمه را درگاه فرستادند - در هان روژ ح همایونت شاذ یافت که حسن قل‌خات اللقب ای آن ولایت قیام ماید -و راجه تودرمل نیز هبراه شده» بضیط و ربط آن سرکار ءشتول پاشد - بنار مخا بان جائب کور و بنکاله رفته» حکومت و دار فرمان واجب الاذعان در اوائل شهر رمضان من ٩۸۳‏ خامپان و برادر و پعضی از خوازن و سلاطین عازم پنگاله شدند - و مقرر چنان شد کء جناب هقی ون ۳۳ مقطع مظفرخان کومكت شده" اول دفع جنید ناامد و افثانان که در م‌اراند؛ کرده؛ به بنگاله منوجه شوند - چون جونپور رسیدنده درین تارخ جناب مظفرخان و عرب ببادر و جمعی از ملازمان خود را آب گنک گذرانده - عجرد آرازه جنید فرار موده - چنانچه شرح این حالات قبل ازین گذشت - چوت خانجبان و جناب مظفرخان و باق خوائین و سلاطین در ابراهیمپور ملاقات مودند, بعد ازان خانجپان در غرة ذی حجه سنة مذکور و راجسه تودرعل وداع کرده» متوجه بگاله شدند - در اشای راه خبر رسد کر شاهخان جلایر و قیاخان و مجنون‌خان قاقشال و محدم‌ادضان و باق خوانین و سلاطین ی نم جخراانان هه دز سرکان کرو ی عفاله مقرر شده بودند» ی‌منازعتی و یجتی تاتتی ی کزیر ترا کنو اغونه متوجه حاجی‌بور و بتنه شده اند - و جمعی تن از سر جوانان و اشکریان مر جانب رقته متفرق شده‌اند - و داود مر‌دود و باق سرداران افقان: چون ولابت را خال باقه» تصرف نوده اند - و افذانان از اطراف و جوانب پیش داود م‌دود جمع آمدند . خایمران و باق خوانين و راجه تودرءل که خبرمراجعت و گذاشتن تانده را شنیده‌انده بسرعت عام متوجه شدند - و خوانین گور و اینان در مابین با گپور و متگیر ملاق شده. بام و کال عازم تانده شدند - در تارخ ۳ تعبته پبته 8۳ کندت. بارقی ک: گرابجا دروازة تانده است» رسیده. کشتی‌های نواره پیش پرده» زور آورده - و دلیران روز برد کار رستانه کرده, مالفان را سراسیمه کرده» گریزانیدند - و مقام ۰ ری را گرفته, خواننن و سلاطتن از عب دز آمده: همه را در زیر یس گرفته - هر که از تیغ خلاص شدء آیهز اشلنهرجدرق قبة السف گر خته بداود م‌دود ملحق شده - آق‌عحل ک مابین گرهی و تانده در تک وا شده افغانار آن را ع کردند - از يك طرف کوه را ناه و آرام‌گاه خود ساختند - تاریخ قتدهاری ۳۱ یت دشن چو کوه خلهٌ سا را نداشت بای زات رو چر کاه پشت بدیوار باز داد و طرف دیگر دربای گننگ و طرف دیگر سیه آیی که مسنزلة خندق است» ججمهوار که باد صرصر ازآن گنر ندارد و پرق آ تشبار پای در وحل آن رو ی‌ماند. مکان و سل خود کردند» و خوانین توديك فسرود آمدند.- ۸سا چو مسنئزل در آمد به پدخواه تننگ مزرات یکین تسبز کردند ان مسافی میان آن در شکر کنه‌جوی و آن دو مپاه جنگجوی نزديك رسید - و فرامان مطاع پتوار رسید که جناب مظفرخان و بای خوانبن ببار و جانگیرداران ثر هوت پکومك و مدد لشکر بنگاله متوجه شوند - بنارین جناب مشاراله متوجه شده. بسب آمدن خوانین مذکوره قریب پاگپور چند روزی توقف نوده - هی رفت بآهوین و رای ون دریگ ک تسبزی شهایی آرد جنگ چون خوانین و جائگیرداران بلشکر جناب مظفرخان ملحق شدند. جناب مشاراله ازآن متام کوچ کرده. در اواخر شهر دبیم الاول سنة مذکوره عازم شکر بنگاله شدند - و در روز دوشنه دوازدم شهر دیع الاخر سنة مذکوره باردوی خانجبان و خوانتن و سلاطین که درآن اردو بودند» پشواز آمده؛ مصافحه و دست پوس کرده. جا (ی) و مقام خود رفتند و روز دیگر ۳۱۵ مقطع بیت یسح صادق چو در جبان بدمید کل شتا برگ آسمانت. بدم.د و خورشید شرف نژاد رجوم بوم را از میدان آسان المزام داد - جناب مظفرخان با چندی از خوانین بر شته و سرکوب رآمسسده. شیب و فراز ان میدان معرکه را بنظر احتیاط ملاحظه فسرموده. جنگ‌جا قرار بافت - و روز چپبار شنبه ۱۵ جسیع خوانین و سلاطین مشورت و کنکاش کرده - قرار ران یافت که فردا عل‌الصباح که روز پنجشنبه پانزدم هر دیق آاعر آسنیه و ماو اه یا اون شیر- بدهده باز اسان سیاة رزخواه قیام عایند - فاما جعی تیغ قصد در نام آوقف و تير سعی در جبا تخلف می ماندند - جناب مظفرخان آن جماعت را بر توقف اعستراض کرده بر آعجیل محریض میکرد» چرا که گفته‌اند: ۱ وت جبانگیی لوقف برتابد جپان او را بود کر برشتاند ازآن طرف الغاان و داژد مطرود نز در مقام جلادت و طریق شجاعت مبادرت ی عود (ند). و افنانان دعوی مقابله و آهنک مقاتله داشتند» و لقش ماربه و قتال بر لوح خیال ی نگاشتند - اما پمضی از خوانین این طرف درین قضیه در محل تفکر و مقام حير بود - و هرکس را در آئینه خاطر صوری ی‌عود 5 خاطرها پریشان و از عاقبت حال که معلوم نسوده هه کس_ هراسان - چرا که جیع افقانان که در ولایت پنک و مار و حاجی‌پور ور کت بوده اند میت کرده. و آلات حرب از واره وغیره ما داشته - و در لشکر منصور از سیب قیمت غله ( لشکریان ) ضعیف شده - وبا این همه فصل بشکال ر سده - و از سحاب اما درباران سیام شد؛ و تغما چون صاعقةً بارقه تار مخ قندهاری ۲۱3 رخشان گشت ‏ و در گل ولای مانده - و صورت فتح و ظفر پیش م‌دم بدیع و غریب اما جناب مظفرشان که فصرت و ظفر و تائد ایزدی را که بکرات قرین رایات منصوره دیده بود» بقین دانسته که ندگات حضرت خاقات ی 2 ری عند الّه است؛ دل بر جای داشته,. دغدغه خاطر آن مه جناب لمیر سد. و از سر نیاز و اخلاص در مناجات حضرت ونیاز بنده‌واز چاره‌ساز می‌گفت که اگر عنایت تو درقةٌ مظفرعلی نب‌اشد» لشکر و عدت عالمی هیچست - و اگر هدایت تو درین طریق رفیق نگردد. راه فتح و غفز پیج در پچ است - ابیات اکرچه مالك ملك جهانم ز پا تا سر شم پیچم در پچ " خدا داند همه سب‌رگشتگانيم ز سر تا با همه هيچیم در هیچ پم از مناجات درگاه قاضی الاجات قح و ظفر طلیید - القصه صباح تجشنبه ۱۵ که صبح عا آر ای از افق مشرق طالم شد. و آثار طلِعة خور شید در اقطار جپات منتشر گشت» و رایت لعل پیکر از طرف شرق برآفراخت؛ پردلاق ممرک بای نهاده بترم روم سوار غدئةم آلیات گردوت الر» زمان» تهور» اجل نهیب ام عدد؛ ملائک نصرت قضا توا نان جالب 4 فیتا بر ان من در بر فگنده جوشن و برکف نماده جان میمته و میسره آراسته رو خصم آوردند- در حوالی آق‌محل سواد طرفین مم رسد نا گه کالهپهاژ ک یی از ام‌ای نای اففانان بوده با ساز و عدت فراو ان از برانفار مخالفان پیدا شد - ۳۷ ۱ مقطح ابیات خونخواره لشکری چو متاره بانبی صفیا کشده بر صفت راه ککشان بگذاشسته حیا و ک انگاشسته حبات رداخته حسام و رافراشتته ساف و از طرفین بان تعیة شطرج بر بساط آوردگاه صف‌آرای گشتند. و از م‌دان جنگی فضای آن حوال تتگی گرفت. (و) از شدت صلابت آن دو گروه بستوه آمد - هر دو شکر چرن در دربای اخضر در توج آمدند. ر چون دو کوه پولاد از صرصر تسندار بر یکدیگر له کردند - یات پس هر دو طالفه به برد اندر آمدند بر یکدگر کشیده همه تیسغ خون‌فشان این را زما:» داده ه فیروزی اقتدار وان را سناره کرده به بدروزی آجنان و از جانب برانفار 5 مکان جناب مظفرندان بود. بر بالای فیل کوه پیکر سوار شده؛ بر بالای پلندی برآمد. و بنظر احتباط ملاحظه مود - دید کر مخالفان جرانفار را که راجه و قاقتالانی بودند» از جای جنانده برگردانیده» که ناگاه چون میل از بالای شدی راده شوجه قول و جرانغار مخالشان شد - درین انا فان اندك تهاون می‌ورزید - فلیان را گردی زده. استعجال موده. و مخالفان را پردائته - میان ضارب و مضروب فرق نود - از خسته و کشته فتای هامون حک کوه و بشته گرفت, و از خوناب کشتگان دریای گک کونة لاله‌ستان پذرفت - تارخ قندهاری ۳۱۸ ی ۲ ۳ برآسد خروشدن گیرودار درآمد بزنهار ازان روزگار ت و گفتی: زمین ارغوا نکشته شد 3 سم فتح و ظفر بر رایت دولت حضرت خاقان اکر وزید. و ع ز خون بلان خاك آغشته شد دولت خالف چرن خت او برگردید - و مخالفان از پا درآم‌دند» و قریب ده هزار آدی زخی شده بقل رسیدند - صورت خوب در این اندیشه روی نود و نفار؛ شارت زده, آوازه افناد که داود م‌دود کشته شد - ایات سس ارات فتاه پزنشیسید: افیناه ز عوفای دشن تبی گشت راه بگردت. در افسار با پالرنگ سی درمیات زیباری شدند زره سور کشان دشدان چون یگ چو خصیان گرفنار خراری شدند و از عتب اضانان جیع مثلان درآنده: داود مر‌دود. که سردفان انفانان نامعدود بوده دستگیر شده بقتل رمید-و سر آن ی‌اعتبار وا لائن دار بود؛ و روی رزم و پشت لشکر افانان بود. درگاه پادشاه ذوی الاقتدار فرستاده که ععرة" لنظار باشد - و اکثر از امرای ایشان در معرکة رزم بقتل رسداد - و جند ناامید زخم خورده گرخت, و بعد از دو سه روزی بسا دیگر رفت -و بضی از خوانین را تساقب اففانات لین فرمودند - و سپاه تصرتآثار مظفرشعار پای در راه غارت نهاده. دست بتاراج برآوردند- و لشکر منصور غنائم ناعصور گرفته, چون شاهین گرسنه که در له کبوتران افد. ویا کرک خشمگین که رمذ کرپندان را پکام خویش یابده مطلق النان در غارت درآم‌دند - و قریب سی ضد فیل بد ست لشکریان افتاد- و طنطة این فتح نامدار باطراف و اکناف عالك مروسه رسید و جناب خانجبان از عقب خالفات در آمده متوجه تانده 5 بای تخت بنگا له است» شد- و روژ شنبه جناب ۲۹ مقطع مظفرخان معه خرانین ببار کوچ فرموده» عل مراجعت مجانب ببار برافراخت - و رعایا بیمن احسان در اوطان خویش بامن و امان آسودند - 3 قلب شان. پشکست, منصور و مظفر باز گشت سواد فرسان واجب الاذعات در یی که این چنین فتح دست داد و جناب مظفرخان بدولت و سعادت مراجعت فرموده, مخطة پتنه که مکان زشیمن حکام بار است؛ نزول فره‌ودند» فرمان اعل شرف ورود یافت مشتمل ر عنایات پسیار و شفقت بیثهار که در ذیل سطرر میگردد- مضمون آن کر «عدة اللك رک السلطة مظفرغای بسنایت ستال و امیدوار بوده پداند که بتاریخ بیستم شهر رییم‌لثافی سنة مذکور سیادت‌ماب سید عبدالقه رسیده و خبر برحت‌ار فتح داد و سر آن مقبور را رسانید - موجب صد شکر و حد رید ری موس گزوو ید پیت اد همان نتش که خاطر می‌خواست آخر آمد ز س رده تقدیر بدند و خی زمبانه بو نی ان بخ الق و آي‌ای مایا سیادت‌بآب مشاراله بمرض رسانیدند -ما از شا این مقدار تردد و جان‌سپاری گان نداشتم همان نوع که در خانه را سرانجام نموده بودید که سرضی خاطر اشرف بود. میمات سرحد را بصد لطافت از آن پیش ردد - رحت باد ! دوات خواهی و تردد و جانسپاری همين باشد که ازان ععدة اللك بظبور آمده - اگرچه دیرتر رسدید. اما درتر رسیدن شا مبارك بود - افشاء لته تعالی عنقریب معنایت خسروانه سرافراز و عتاز خواهدشد- و مپیات درخانه باو تعلق دارد- انداء اه تمای او را بدرگاه خلائقناه طلیده خواهدشد - ی‌باید که کفیت تارعخغ قندهاری ۲۲۳۰ خدمات ام‌ای مار را تفصیل عرضه‌داشت ایند که فراخور خدمت هر يك عنبایت فظپور رسد -حسب السظور از فرموده در نگقردهب و شرح. حاشية فرمان اعلی آنک «مقرر است که هرگاه که خاطر آن ععدة اللك از مپات ضط و ربط آنمجا جمع شود؛ عرضه‌داشت عاید که خاطر من بالکلیه جع شده آت وقت آو :وااشرگاه, طلب میفرهائیم» - غرض از فرمان عال‌شان در ضن ان واقعات آن بوده که حالت و رتبهة ان وزیر مظفرنشان درین دودمان عای‌ان باین مرتبه رسیده» و ۶ وذیری را ان حالت و رنه دست داده‌باشد - ۱ دعای حضرت پادشاه ظل عنابت و رافت و نایة مخت و عاطفت این پادشاه بندهتو ازه اعنی حضرت خاقا اکر بر مفارق طرائف انام بقیض فتل .لك علام ال قیام الاعة و ساعة القبام دود باد ! و انوار قتوحات بیکرانه و آثار فوضات ی بها و بهانه باعلام ظفرتگار مظفرشعار .تصل باد ! ذکر فتح عودن بعض از قلاع درن سال. و بیان قضایای دیگر بر مبیل احال در اواثل سنة ارب و مانن و تسماية گرفتن قلعه سیوانه که تعلتی براجه چندرسین لین ولد راجه مالدیر داشت. باهعام و سرداری جناب شپازخان میرخشی دست داده ‏ بمد از گرفتن آن قاعه شاژّاله را پکومك و مدد (شکر تکاله مين فرمردند - چون حطة جونپور رسید. آوازة طنیان و عاصی شدت راجه کجبتی بوک فرحت‌خان و ولد او را و قراطاقخعان را که از غلامان این ملسلهة عال‌شان بودند. بقتل رسانید. شند - و جناب سعید خان و بمادرخان را که بکومك لشکر بتگاله مقرر کرده‌بودند, همراه آورده - در اثنای راه خبر کاشته ۲۲۱ مقطع شدن داود مطرود و فتح یگاله را نز شنود- و چون گجپتی بر سر راه هبار و بگاله واقع شده مپیات استیصال آن کافر لمين را ام دانسته» بدفع و قلع او متوجه شد- و آن کافر سین در جنگل مک خرآموم خرفترا مفوظ کرداندد و جناب شپبازخان او را محاصره کرده» دل برجتل او نبادند. و در اوائل هر جادی الاول سنة ۰۸4 نواحی جگدیس‌پرر که پناه , آرامگاه آت کافر لعين بود» معسکر ساحت, و بضط راهپا و تضیق محصور (محصار ) الق قلعه و جگل پرداخت و جناب مظفرخان از اشکر بکاله مر‌اجعت کرده. در پته نزول مود - شپازخان مکتوبات متواتر ارسال داشت که کافر اعین» یی کجتی, را محاصره کرده. و معطل بکومك شده که از آن جانب فوجی را فرستند که مردم آن کافر از ضبق محاصره و ماربه به تنگ آمده اند. و از طول مکث ملول گشته - جناب مظفرخان حبعل‌خان و عرب نمادر را با عبت او تا ششصد مفصد سوار و جمی از امرارا که پانصد ششصد کس دیگر بودند» بکومك و و مدد آن لشکر فرستاده - عجرد رسیدن این فرج آن کافر لعین مقبور شده» در اواغر شهر جادی الاخر سن مذکوره فرار موده - و تمامی ولابت و پرگنات گ در تصرف او بود؛ سین تسیر بندگان حضرت و حت تصرف دولت خواهان درگاه درآمد -و آن کافر لمين سر ذر کوه و بابان ناده, آواره شد - چنانچه نام و نشان و آثار ازو نماند - و در همان جنگل باتش دوزخ گداخت - و قلم شبرگر که در تحت تصرف گجیتی برد. و آن قلعه بایت مک است. و بسر گجتی دران قلعه ساکن, آن قلعه را ولد گجیتی داده, امان خوامت» برآمد -چون دل از کارو بار گجتی فارغ کرد در همان چند روز دست در قلمهٌ روهتاس زده - جیاعت افتانان که در قلعةٌ روهتاس بودند» مهد و شرط برون آمده امان عافت- و باندك روزی چنین قوحات میسر شد - و شبازخان قلمه را دست درآورده به برادران خود سبرده, بتار ئخ.... شهر شوال سنة مذکوره عازم درگاه شد - تارخ قندهاری ۳۳۲ ایات صف شه قلعه کهای هسه گیتی گردید کف او قلعکن اه کفار آمد مچکس راه گربزی تتوانست گرفت آن که بگرفت. سراجام گرفتار آسد بالاخر فرمان عال شان صادر شد که برادران شپازخانت قلعةً روهتاس را محب‌علخان سبرده؛ متوجه درگاه معل گردند - پنابرین آن قاسسعةً نای را محب‌عل خان قابش شد. و حکومت آن قلعه و توابم و لواحق باو ۰فوض راد ین بش دعای حضرت بادشاه اعلام دولت و جپانبای و رابات شوکت و گیتی ستای در اطراف واکناف جپان منصوب باد ! ذکر گرفتن قامه رومتاس و بدست آوردن آن قلعه را بندکان درگاه کردون اساس, و عزعت مودن جناب مظفر نشاس بدفع بقیه افغانان و کشته شدن و اسبر گرفتن ایشان دران پورش بیحد و قیاس سالقاً مذکور هد کر جناب جلة اللک سیف الدین مظفرخان که از جنگ داد مر‌دود مظفروار موافق اسم خود مراجمت فرموده. عقام پننه نزول موده قریب بدو ماه د ان خطه ساکن برد که فرمان واجب الاذعان شرف اصدار پافت که آت جلة اللک بگرفتن قلمةٌ روهتاس متوجه گردد- بنا برین فسرمان عزعت مصم کرده. بارخ اواسط شهر رجب سنة ادبع و عانن و تسماية متوجه آرت قلمه شد - و مد معصوم کاپل راک جانگیرداد آف ثواحی بوده قل از آنک پآن صوبه رسد مقدمةٌ لشکر کرده؛ فرستاد - و مد محصوم ۳۳۳ مقطع کایل در راه چنات استاع مود که حسین‌خان اففان و بعضی از امرا» انفان دران نزدیک بشر شسته‌اند - از همانجما ایلفار کرده, بر سر افنانان رسید. و آن جمم را پریشان کرده, جمعی کثیری را بقتل رمایند - و حسین خان مذکور کشته شد - مجد معصوم‌خان صورت حال را معروض (کرد) - جناب مظفر ان خاطر اصابت‌شمار از دغدغة حسین‌خان جمع کرده» حدداً تصوب استیصال کاله مار که روی رزمةً شکر داود و جنید بود. و در جنگ داود از میدان برآمده؛ در واحی له روهتاس آمدهء دست نفتنه و فساد برآورده بود. عز مت مود - مد معصوم‌خان چون این قح کوده در موضع اشین 5 رگد ایست از ۳ او. درانجا مقام کرده‌بود. کاله پبار با هفصد هشتصد سوار افقات خوضوار آمده, محاصر(ه) کرد - مشاوالیه چون شیر خشمناك اران دیواربست برآمده, بلفس خود حله کرده - فیل ابار که فیل جگی نای بود» (و) درمیاف مغولان و اففانان بقهر و سطوت و جنگ و هیت شهرت عمام داشت. آن فبل بر اسپ مد معصوم کاییل رسیده, اسپ را برداشته, مد معصوم کابل را بر زمین انداخت - مد معصوم کایل پباده شد و درین اشنا بر فیلیان رسیده. از شت فل در اتاده, خاك یکسان شد - کاله پهار و افنانان این معنی را فرژی عظیم دالسته, رانده و تاخته بر سر مد معصوم کایل آمده» چند ششیر بر سر و روی و دست او زده - باوجود پیادگی و زبا دشن را از خود دور کرده, داد مردی داد - مران دا یر دی هی سر ز ری پر از خاك چنگ و پر از خون دهن و ات فل چون فل‌بان نداشت. و وم و ازدحام و فنان افتانان ر سر مجد معصوم کایلی دیده و شنده برگشته, جانب مخالفان متوجه شد - و چند کس را از اففانان خرطوم خرد گرفته در زمین انداخت - ازین سیب شکست تارعخ قندهاری 99 بافتانان اتاده» روی گرد نهادند َ و کاله هار را یی از ءلازمان مشارّاله زده. از پای درانداخت - و دیگری از سپاهیان او رسیده. او را دهتگیر ۳ کرده. نزد مد محصوم آورد- و در همان زمان بقتل رسید - ت بداندیش شاه‌جهان کشته به سر شوم بدخواه برگشته ه و افشانان بعضی کشته گشته (و بعضی) اسیر شدند - و باق مانده دوی بگریز نمادند - و این حالات در آخر رجب سنة اربع و مانين و تسعاية واقع شده - بعد آزان فیل اپار بدست لشکریان افتاده» سر کاله پپار و فل ابار را نزد جناب مظفرخان ارسال مود چون این خبر محت ابر ناب رسید» شکر خد اوندی مجای آورده. متوجه آن حدود شده - و فیل ابار را معه فلاف ک در جنگ حسین‌خان دست اتاده‌بود. بدرگه عالبشاه فرستاد - و آن جلة اللی مبزل نزل روا شده» سل روهاس تزول مود - و مستحفظان و ساکنان قاعهةً روهتاس عرضه داشتند که «ما نیدگان در مقام خدمتگاری ایستاده‌ام - مر که امس باشد قلمه را تسلیم عائم»- و نیز مذکور شده‌بود که شپاز خان که _ بامتصال:و قح قسلم گجپتی و آسخیر ولایت او مامور شذه. قلعةً شیرگر را محاصره دارد بدرگاه محلی عرضه‌داشت موده و العاس کرده 5 مم قلعةٌ روهتاس را باو رجوع مایند - اجاباً لاتمسه فرمان. عال‌شان امدار بافت کر گرفتن قلسعة روهتاس بشپازخان معا باشد - اس جاعت که باتش قلعة روهناس برد؛ قلعه را بلاعذر تسلم شپازخان عودند- جناب ءظفرخان از کرد قاسعه کوچ کرده. +توجه کوهستان که بسائی اففامان و بقیه که از ام‌ای افنانان مانده» بود. باستیصال و قلح و قع ایشان کر بست - است پسم کوه در کره پوسته بود درو راه امد شدای لته بود ۳۳۵ مقطع لاجرم مظفرشمار مجنگل و کوهستان درآمده» در موضع کوکره بففانان رسدنده و آن جمسع را بریشان ساخته» سه چپار هزار خانه دار افغانان را کوچانیده؛ و چندین کس بقتل رسیده- موکب مصور مظفر عازم ولایت دوردست شد, و بر شواهق جبال پیت که کس ندیده فرازش؛ مگر چشم بصسر کی نرفن» شیش, مگر پای خیال و دران راه رآهیست عیق و درخت بسا لشکر جست و جوی بسائی افتانان هر طرف می‌رفنند - دران جست و جوی یوسف ستی و آدم و جونه دا دریافتند - و ساق ایمان را معه مدوشصت زر فل دیگر از راجرای کوهی غنمت گرفه, طه پتنه ارسال داشته, بدارالافةٌ ‏ گره فرستادند- و درین یورش چندین افقانان کشته و اسیر گشته, نابرد شدند - و درین صوبه ار از انتانان یی نام و شان اند - بت هر کس خلاف رای و در خاطرش گذشت با کشته شد ه ینغ بلاء پا اسیر شد و در همین سال حضرت خاقان ا کبر عازم خطةٌ اجمیر شده» بزیارت روضةً قطب الواصلین خراجه معین‌الدین چشتی فاتز گردددند -و درین پورش شیبازخان مير خشی را جپت سخر کردن قلعهٌ کل‌مير مقرر فرمودند - و شپاز خاف محاصرة آن قلعه مشفول شده» باسبل وجوه بط تصرف درآورد - و جناب آصف خان را جبت مسخر عودن تلم ایدر لین فرمودند - چنانجه شرح گرفتن هر يك از قلاع مذکوره بعد ازين تفصیل تحریر خواهد یافت - و ازائجا عنان عزعت مانب هندوارة گجرات و سرکار مندو معطوف گردانیده؛ ت‌ تار خ قندهاری ۳۳۹ جنگل و کوهستان بانس‌واره و من‌دو را شکار کرده, تا سرحد دکن سیر فرمودند - و بارخ ۲۲ شهر صفر سنه ٩۸۵‏ مراجعت نموده؛ هقر جاه و جلال فتحبور سیکری زول اجلال واقع ات اين نوع فتوحات این وزیر آصف‌صفات را دست داد - در تارخ غر شهر ذی‌حجه سنة اربع و مانن و تسعاية بسعادت و خوشی و دولت و شرمی مراجمت عوده» عقام سیور که از توابع سرکار بهار است؛ تزول فرمود - و در اواسط شهر صفره خ بالیر و الط سنة خس و مانین و لسحابة راجه سور زبان بتضرع و زاری رآورده؛ و از سر تخوت و امتکنار و غرور و پندار اجتناب عوده؛ مبلغ می هزار روپیه و بیست فیل برسم پیشکش رتافد انم قیاق یه تالف عور اقر سا شب خن شود باه جع فرمود.که اردوی ظفرقرین کوچ کند -و ازان کوهستان برآمده» بارخ 6 شهر مذکور عسوضع سورچ‌گر همه ترول فرمودند - و ازان ..... آب گتل کذشته, برلایت حاجی‌پوز درآمد - و درین پورش غیمت پسیار پتصرف ملازمان خرف زادهاه کرالافتای عرآسهر اوال شهر ازیع الاخر سنا نس و مان و تسماية از قلة حاجی‌پور برآمده» و از دریای کتک که بکنار (آن) قلع 4 مذکور واقع شده. گذشته عوضع سواج (6) از اعمال سارن بسانی است؛» نزول فرمودند - 5 اف آزاغر شهر جمادی الاول ستة مذکوره پا بر فرامین که از درگاه سمل شتملبر عنایات یدریغ شامل حال جناب مظفر خان شد. و اظبار طلب کرده بودند» متوجه آستان ملائك‌آشیان شد - چون بدارالانة آ گره رسیدنده ندگانی حضرت خاقان ۱ کر بندهپرور بتارخ ۲ جادی الاخر سنهٌ مذکوره متوجه زبارت روضهً حضرت قطب الاقطای خواجه معين الدین چشتی قدس سره شدند» و جناب مظفر خان ایلفار کرده" پابوسی ۳۳۷ مقطع بندگن حضرت شرف شد - و در وقتی که بندگان حضرت بزبارت روضه در می‌آمدند. یک از عنابات خاص آت بود که فوطةٌ حاص را یجملة اللك شفقت فرمودند - و منصب وکالت را برای و رویت آن صاحب مفوض داشتند - و آن جناب یز تا هست اك روییه نقد و تاسی زنجیر قیل از خالصة بندگان حضرت و از خاصهٌ خود از جانب بهار و حاجی‌پور آورده» ‏ بنظر" کیمیاژ بندگان حضرت خاقان اکبر درآوردند و ان تکوخدمتی قبول افتاده» بعین عنایت .لحوظ گردید و بندگان حضرت بدوات و اقبال از اجیر کوچ کرده؛ بارخ اواسط شهر شمان سنهة مذکوره متوجه بای سرر خلافتمصیر شدند؛ و شکارکنان پتواحی ميرته از اعمال ناگور رفته» باز مراجعت کرده: عازم داراللك حضرت دهل شدند. و ماز عید رمضان سنهةٌ مذکوره را در مساز اه عید که مر‌حوعی تاتارخان ساخته بوده گذاردند - حالات که بعد از برآمدن حضرت ده واقع شده, در داستان آینده حریر خواهد یافت - دعای حضرت بادشاه درگاه اعل و بارگاه معل بورود وفود خلود مالوف و مانوس باد ! و کال عظت و جلال آن مظبر فیض لابزال از تعرض زوال و تطرق عین کال ماتزری و خروس. باوز طلب عودن آصف خان را ب پایةٌ سرر خلافت. و تفوض فره‌ودن امور وکالت رای و رویت وزر هد شبه و نظر صاحب کفایت, و عضی وقائم که سائج شده قراخ حالت از موجات قح الباب مواهب البی و امارأت نصرت شنشاهی و دلائل تاکد اساس_ جهانداری و شائل ثبات دولت و کام گاری وکلا و وزرای صاحب‌رای ملك آرای ثاقب‌ضیر صائب ندیرند که طلائم بدائم ندییر ایشان پيك لحه خدر مالك را در حت قدم فکر آورند» و جل و تفاصیل دهر تارخ قندهاری ۳۳۸ را برافت م‌احم مرم نهنده و هنگام ضبط لفور و دفع خصوم از رای غیب دان لشکر جرار آراسته» و قلب و سائه و میمنه و ميسرة آن را از ثبات حزم و سیاقت عقل و میامن تدیر و میاسر تارب ترتیب دهند - نا پیت مقدمات از سعادت تاج آنکه در اوائل شبور سنة مس و غانین و سعایة بندگان حضرت خاقان ار مرحت کستر وفور عاطفت دربارة وذیر مظفر فا عفر شرف ام یی تا ای کم حراات ی لیس وچ بدرگاه مصیل صادر گشت کر چون از مپیات سرکار مار و حاجی‌پور و ترهوت خاطر جمم کرده و سرانجیام آنحدود نمائی, باید که متوجه پایةٌ سریراعل شوی- بنا پر احکام جناب مظفرخان از ولایت ببار و حاجی‌پور خاطر پالکلیه جمع کرده» و خوانین و سلاطن که مدد و کومك آ تجناب دران حدود مقرر بودند. هه را جاتگر کرده, و اسپ ایشان را داغ رسانیده و براق دده, متوجه درگاه گردوت انتباه شدند - و در غایت سرعت طی مسافت کوده» تادر اواغر شهر جادی الاخر سن مذکوره بدار لاف آ کره درآمدند -و ۵ دران ایام اعلام نصرت‌قرین عازم ژیارت روض مشت آئن حضرت قطب الواصلین خواجه معن‌الدین چشتی قدس سره شده؛ سای اقبال بر خطة اجمسیر اداخت و جناب مظفرنشان از عقب ایلفار کرده» درمیان راه باردوی ظفر قرین درآمد-و حضرت خاقان اکر جبانگیر صای‌ضیر از وصول آن وزر صاحب تدییر بای سربر خلافت‌مصیر بغایت مبتهج و مسرور کشت - و یک از عنایات یی غایت که دربارة جناب مظفرنشان واقم شدهء آنست که چون بندگان حضرت خاقان اکبر بيك کروهی خطهٌ اجیر رسیدند» از کال خشوع و خضوع کر شیوه مضه آن حضرت است. از اسپ دولت پیاده شده. متوجه زیارت زار فاض الاثوار حضرت خواجه معین‌الدیری شدند - و جناب مظفرنشان که در رکاب ظفرایاب بودند» نز پیاده شده- آت حضرت از کال شفقت ح ۲۳۹ مقطع فرمودند که از اسپان کوتل هريك که پسند افتد. سوار شده همراه باشد - و جمیم خلائق پیاده متوجه شد - غرض کر تا غایت هیچ يك از وکلا و وزرا (را) این حالت و این مرتبه دست نداده» و در هیچ تارخ نخوانده و نه دده ام - و رتبت وکالت جبان‌ناهی برای پاروا و رویت دیا و دیر پیز و نخت جوان و دلالت کفالت و ومیل کفایت. و هت ماد و شبات البام پیوند خدوم اعاظم ناظم مصالح الما فلك اللالة مظفری» بامط العدل و الانصاف. ماحی الظلر والاعتساف. مشیر ظل اه نی الارضیت؛ سیف الدنیا ولدین جلة الک مظفرعان» اعر اقه ق الولة الفرا» آلضرته مفوض شد- و يك نظر عنایت پاین اس جیل‌القدر مخصوص گردید- و انواع شفقت و مرحت که تيجة طبم ملطنت و فراخوری عادت مکرمت چنان پادشاهی ملك نخشی باشد»" لالّق مرت چنین وزری روشن‌رای جپان‌آرای مبذول افناد - و مبخلعت خاص زرتگار که توار زرکش آفتای طراز اکام آن سزد؛ اختصاص یافت - و اسپ مج زین وطام مضاعف مواهب آ شد - و جای مهر زدن در فرامین مطاعه قرار یافت - و آن جلةاللک در طرف من مبر زدند- از املای حریر در صفت حسن لقریر می‌کرد - بالا ز وکالت سزدت م‌تبه, زرا قد آو قبائست پالای وکالت و آب باز بروی کار ملك و دولت آمد. و رخساره مروت و فتوت نارق ‌ اندازه یافت» و دل ارکان دولت مازه و خوش گشت؛ و ساحت جبان پآوازةٌ عاطفت او چرن چهرة بتان منقش - ناطقة کاتب برگلین شعر سید حسن غزئوی این ز‌به ادا میکرد - بیت آخر دا پآرزوی خضسویشتن رید واه از خدای خواسته بودم» عن رسید تارخ قدهاری 4 ۳۳۹ دل رفته بود جان شده منت خدای را 1 بواسطة مرحت حطرت پادشاه روی زمين مسند وکاات بوجود باجود آن جناب زیب و زینت یافت - و آ جناب بنا بر کال مکارم اخلاق و وفور آواضع و خاش شم در عدل بر روی روزگار خسلائق هندوستان ب رکشود -و در عشیت میم وکالت و وزارت سعی و اهتام دارد- و مع هذه الالة در لعطم و اجلال و حرمت ارباب فضل و افضال تا حدی مبالفت میفرماد که بپپوب صبای تربیتش از گلزار علوم غنچه امانی سر برزده؛ و پرشیح زلال اقباش ال افضال بخ‌آور اه مار هدید ای را سآذشیت الفباظ در صنعت کتابت ذوالکفایتن, و در سخن‌پردازی مصالح ملکت بر رای غبعا ذو الرباستین - یات آخر مراد ملك روا کرد روزگار آرا بيك اطیفه قضا کرد روزکار و کوکب اقبال جناب مظفر نشان در لةاذ ام و علو شان و عزید تاج بود ملك 4 پراية چذین هر شادثی که فتنه ز ما فوت کرده بود اقتدار و کال اختبار روی باوج شرف و رفعت نماد - درینولا چون بندگان حضرت خاقان اکبر معدلت کستر عنان مراجعت از امیر مطعوف فرمودند. حک افذالام بصدور پیوست که بعضی از ویسندها همراه جناب مظفرشان شده. دفار خود را هراه داشته» موازنه ایند که حاصل ولایت کیرات و مندو چه مبلغ می شود همان مبلغ را ار قراد حصه و رسد شپاب خان. و سلاطن که بسرکار کجرات تعین شده‌اند: جناب مظفرشان صلاح دیده. بورکس لای داند فراخور آنکر اسپ بداغ رسانیده و راق عوده, تتخواه جاشگیر ایشان ماید - بنابرین حک آن جناب نز بطریقی کر پاید و شاید آنت: جاعت را جانگیر عوده از عقب ۲۳۱ ۱ مقطع آمده غلاژعت آنت پادشاه بنده واز مشرف گردید ۳ و در شب نجشنه پیست و پنجم شهر شعبان ستهة خخس و این و تسماية ستارة روشن از جانب مفرب مائل مانب جنوی برآمبد؛ و ستارهای رزه‌سر برنالای مشل درخت سرو قد کشید» و چپار گری تابان بود» چنانچه اهای شهرهای هندوستان از آ کره و دهلل و لاهور وغیره پامپا و بلندما برآمده؛ نديدة اعتبار ملاحظه موداد - فاعتبر وا با اول الابصارا و تا آخر شوال بهمین سال در آنوان ظاهر موده غاب گشت, و بستاره دم‌دراز مشپور شد - و در ۱6 شهر رمضان ستهً مذکوره شاه استعیل ولد شاه طبیاسپ که پادشاه خراسان و عراق شده. هشیره و بهضی اما اتفاق کرده» او را مسموم گرداندند - و تائی متاره ظاهراً درو سرایت کرده - مولانا شیری شاعر در تشبه تاره مذکور قصيدة گفته. و بعضی اییبات آت را م‌قرم کردانیده - ابسات په بست و پنجم شبات و شام بنجشنه گذشته مصد و هشتاد و نج گاه شار بدا ناه که از نصف آمات بگذشت شکل طرفه برآسند تاره عم. دار عنوده برستر پيك زمان سنداری پری کشده ار از جعد نیکوان صد بار و یا بگردت خنگ سپهر رلساند قطاس نور که ک دیده چشم هیچ سوار و یا بود قسق روز عیسدرا کی برو کشیده کدوق ضم باك عبار تارخ قندهاری ۳۳۲ ٍ و ۲۳۳ مقطع و با ز اوج هوا موشحکست برگشته زمان کثن خود بر هوا فشانده شرار و یا ز پارة آلش دویده دود سفید زر ناو جر قاس رف ۲ قلبار و با بصحن گستان ز پبلگون حوضی هوا گرفنسته ز فنواره آب فیض آثار و یا بود "دم طاوس بوستان.. بیشت که شق. از دون عسایان: ی ز شین و از و یا چو فیل شب از حر آسان بگذشت جسلال دین جد. مد اک شاه ک هست اختر بختش چراغ لل و هار جبان گرفنته عطایش» پار حسن چمن ز مه گذشته لوایش, کید هفت حصار ز خیط صبح دوم نائه‌های گردوت را رای ردت. حکش کنشده‌اند مبار چشان بررگ شده قصر دوللش که فك همسوار سال رود ره اي دیوار ی 5 سره شود هجو شام جام بر د " شاند آب ز خسرطرم بر هوا یکبار ستا. ساره ماند بر آمانت. غباد ۳ و پا ز سك فرو رضته است مروارید و در شود سا مذکوره حکومت ولایت کجرات را بقطبالدینمسد ری با مات اش بر وا عاري. اشگه و ییاپ غان عبات فرموفند.دو سارنگور را از سرکان مالوه و سا زر شس له ترشح مسوده آن تتك شجاعت خان و اجین و قلعه مندو را بشاه فخر الدین‌خان و شاه‌بداغ خاف شفقت کردا بندکان حضرت خافان اکر شکارکنان عازم داراللك بیقر سکاو کوش کشت #از شفقت کردند - و بندگان حضرت خاقان اکر شکارکنان عازم دار 6 و یا مشیده آدم صبح راه کم کرده علك شام شاده ریب و گشته نزار و با بروی غریی دویده قطرة اشك دی 1 در ان آهستنه هوای بار و دبار و با کشده چو من دردمند موضتة شب فراق دم جانگداز از دل زار ور با بود خس و خاشاك فتنه را جاروب پدست عدل ثپبشاه آسات مقدار حضرت ده شده, بارخ ۲۲ شهر رمضان البارك سنة مذکوره نزول اجلال فرمودند - و ان بچارة شکسته که مواف این اوراقست» در سلك خادمان آن جناب از بپار و آن حدود آمده‌برد - چون بداراشلافة آ گره رسد رخصت گرفه, چند روزی روم از سعادت دیدار شده. باز مانده - آن جناب بنده‌وازی فربودهن بضابت باق ای سرآنران کدف آرای. طلي کزدنداو ان شاه پنا بر ام لازم‌الاتباع قدم از سر ساخته. عازم شده, در واحی حضرت دهل بشرف ملازمت مشرف شد - و حضرت خاقان اکبر ماز عسید رمضان سنهً مذکوره را در دهل کردند -و در چارم شهر شرال» خم بالیر و الاقیال. از حضرت دهل کرچج فرموده, شکار کنان از راه جنگل بعضی از قصبات مشل تارخ قندهاری ۳۳ رمتك و مهم و سنام و فیروزپور وغیره اردوی معل رسیده و متزل کرده. بآستگی و پیوستگی نمضت نموده» عازم زیارت روضةٌ حضرت شیخ العارفین و السالکین شیخ فرد عکرگنج شدند» و روز پنجشنه ۱۲ شهر ذی حجة ارام سنهةً مذکوره خطة اجودهن معروف به پآن شرف زیارت میسر کشت - و آن شب جعه را حضرت خاقان اکبر و جعی از فضلا و شاج (6) دران مکان شریف همراه بودند. ننز موافقت کرده احیا داشتند - و دو روز دران مبزل مقام فرموده. مس ازان کرج کرده و شکار کرده؛ بارخ اوائل محرم مه ست و مانین و آسعاية از ده کروهی لاهور از دریای راوی گذشتند و قبل ازان که بندگان حضرت غاقان اکیر بزپارت مرقد شریف حضرت قطب وحد شیخ فربد قدس سره مشرف شوند, مولف اوراق که در اردوی ظفرقرین هراه بود» بدولت بای پوس مفتخر و سرافراز شده. عنصب دیوانی سمادت سرکار پنجاب ممراهی عاایجناب شیخ الاملام صدارت پناهی مدوم اللك مولانا عبسسداته مقرر فرمودند -و ی سیی ازان ام استعفا جسته. بقناعت قرار داده» و بدرویشی قیام مود - امد که عاقت خير باشد - دیای حضرت بادشاه سای رمایت‌گستری وظل رافت و بشده‌پروری 6 مظتةً امل ایفات و منشاء آثار امن و.امات ال غاية الامکات و نباية الازمان بر مفارق کافة آدمیان مبسوط و مود باد ! و این پادشاه مظفرنشان را مواهب تائیدات رباق و میامن توفقات سبحای بایام دولت انجام و اوقات سعادت‌فرجام مقارن_ گرداناد ! ذکر سم فرمودن و شکار کردن حضرت خاقان اکیر بسرکار "۳ و فتح مودن بعضی از خوانین قلعة ۳ و قلعةٌ ایدر را درین سال یعنایت ملك و هاب ۲۳۰۵ مقطع قل ازین تحریر و تقربر پپوست که حضرت خاتان ابر شکارکنان از اجیر نبضت عوده» حضرت دهلل رسدند - و ازانجا کوچ کرده» درمیان ولات (ینجاب) درآمدند. و خرامارت خرامان تا سرحد لاهور سیاحتی فرمودند - و گامی که با صیدافگنان بنخچیرگاه روی اقبال آوردی؛ زازله در وحوش و طور افادی - و هتگامی که مرغان هوا آواز طبل بازش شنیدی؛ اگر ایشان را قدرت بودی, بسان بط از هراس در آب غوط خوردی و اگر بط بدانستی که بطریی هوا از چنگال خو رین مخالف مامونست راه هوا گرفتی - سک بر آهو برسم خرخشه عفف زدی و شیر از میان شیرافگنان کناره جستی - نه کك از منقار باشه فرار توانستی, و نه قاز در مخلب حری قرار داشتی - شاه شیرگیر کنورستان اکر خود هوس فرمودی» بهر تیر غزالی انداختی -و اگر کز بر مرغی پرتاب کردی. چون باز گشتی. از بر آن مرغ تیری شدی - القصه چند ماه پرین متوال تماشاتی کردی - اگرچه برحسب ظاهر صید ضبوری قصد کرده بودند. اما مقاصد اصل امور دیگر بود - یکی آن که از احوال رعایا و برایا خردار شوندنا - اگر قوی دستی به نروی استیلا از کات یداد تير ستمی عرغ دل انداخته بودی. سزای آن دهد - اایات خرش آن کشرر که عدلش پاسبالست ره انصاف رو گر ملك خواهی 6 مك از جور مگردد تباهی مقصدی دیگر آن که ملاحظةٌ سپاه ظفردستگاه کرده-ا کر فرصت دانند» مجانب جبان از عدل شاهان در امالست کابل نهضت ایند - چرن وقت نبوده فسخ آن عزم کرده, همشیرة واب مرزا مد حکم را جپت بعض امور خفی و صلاح‌دد ارسال داشتند - و چندی از خادمان آستان عال‌شان را مصحوب هشیره گردانده» ملازم ساختند و انب کابل روات کردند - تارخ قندهاری ۲۳۹ مقصد دیگر آنکه الپامات غیی وارد شد, و حالت عجب غسریب دست داد - در حینی که متوجه شکار قرقه بودند. در اوائل شهر دیع الاول سنا ست و عانین و تسعاية در اشای شکار البام و پام يافتند یعضی امور - پشا برین موی سر مبارك را قصر کردند - و اکش از نزدیکان مواققت بایری سنت سئیه کرده - از بعضی امور خود را گذراندند و رجوع عقصد اصیل کردند - و آن منزل را عکة خورد موسوم گردانیدند- و در هین روز یی از هندویان راجوت بنا بر گناهی و عقوبتی که آزو صادر شده بود. فرمان شد که او را کره زنند - چون دو سه کره خورد. طاقت نیادرده؛ جهل مکب که جبل او بود» بران داشت کر خود را خنجر زده. دوزخ قرار یافت - درین اوقات در ماه صفر» ختم بای و الظفن سنة ست و مادن و آسماية عرائض شبازخان و بعضی از خوانین بدرگاه مصل رسید که واهب المطیات سپب ساخت که قلعة کل‌میر را که مدتهای مدید شکربان ظفرآیات محاصره کرده بودند, یز آسیخیر درآوردند باعث برین آن 5 ذات شریف حضرت خاقان | کبر را واسطةٌ رفاهیت حال بندگن خویش ساخته. و در مدا فطرت گوهر شرع‌پروری در صدف خاطر پنده‌نوازش کرامت فرموده» و بالکلیّه ضبیر حق پذیرش همین است که رایت اسلام مرتفع سازده و اساس کفر و کافر بمقامع استیصال براندازد - چرن قلعة کل‌میر که میان ولایت واقع شده. خدا آفرین و کوه رفیع باهکین است که ددهوران گوشة بامش اکر روبت فلك اراده کنند» سر فرود آرند. تا عقصد خویش بوصول رسند -واهمه را کجا یاراست که سیرش بفراز آن رسد؟ و اندیشه رای جال که-اتهای "بعد آن را تعقل آو اند کرد؟ مضیق بيشة او وم را نداده گریز و برآن کوه و ولات رانا راجه ایست که پسیب رفع حسال وگن گذر باد غروری در دماغ انداخته» و با اقران و همسران دم «انا ولا غیری» منزند - هیچ پادشاهی را تا غایت حلقةٌ اطاعت در گوش نکرده, و سلام و اسلام شال بش او دیده را تشد محسوس دران سمت بدفرجام راه ناه - و بسی شاهان و خسروان از دای تسخیر آن سحیر و تصر ماندند. و پرامن سراپای قتح آن توانستند گشت- رای جپان آرای حضرت خاقان ار بو مه اقتضای آن داشت ۹ ستائد آسمانی آن قلعه را در قَضهٌ اقتدار آورده. یمه خلکت اسلام سازده خا آن که در سنهٌ مذکوره شپازخان که بگرفتن و سرداری آن منصوب شده بود» خدعه و فریب داده؛ قلعه را بتصرف خود درآورف- و جاعت که حراست و محافظت آن حصار حضار پودد. همه پاتیغ و تبر سراسیمه و حیران پای بر جای ماندنده و دم تتواستند زد تا فوج فوج اسلام روی بدا تلمه نادند و درآمدند - و رانا راه فرار پیش گرفته» بکوه و جنگل ذرآمده.- ریات چشم نلك ندید و نه بیند بععر خویش آن کارها که دولت او را میسر است هر فتح کاسان دهدش منتبای کار چونی تگزی» عقف‌دهه فتح دیگر است دیگر قبل ازين قریب دو سال جناب آصف خان را با فوجی از اما و شکریان بگرفتن فلع ایدر که در سرحد کجر ات واقع ده مرن کنده شده بود - چوت آن رای دخت درای یراه را هگام احتراق کواکب اقبال رسیده بوده و پنج روژه دولت استدراج بآنها پوسته. و آشاپ عرش قریب ۳۳۷ مقطع تارغخ قندهاری ۲۳۸ الزوال شده بود. همه وقت فوجی از دلاوران سپاه متعین میداشتند که باطراف مز و بوم شوم او درآیند و بازند و صوافر تل‌آودات عریی ناد زمبش مالیا سانلباه مازند. و نام و نشان ایشان از عرص مین وجود بر اندازند -و بمد ایای که دین گونه مواظت عودند, دمار از روزگار آنت تبه‌روزگار برآوردند» تاآن که جناب آمف‌خان را درگاه عال جپت بعضی از امور ملک م مالی طلب داشته, بعد از آمدن او زیرخان را مین موده شد سپاه ظفراجام نصرت‌فرجام آن قلعه را چون داثره احاطه نمودند-و در شرور سنة مذکوره عرضه‌داشت وزیرخان رسید که بنایت البی و بیمن نصرت شرشامی مداعی موفوره در کوشش و کشنتن. بتقدییم رساندی تاآن کر قلعه 4 در ار تفاع با حصار دوم لاف برایری میزد» بدست لشکر اسلام در آمد - رای بدخت اگ دست بدام شقاوت نزدی» و در حضرت پادشاه کیتی‌ستان بذریعة عجز پیش آمدی, برین عط روسیاه نه گشتی- ایات ستبزه ای رساند سخن که ویران کند خان‌ومان کین اتفاقاً رای تیره‌خت دران میا فرار عوده و آن قلعه چون سار قلاع هتوستان ضيبة ولایت دیگر شد- و در م«تتصف شهر جمادی الاخر سنة مذکوره حضرت خاقان اکبر از سرکار تنجاب برآمده؛ و بر سرکار سبرند درآمده, در قصبهةً خضر آباد در کشتی بدریای جون نثسته. در آخر شهر مذکوره از کشتی رآمده» بایلفار متوجه اجیر شده. بسعادت زبارت مار حضرت قطب الواصلین خواجه معین الدین مشرف شدند - و جناب مظفرخان و خواجده شاه منصور را که درین اوقات بدولت وزارت سفتخضر گشته. بدمل گذاشته واردوی ظفرقرین را همراه ایشان کرده. تا مپم‌سازی عضی از شکریان و کروریان کنند - و حضرت ۲۳۹ مقطع پلولبو سادت ان اهسین تراجت موتم جر ارانظ زجب سا مره بفتح‌آباد سیکری تزول اجلال فرمودنده و ارکان دولت قاهره اردوی ظفرقرین را پصحت و عافت بفتح‌آباد سیکری پدولت رکاب‌بوس بارخ اواخر شهر مذ کور رسانندند - دعای حضرت بادشاه ظلال لوای فلك‌فرسای عرش‌آسای سالبای ی تاهی برشارق ایام مبسوط و مستدام. و مواهپ مرحت علآرایش واصل روزگار عالیان و آدمیان و اعیان مدام باد ! ۱ بیان عمارت مسجد جامع فتح‌پور سیکری, در زمان خجسته نشان آری مهر سپهر دولت و سروری چوت بدگان حضرت خاقان اکر بانوار رای شریف و میامن هت لطف داراللافة فتحپور را بنا فسرمودند. در اندرون شهر در بالای کوه کر قریب بدولت خانه ندگان حضرت پادشاه عالیناه واقع شده در شپور سنهةً احدی و مانین و لسعاية جریه مسجدجامیع نا کردند - مپندسان هنرم‌ند و استادان و‌مان ند در ساعتی خجسته و طالمی شایسته اساس آن را طرح انداخت ند و هتروران چابك دست که هريك سرآمد کشوری بودند» بدقائق لطافت پرداختسند و آت عمارت عال‌قام محسن اهام اولاد و اقربای می‌حوی منفوری شیخ سلم لطف انمام یافت: و در غایت لطافت و زینت و با رولق و صفا پذرفت - وغایت اهعام ای آوردند. تا چنین مسجدی کر در روی زمین مثل آن ‏ شان میدهند» باندك زمان یمن دولت حضرت فان اکر ساخته و پرداخته شد- و های دیواد آت از سیگ سرخ تراشیده بر نهادند-و ایوانبا همه از سنگ سرخ برآوردند و صحن آن را پایها برآورده‌اند - و دابا اوتلن و چونه ساخته و بالای آنبا دا پوشیده, مسطح کرده‌اند - تارخ قندهاری ۱ و در چند جامشبك کرده. که هرگاه بارا شود؛ آپهای آن که در صحن جمع شود ازان مشبك رنخته بسردایها جمع شود» و عامهةٌ خلائق ازان سیراب گردند - لاجرم صحن آت بر مشال روی عروسسی که ابروی طاق دارد؛ توح و راحت در رواقبای آن وثاق دارد - بت رضوان که پرده‌دار حرم سعادتست گوی. دری ز جنت اعل برو کشاد و منارها کء کوران اذکار چون خروسان خروشان دران منارها فرود آیند» رآوردند که بلدرایان بالادست لطافت و مانت آن عمارت را مطمح نظر اهعام سازند - و پایه و درجات او را چنان با‌ند گردانیده. که مناج شرح و وصف نیست - و چون آن عبارت بنوعی عالی افتاده که عمارت آن از عبارت متجاوز است؛ وغل در شرح آن از قیل لاطائل می‌نید» عجرد بل اقتصار و اختصار کرده شد - ایات هین کار شاهانست در تاجداری 3 پثیاد دی را دضند استواری مين سنگ مسجد که از زر برآید کر خود پگوهر برآرند؛ شاید جر هوای قسیه: اقا «رارا ند جاسح که مففش. ترآیسیند خورشید لامسع ماهی میا شد اساب چسندان که ناد در انديشتة هوشندان گچ و مگ شد از » وصف لالق چو دلپای مشوق و تبای عاشق ۰ ۳:۱ مق 5 ت المصه در جعه‌فا دران بقع دلکشا و متام جالفرا ماز جمعه بادا ی رسانند - و چوت مرش بر فراز منبر نهیايةٌ سپهر دعوی برتری داشت» خطبا عال بنام خجسته فرجام حضرت خاقان اکر تکوانتظام موشح گشت - 3 خطب آن مه مبارک خطة بیغ بآ از ملیح و مه شوررن ادا میکند - ع خظبه‌ها در هفت کشور جر نام او مباد! اکنون محمداله تمال که از مدا تباثير صباح تا مقطم دیاجیر رواح ساحت شریفش محل اقامت نوافل و مکتوبانست» و از ءظبر طلعٌ بام تا مثتهای انداد ظلام مقام ادای جمه و جاعاتست - دعای حضرت بادشاه ابید آن که بر غرفه تصری از داراشلد کرامت کند؛ و ببرخشتی که ناده‌اند» بندگان حضرت خاقاس اکبر دین پرور را بهشتی روزی شودا تا خر ی ماموله. بعة الّی و اصحانب. الرببرل - کفقاز در میالم ارمال نذورات و خرات حضرت عال مقام صاحب احتشام, مصحوب تتیجه الاکر سلطان‌خواجه را به ببت اللّه الحرام و مدینة بر حضرت رسول علیه السلام ی کز رای ماش ۶ سامت سوم سا رما بسلام آمنین» آواندبود, و راحلهٌ شکری که در جاده طلب و بادية تب ی سوت صوم وه هس موه ۵ و رو ارم ع و ۸و وه درب اولی مولا میارج وان خر اکواییه قزانت پبتره: راهان وا بنیز ره‌روات وادی عنایتش را سرمتزل موهبت مرحله ایست؛ و کاروان مار ی ره اه ره ق مکرمتش را دلیل هدایت پدرقه- هو الّه یبدی من یشاء ای صراط مسفم»- اما بمد برضیر طائفان کیب آمال و عاکفان لا اقبال مخفی اند که در اسنة مس و تاریخ قندهاری ۳۰:۲ مان و تسعاية هب ریه فرمان اعا تقی متا یافت کر یت معظمه و تقبای مدینة مکرمه و سدنهً 4 ان و بت - و ناس لانی ببکة و مبارکا و هدی ال ف فه آیات بینات « ۴ راهم ارسال آید» و در استقرار و استمرار وقوف حرمین الشریفین» زا ۳۹ تظیا ۳ و کرت بلغ گرانند فرستاده شود و چون سالها سبیل مک معظمه از طرف هندوستان مرتب فشده بود» بنا برین عال‌جناب صدارت پناه رفعت انتباه نتجة الا کار سلطان خواجه را که من سیرت و لقاء سریرت اختصاص داشت و چون سرو اگرچه در جرانی قباپوش آمده, شکوفعوار در طفل پپرنمادی عادت گرفته» پامارت حجاج موسوم شد؛ و از نقد و اجناس و اسباب که فراخور چنن خیری جزیل باشد؛ در کنف اهام آو هقرو کشت دق مبلغ چندین لك از وجوه زکوة زاکه از خرانةٌ عامه در وجه ادرارات شرفای مک معظبه و سادات و نقبای مدیهُ مشرفه و السامات و آشریفات جپور متوطنه و مشائخ قبائل و استعداد زاد و رواحل و دگر مثونات اطلاق رفت - ۱ کشتی را مصحوب امن و امان از دریای عمان عرحم حرم دیاپوش, زادها الّه تعظیاء رساند - برمقتضای نص ٍ و عم ه و ۵ دق لاس حح ملع وگو نبیر ین زا جز و لا اننة» سال پسال و سب مج ۳ دامن عاشقان جمال وفد کت و وج زج مر ک مک سح ق عل کل اس یات من کل عبت بعوب صواب خش و مقصد مقصود عالیان رسند» و طالبان مژدة مروت و عارفان صفاً صفوت عازم عرفات گردند؛ و برای تکییر اهل منا ندا در بطحای مکه کننند» ولبيك‌گویان درآیند. و در اثثای سالك و مناسك شریفه 8 ین ۳۳ مقطع 5 مصاعد دعوات مستجاب و مبابط برکات هستطاب و مستنزل خیرات ض‌جو ح موه مر مه ۸ ور ون ۸و ۳ و مستازم دعوات مدعواست؛ چون شراط «فاذا قط ام ۳ فا کروا ایّه» را جای آورده باشد» و استنان مشت نوی را دعای دم | غفر الساج و و " استخة 1 آغاز کرده هنکام آنک وت عرشیان بانگ و قر عل این # پاسخ از غلسق اهنا و اطنا هرن ۱ بصادق تین نیتی روزکار دولت حضرت پادشاه اسلام اعنی امير الومنین جلال الدین مد اکر پادشاه غازی» خلد دوله, را امداد دعوات صاحه بر صفت اعداد وت و مبر أت آر. حضرت متلاحق دار زد - و حجت دمن ۳ مرمع مهو و ای حج و زرف فد حطا یه وفتی 1 زمام عزیعت بسوی طیبةٌ طیهٌ روضهً دمن بویه معطوف دازنده اد زبان ملطی با شرع خادمانه ندای «الملام ع چا خر آووزینه دردهند - فق القیقه اگر در مکه کف حرمست؛ "حضرت این پادشاه کب کرمست - و چنانکه مناسك حجاج آنجاست. مسالك تاج اینجاست - ۱ آن جرت که دیندارالست؛ و این صوب قبلة امیدوارالست - ۳ ابیات کمه اکر مقصد است مات اسلام را که حاجات خلق حضرت شاهشه است با هه رقمت فك چاکر این آسفاس باهه حشمت جبان بنده این درفه است ۹ لاجرم چرن آت نتيجة الا کار را زیارت حرمین الشریفین دست داده و آچه از نذورات و خیرات بود» باشراف و متعینان و مقمان و مترطاف آن که حاجات لقسیم نموده. شرف مراجعت از مک معظمه و مدینة تمه جانب هندوستان نموده و بسعادت دریافت ملازمت بندگان حضرت خاقات اکبر سعادت‌اثر رسیده» بارخ ۲۱ شهر شوال؛ خم با لیر والاقبال» من ست و مانين و تسماية هجری داراطلاٌ تحپور پیوست؛ و بتقبیل ایادی رافت پادشاهی استسعاد یافت - و پرسش بسیار مودند - و آن نتیجة الا کابر وقائم ایام مفارقت را مذکور محفل وافر السرور گردانید - و جاعتی از حاجیان که در خدمت شاراله آمده‌بودند. هه را انسامات از اسپ و قد عنایت و شفقت فرمودند - و چرن آن نتيجة الا کبر بشرف نسب حضرت خواجهٌ احرار متسوب بود» بتفویض ام صدارت منصوب شد - وم درین سال اسم سای و نام نای اشرف اقدس بندگان حضرت خاقان اکر را امیرالرمنین خطا بر منایر مالك مروسه خواندند - ابیات عطارد بر فك خواند شایش خطیب مر گردوت دعایش عبار زر ز ناش درفزاید چشم از هرچه کونی به نماید دعای حضرت بادشاه اسلام و و بروردگاراء تا ذمة وال اکفین راز ک السجرده یل و تکیر موف مدارند. و طالفة طوافان رکن و مقام شرائط جره و آستلام حجرالاسود ای ی آزنده و زشب‌سرایانت لك و سعدیك» در آتش شوق بطراف از مبرات دده زنزم اسان ی شود, حضرت خاقان اکیر تکوکردار سعادت‌آثار فرخ دیدار را پا شاهزاده ای کامگار از جاه و جوائی و ساطنت و کام‌الی و عیش مصفی و دولت مبنی و علکت عریض و حشمت مستفیض تم و برخوردار دار؛ و منزید جاه و جلالت و دوام تائید و نصرت کرامت کن! ۳:۰ مقطع 3 1 2 عبدا قال آینا! ذکر می‌اجعت مهد علیا از دارالسلطنت کابل و آوردن مقصود جوهری مبرزا مظفرحسین را دران وقتی که واحی بهره و سرکار پنجاب از عن مقدم فرخنده‌ایاب بدگان حترت خاقان اکر اعل‌جناب بر فضای جاثفرای روضهٌ رضوان تفاخر ی‌نمود» خاطر خورشیدماثر ذره‌پرور و یر میر مهرتتویر طیاکستر متوجه آن گشت کر هشيرة واب میرزا محدحکم را مجبت بعضی (از) سخنان مخفی بکاپل ارسال دارند» و تتجة السادات بالاتفاق سید ابراسحاق و »هرعل سلدوز را همراه همشیره گردانیده ملازم ساختند - چوت. نواب مبدعلیا کابل رسیدند» و پیض اآمور را بسمع میرزا رساندند» و درین خن طلب خواستگاری "در درج عصمت و عفت صیة میرزا را جپت ازدواج نواب شاهزادة عالیان و پوردیده آدمان مد سلیم میرزا ناد فرموده» بذایت مستحسن افناد - میرزا آن صیه را همراه مبد علا کرده» از کابل مبندوستان ار سال داشتند» و در پنجم شهر ذی حجهٌ سنا ست و شمانین و لسماية هجری داراللافة فتحور سیکری تشریف آورده. بشرف پائیوس حضرت مشرف و معزز شدند - و در دم شوال همین سال مقصود جوهری را بطلب میرزا مظفر حسین ولد میرزا ابر اهیم حسین الفی مجانب آسیر و پرمانپور ارسال داشته - (و) حاک زد و برهانپور عوجب فرمان عالی شان لازم الاطاعه بند کرده» بدرگاه خلالق پناه فرستاد - چون بدرگاه عالی ر سید, چندگاه در بند بوده - پندگان حضرت از کال مرت که جبل آن حضرت است, و رحسب مکارم اخلاق که از عادات پسندیدة آنت پادشاه نکونم‌ادست» و جرائم و عصیان که از در و اعسام ار صادر شده برد چناچه شُهةٌ ازان سابقاً م‌توم گشته, عفو نموده و هه را نابود انگاشته» عنایت و شفقت کرده؛ بتارخ شهر صفر سنة سبع و تاریخ قتدهاری ۳:1 مانین و تسعاية او را از بند برآورده» خدسگاری مستظبر ساختند - یت روزگار همایون او محقق شسد که چیست معنی لفظ »کارم الاخلاق و والده‌اش که دختر مر‌حوعی میرزا کامران است, از عقب پسر خود آمده» بپابوسی آن حضرت مشرف شد- و چون در اواسط ره‌ضان سنة ست و مانین و لسعاية حسین قلی اللقب خان جپان که حام نکاله بوده عسرگ طییعی ازین جهان گذران انتقال نمود. در هفدم شهر محرم ارام سنة سبع و این و تسعاية جناب. مظفرخان را که بت وزارت پل وکالت درین درگاه عال اتتباه داشت» صکومت و دارانی ولایت بنگ مقنرر فرموده شد - و جناب سیحادم حکیم ابوالفتح و مییزا ميرك و مر ادمم را بامینی و خشی‌گری و دیوای آت سرکار نیز مقرد فرم‌ودند - و م درین سال مولانا طیب و پر کم را دیواف و مخش یگری سرکار مار و حاجی‌بود و ترهوت مقرر شده فرستادند- چنانچه عنقریب لفصیل این حالات و طنیان عصیان حرام خواران که در ان ولابت واقع شده. م‌قوم ق امام خواهدگشت - و دراوائل ریم الاخر سنة سبع و مان و تسعاية هجریه در فراشتانة خاصهٌ دارالاف فتحپور آلثی عظم اشاد. و تا يك کرور ضمیناً اسباب از شایانه و خرگاه و خیمه و سراپرده از ورشت و ختل. فرنات .و مقرلاط و کشا واطلس و زردوزی وقالیپای زربفی و زیلوچه های مخل فرنگ و زربفت و زردوزی چندان که تعداد آن به یسان در نمی آید؛ بسوخت و ناچیز شد ‏ و از معال همت بل‌ندآشیان و مکارم جود بکران بندگان حضرت را اصلا گرد ملال مضاطر اشرف اقدس راه نیافت؛ و قطاً ازان اسباب سوخته باز نه رسیدند - ۳۹۷ مقطع + دراواسط شهر رجب ۹ مذ کوره بطواف روضةً حطر ت خواجه معین‌الدین چشتی باجیر تشریف قدوم سرت لزوم ارزانی فرمودند - و در اشای راه سه شباروز متوار باران متقاطر بود -و سبلاب عطم شده. سی از آدیان و امپان و شتران باردار را سیلاب برد -و مراجعت ازان سیر و شکار در اواسط شوال واتع فلت و در همین حین چنان استاع اناد که میرزا سلهات شاه که سابقاً رخصت از بندگان حضرت خاقان اکر سایان‌مکان گرفته, از راه دریای عمان که معظمةٌ رفته برد» درین ولا از راه عراق و خراسان بزبارت مشمد مقدسةً رضویه مشرف شده؛ از آن جا بقندهار آمده, در دارالساطت کابل بتاریخ شهر شصات سنهٌ مذکوره علاقات میرزا رد حکم رسید و در ماه شوال میرزایان اتفاق کرده, پیدخشان درآمدند - و میرزا سلمات را با شاه‌دخ میرزا که نیره‌اش بود» صلح داده. در ماه صفر سن مات و مانن و آسعاية مسیرزا مد حکم مراجعت موده. بکابل تزول فرمودند - دعای حضرت پا‌دشاه اسلام مقصد اعاظم شارق و مفارب سدة والای حضرت خاقات اکر بنآدو ی خکبة حالصات ز قلة عرادات شب عرلعر شامشی نساقه بالفی و آله الامجاد! (عره علامت نسخة کتاخانة رضا برامپور و «علك» علامت نس کتامانة دازشگاه کبریج ی باشد-) 9۲ دن غر انتعیا ضا اخر سظر هه انصقه وه پیب گم شدن يك ورق؛ موجود نیست - :9 ,پادشاه» در هر دو نسخه این لفظ را گاهی به بای عرنی و کاهی به بای فارسی وشته شده - مصحح سعی کرده است که هرجا بای فادسی پتویسد - :۱9 «ضاش. در هر دو شخه این لفظ و نظارش را به «ی» نوشته شده - مصحح بجای بی» هبزه اخیار کرده است - نو ی بدل» عك اولا عبارت ذیل را دارا بود «و شمه از احوال وزیر بینظیر تیکوعمل - سپس «وزیر» را قلزد کرده» پالایش «شپنشاه» لوشته ده -و در آخر بر عمام فقره خط فسخ کشیده شد- ۲12 سورة شعرا: ۸ - :۳ ا داران. در عك ».ار ان»- :۲۳ «سلاطین» در عك اولا وزرای کفایت آ نار» بوده - ۳:۳ «دولتمندی» در عك اولاد «وزیری» - ۳ «شپنشاه» در عك اولا. «وزیر ان - تاریخ قندهاری ۳۹۰ ۲۱ ۸۳ ۳۳: ۳:۹ ۲۳: «ایشان راء در عك اولا" «رزرای نیکو سرانجام راه- "والیان در عك اولا" بوزراء»- 1 «الدوله» در عك «الدولت» - ؛ تن بلف‌ای» در عكِ خلفا» - ْ ۰۱۰ جاق که ساض گذاشته شده در علك ناخواناست - در عر ظ «مرورش؛ را کرم کتایی خورده است - 1 :۱۹ مایین قوسین هرجا اضافه است از مصحح - ۳ :۱۷ عك بای «تسارخغ» مظفرنامه دارد - 1 "ارقام خجسته. در عر قلبزد شده است - امد اشای, از کبار اولیای نیشاپور بود» و مولدش مساق جام 1۱ است - در ۲۷ ساللگی طریق هدایت را پیش گرفه و مرادات دا ِ به تویه و انابت آورد - مردم کال احترام باو می‌گذاردند - در سال ۵۳۰ ( ۱۱۵۱) برهت حق بوست - لحات جای ۲۰۷ - ۱ ۱/۸ «خش» در هر دو سخه «خشش؛ - لت در هر دو لسخه «لقب. - «هلوه» کذا در هر دو سخه - و در الان سیوطی 1۸:۱ (طبع مصر ۷ از ابوحاتم سجستانی لقل کرده که تزول قرآن برلغت قریش وزکل و هذیل و میم و ازد و ریعه و هوآزن و سعد بن بکر واقع شده - سوره یومسف: 4۲ - و عك در حاشیه معنی فارسی این آیه را داراست که از لشسیری مسمی به و ضیح؛ لقل شده - عر "آورد؛ - در عك اولا" ای «تخیل؛ لفظ «تحصیل؛ بوده - سپس آن را قلبزده در حاشیه یل صورت» وشته شد - حواشی «...» در عر این جا علامت سقوط عبارت ثبت است - اما بنظر مصحح در عارت حاضر خلل نیسته چنانی از نسخة عك مستفاد می شود- تاج الما ر» تالیف صدر الدین مد بن حسن نظامیست که محتوی میباشد راحوال شامات ده از سال ۵۸۷ تا ۱۱۳ ( ۱۱۸۱ تا ۷)- «طرب پیرای» علك «طرب سرای» - «تار شخ آل مظفر» تارخی است مبسوط در احوال آل مظفر که شاهان کرمان و شیر از بوده‌اند - رجوع شود به فپرست خطوطات فارسسة موزهٌ ریطانیا» از دکتور ریو :۸۲- «اغراق» در هر دو نسخه «اعراق»- تفی صواب حذف این لفظ است- با باید بخوانم دو انحراف و تخیر از اقتدا باسلوب ایشان آ فست کّ» - «مطالعان اين تارخخ» در عك اولا" «مطالان این مظفرنامه خصوصاً جلة اللك هندوستان و دستور جبایان سبف الدین مظفرخات که موجب التفات شریفش این کتاب بتالیف می پوندده خلعت انصاف خشد, عبوماً ارکان »سپس برین جمله خط فسخ کشیده مطالمان این تاررغ. پوشته شد - شرف الدیری عل بزدی. مولف ظفرنامةً تیموری و لیم شاهرخ م‌زا پسر امیر تموو گورگانست که در سال ۸0۴ (۱۵6) فوت شد - تارخ دی وال صبح صادق» و تذکرة دولت شاه و مالس الفائس مر علشیر برجة فخری هروی, و حییب السیر» و عرفات الساشتین, و هفت‌اقليم رازی - يك لسة خطیه از این کتاب که در حیات مولف در سال ۸4۲ تارخ قنده‌اری ۳۹۳ ۱۹: ۲۳: ۱۳ ( ۱2۳۹ ) امتساخ شده. در کتاخانةٌ رضا موجود است - «بیات. پارةُ نظمیست که در ظفر نامه ۸ ( طبع کلکته ۱۸۸۷-۸ع) ثت افشاده - "فزو است, در ظفرنامه فزون بوده؛- «قدرش: در عر "قدش: - و واو عطف در مصرع دوم از هر دو لسخه ساقط شده - در هر دو سخه «داشاد و عتع» - سورهٌ کپف :. 64 - «عاشاب جبانگیر» در هر دو سخه اعالناب و جبانگد - نقبازی, هز اناقه خر هی دز که نون باق الق «سعادت؛ در عك «خلافت؛ - وان ار یی تانق و1 تاو . سوره مومئون : ۱6 - سوزه: آل: رآ 52ص «ارتقای؛ عر «انتقای» - «ریع لغره کذا در هر دو نسخه- اما در عر کنی سعی کرده که «الاخر. را به «الاول, تبدیل کند- و اغلب که مبنای این تخیر روایت اکر نامه ۱۳۰:۱ بوده که دران خواب شاه را در وقائع چپارم دیع الاول 2٩:۷‏ وشته - «در آئين خواب. بروی شاش الا ۱۸۷ الف: "از اتفاقات غریه آن که در شب چبارم رییع اانی سنة سبع و اربعین و آسماة حضرت جنت آمیانی در واقعه دیده‌اند ک حضرت متعال آ حضرت را فرزندی همایون فال کرامت فرموده جلال الدین مد اکر مسی ۳۳:۱ حواشی ساخته اند -و بقول گلیدن ۸ «عزیری آمده. از سر تا پا لاس سبز پوشیده و عصای در دست. گفت: «مر‌دانه باش و غم مور - و عصای خود را پدست مبارك حضر تعالی پتو فرزندی خواهد داد - نامش جلال الدین مد اکر عمانی»- ت داده اند و گفته اند: «خدای حطرت پرسیدند که «اسم شریف شا چیست»؟ فرموده‌اند که «ژنده فیل احد جام - و فرموده‌اند: «آن فرزند از فسل من خواهد شد.- +معراج» غر «سعراجی: - «صیح يك شنبه پنجم» کذا در طقات ۲:هه و در عك بانزدم» - و بروی قائس الائر ۱۸۷ الف «یکشنبه هندم؛ - سورءٌ انفال: ۱4 عك در حاشیه معنی فارسی این آیه را داراست- شاس الاثر ۱۸۷ الف, و طقأت 0:۲ه؛ و اکبر نامه ۱ و زنده ۷٩‏ الف «آمسکوث؛ - «فیرو ز. عر فروزی» - «آمد» عر «آمده؛ - «جپای. در عر و عك «جهان»- سوره جمعه: ‏ - «آسیه» در هر دو اسخه «آیسه - حیده بانو مریم مکالی حیده بانو بیگم بنت خواجه عی اکبر بل جریری احدی جای, حللاً جللاٌ همایون پادشاه و والدة ماجدة اکبر پادشاه» پنجم ریم اشانی سنة ۱۰۱۳ مجری (۱54ع) در آ گره فرت شد - مدت عرش تما ۰ سال - تارخ مجدی وال ماثر جپانگییی. و صبح صادق, و اقبالسامة جبانگیری, و تکلاٌ اکرنامه -و در ترك جهانگیری (مقدمه) ۱6 «شب دوشنه. تار مخ قندهاری ۰ 1 ۱۱۳۸3۳۰۷ ۳:۱۸ 1:۱۸ ۹ ۱۳: هرد شبریور سال هزار و دوازده» تاریخ فوت وشته - «زاده کذا در هر در نسخه - و صواب «زادت» يا «زیدت ی‌باشد - آدر عشتد ازدواج آن پادشاه» بروی زبده :۷ اف هایییت در غرة رجب سنةٌ ۵٩6۷‏ (۰ع۱۵) عازم بهکرشد و درانجا با مریم‌مکایی حیده بانو پیگ عقد نکاح بست»- و همین سال در دایوی 4۳۷:۱ و طقات ۸:۲ و تارخ شامی ۱۵4 وشته شده - اما گلیدت ۵۳ میگوید که در ماه جید الاول سنهٌ ه صد و چپل و هشت در متام پاتر روز دو شنه نم روز ... نکاح بستنده- و همين سال در تادیخ معصوی ۰۱۷۱ و اکر نامه ۱۷:۱ یافت ی شود . سورهٌ یوسف: ۳۱- در عر بعد لفظ آیه علامت تس ثت شده - و در عك اولا: ما مذا الا شلک ات ما ۷ مك کرمه نوشته سپس در متن برین الفاظ خط أسخ کشیده» در حاشیه وشته : ص وه ۶ اقا وف مها ۱ من ی ار قطمن اید یهین و قلن حاش قه ما هذا ترا - ان مذا ۷ مك کم - صح»- سورة هرد ۲ سورة و القل: ۱ و تام ۱ ین یه کته ک 0 ۳9 ۶ مان وی کفروالیر لقرنگ ما وخ و بامارم تما مت لک و بتوون ان لمجدون»- بر شنقتی» ازین لفظ تا لفظ مبتجربه» که در سطر ۲ از صفحة ۵؛ واقست» از عك ساقط شده - میرزا عسکری سر سومین ظبیرالدین مد بایر پادشاه در ملك شام میشود؛ از قرار ذیلست: «و ر ان لذین ۳۵ میج مت دناوت ۱۳:۳۰ در سال ۲ ( ۱۵۵۵ ) و بروایتی در سنه موه ( ۱۰۵۸) و بقول ( فرشته ۲۰:۱ ) در سال اجه ( ۱۵۵6 ) فرت شسد- تارخ ممدی موالهٌ بدایونی. و قاس الآئر و اکرنامه» و و اقلم, و منتخب التوارخ حسن بیگ خاک و فحضه سای و تذکرة الشعرای ملا شاری, و عرفات الماشتین» و اقالامةٌ جبانگری؛ و صبح صادق - نز رك به طقات ۷۷:۲- کامان میرزا پسر ظبیرالدین مد بابر پادشاه از سلاطین طبهُ علة مک معظمه فوت شد - تارخ ممدی وال منتخب التوارعخغ حسن یگ خاک و بدایوی» و تذکرة الشعرای ملا تشاری» و عرفات الساشقید» و قائس الا و تارخ سید مصطفی آفندی روی, و اکبرنامه» و اقالنامةٌ جباتگیری, نس 1 کورگانه در ۱۱ ذحجه ٩14‏ ( ۱۵4 ) در و مار رحیبی» و صبح صادق, و هفت اقلم رازی و تارخ سند- یز رك به طقات ۷۸:۲ و تذکرة همایرن و اکبر از باپزد پیات ٩‏ بعدء و تارج شاهی: ۳۳6 و فرشته ۲۱:۱ - «در شرور سنةٌ خمسین و آسعایق همایون در غرة رجب سنث ٩۵۰‏ ( ۱۵۳ ) متوجه بکر شد. و ۷ ریم اشایی جانب قتدهار شتافت - اکر نامه ۸9:۱ و قاس الآثر ۱۸۲ ب و گیدن 4۵ - اما بايزید ییات ۲ و ۳ سال ۵۵٩‏ نرشته کر الیداهه لغرش قام کاتب است؛ یا سور مصحح - «شال و پوشخ. در شائس الاثر ۱۸۲ ب «شال و ستان» و در گیدن 0 «شال مستان» و در طقات ۵۷:۲ و تارج شاهی: ۰۱5۸ «سال زمستان؛ و در اکر نامه ۱۰:۱ شال کر از قندهار قریب سه فرسخ است» و در بدایونی 4۲:۱ «قصبهٌ شال مشانك» و در فرشته :2۱۱ ۱3:۲۰ ۳۹۶: تاریج قندهاری ۳9۹ «سال و هستان؛ - نیز رك به ترجه بدایونی از استاد رینکن :01۷ پاورق ٩‏ - «توجه شد. رك به نقائس ااسآثر ۱۸۲ ب و طقات ۱۳۵ و گلبدن هد و 1۸ و زیده ۷۷ الف - «فتح» در عر «فتحی» - گرسیرات» خطهٌ از قسمت قندهار - اکرنامه ۱ - و روی قاس الآثر ۱۸۳ الف «از راه چرل بیابان گرمسیر متوجه راه سیستان شدند.-و بقول گلیدن ٩۸‏ «صانب قلعة بابا حاج ی لشریف فره‌ودط - و آن قلبه داخل ولایت گرسیراست. و در کنار دریا واقع شده است» - و بقول اکرنامه ۱ و نکره بات ٩‏ «فلعةً مذکوز در لب آب هلبند (هیرمند) واقع است» - «دو ساله بودند. و بقول طبقات ۰۵۷:۲ و دایونی 4)۳:۱. و زیده ۷ الف «يك ساله بود. - و حسب تصرخج خود اکبر يك سال و سه ماهه بوده - | کبرنامه ۱۹6:۱- یت کج نامپربانی افتادند. بقول گلب‌دن: ٩‏ «فرجة آن نشد جلال الدین محد اکر پادشاه را هم همراه برنده - و بقول یات ۸ «ایشان را فرصت آن نشد که نواب شاهزادة عالیان ... را خود همراه سازند» - و بقول طقات ۰۷:۲ «حضرت جنت آشیای ...عم مکانی را همراه برده, شاهز اد جمانیان را که یکساله بود. بوامطة حرارت هوا در اردو گذاشته» - و بقول تاریخ شاهی ۳۰۱ «روز نيك خواجه معظم و برم‌خان را بآوردن مریم مکانی و پادشاهزاده اکر میرزا فرستادند - ایشان بتعجیل رفته آوردند - چون هوا بغایت گرم بوده اکر میرزا را در کنار ما انگه گذاشتند. -و بقول ۳۰۷ ۹:۳۱ حواشی بدایونی ۳:۱ شاهزاده را چون یکساله بود» بتقریب حرارت هوا و وآی راه باتایی انگ‌خان در اردو گذافتند.. ‏ «در منت قید چند گاه ماندند» و بقول طقات ۸:۲ و بدایوی ۱ و تارخ شامی ۳۰۱ حاشیه و زده ۷۷اب «عسکری اکر را به سلطان یگ زوجة خود حوالت نود - و او در لوازم مپربای از خود بقصیر راضی نمی شد.-و بقول گیدن به ه ساطائم یگم کوج خود سبرد - ساطام یک کوج میرزا عسکری بود - بسیار مپربانی و خواری مکرده-و نز رك به تذکرة پیات هع و اکرنامه ۱۹6:۱- بر. صواب حذف این لفظ است ‏ «یذا. عر «ایزا؛ - «بکاپل طلبید. بقول یدت. ۷۳ «میرزا عسکری که شنید که حضرت پادشاه از خراسان مر‌اجعت نوده جانب قندهار می‌آیند» جلال الدین مد اکر پادشاه را یکاپل پیش میرزا کامران فرستادند - میرزا کامران به ۲ 5 جائم 5 خانزاده بیگم عح ما اند» سپردند - و دران وقت جلال الدین مد اکر پادشاه دو نم ساله بودند که آک جانم گرفته داشتد - و بسیار دوست مداشتند. و دست و پای ایشان را می بوسیدند و ی گفتند که بمینه کویا دست و پای رادر من پابر بادفاه مت و شام عنام دآرده و بروایت تذکرة پیات +ء «لواب بیرم خان پرسیدند که مرزا ام چند ساله شدند ؟ ما بیگه عرض کرد که «شب دوشنبه د رجب ٩41‏ در عبر کوت حضرت ولد کردئد - تا این تارخ سه ساله و شش ماهه شده اند - و این تاریخ بخط حضرت جنت آشیای هم توشته. تودند. که در کانا. سر در آمدهعب نار قندهاری ۳۰۸ ۱ اطبیاسپ؛ عر «طبیاث؛ و تذکرةً بیات: ۳ ۱طباس:- و مراد شاه ۱۳۲ طباسپ بن شاه اسعیل بن سلطان حیدر فرمانده دوم سلاطین صفویه است که در سنة ٩۳۰‏ (۱۵۲۳) برتخت فشست» و شب مه‌شنبه ۱۵ صفر سنهٌ ۹۸6 (۱۵۷) بعمر ۶و سال و کسری در گذشت - تاریخ عجدی» وال منتخب‌التوار ین حن یگ خا ک» و جدول و دایوی و عرفات الساشقین» و قاس الما و افضل التوارخ. و تادیخ مصطفی آفندی» و اکر نامه و صبح صادق» و زهر الرباض» و طقعات ا کری» و تقیم اتواریخ - «در گیواره بوده در تاریخ شاهی ۲۰٩‏ «جوات دژده ساله بود» - سداغ, عر «داق, و در طقات ۱۳:۲ و اکبرنامه :۰۲۱۸و بدایونی 40:۱ و فرشته ۳۷:۱ و در جای دیگر از عر مداغ»- قرلب‌اشیه» پسران اساری که تیمور به شیخ حیدر -لطات (متوف ۳ در شاه اسعیل صفوی حوالت کرده» کلاه سرخ دارای ۲ ترك بر سر داشتند (قزل ‏ سرخ و باش < سر ) - در ایام مکنت و دولت صفوبه این کلاه سرخ داخل لباس قشون نظام شده - ده هزاره کذا در طبقات ۱۱:۲ و دایونی 0:۱عع» و زنده : ۷۸ الف, و تاریخ شاهی ۳۰٩‏ و فرشته ۲۳:۱ و تذکرةً پیات ۳و ۳۵- ابا اکر نامه ۱۱ ۲ هزار را دارد - «بتندهار تزول اجلال فرمودند. بقول ماآثر رحیبی ۹1:۱ "روز شنه ۷ عرم ارام ست ٩۵۲‏ ( معه۱ ) نحد همایوت پادشاه در قندهار ترول مودند» - ششاه» بقول طبقات ٩۱:۲‏ و اکر نامه :۰۲۲۹ و زیده ۷۸ ب» ۷ مرم ٩۰۲‏ (۱۵4۵) محاصره آثاز شد, و ۲۸ جادی الاخره سنا ۳۵5۹ ۷۹۳۲ حواشی مذکور پاججام رسید - و مدت محاصره سه ماه بود - «میبود» عر «مییودند» - «تارخخ ولادت؛ پدایونی ۵۲:۱؛ مصراع مذکور را مشعر بر تاریخ وفات میرزا لوشته است - بوکلاء... سپرده, بقول طقات ۰۱۲:۲ و تاریخ شاهی ۳۰۵ "باقزلباش قرار یافته بود که بعد از فتح قندهار با ایشان متعلق باشد - آن حضرت اوجود آن کر هیچ ولابت دیگر در تصرف نداشت قندهار را با ایشان گذاشت»- و یز رك به تذکره بات ۰ و دایوی 40:۱ و اکرنامه ۳۱ و ۳۳۹ - "سر بند» بقول اکرنامه ۲۳:۱ همایون در چپبارباغ قیام فرمود که باغیست بر کنار ارغنداب احداث کرد بابر - «الغ میرزاء ابن مد سلطان میرزا ری ساطان ویس میرزاء باتفاق اعىام خود ار اهیم حسین میرزا وغيره با | کبر پادشاه بغی ورزیده؛ در سال ٩۷۵‏ ( ۱۵۹۷ ) در ماندو فوت شد- تاریخ ردی» هو ال اکرنامه» و اقبالنامهٌ جپانگیری و صبح صادق -و وال ماثر الاعنا ۳ در تاخت هزاره درین سال کشته شد - «یرم خان. شجاع الدین محد ملقب به خاخانان بن سیف عل یک بن بار عل بگ رکان قراقوینلو بپارلو. از اعاظم اس‌ای سلاطین گورکانیه» در تن کجرات ۱۵ جمادی الاوی سنةٌ ٩3۸‏ ( ۱۵۰۱ ) بدست اففانی مبارك نام کشته شد - مردی مستجمع خصال یر بود - تاریخ تمدی, واه دایونی و تذکرة الشعراء شاری» و عرفات الماشتین» و طبقات و اس الومنین, و نفائس الا و اکرنامهه و اقالنامةٌ جهانگیری و بآ ثررحیبی» و صبح صادق, و هفت اقلم رازی» و فرشته - تاریخ قدهاری ۳۹۰ ۱۷۹۳۲ ۳۱۶ ۲۳: ۱۷۹۳۳ و ول ما ئررحیمی ۸۰:۱ و ما ثرالام! ۸۵:۱ ملسل فسبش از قرار ذپلست: محمد بیرم یک بن سیف علی یگ نن برك یک بن پید علی یگ ن عل شکر یگ بن برم قرا یک بن الف قرا یک بن قرا خان بن غران بن قرا مصر بن قرا محمد» پادشاه اولین اه قراقوینلو - و سب او از جانب دیگر به میرزا اسکندر بن قرا برسف ميرسد - «عابی عدعان کرک» سیستای از امرلی ۱ کبر شاهی» در وبای یال در ٩۸۳‏ (۱۵۷۵) فوت شد - تاریخ عودی, وال اکبر نامه - و نیز رگ به مآثر الاعرا ۵۸:۱ مفصلا" - بقلم قندهار را ق الفور گرفته. رك به تذکرةٌ پیات ۵و تارشخ شاهی ۰ و طقات ۱۲:۲ و اکر نامه ۲۵:۱ و دایوی :46۷ و فرشته ۲۳۷:۱ و گبدن ۷ و لفائس الآثر م۱۸ الف - «عنایت کردند» رك به گلیدن ۷6 و اکرنامه ۲۵:۱ و طقات ۲ و فرشته ۲۳۷:۱ و تارشخ شاهی ۰۳۱۱ و تذکرةٌ ییات ۱ - «فنح کابل, بقول بدایوفی 49:۱ و تار شخ شاهی ۰۳۱۲ و فرشته ۲۳۸:۱ و تذکرة پیات ۸ه» در روز دم ره‌ضان ٩0۲‏ (۱۵40) رو داد - و پقول طبقات ۱۵:۲ «ان فتح در رم‌ضان ٩۵۳‏ روی مود و از سن شاهزاده درین وقت ع مال و ۲ ماه و ه روز گذشته برد- و بضی در سنةً ٩۵۲‏ | آررده ایل و الم عند الّه,-و سول اکرنامه ۲۱ و شاس الار ۱۲۸ الف و ۱۸۵ الف «شب چبارشنه دوازدم شبر رمضان ۵۲ تارخ اين فتح است -و مصرع «ی نگ کرفت ملك کابل از وی» سال فتح را داراست - و تاریخ شاهی ۳۱۳ ری بارك شاهزاده را ۸ سال و ء ماه و ه روز پوشته - ۰ در عر اینجا علامت سقوط عبارت ثبت شده ‏ اما جپت تلف شدن اش ۱۸۳ ۷۳۳ ۲۳ ۷۳۶ 1۳۳ ۳:۲۵ حاثیه بر دست صحاف میتوان بي بپارث ساقط پرد- بل را گرفت» و بقل طقات ۱:۲ و اکرناسه ۲۵۰:۱» و زیده ۷۹ الف» و فرشته ۲۳۸:۱) در اوائل ۹۵۳ (۱عه۱) همایرن از کابل به بدخشان رفت و در غیاب او مرزا کامران کابل را باز گرفت - مزر ی ع انا قاس بط ارف اقب وت «محاصره کردند؛ و بقول کلیدن ۸۱ ۱ مدت ۷ ماه محاصره داشتند»- سیر خود ساخت رك به گیدن ۸۱ و طقات 1۸:۲ - «روی؛ بمزعت نماد؛ بقرل اکرنامه ۱ و زیده ۷٩‏ الف میرزا کام‌ات در شب جشنبه ۷ دیع الاول ۹۵ (۱۵۷) از کابل گرنخت - و عبر اکبر دران وقت ع سال و ۲ ماه بود - «افند» عر «یافته ب «میرزا هندال ابن ظبیرالدین مد بابر پادشاه از سلاطین طبقة علة کورکانبه در شیخون افنانان ۲۱ ذیقعده ۹۵۸ (۱۵6۱) بعمر ۳۳ سال و ۸ ماه کشته شد و او برادر اعبای همایون بادشاه بوده - تاریخ مدی» عوالة منتخب‌التو ار حسن یگ وق دایونی» و ذکرة الشعراء نثاری» و فاثس الآ ثرء و اکبرنامه, و اقالنامة جالگیری» و مر رحیبی, و صبح صادق, و هفت اقلم رازی. و طقات - نز رك به گلیدن ۳ و تذکرة یات ۱۵ و ۱2۷ و فرشته ۱6۰:۱- و مادهٌ تاریخ فوت م‌زای مذ کور م‌ «شب خول» است - «حضرت خاقان | کر عنایت فرمودند. بقول | کبر نامه ۳۲۲:۱ "۱ کر در اوائل ٩04‏ ( ۱۵۵۲ ) بغزق رفت و مدت دو ماه در آنجا متوقف بوده - نز رك به نذِكرة بیات ۱56- «در آمدن هندوستان, همایون در اواسط ذعحجه ٩4۱‏ ( ع۱۵۵) از تاریخخ قندهاری ۳۹۳ توت کابل سوار دولت شده عازم هند شد (طبقات ۸:۲.و اکیرنامه ۰۳۹۰:۱ و تارخخ شاهی ۳۵۱ و بدایوی 46۸:۱) و در 4 رمضات. ٩4۲‏ (۱۵۵0) حضرت ده مستفر جاه و جلال پادشاهی شد (ایضاً ٩۲:۱‏ و اکرنامه ۳۵۱:۱) -در تَذکرةٌ پیات ۱44 سنهٌ ٩0۵‏ آوشته-و بقول فرشته ۲:۱ع۲) در ماه صفر سنه ٩4۲‏ و بروایت تفاس الآنر ۸۵ الفه» در شبور سنهً ٩۱۲‏ متوجه هندوستان شده- ۱ *اسکندر ان؛ امد عای سور ملقب به سلطان سکندره بر ادرژادة شیر شاه سور که بمد از اسلامشاه سور در ٩0۲‏ (۱۵۵۵) بر دهل متصرف شد» و بر دست همایون و برم‌خان در سرهند منبزم گشته به کوه سوالك گرنضت: و در رمضان ٩44‏ ( ۱۵۵۷ ) باز شکست یافته» به ایالت بپار رف هانجا در سال و3٩‏ (همجهه۱) مرد- تارخ مجدی» وال ا کرنامه» و اقبالنامة جرانگیری؛ و دایونی و بطقالت- «فرستادند. رك به طبقات ۸۳:۲ و | کرنامه ۳۱ و تاریخ شامی ۳4۲ - «واقعه هائله. رك به تاریخ ممدی» وال منتخب التواریخ حسن ینگ خای, و بدایوی» و حفةٌ سای و تَذكرة الشعراء نشاری» و شاهجبان ناه حدصال کنبوه, و عرفات الساشقین» و فاش الآ و | کرنامهه و تاریخ مصطفی آفندی روعی» و اللورالسافر و اقالامة جبانگری» و ظفرالواله و صبح صادق» و هفت اقلم رازی» و مالس اللفائس میر عل شیر پترجةٌ فخری هروی, و طقات - و نیز رك به مأنر رحیمی ۰۲۷:۲ و زبده ۸۱ الف» و تاریخ شاهی ۰۳۵۳ و فرشته ۱ و تذکرة یات ۱۹۵ - مصرع «همایون پادشاه از بام افتاده ۳۹۳ حواشی مشعر تارج وفات [وست - ۶ کلالور» قصبه ایست معروف در گورداسپور پنجاب - رك به طقات ۸۵:۳ و ۱۲۰ و بدایوی ۸:۲ - ۷ «تارخ شبر دبیم الیایی, بتول طبقات ۱۲۹:۲ و | کیر نامه ۳۲ و فرشته 1۱:۱ و تاریخ شاهی ۳۸۷ و بدایوی ۰۸:۲ و صفحٌ ۸ از هین کتاب؛ روز جعه ۲ ماه ربیع اشای سریر ساطنت را رفمت دادند - بداینی (طبع کلکته) ای «ری‌الاخره ربیع الاول دزد که یی ظیاعت: هن زا هن ۰۵ خاخانانی خطاب یافته» بقول طبقات ۲۵:۲ و اکر نامه ۲:ه؛ در علازمت همایون مرتبةٌ خانخانایی و امیرالامرانی" رسیده بود - بعقيدة دکتور سید اظبر عل مرحوم» مواف سبواً جای «خان باپاه خاخانان ورشته است.- :ه .شاه اپرالعال» حسینی نرمذی» از اعاظم ام‌ای ابو پادشاه» بمد از فوت آن جناب پفرمان اکر شامی بطرف حرهین اخراج شد - و ازاییا م‌اجعت نوده بکاپل رفت» و فتنه‌ها برباکرد - آخر در جنگ میرزا سلهان دستگیر شد, و روز عید رمضان ٩۷۱‏ (۱۵۹6) (و بتول طبقات» شب ۱۷ رمضان) پفرمان میرزا رد کم بقتل رسید - و او بتخلص مشمدی شعر میگفت 5 تاریخ عمدی» وال ار نامه و دایونی» و صبح صادق, و تفاس الآر» و طبقات» و اقبالنامةٌ جپانگیری و نز رك به مآثرالامما 40:۲ - ۰ ا«لفرکوت» با تگرکوث شریست قدم در پنجاب که حالا باسم کانگژه شبرت دارد - :۰ «شکال عر "بشه کال» - تاریخ قندهاری ۳۳:۵ ۳:۳۹ ۳:۳۷ ۱91: ۱9:۳۸ ۱3: ۳:۹ ۱۸: ۳۰ ۱۳۱ ۳۳۲ ۱۳: «مقتعضای» عر مقتطی» - ارفعت» عر «رفعتی» - ۱9:۳۲ بیش عاق گناس رل آگرشانه ر دابرقه مرن در ۲۰ ۸۳ ۳ ربیع‌الاول ۳« (۱۵۰۵) رهگرای عال دیگر شد - 3 ۳۹ نخاتم؛ عر انم - 3 «اپو *در عر اینجا علامت مقوط عبارت ثبت است - و لفظ ساقط کر 3 :۳5 اند مساق ۵ ید اه بش وخه هر الط نی ۴۰ ۳۳ باشاد.- ۲ هی کتا ی هرا دق سل لقظه ارجا رنقته اسب جمالش؛ عر «جلش*- ۸ وی رگ به حاشيةٌ صفحة ۷:۲۵ - 1 ۸ وه در خر اشجبا طلامت سقوط عبارت عبت استد و عبتارت 1 :۸ بباقط او نات اف با ساشة. آز ببیخ. رفهد :۸ «عدل, _ععنی «ساوی» (10 120921) هست - ۸ ماد عر ایند - 1 :۸ «م‌خی» کذا و صواب حذف یاست - «ملنوی» کذا در عر - و صواب «ست؛ فلت‌اشن ب «قلاوز» عر «قلادر» -و قلاوز ععنی راهبر و راهیاست - «یوریجی» عر «یورجی» - و یورجی ععنی میر مبزل است - ۷۶۰ «یرخنان» عر «برانخان» - ۹۳ سورة آل عبران ۱۷۱ - «حطه جالندر نرول مبارك فرمود, بقول زده 44 الف «جبت بارات های مسلسل شدند تقل معسکر شاهی از حوالل کره سوالك لازم افتاد. و توقف در جالندر به پنج ماه کشید - تاو افتتتوی وت «حینی» عر «حین» - «شرط و عرد کرده بودند. رگ به تذکرة پیات ۰ه. و بدایوی ۱ و اکیرنامه ۲۳٩:۱‏ و ۲۳۹ - یناه عر «پنای» - دم قه* عر دص فد؛ - «یفاه در هر ملی جز کشت و کار از مال دم چیزی خو اهند» و آت را عفاگوند- آئین اکبری. آین روای روزی؛ ۲۳۰- «جرات؛ از اثواع محترفه مگرفتند - ایضاً «راهداری؛ از ابناء السییل میگرفنند - «سلامانه» برسم پیشکش بردم والا مراتب داده میشد - «پیشکش؛ این م‌ از قبل فوق بود- سرانه» از قیل بول ثکس (ح19 ۳۵11 ) بود- «نطلیند» بقول بدایونی ۰۲۷۹:۲ و اکبرنامه ۰۲۹۲:۳ و آئین اکری ۲۰۵ عخا و جزبه که متفای منافع گرانمند بود؛ در سال ٩۸۷‏ (۱۵۷۹) پر طرف شد - لکن راستی این که سوای جزیه دیگر جبات بکلی منقطع تشد» و ما در تزك جهانگیری باز بآنها دچار میشویم - بسا خوالیاه کر سا و جرآلمو «قطعه از قصيدة مشپور انوریست که مطلعش اینست: گر دل و دست مر و کان باشد دل و دست خدایگات باشد رك به کلیات اثوری ۰۷۱ طبع تبریز ۱۲۹۲د.و ٩۰‏ طبع تبراف تارخ قندهاری ۳۹۹ ۱۸۳۹۳۵ ۱۳۳۹ 1:۳۷ ۷ شسی - منجوق. نی رایت و علم است- «آداب چرگان» اکر در شبر تگرچین که در نزدیی آکره احداث کرده برد» جوگان بازی اشتغال داشت و گوی آنشین 2 اخبراع موده بود» تا بعد از غروب آفتاب بازی انقطاع نیابد - پدایونی ۲ و و ۷۰ و آئن اکری ۱۷4 - «راندن جاثوران» ار به کوتران یز رغبت داشت» و فن پرانیدن آنها را به «عشق بازی» موسوم ساخته - آئین اکبری ۱۷6- «روز بان عر «زور باز» - دمبن» عر «مین» - «باك گردانیده» لکن بدایونی ۳۰۱:۲ میگوید که ابر «یفراغ بال در صدد ابطال احکام و ارکان اسلام... و تروخ بازار افساد اعتقاد شد و قرار داد که «شراب اگر بت رفاهیت دی بطریق اهل حکت تخورند ۰.۰ مباح باشد» خلاف مستی مفرط ...و دوکان شرابفروشی ۰ برپا کرده» ترخی معين نبادنده تا هر کسی که برای علاج بماری ابتیاع خر نماید» نام خود را از بدر و جد از مشرف پویساند...و دوکالی از رای مستان وا شد...و باوجود آن احتاط قتنه‌ما و فادها سر رميزد» و هر چند جعی را هر روز عقوبت و ایذا میک یکردند» نتیجه پران م‌تب میشد - .. و دیگر فواحش مالك مروسه که در پای نخت جع شده» از حد حصر و عد افزون بودند - از شبر برون آبادان ساختند و آن را شیطان بوره نامیدند - و آ ما نیز محانظی و داروغةٌ و .شرف لصب کردند ...و از سر مستی و سفاهت خوریزیها ميشد - نب و10۷ ۲۹۷ ۱:۳۷ ۹:۳۸ ۱:۳۹ ۱۸۲ حواشی «بوزه خانه بوزه بضم باء مسکریست که از بر یا جو و يا ارزن سازند - فرهنگ فظام ۷۹۹:۱ -و مراد مولف جائیست ک درات تاری میفروشند - «بیت اللتف» تصحیف بت اللطف که لول خانه میباشد - مصطلحات شعرا ۱:٩‏ - اما بپارعجم ۲۵۵:۱ جایش «بیت اللطف؛ دارد - و نطف بضم ون جمع نطفه است - «باج» بروی آئين اکبری؛ آئين میرحری ۰۱۲۹ چبارم شود باج - جپان خدیو از فزونی عاطفت این وجه راک بخراج کشور ما پرایر» تخشش فرمود» و جز دست مد کشتیان خواهش نرود- مشتی در بنادر متاد» و از چبل يك زیاده باشد ‏ بازرگان نظر به پیشین مخشوده آنکارد - کر موشوم ارت «خرده عر «خورد» - «پاء عر (یه, - «شپرش» کذا در عر - و بقول دکتور اظبرعل مرحوم حذف «ش, آقرب بسواب است با بید قل از «احرار سلات»»یک از, مخوانم و «شوند. را به شود. آفیر دهم - بر خرنشانده رك به بدایوی ۳۰۱:۲- سوَوة لور ۲۹ 2 «تتاکتواء حدیث ببارك رسول پاك است ک جلال سیرطی در جامع صفیر ۳۳۳:۱ از جامم عبدالرزاق لقل کرده - و ان روایت مر‌سل است - «الصاوت» عر «الصاوه. - تارخ قندهاری ۲3/۸ (۶۱ ۳:۲ ۱ سور اللور ۲۰ - در خواندند» عر «رخواند» - سوره حرم ۸ «چیره» دستار منقش هندی که قیمتش بروی آیناکبری ۰ از نم مپر تا هشت می بود - رك به وادر الالفاظ ۲۲ و گلشن فض ۰۳۹۸ و فرهنگ نظام ۸۸:۲ - «عباد ما نه» حجرة ک شیخ عبد اه نیازی سپرندی دران سکننی داشت» هر چپار طرف آن ایوای وسیع در سال ٩۸۳‏ (۱۵۷۵) احداث نمودند - عبارت حوض انوپ تلاو نیز باتمام رسید - و آن حجره را عبادخانه نامدند که آخر رفته؛ رفته عیادتخانه شد- و ملا شیری دران باب قصیدة کفته - ازاجمله این بیت است : درین ابام دیدم جمم با اموال قاروق عبادت های فرعونی» ععارت های شدادی بدایوی ۲۰۱:۲ - «جلن ان» هر شب جعه طالقةٌ سادات و مشاخغ و علبا و امرا را احضار میفرمودند - ایضاً ۲۰۲:۱ - «مرمان؛ قلمة بود در مصر که در استحکام پنا معروف عال است.» «طلییده عر «طلییدند» - «بقاع خیر. در حدود سال ٩۷۸‏ (۱۵۷۳) احداث بمضی پناهای عالی مزین و عملیات استحکام این شهر بتقدیم رسید - | کرنامه ۲۵5:۲- «فتح‌آباد سیکری» رگ به | کبرنامه ۳۵:۲ ۳ کره» رك به | کرنامه ۲۵:۲ - «صفت» کذا در عر - وصواب «صنعتء میباشد - ۱:۵ مانند» کذا در عر - و صواب حذف و است - سور والفجر ۷ - «پانصد فیل» بروی آئین اکری ۳۳ يك صد فیل و پانصد شتر و چرار صد عرابه و صد نفر یاور بار کردن پنه بود - برپا یکنند, رگ به آئین ۱ کبری ۳۸- 6 ر ی ۳ «چپار هزار: بروی آئن اکری» عدة اینها بيك هزار میرسید - لکن هتگام فوت ا کر تا چپار هزار رسیده بود - فرشته ۲۷۲:۲- #ّ عل عر «عل و عدل» - بجع آمده» رك به آئین اکبری 2-۱ «آدم آمده, عر «آدم یاف _ «ازان اسپان. کذا در عر - و صواب بر یک ازان اسپان سوار شود» میباشد - «میوره» بروی آئين اکبری ۷ از بوم میوات» به تبز روی برخیزند, خواسته را به نخته کاری از دوردست آورند. و جاسوسی و اشکال فیمی نادره‌کار - پات ساره اتظار فرمان برند» - و نیز رك به خافی خان ۲۳:۱ - «انده» بروی ستیوارت. تاریخ بنگال ۵و" سلمان کرانی فرمانده آخرین بنگال اين شیر را در ٩۷۲‏ (0-عده۱) مستقر حکومت ساخت- «زیلوچه» ععنی‌قالچه - فرهنگ رشیدی ۳۷۷- «کارهای هند؛ رك به آئین اکبری ۳۹- ازمی یات تو؛ کذا در هر دو نسخه - و بظن دکتور سید تارخ قندهاری ش ۱۷:۰۵ ۳۱ ۳۹ ۳:1 ۸ ۱۳: ۳۳: اظیر علی مرحوم «زهی بنان تو از اطف کافل جمپور. اقرب بصواب امست: افص آمیر حمزه پروی آن | کبری ۸6 این تالیف مشتمل پر دواژده ملد بود- «جلکاری. معرب گلکاری است - و در عر «حلکاری» - اوه اهر نییبت «پارچهُ چوتان نوعی از پارچه که از منسوجات حویل سبارنپور بوده - بلو خمر 1۱۷:۱- «باوجود ... شود در عر قلیزد شده است - رك به فرشته ۲۷۱:۱ که درین مورد اخذ محلومات خود را از حاجی عارف کرده است - ده کروه» عر «دو»- و رگ به پدایوی ۱۷۳:۲ - «خواجه معتن الدین» مد بل غیاث الدين حسن السینی السنجری» نزیل هند» صوق» زاهد. و یک از اعاظم رجال طریقت چشتیه و راس مشائخ هند - در اجیر پتاریخ > رجب ۷۲۷ (۱۲۳۰) وفات یافت - و مشپور آست ک در )۱۲۳٩( ٩۳۳‏ فوت شد. و بقول بعضی در ۲ ( ۱۲۳۰ ) رحات کرده - حرش ۹٩‏ با ۹۷ با ٩۰‏ يا ۱۰4 سال بوده - تارخ ممدی وال اخبار الاخیار» و سفينة الاریاء و شامجپات نامستهء مد صالح کنی و عرفات العاشقین و صیح صادق» و کار ارار؛ و شوه کتاهن در ۰۳۸ و هفت انم رازی» و تاریخ مجد با سپار نپوری - از مادةٌ مذکور سال ۹۸۱ (۱۵۷۳) بری‌آند - ول درشکه برای متوراری دم که خصوص به هند است» و دو ۳۷۱ ۲۳۹۹ 1:۷ 9 ۱1۹ :۷۰ وه ۳ ۱۸ ۳۳: ۰4۹ کاف زر اکن «چوکندی» مفرس چوکهنژی است - «پنجیزار؛ بروی آئین اکری ۱۰۱ و ۰۱۲ و فرشته ۰۲۷۲:۱ عدد فلان | کر متجاوز از ه هزار و هر يك پاسمی موسوم بوده - اما فلان خاصه منحصر به ۱۰۱ بود - «فیلات ۰ صواب «فیل؛ «یباشد - «اختراع. رك ه آئن ا ری ۱۱۳ - وتو رو ۳ «قلادة زرین؛ برویآئین اکری ۱۹۷ "اکبر غاشية دیبا و زنجیر های مر‌صع و خرمك‌ها و قالبای کوش برای چیته ها آماده کرد؛ - گیات. رك به آین اکری ۱4۸- «چته های آ محضرت ۰ .. شکاری هه نغور تدازاوای "بالصد و پنجاه. روی خافیخان ۲۳:۱ «در وقت وفات رد اکر پادشاه .... هزار یوز در چیته خانه داشت - اما گویند هر چند خواست» هزار چیته شود. میسر نمی آمد - يك دو یوز را آفت مور سمل < ییاد للقی: مراد مرف مج لقوام است یرو حورجم سار بل روییه حال میباشد و ابوالفضل در آئین اکبری ٩‏ خرج بوتات را در سال ۲٩‏ جلوس مبلغ ۳۰۵۹۱۰۸۹۰۷۹۵ دام وشته ‏ مساوی مبلغ 0۹ دوه و ۱۶ آنه حال ماش - در عر »ماه مجای ماه - اقیال, در هر در نسته «افبال»- و اقیال جمم قیل بنتم قاف تار یعخ قندهاری ۳۷۲ 0: ۱۳ ۱۶ است که لقب ملوك خير میباشد - «پابه جع بع بضم تاو آشدید با است که لقب ملوك عن میباشد - «ملوك سامان, بانی این خانواده اسعیل سامانی (متوفق )٩۰۷-۸:۲۹۸‏ و آخرین اخلانش عبداللك نی (۹۹۸:۳۹۵) بوده - «آل پویه, فارس که پیشرو ایشان عىادالدوله ( ۹:۳۳۸ع۹ ) در دورةٌ خلِفهٌ پذداد الراضی باته (۱:۳۲۲-۲۹ع-۳٩)‏ بود- «سلاطن سلجوق» ابنای طفرل یگ متوفی 460 (۱۰۹۳) بوده اند - «انسان؛ در عك جایش «وزیر مظفرنشان» بوده - سیس مولف بران خط کشیده» «نشان» را بانسان تغیر داد - «هیمو؛ هندوی حپول در بدو احوال در قصبهٌ ریواری ...در پس کرچه ها مك میفروخت - بحیلهوری داخل بازرگان قشونی سلم‌شاه موق که سا 3 تقربر و بد گوثی مردم رو شناس‌شاه و اما گشت - چون آوبت دارائی به مبارزخان عدی (۱۵۵-1:۹5۱-1۳) رسیده مناصب جللا وکاات و سپه سالاری رسیده. کارهای عظم به زر پاشی و جرات بانجام رسائید - اولا" خود را بسنت رای و سس پکرماجیت لقب داده - چون واری اسپ نمی دانست, پیوسته بر فیل می نشست- ۲ محرم سال ٩54‏ (-۵ه۱) در جنگ کشته شد - رك به تذِکرة پیات ۳ و درج الفائس ۷۵ الف, و ما ترالاعرا ۱ و تارج تمدی و الا ار نامه, و مر رحیمی» و اقبالشامة جبانگیری» و ظفر الواله. و طقات» و قاس الاآثر و صبح صادق - در عك «سرافراژی»- کذا در هر دو سخه -و صواب :بارد. مباشد - حواشی «در ذحجهه دوم فا - رگ به ما ترالامس! 9۸:۱ «هندوه عر «هندوی؛- «اندی, مبارز خان ملقب به ساطان تمد عادل مشپور به عدی بن نظام خان سور که عوام الشاس او را «اندهل؛ (ععنی نایینا) میگفتند- در ٩6‏ ( ۱۵۵۷) کشته شد - رگ به زيدة التوارخغ ٩٩‏ الف» و درج الفائّس ه۷"ب. و تاریخ دی موالاٌ اکرنامه» و طبقات و دایونی (در ۹٩۲‏ )؛ و ما ثر رحیبی» و اقاشامة جبانگیی؛ و ظفرالوال» و صبح عادق- «بهمو. کذا در هر دو, سخه- «ردی یک خان, از اعبان دورة همایون که در جنگ هیمو رو پفرار نپاده و پاداش آن در اواخر ذعجه ۱۵۵٩ ( ٩۱۳‏ ) بقل رسید - و وی از قوم خاکسار است -رك به زبدة اتوارغخ »4 ب. و ما ترالاما :411 و ۸4ع و تارخ محدی وال بدایونی و اکرنامه, و طقات و مر رحمیء و اقالنام جبانگیری, و ظفرالواله. و شالس لاه و عبع عادق- «اسکندر از بك؛ در عك «اسکندر خات ازبك. - و او از انای شاهان کاشفر بوده و همراه همایون برند آمد - در فترات هیمو دارای آکره بود. و خطاب «خان عال. باو ارزای شد - در سال ٩۸۰‏ ( ۱۵۷۲ ) در لکهنو در گذشت - رك به زدة التوارشخ ٩1‏ ب. و ما ترالامر! ۱ و تارخ دی صراله اکرنامه و اقانامة جبانگیری؛ و بدایونی» و طبقات؛ و صیح صادق - دهیمو» در عر «هیمون» - «در سرهنده ا کر در ۱۸ ماه مذکور بسرهند رسید - ركك به ماثر رحیمی 144۹:۱ - تار.خ قندهاری ۳۷ ۱۹9۰ ۳۳۶: ۳۲: ۳۳: «عل قل خان» اللقب به خان‌زمان بن حیدر سلطان ازبك شیبانی؛ از اعاظم امر‌ای همایونی و اکری, با ولینعمت بفی ورزیده در معرک در واحی الهآیاد در سلخ ذیقعده ٩۷‏ (۱۵5۷) کشته شد - رك به ما ترالام! ۲۲:۱ و تارخ دی وال بدایوی و طقات و عرفات الم‌اشقین, و جاس‌الومنین» و تائس ال ش و اکرنامه» و اقبال نام جپانگیری, و صبح صادق» و السناء الباهر (در سنةٌ 4۷۵) و هفت اقلم راژی - «شادیخان» کا کر از اعاظم ام‌ای اففان در جنک هیمون ال با ملازمان ار شاهی همراه هیمون در ۲ رم سنهٌ ٩56‏ (۱۵۵۲) کشته شد - تارخ محدی صوالا بدایونی, و کر نامه. و اقباكامة جمانگری - «خضرخواجه‌خان: شوهر گلبدن یگم و از ام‌ای متیر همایون و دارای ایالت پنجاب - چون هیمو ده را متصرف گشت. برم خان و اکر خضر خواجه را بر ضد اسکندر در پنجاب گذاشته, خودها ده حرکت نمودند - ما ترالامس! ۱۳:۱ - پرسش؛ رگ به بدایوفی ۱6:۲ و ما تر رحیمی 1۵۰:۱ و زبدة التوارعخ ۷ الف» و ما ترالاما ۷۰:۱ - «جانقی؛ ععلی مشوره و کنگاش - «پیرشمد خان؛ ملا برد شیررانی مخاطب بناصر اللك پیرمد خان» از کپار ام‌ای اک شاهی؛ در هنگام فرار از ولابت خاندین در سال ٩14‏ ( ۱۵۹۲) در ریده غرق شد - تارج دی عو الا دایونی و طقات. و اکرنامه. و اقیال نامه جمانگیری؛ و صبح صادق, و ماو رحییی» و قاس الا و هفت اقلیم رازی - «ذصحجه, در اواخر این ماه - رك به حاشیه ۱۱:۵۰ - «لمین, عك «لمین, - بت در چبل و اد کروهی دهلی در جانب شمال واقع است - «هیمو. ۰ه هزار سوار. ۵۰۰ ۱ زیر فیل و آوانه هیراه داشت 2 و بپاه | کبر ده هزار کس بودند -و ازینها یش بر ه هزار مرد مصاف نبود - رك ه مر رحیبی 0۱:۱ و زبدة التواریخ ٩۷‏ الف - «روثن» عر «زویین» و عك و ژویین»- «آراست؛ عر «آراسته» - «دفعد, عك توقعه: - «دلیرانه, هیمو افبال خود را بر عل‌قل خان پراند - رك به زبدة اتواریخ ۷ب - «شاه قلیغان: یی از تابمان برم‌خان 1 اکر بعد از فوت برم‌خان او را در خدمت خود گرفت» و بعد از سی سال عنصب 4 هزاری و سپس عنصب هزاری رساند - شاه قلیخان در سال ۱۰۱۰ ( ۰۱و ) وفات یافت -رك به ما نرالامس! ۹۵0:۲, و ما ثر دحیمی ۱ و تاریخ عجدی وال ا کر نامه و طقات و اقبالنامةً جپانگیری - پامال» عك «پامال؛ - آن اقا ون هر کی شخ #وارهان:- ای نمی ینوت «ملّب بشازی شدند, رك به نذکرة پیات ۰۲۱۳ و تاریخ شاهی ۰۳٩۳‏ و مخزن ای :8 تویارن قاف دنا وزرب تاریخ قندهازی ۳۷۹ ۲ روز در هر دو سخه «روزی» - نم «روز دوص در تذكرة پیات «در اول سنةٌ 4 و در بدایوی ۱۵:۲ صباح روز جعه دم ماه رم سنه ۹16»- 5 «میر؛ در هر دو لسخه «امیر»- ٩:‏ «عیدای؛ مشبدی صدر همایون بادشاه» در دهل در سال ۹۸۰ (۱0۷۲) فوت شد - تارخ مجدی وال نشائس الآ نر» و دایوفی- ۸ پیت اول این قطعه در عر نیست -و در دایوق ۱۹:۷ گر حای کش - :۰ «فوت, در عك و بدایوق «فنح» - نت او در شائس و دایوی اپ« ( امد در هر دو شخه این جا و ۲۱:۱۵۷ «انقد. - و در شاس الآئر ۱۸٩‏ الف «آنقدر»- ۷۶ بباد» عر ندارد - و در عك اولا" «و آ ثار ترق در منصب عالی وزیر مظفرنشان بنایت ظاهرباده بوده - سپس یز «باد» دیگر الفظ قلیزد شده - «خاقان اکبر, در عك «حضرت پادشاه. - ۱۳ «ایذا, در هر دو لسخه «ایزا» - ۶ «خروش؛» در عر «خروشی»- ._۳‏ اژوین. در هر دو لسخه «زویین» - :۱۱ «شکست خورده» اين شکست در چماری کر قریه ایست به ۲۰ کروهی لاهور: بر خضر خواجه وارد آسد- رك به بدایوی ۲ و زیدة التوارخ 1۸ الف - ۱۹: ۳: ۲۳: حواشی بدفع شره در هر دو لسخه «بدفع و شرء - «روی بدان طرف» اکر آولا- سکتقداو از بك را فرستاده و سس در روز 4 صفر سنه ۹56 (۱601) خود بدولت با برم خان روان شد- | کرنامه ۸:۲ و مار رحیبی ۰1۵۳:۱ و زبدة اللوارخ ٩۸‏ ب - داسقای سر رود «کرده کذا در هر دو نسخه - و صواب «گشت؛ مماند - سم شاء جلال عان الب به سل ۳ سور در فلعهٌ کاللجر در سال ۹۵۲ (۱۵4۵) پر نضاعه سلطنت لشست؛ شاه و اسلام شاه بن شیر شاه و در ۲۲ ذیقعده ٩۹5۰‏ (۱۵۵۳) در گوالیار رخت هستی از جران فانی پربست - تارخ مجدی وال ما ثر رحیمی ۰۱۳۱:۱ و بدایونی» و تارخ فرشته» و جدول و اکرنامه و اقبالناهة جباتگری و صبح صادق» و رهزالریاض, و منتخب التوارخ خاک و ظفرالواله» و طبقات, واللور السافر (در سنه )٩1۱‏ - «متجصن شد؛ رك به اکبرنامه ۵۸:۲ و دایونی ۱۸:۲ و زندة التوارخ أشه ده پنجکوی. بدایونی ۲۵:۲ «مجکوتی؛ - نبز رك به ما نز رحیمی ۲۵۵:۱- «جلال خان سور اففان از ام‌ای بکاله و مار در جنگ مظفرخان تشون ا کبر شاهی اوائل سال ٩۸۳‏ ( ۱۵۷۵ ) کشته شد - تارع دی عوالاً اکر نامه - با اففانان معاربه نموده؛ رك به بدایونی ۲۵:۲ و ما تر رحیمی ۰100:۱ و زیدة التوارخ ۰ الف - «ولابات عك تولات» - گرداند, عر گردانیده ت‌ تارخخ قندهاری ۳۷۸ ۱۳۹ ۳1۴ ۱:9۵ ۳ ۰۳ ۱۱ دواگره در هر دو سخه دون واو - تاه اف اه دی که تجامده و کی بر ی اه هت سورءة اشاس ۱ - «پنایی» ركك به ماآثرالاما 1۸:۱ و ٩۱۵‏ - ۳1 مجد خات؛ بروی ا کر نامه ۰۸۲ برحدخات ابو اجمع ۹ از مورچلپا بود - اما بدایوی ۳ مد حسین خان را مصدر خدمت بزرگ این محاصره قرار داده - سک شد, و علش قلت آذوقه و بد دلي سرداران نای بود که یگان یگان به ا کر پوستند - دایونی ۱۸:۲ - اقا عفو» سکندر خان, پر ممدخان شیروای و شس‌الدن مد اتگه را زرها داده شفیع خود ساخت, و بر الاس بان اکبر از خطاهایش قو کذقات.ت اکر نامه ۲ «پس؛ در عر اینجا علامت سقوط عبارت ثبت است- «غازخان تتور» کذا در مآثر رحیمی ۹۵0:۱ -و در اکرنامه 0۹:۲ و بدایونی ۰۱۸:۲ و ما ئرالاع! ٩۱۵:۱‏ «تتوری؛ و ۵۵۵ «سور - «جونیور» مکنندر ان جونپور در جاکیر یافت؛ و تعبد مود که قشتآهای. قارق هتم اور نود کال وا هه انا انز ومالعی ,ود قضه اقندار افاغنه بود. مستخاص گرداند» و خان زمان قاعم مقام او باشد -دایری ۱۸:۲ و ما ثر رحمی 100:۱ - «پسر خود.اعهش عبدالرجن برد - و او با خود کلید قلمه و عدة از افال آورده در ره‌ضان اقشگفن ات ما رحیمی 1۵1:۱ - «جان بشابض ارواح داد عکندر خان ماتکوت را در ۷ رمضان ۳۷۹ حواشی ۶ (۱۵۵۷) تسلیم مود و دو سال بعد در 41٩‏ بانخرت پیوست - ما ترالاعرا ۱ و تارخ دی وال اکرناهه, و اقبال‌نامة جانگیری - «لاهور» اکر ۲ شرال ۹14 (۱۰۵۷) بصوب لاهور نبضت نموده و از لاهور روز سه‌شنه ۱۵ صفر سال ده ( ۱۵۵۷ ) حرکت کرده» ۲۵ جمادی اشانیه پدهل رسید - اک نامه ۲:عو و دب و ماثر رحیمی 1۵4:۱- اما مان ۱ ببازدم شوال 4ووه؛ را داراست- دیس از مدنی؛ اکر از ده در ذحجه 9 ( ۱۵۰۸ ) کوچ موده؛ روز یکشنه ۷ گرم ۹37 ( ۱۵۰۸ ) با گره رسید - اکیر نامه ۰۲ و بدایونی ۲۰:۲ و.زبدة التواریخ ۱ اب «پرحدخان, را پرم‌عان از طالب علمی و ملائی رت امارث رسائیده بود - و باعث اين شکرآی آن شد 5 در هنگام ناخوشی او بیرم خان بمیادت آمد - غلامش نگذاشت ک اندرون برود؛ و برای المین احوالش به یند - بدایوفی ۲۸:۲ و زبدة التوارخ ۱۰۳ الف» و م۲ ترالام! ۱۸۲:۳- «غان‌خانان؛ در هر دو نسخه «خان‌خامان؛ - «لقاره» عك «نغاره.- بر» کذا در هر دو سخه - «یجمیم. در عك اولا" باین وزیر مظفر نشان؛ بوده - تال فر خر در تن شتا «پادشانی» عر «پادشاهی» - «بلقب خایی» کذا در دایونی ۲۸:۲ -اما بروی ما الما :۱۸۲ بعد از فتح هیمو خطاب ناصراللك بافته بود- تاریخ قندهاری ۱ ۳۸۰ 2:۷ «بامم‌وکالت؛ در زمان اقامت ده در هفتهٌ دو بار بدیوان خانه رفته» پاقاق اخبان علکت امور ملکداری بفیصل میرسائد- بدایوی ۲۰:۴ - و در تفاس الاثر ۲۵ ب گفته که «متعپد ام وکالت شده؛ تا ه ال که حضرت اعل هنوز در صغر سن بودند» بلوازم و م‌اسم این اس جلیل القدر بنوعی اقدام نموده که تا قیام قیامت این امس باو ختم شده»- «با وجود اين حقوق, ازین سطور چنان مستفاد میشود ک موف پفرامین اکر که به برم خانت نوشته. دسترس میداشت - نبز رگ به اکرنامه ۱۰۸:۲- بچپل سال, »آ ثر رحییی 4۱:۲ و 4٩‏ «چبل و پنج» دارد - من الید. در هر دو سخه دمن العپد: - و آصحیح از اکر نامه 2-۲ «ضييةٌ رتش خاطره در عر «ضيیر رجش و خاطره - شبر جمادی الاول؛ بروی تفاس الآثر ۲۵ ب, و اکرنامه ۹6:۲ و بدایونی ۳۹:۲ و زدة اتراریخ ۲ اف «دو شنبه یسم جمادی الاخری»- «الاول. در هر دو سخه «الاول» - سورهٌ کپف ۷۷ - «متوجه حضرت دهل بروی اکرنامه ۵۵:۲ ابر در ۲۷ جمادی الاخره بدهیی رسد - «خواجه جبان, خواجه امین‌الدین مود مشبور به امیناء از کار ام‌ای | کرشاهی» و محاسب و مستوفی کامل و ماهر خط شکسته - اوائل شمان در سال ٩۸۲‏ (۱۵۷4) هنگام مراجعت پادشاه از پننه در لکهنژ درگذشت - ما نرالاما ۳۰:۱ و ۲۷:۲ و تاریخغ دی عوالٌبدایونی؛ و | کبرنامه. و طقات» و اقبالامة جبانگیری» و صبح‌صادق- اکی ۳:۵۸ حواشی «ترسون ممدخان از کبار امر‌ای اکبرشاهی در یتگاله در جنگ معصوم خان کال زخی گرفنار شده. بفرمان او در سال ۹٩۲‏ ( ع۱۰۷) کشته شد. تارخ مجدی عوالةٌ طبقات, و اکرنامه» و اقبال نامه جپانگری - «رفته بود؛ عك «رفته بودند بار دیگر نب‌آمدند» - «عنایت نامه» برای متن کامل این فرمان رك به اکرنامه ٩۸:۲‏ 7 مار رحیمی 114:۱ و 41:۲ - «کردیع» در عر سازید» - ۱ «خات. بابای مائد, کذا در مات درحیمی :40و و 11۷ - لکن در اکر نامه ۱۰:۲ «غان‌غانان, نوشته 5 مناسب سباق نیست - «و مناسب» عر ندارد- حریر آ» رك به اکرنامه ۰۱۰5:۲ و زدة التواریخ ۱۰۵ الف» و ما رحیمی 11۱۹:۱ - ر جب» روی اکرنامه ۱۰۰:۲ در ۱۲ رجب سنه ۹۰۷ (۱۵1۰) از آگره برآمدد ب «امیر تیب الدین حبیب الّه, اغلب که همان حاجی حییب اه مراد است که از بنده های روشناس اکرشاهی بود» و اواخر شان سنه ۱۰۰۲ ( ۱۵۵6) فوت شد - تارنخ ممدی وال | کر نامه - اما ما تر رحیمی ۱ «رسون تمدخان, را هم دارد- «بانه در ایالت هرتور در راجیوتانه واقست - و بروی زیدة التواریخ ۱۰۶ الف» از میوات (و بقول طبقات ۵:۲ع۱ از آ گره) به نا گور و «چرن دی و انه» را کسی در عر مر کرده مت تاریخ قندهاری ۲۸۲ ۹9۹ ۱۳: ۱۳: ۹۰ ۱. «جویش» در هر دو لدخه «خویش» - امندو» مستقر حکومت در مالوه که الحال در ناحیت دهار از هند وسطی بشار میرود- تتبهون قلمهٌ معروف که الال در ایالی جیور واقع است - ره به | کرنامه ۱۰4:۲ و مر دحیبی ۹44:۱- «حسین قلل خان» پسر ول یک ذرالقدر و خراهرزادة پرم‌غان که در زمانةٌ مابعد به مناصب عالیه و پیش از فوتش به دارایی ایالت بگال رسید - در روز وزدم شوال ٩۸5‏ ( ۱۵۷۸ ) پدارالیقا شتافت - ما ترالامرا ۱ و تارخ دی عوالة اکرنامه» و بدایوی و طبقات و افالامةٌ جمالگیری» و صبح صادق - او پدر» ینی ول یگ ذوالقدر؛ از ا‌ای اکرشامی و اقربای بیرم خان بعد از معرکة جالندهر از جراحتما 6 داشت؛ اواخر سال 44۷ (۱۵۰4) در گذشت ‏ ازانک در مظن اکر مورث فساد بوده سرش دا ریده در مالك محرووسه کرداندند - ما ثرالامرا ۱ و تارخ مجدی وال بدایونی. و اکبرنامه, و ما رحیبی؛ و اقالامةٌ جباتگیری؛ و سبح صادق؛ و طقات و تذکرة کناهی - «برادران؛ یک ازان اسمعیل‌قل‌خان برد که در جنگ جالندهر بدست اکیر افتاد. و بعد داخل جرک ام‌ای او گردید. و در ۱۰۰۵ (۱۵۵4) به منصب چپار هزاری رسید - زنازش مسموم کردند- ما نرالامرا ۱« «شییخ گدانی» بن شیخ جمال کنبوی دهلوی» عبدالرجن نام و بگدای شپرت داشت. و باکر علوم عال بود- در غاب هبایرن اطلاعات راجع به وضعیت و احرال هند ی فرستاد - در صلهً این خدمات بیرم خان ۳۸۳ ۱۳ ۳۰ اتکی حواشی او را به منصب صدر الصدور متعين گردانید -در سال ٩۷5‏ (۵۹۸) فونته شاه تارع مجدی صوالهٌ اخیارالاخیار ( در ین بدر )۰ و قاس الار (در خن پدر)؛ و پدایرنی (دوجا) _ «مظفرخان, در عك اول" «جناب وزر مظفرشان - واو از سادات اران و دیوان پیو تأت پیرم‌خان بود - در خدمت شاهنشاهی بناصب و مراب جلله حتی عنصب وکالت (وذیر کل) رسیده. و در بثی و طفیان قاقشالان در تانده ( بگاله ) دد دیع الاول ۹۸۸ (۱۵۸۰) کشته شد - ما ترالامر| ۰۳ و تارخ دی محوالة اکر نامه و بدایوی و طبفات, و اقبال نامه جپانگیری, و صبح صادق- «عازم شده» اکر از دهل بروذ جعه ۲۲ رجب 40۷ (۱۵۹۰) شتاته ٩‏ آن ماه 4 جر دسید» و بازدم شبان پدهل عودت مود - رگ به ا کر نامه ات «ججر. از ترابع ایالت پنجاب در جنوب باندازه سی کروهی ده - «قرار داد پروی ما ر دحیی ۷۲:۱ برم‌غان قبل ازین اکبری از دفقایش را از خود جدا ساخته, و کمانی را که اصرار برفتش داشتنده عبالفه حضور اکر ف‌رستاد - و بروی بدیواق ۳۸:۲ باز اسپاب حشمت را از نا گور فرستاد؛ و اینبا در جهجر با کر رسانیدند - یمین داند. رك به اکرنامه ۲ و مار رحیمی ٩۷۱:‏ و طبقات ۱:۷:۲- «بعد» کذا در هر دو لسخه - و صواب از میس‌اشد - «قیول نود ازان که راجه مالدیو دارای جودهپور. راهش را در صوب گجرات مسدود داشت. پرم‌خان دراه خود را ضرورتاً صرف داده - یز پید #سد شیروانی از قبل اکر مامور شد. تا او را از تاریخ قنده‌اری ۲۸۶ (۱: ۱9۶ ۱۷ ۱۹: ۱۹: ۳۶ ۳۱۶ 9:۲ حدود مالك مرو سه عکة معظمه روان سازد-رك ه طقات 2۱:۹۲ و بدایوی ۳۹:۲ و زیدة التواریخ ۱۰۳ ب» و ما نرالاس! ۳۷۸:۱ - «فیروزیور» یعنی فیروزبور جهرکه که از ترابع کورکانوة تجاب است - مار پروی ما ر رحیمی ۲:؛ از اعمال سرکار بتجاب است - بپرتال؛ ععنی سامان - «کوچ» در عر *لوج»- و هر دو ععنی زوجه- «شیرمجد» از چاکران ديرینهٌ بیرم‌خان و بسر خواندةٌ او بوده - در سال ٩۷۳‏ (۱۵5۵) اکبر در اطفای نائرة بعی عل‌قل‌خان اشتغال داشت که او در پرکنة سامانه دست تاراج دراز موده, در ازای آت بقتل رسد اکرنامه ۳۳۲:۲ و زبدة التوارخ ۱۰۵ ب» و بدایوی ۰۰:۲ و تارخ دی محوالةٌ اکبر نامه - «ترنده در اکرنامه ۰۵:۲ و دایونی 2۰:۲ و طقات ۱۷:۲ «ترهنده» - و در مار رحیمی ٩۷4:۱‏ بتهنده. که مقرس هلنده ی باشد که شهریست مشپور . «ایذاء در هر دو لسخه «ابزاء - وف «مظفرخان, در عك اولا وزیر مظفر نشان»- «درویش ازيك. از احوالش چیزی که بدست آمده بیش ازین تیست 5 بروی طقات ۱:۷:۲ و 6۰ درویش مد ازيك» نام داشت؛ و پیش از ۱۰۰۱ (۱۵۹۲) فوت شد - «دیالپور» قصبه ایست در قسمت منلگمری از ایالت مقریی پنجاب - «کوه‌لاهون مراد از کوه سوالك که در نزدیی جالندهر است - رك به زدة التواریخ ۱۰۵ ب و مار رحیمی ۷۷:۱ - ۱۳: ۱9: ۱3 ۱۷: ۱۸: حواشی «اتکه‌خان, زنش رضيعةٌ اکبر بنام جیجی انگه معروف بود - شمس‌الدین؛ بیرم‌خان را در گوناچور جالندهر شکست داده؛ خطاب «خان اعظم؛ یافت - اين امیر به حریص و ترغیب مام انگه و منعم‌خان و شاب الدین اجد پر دست ادج خان پر ما انگه در ۱۲ رمضان ٩24‏ (۱۵۹۲) بقتل رسید - رگ به ما ترالاما ۲ و تاریخ دی وال بدایوی (دوجا)؛ و طقات (در »)٩۷۰‏ و قاس الانر» و اکرنامه تسس یا یه ی حن اتود «لاق فتین» در گوناچور ( و بروی طقات ۱۷:۲ گوناور ) از پرکنة دکدار- رك به ما نرالاا ۳۳:۲ و بدایوی ۰:۲ع» و اکرنامه ۰۱۱۲:۲ و زندة التواریخ ۵ الف و ما تر رحیمی ۷۵:۱ - «انگن عضی آهنگ, اراده مستعمل شده - «یعتوب همدالی» بروی ما تر رحیمی ۷۹:۱ و اکبرنامه ۱۱۱:۲ و ۱۱۳ «یعتوب سلطان همدانی؛ و بروایت طقات ۸:۲ع۱ «یمقوب بل همدانی, - «مراد» از احوالش چیزی بدست نیامد - براجبای. بروی ما ثر رحیمی ۱ نرد راجته کنیش: و بقول طمقات ۰۱:۸:۲ و بدایوی ۲ راجه گوبند چند» و روایت زدة التواریخ ۵ب راجه گوبند ک در تلواره درمیان کوه سوالك جای ستحع دارد؛ رفته - «دهل, بروی اکرنامه ۱۱۱:۲ ابر از دهی بروز ۲۰ ذی‌قدد ٩7۷‏ )۱6٩۰(‏ رفت - «مظفر» عر ندارد- «درآمد؛ بروی اکیرنامه ۲ و ما ر رحیمی ٩۷۷:۱‏ اکبر در روز سه شثه . ۲٩‏ ذی حجه بلاهور رسید» و ازان جادر ست کوهستان تارخ قندهاری ۲۸۹ ۱۳۸۳۰۰۹۲ ۱۴ ۸۲ ی «جمال خان. از احوالش چیزی مد بدست یامد - «الّاس مصالحه مود» بروی بدایونی ۳:۲ع» و طبقات ۱8:۲ بنایر قل فرجوانازی وین لب برم‌غان: را رقت قلب. . مارشن. وه مائل باین الاس داشت - «مولاناعدقء پن مس الدین افصاری سلطانپوری مخاطب به شیخ الاسلام و ندوم اللك» از کار علای هنداست» و بعد مراجعت از سفر حج " در احدآیاد در ۰و٩‏ (۱۵۸۲) فوت شد - ستش از ٩۰‏ متجاوز بود - منباج المادین در سیر تصتیف اوست - تارخخ حدی وال اخبار الاصفیا» و بدایونی (دوجا) و اخبار الاخیار (در شیخ عبد القدوس کتگوهی)» و طبقات؛ و مرآة الما و گزار ابراره و اکر نامه و اقبالنامة جهانگیری» و تذکرة کنامی» و دران وفاتش در غرة صفر و عرش ۸۶ سال می‌قوم است - بروی بدایوی 6:۲ بعد رفتن مولانا عبدالهء منعم‌خان یا معدودی چند و حاثی در انیا رفته و خاخانان را گرفته باز آورد - لکن ‌ مر رحیمی ٩4۸:۱‏ و ۵۰:۲ صراحت کرده که محاخانان گفت کر اکر منعم‌خان آمده تسل من غاید» بهتر خواهد برد - و آن ملتمس نیز درجه قبول یافت»- و بقول نقائس الاآثر ۸٩‏ ب» چون حضرت اعل محوالی مذکور رسیدند» برم‌خان ملازمت آمده استغفار کرد- «رییع‌اشان» بروی اکرنامه ۰۱۱۸:۲و مار دحیبی ۰1۷۹:۱ و ما ترالامس۱ ۲۷۹:۱ پرم خان در رم ٩3۸‏ ( ۱۵5۰) محضور اکبر وز فد ۵ «ک کذا - وصواب "از بلدة لاهور تا نخطةٌ حصار فیروزه ک» ی‌باشد - ۳۸۷ ۱۸۳ ۲۳: ۱1 حواشی «حصار فروزه ک اکنون به حصار شپرت دارد» و در ایالت پنجاب واقع است؛ در زمان پيشین شکار گاه خوبی بوده است - اما مسافتی گ در متن مذکور شده» صحیح بنظر نمی آند - رك به زبدة التوایخ ۵ سب - «حضرت دهلی» عودت اکر دهلی در روز چبارم دبیم الاول بوقوع پیوست - رك به | کبرنامه ۱۲۲:۲ و پدایونی ۲:عع, و طقات ۱۵۰:۲- گرهه اکر ده را پروز جعه دوم دییع الثانی کذاشته» و دوازدم آن ماه با کره رسید - رك به اکرنامه ۰۱۲۲:۲ و طقات ۰۱۵۱:۲ و مار رحیمی 1۷۹:۱ - «مشعم‌عان, از امرای دورة مایون و از رققای ديرن رم خات» مایرن او را جر ایالت کال گذاعه» خردش با برم‌شنان و دیگر اما متوجه فتح ثانی هند شد - بعد از قضبهٌ برم‌خان حسب ااطلب در ذی‌حجه ٩٩۷‏ ( ۱۵۹۰ ) در لدهانه به حضور رسیدی خطاب خان خانان او آفویض شد - در ٩۸۲‏ (۱۵۷4) برای. آسخیر بهار و بگاله مامور کشت و دران حدود اوائل رجب (و قیل ۱٩‏ منه) ۳ (۱۵۷۵) رخت هستی بربست رك به ما رالاه! ۱۳۵:۱ و تارخ دی واه بدایونی» و طبقات» و اکیرنامه» و اقبالنامةً جهانگیری» و صبح صادق» و نذکرة کنامی - «ماچیواره» مفرس ماچهواژه 6 در لدهانه (ایالت پنجاب) واقع است - «کولاب» نامش سپس لگ بود - و بقول طبقات ۱۵۰:۲ "سپس بزبان هندی» هزار را گویند. مولنک» بتخانه را نامند - چون یکپزار پتخانه بر دور آن حوض برد؛ باين نام شرت گرفت - بندة عرشی میگوید 5 «شسک؛ ی عضوتاسل مرد است - و چوت درین بتخانه ها نار قندهاری ۲۸۸ عضوتن‌اسل میادیو را پرستش میکردند؛ و تعداد آنبا به یکیزار رسیده (ود بنام سب س‌آننگ شهرت بافت - «پتن» بروی تفاس ال] و ۳۱ الف «يبلده نهرواله که مشپور است به پتن» - ؛شده, در عك «شد؛ - «چپاردم» بروی مار رحیمی ٩۸۰:۱‏ و ۵۲:۲ و اکرنامه ۰۱۳۱:۲ روز جمعه چماردم - ۰ در عك ۷۰ که بظاهر سپو کاتب است - «یک ازان, نامش مبارك خان بود - درش در معرکة ماچهی واژه از جانب افاغنه جنک کنان بر دست انباع پرم‌خان بقتل رسید - رگ به ما تر رحیمی ٩۸۰:۱‏ و ۵۱:۲ و طقات ۱۵۰:۲»و بدایوی ۲ 40 - افاغنة هند بیرم‌خان را اصلا دوست نداشتند» زرا که دولت و مکنت ایشان بر دستش افقطاع یافت - الق مساعی بابر را شیرشاه سوری نس منسیا ساخته» پسرش همایون را از هند پدر کرد - برم خات بسر وقت او رسیده» و از اران امداد گرفته: بازش در کابل و قندهار دارای با استقلال کردانیده و در تسخیر پنجاب و دهل دست راستش بوده» استبصال افاغنه ر ذمت خود کرفت - زن بوة اسلام شاه پسر شیرشاه سوری ۵ در همرامی بیرم خان بوده. و در افواه مردم انتاده که دخترش را ناهد پسر پیرم خان ساخته است؛ و این ام عموم افاغنه را خیل د آمد - مبارك با چبل کس برای ددن خان آمد -چرن وقت از شام رسیده بود؛ از کشتی برآمده» با قاتل خود مصافحه کرد -در این بین او خنجر زده؛ و همراهازش نیز بر خان رشختند» و او الّه اکبر گفته جان بح تسلیم عود - زیدة لت واریخ ۰۰٩‏ الف - و نبز رك به ها نو رحیمی 1۸:۱ و ۵۱:۲ - ۳۸۹ ۱۷۳۹ حواشی امد رحم» اش شمرد عبد ار جم بود - بعد از کشته شدن بدر صعوبات شدیده وارد احوالش شد -در کنف ترییت و حجر اکر سس رشد و یز رسیده» اولا" کجر ات را باز آسخیر مود - سپس نته و سند را گرفته» دارای آنبا را پدربار آورد» و نصف آخر زندگافی را در مشبت امور دکن بسر برد - میتوان کفت که از شاهان مغلیه و ام‌ای ایشان احدی باندازةٌ او و شپشاه اورنگ‌زیب باحوال دک ترسیده اند -۱۹ جمادی الاو ( با ۲۰ جمادی الثانی ) ۱۰۳۰ (۱۰۲۷) در دهل فوت شد - رك به ما ترالامم! 14۳:۱» و مار رحیمی ۱۰۳:۲ بعد» و تارخ دی وال اقبالشامة جبانگیری؛ و طبقات؛ و عرفات الماشقین؛ ر صبح صادق» و هفت اقلیم رازی: و ام تا نگرق و تذکرة شغرای طاهر تصرانادی - «رباعی؛ بروی اک نامه ۳۲ و فائس آلآیر ۲٩‏ الف و ما بر رحیمی ۱ و ۵۲:۲ قاسم ارسلان اين رباعی راگفته - لکن در بدایونی ۲ نام شاعر را حذف کرده؛ و مصراع دوم و سوم ازین قرار و شته : در راه شیب کافقه نایافته کام تاریخ شباداش ز دل پر سیدم «تاریخ, در عك اولا" «مظفرنامه - ردو دق خزود کیایت» مفرس کهمبایت که پرساحل گجرات واقم است - دشده در عك «شد» - «لجر؛ معرب لنگر - «گردانیدند» در هر دو لسخه دک آننته بت تار.خ قندهاری ۳۹۰ ۷:۵ برافراشتند. در هر دو سخه «رافراشت» - نو «هرموز» یا هرمن شپریست بر کنار خلج فارس - ۷ «کناری برسید, در عر اين جا علامت سقوط ثبت است و الفاظ ساقط بر دست صحاف ضائع گشته - ۰ آثلار» ستقراشکومت لارسات - ۵ اادم‌خان» پسر ما انگه ددهٌ ا کر به منصب پنجمزاری رسید؛ و در ازای قتل شس‌الدین مد اتنگه او را پفرمان اکبر روز شنبه ۱۲ رمضات سال ۱۵٩۲ ( ٩٩9‏ ) از صحن قلة آگره سرتگوت انراخته کشتند - رك به کر یات ۲۵۱ و ما نرالاما 1۷:۱ و تاریخ مجدی وال پدایونی و طبقات؛ و اکرنامه» و اقبالنامة جبانگیری؛ و صبح صادق» و تفاس الانر - از تذکرة پیات ۲۵۳ معلوم می شود که مردم آن عپد اکبر را از این که ادم را خون انگه و معظم (خال خودش) را بخون دختر یی فاطمه کشته بود. خوب باد می کردند - :۱6 «باز بهادر اعش بایزیدست - پدرش شجاعت خان (العرف به سجاول خان. و بروی بدایونی 4۷:۲ سزاول خان ) سور اواخر سال ۲ (۱۵۵۵)_در گذشت - باز بهادر سال دیگر خطبه و سک بنام خود کرده, همه ایالت مالوه را تصرف درآورد - در سال ۹9۸ (۱۵۹۰-۱) بردست ادهم خان هزیعت يافته پناه در جنگلبای خاندیس و مالوه برده؛ باز بدارای مالوه رسید - در سال ٩۷۸‏ (۱۵۷۰) | کبر او را داخل ار‌ای خرد نموده, اولا" منصب هزاری و سپس منصب دو هزاری لفویض نود - بروی طبقات 4۲:۲ و ۲4:۳ قل از اعام این .تارخ درگذشت-رك به ما رالاس! :۰۳۸۷و طبقات ۰)۲۱:۲ ۱ ۱۸۲ ۱۹: ۳۷۶ حواشی و اکرنامه ۱۳۹:۲ و ۳۵۸و خزن افتای ۰6:۱ع» و زدة التوارخ ۱۰۰ الف و ب. و تاریخ فرشته ۲۵۰:۱ و ۲۷۳:۲ - «خری الخ» را اکر بقرار ذیل بخ آنیم» بامعنی‌تر باشد: «اسم مسلطنت بر خود نهاده, خری در خلاب ی راند» - سنه مان وستین» در طقات ۲۱:۲ و لس خطی ۲۰۱ به «سنة سبح وسبعین» که سو کاتب می‌باشد - «سارتگیور: الحال در ناحیت ریاست دیواس در هند وسطی است - رت به ما ثرالام! ۳۸۹:۱ و زیدة التواریخ ۱۰٩‏ الف» و دایوفی 4۷:۲ - توا ماخذ آخرین این ان در دوازدم رجب بوقوع پیوست - و رفتار برعدخان در پاب اسارای سلین و دیگران خبل ناءشروع و بسیار ظالانه بوده - «پدست گرفته, در عر این جا علامت مقوط عبارت ثبت افتاده» و الفاظ ساقط چز «را د, بر دست صحاف از بن رفته - «بطرف دکهن» بروی مآ مرالامم| ۳۹۰:۱ بطرف خاندیس و مالوه فت - و بقول فرشته ۲۷»:۲ باقصی عالك کرخت - و مطابق ا کرنامه ۲ روی مانب,خاندیس آورده, بطرف پرهانپور شتافت - و بروایت مخزن اففانی ۰۷:۱ براجه بکلانه پناه برد - «اين فتح. عك «فتح این» - «یعزم سیر ادم عان اکثر از فلان وأولیان باز بپادر و سائر اشیای نفیس را با خود نگاه داشت - لذا اکن ۵ ۲۱ شمان ۹1۸ (۰وه۱) از آگره بلنار نموده» به سارنگ‌پور رسید .... و در ۹ رضان الارك باز به [ گره آمد - رك به زيدة التوارغخغ ۱۰۷ الف, و بدایونی 4۸:۲ - اما بروی اکرنامه ۱۸۳:۲ و ۲۷۰۱۵6 شعبان تارعخ قندهاری ۳۹۲ ۳:۸ 1 سارنگ‌پور و ۱٩‏ رمضان با کره رسید - «کره» قصیه ایست از قسمت الهآباد - «مانکون شبریست از قسمت رتاب‌گزه - «حرکت. بروی پدایونی 4۸:۲ در آخر این سال بتقریب سرکشی خان زمان شاهنشاهی از راه کالپی گذشته, و مهانی عبدانه‌خان اوزبك حاک آ نما درجهةٌ قول افناده» بکره آشریف بردند» و خانزمان و بپادر خان. از جونپور ایلغار موده» و برسم خواهان آمده» و ملازمت کرده. و فلان و حف فیس پیشکش ساخته: و باسپ و خلعت سرفرازی بافته. جانب جایگیدها م‌خص شدند - و «الصلح خیر» تاریخ آن قطیه بزیادتی يك عدد شد - و یز رك به اکرنامه ۲ تا ۸ و زیدة التوارخ ۱۰۷ ب- «مر‌اجعت مودند» عودت اکر با گره در روز جعه هفدم ذی‌حجه بود- رك به اکر نامه 1:۲ع۱- و در سنهء ازین جا ۷ ۱۷:۷۵ با شائش الآ ۱۹۰ الف تطابق دارو2 شا فک دارد د , «آسیر» آسیر و پرهانپور دو شیر قدم است در صویجات وسطی هند - رك به زدة التوارخ ۱۰۹ الف و ب. و بدایوی ۵۰:۲ و طقات ۲ و ار نامه ۲ اش «بازم‌ادر. این جا علامت مقوط عبارت ثبت است - اما از غفلت جان. همه آن: ای بدستت. وه - «ایذا. در هر دو نسخه «لیزا - «رساندی رك به اکرنامه ۱۸:۲ و بدایوی ۲۵۱:۲ و زدة التواریخ ۳۹ ۳۳۶: ۳۷۰ 3 حواشی ی ای انز نف شا تماق اروت قانلي. بچ امه اه ای اريز شاهی - در جنگ مالوه بثی نود و از پادشاه شکست يافه: بگیرات نزد چنگزخات رفت» و از آنجا به جونپور نزد عل‌قلی خانرمان رفت. و همانجا در سنه ٩۷4‏ ( ۱۵۹۷ ) فوت شد - رگ به طقات ۳۰:۲ و ما رالاما ۷۹4:۲ و تاریخ عجدی وال ا کر نامه, و اقبالامٌ جپانگیری, و ظفرالواله - «استقبال, کذا در هر دو سخه - و جایش «استیصال, اسب است- «خواجه معین, امش معین‌الدیناحدخان انصاری هروی فرنخودی است- " هنگای که همبایون از کابل به تسخیر هندوستان نهضت کرده او داخل فوج شاهی شد, و در ٩۸۳‏ ( ۱۵۷۵ ) در وبای بگاله فوت :شد - رك به بآ رالاسا ۳ندو۲ و تارخ #سبی وال اکرنامه» و اقبالنامة جهانگیری - «در شپور. کذا در اس الا 9۰ الف و از اکرنامه ۲ پنان مستفاد ی شود که حسن خان خزای باز بپادر را در نا کور در جادی الاخره ٩۷۸‏ (۱۵۷۰) محضور پادشاه اوقت «پادشاه, در عك اولا «وزر؛ بوده - «جمعی» بروی بدایوی ۳۲ و طبقات ۱۵۵:۲ «منعم‌خان و شباب‌الدین احدخان و چندی دیگر از حاسدان, -اما اکرنامه ۲ اس وکس, زا دارد و بس - «دو خون شد تارخ این قتل و قصاص شد رك به ما رالام! ۸۲:۱ و تذکرة یات ۲۵۱ - ال هو نهر جو نله لزید «شنبه الخ بروی طقات ۱۵۸:۲ «صباح روز دوشنه ۱۲ رمضان تارخخ قندهاری ۳۹ 9۷۰ ۳:۷۱ ۷: ۳ ۱۹۶ سل ٩۷۰‏ (۱۵۹۲)؛ که بظاهر سپو قلم است - ماخ انگه. یگه ماش انگة اکیر پادشاه و والدة ادمخات» از غم فوت بسر بعد از وی به 4۰ روز فوت شد اواخر شوال ٩14‏ (۱۰3۲) - رك به تاریخ دی واه بدایونی» و اکرنامه» و اقالنامة جبانگری, و صبح صادق» و شائس الا - یکی از توکران, پنابر اک نامه ۱۷۹-۱۷۵:۲ «خوشم ازيك, و بقول بات ۲۵۱ «ادم‌خان و خشم و البردی ملازمان ک وکة مذکور» و بروی زیدة التواریخ ۱۱۰ الف ادم بدست شود اتگهخان را قتل مود - سورة بقر ۱۷۹- «از بالای قصرء بروی تذکرة بیات ۲۵۱ «او را از زینهایه انداختند» چنانک مغز سر او قصوری کرد - اما هنوز حیات داشت- باز حع فرمودند که بالا ببارید و بیندازید - بار دیگر که موجب حک سل کردند» کو که مذکور را حیاتِ ماند.- ارفت» در عر «شده- «ور دو دیده: ازین ماده سال ٩34‏ بری‌آید- خی ی عافد اراد توویر ملق هت «میر مجدخان, بهادر انگه (برادر کلان شس‌الدین اتکه) اللقب نان کلان, از اعاظم امم‌ای اکبرشاهی, م‌دی بود دانش پرور و پردل و صاحب کال و مائل بگفتن اشعار فارسی و تری بتخلص غزئوی - در موسیقی نیز مبازت داشت - در تن گجرات در رمضان ٩۸۳‏ (۱۰۷۵) فوت شد - رك به ما ثرالامر! ۲۱۱:۳ و دایوی ۰۲۸۷۳ و تارخ عجدی وال طقات, و اکرنامه. و اقاشامة جپانگیری: و صبح صادق. و هفت اقلم رازی» و قاس الانر - ۳۹۵ ۱۱۱ حواشی «گکر؛ در اکبرنامه ۱۰:۲ «ککهر و در بدایونی ۵4:۲ «کهکر» - و این لفظ مفرس ککید است که قبله ایست. و بروی ما ثرالامرا ۱:۰۳ مابین هت و سند در شعاب جبال 3 اطلال /" اغوار توطن دارند» و بقول زيدة التوارخ ۰ ب ایشان از رود سنده تا کوه موالك شرق رویه با متصل به مرحد کشمیر می ماندند - نیز رگ به بلوخ‌من 4۵7:۱» پاورق - «استیصال ککران, برای مزید جزئیات راجم باين قبله و رفتار آنها به همایرن و اکر رك به زبدة التوارخ ۱۱۰ ب یعد- «آوازه, عك «آوازه- ۱ «کشته شدند» روی اکرنامه ۲ س«ساطان آدم و پسرش شکری را با این ناحت مول بکال‌خان کردند - او لشکری را بقتل رساند» و آدم‌خان را مقید تگاه می داشت, تا آنکه حیات طیعی را سبری کرد - «مآل» عك ندارد - «کال‌غان» پسر ساطان سارنی‌خان سردار قیل گکهر که برضد شیر شاه مصاف ها کرد و عاقت خود بر دست او کشته شد؛ و بسرش کسالعان در کوالیار محبوس کشت - ساطان آدم پرادر سارننگ خان جایش کرفت - خوش مختانه کاللخان از گوالیار با اعزف خود باز باو پیوست, و خدمات شايسته به هایون و اکبر بتقدیم رسانید - در سبال شم الّاس استرداد منصب بدر نمود. لکن بر مقاسة جوز ابر راضی شده. در ٩۷۲‏ (۱۵14) مرد- اکرنامه ۳۰۲:۲ و زیدة التوارخ ۱۱۰ ب, و تارخ دی صحوالةٌ طقات ۳۷:۲ - «مجد وه عك «مدد - تاریخ قندهاری ۳۹۹ ۳۹۷۲ ۳۷۳ :۳۳ تارگ ۱۷ «مشارق سلطت و پادشاهی, عك اولا" بعد از مشارق «ایالت و وزارت این وزیر مظفر نشان راء داشت که | کنون قلبزد شده است - «بود و» عر واو را ندارد - تفش یر کی ی مم نیس زوا ۳ «در شبور. کذا در اکرنامه ۱۹۸:۲- لکن بدایوی ٩۲:۲‏ سال ۰ (۱۵۹۲) را داراست - «میرزا شرف الدين حسین» بن خواجه معين آلدین بن خواجه خاوند مود ن خواجه کا خواجه بن خواجه عبیدالته احرار تاشکندی کاشفری از عاظم ام‌ای اکرشامی» ويزنة پادشاه مذکور - مدتها در بنی و فان سر برده آکر فا شده ی عر عاق مطفرخان وهای باق باز شورش نود و عنقریب باشارة معصوم خات کایل در ٩۸۸‏ ( ۱۵۹۰ ) سبوم شد تاریخ دی وال اکرنامنه و اقبالناة جپانگیری. و صبح صادق - نیز رك یه ما نرالاما ۳۰۸:۳ و زبدة التوارخ اتید «وکران خود» روی اکرنامه ۱۵۸:۲ عدة ایشان سیصد بود - «دندوانه, بروی ما ترالامر۱ ٩۲:۳‏ نود سانبهر (راجپوتانه) ی باشد - گماشته, اين واقعه در هچ يك از کتب تارخ مذکور نیست - «احمد سلطان» بن شادی یگ ذوالقدن و برادر ول یگ ذوالقدر» و دوست صیمی پرم‌خان که در اکیرنامه ۲۰۰:۲ و تارخ محدی (عوالا اک نامه, و اقانامة جپانگیری و طبقات و تاریخ بایزد سلطان) باسم اد پگ مذکور شده - ۱۹ 1۷۵ حواشی «دوچار کرده. کذا در هر دو لسخه- «کینتو خأزنه :هر کیسو: خراسانی» از ام‌ای اکرشاهی؛ در ميرتهه بدست وکرات خود روز عید فطر ٩٩۱‏ (۱۵۸۳) کشته شد - تارخ مجدی حوالهٌ اکبرنامه - و نیز رك به ما رالاس ۲۸۹:۲- «شد» در عر اشده - «تاتارغان, اممش خواجه طاهر مد خراسانی است- از امر‌ای اک شامی بوده» و مرب وزارت رسیده» در ٩۷۵‏ ( ۱۵3۷-۸) در حکومت ده ودیعت حیات سبرد تارخ دی وال طقات 2۳:۲ -اما در ما رالاس! ۷۱:۱ وفاتش در ٩۹۸۱‏ (۱۵۷۸) پوشته - «رد حکم م‌زاء برادر علاق اک و دارای علکت افغانستان- در ۱۲ شعبان ٩۹٩۳‏ (۱۵۸۵) در کابل فوت شد - عرش ۳۲ سال و ۳ ماه و ۲ روز تارخ جدی وال بدایوی. و اقالنام جبانگری. و صبح صادق و نذکرة گناهی و طبقات - ماه جوجوك یگمه در دایوی ۸:۲ه ماه جوجك یگم» و در تاریخ دی وال اکبرنامه, و پدایرنی, و اقبالنامة جهانگیری؛ و طبقات و صبح صادق) ماه چوچوك یگم. و در اکرنامه ۰۲۰۵:۲ و تذکرة بات ۰۲۸ و طقات ۱5۱۷:۲ ماه چوچك بیگم» - «اوامم: در هر دو نسخه «امر»- بدین, کذا در بدایونی ۲۰:۲- لکن در اکرنامه ۲۰۵:۲ برین؛ مجای «بدین. و دران و در طقّات ۱۹۸:۲ «عزت مجای «حشمت: لقل شده - «همشيرة م‌زاء بروی اکرنامه ۲۰۵:۲ اعش غرالنسا بیگم بود - بجدا کرد؛ در عر این جا علامت مقوط عبارت ثت شده - تارخخ قندهاری ۱۳۹۸ ۷0۵ «سیزدهن. کذاا در تریغ محدی وال اکزنامه» و پدایونی؛ و طبقات.. و اقباشاءه جپانگیری» و صبح صادق - اما بروی خود اکیرنامه :+۰۲۰ و بدایوی. ۵۸:۲: در مقصف شبات ۰۹۷۱( ۱9۹۶ )۱ کره افق رت «نعیدر قاسم خان. کوور مخاطب ضاانان و متخلصن به. صیری»: در اواسط شعبان بقتل رسید. - رگ به تاریخ دی وال ااکرنامه. و بدایونی. و طبقات, و اقباامة جهانگدی- برادرش». کر اعش تمدقاسم بوده» بروی دایوی ۲ و طقات ۱۸:۲ و زبدة التواریخ ۱۱6 الف صرف ببس رفت و بقتل ترسید -. اما تذکرة یات ۲۸۶ جای «حدر قاسم» او را مقتول قرار داده - «باق قاقعنال در طقات. ۱۹۸:۲ بای مد خان قاقشال. و در زیدة: التوادیخ ۶ الف «باق عان قاتشال» ‏ و قاقدال قییله ایست از انراك -. «تردی شمد» بروی زبدة التوادیخ ۱6 الف» و طبقات ۱۸:۲ نردی عمد خان» و بقول اکر نامه ۲ بانردی مد خان میدانی»- ومیداف یک از قبائل افشاناف ی باشد - «حسن خان؛. بروی تّذ کرة یات ۰۲۹۱ «خویش شباب‌شان» و پرو ایت اکرنامه ۲ ,رادر شباب الدین احد خان» است - و طقات ۲ «حسن خات ؛ را دارد که سبو طباعت می باشد - و يك حسن خان بروی تارخ محدی در ۹۸۷ ( ۱۵۷۹ ) کشته شد - و دبگری که از دیرین بندگان اکری بوده غرة تیر سنة ۱۰۰5 ( ۱۵۹۸" برجوری در گذشی - رگ به ا.کب‌نامه ۳ و اریخ دی حت لته عل گرزب «بنده علی میدانی» (و بروی نذکرة یات ۲۵۰ بندعلی ) در سال عم ۳۹۹ ۳3 ۱۷: ۳۱۶ ۳۶ حواشی جلوس میرزا مجد حکیم را خدمات بتقدیم رسانید - منصب سیصد و تجامی داشت - تا موه ( ۱۰۸۷) بقید حبات بود - رك به اکرنامه ۲۹۵:۲ و ۱۹:۲ - وین مت ان مر لت اه هن ااست ت «حاجی ید قاسم‌غازت» بدایرنی ۲۵۹:۲ لفظ «حاجیء را ندارد - «سلمان میرزاء دارای دخشان؛ و نیرة ساطان ابوسعید مرزا که یی از بان امیر تیمور گورگان بود- در ٩۲۷‏ (۱۵۲۱) علک‌تش داخل مالك مروههة بابر کشت و بعد فتح باو باز خشیده شد - در ۹۸۳ ( ۱۵۷۵ ) برای امتمداد و استعانت متوجه دربار اکر شد چنانه در صفحات آینده مذکور میشود- «رسانیدند» بروی زبدة التواریخغ ۱۱6 ب, ابوالسالل سبه جاریکات (طقات ۱۹:۲ چاریکاران, و بدایرنی ٩۳:۲‏ جاریکار ان) گریخت؛ و از آنجا ار را در بند و سلاسل بکابل آورده پقتل رسانیدند - و این اس بقول اکرنامه بروز عید الفطر سال ٩۷۱‏ (۱۵14)» و بروی پدایونی ۱۳:۲" و طبقات ۱۹:۲ در شب ۱۷ رمضان 4۷۰ (۱۵۰۳) واقع شد - نیز رگ به تذکرة ییات ۲۷۷ تا ۰۲۸۵ و تارخ شمدی تحت سال ٩۷۱‏ محوالة اکرنامه, و بدایونی و اقبال نام جمانگیری؛ و طبقات» و نقاش الآشش و صبح صادق - «عقل» عك «عقل» - «تکستر نده در هر دو سخه فرو نگیرنده- توق کلم هزاب شاه, در عك اولا" «وزیر مظفر تشان, بوده - «فساعق عك «یساعةه - «یاد تاریخ قندهاری ۳۰۰ «اکیر» عر ندارد- تخر آمدت. اکر در بشذ متهرا به شکار اشتفال داشت باز گشت اکر نامه ۰۲۰۰:۲ «گردیدند» در هر دو سخه «گردید» - ۱۷۷ ۱1۹۶ 9۷۸ ت که شیر ابر العال در روز ۲۵ جادی الاو باو رسید - رگ به و زبدة التواریخ ۱۱۳ ب و بدایری 1۰:۲- «زمانه خواست - سوار گشته» این عبارت از شائس الاآنر ۱4۰ ب اقتباس شده است - «چپارسوی. کذا در شائس الانر ۱۹۰ ب - و در بدایوی 1۲:۲ و طقّات ۱۹۷:۲ وشته که چرن «رديك مدرم مام انگه ر سیدنده - «شخصی سواره» بروی اکرنامه ۲۰۱:۲ «قنلغ فو لاد وکر شرف‌الدین م‌زاء و ول طقات ۱۷:۲ دکوکه فولاد؛ و بروایت بدایوی ۲:۲ «کودك فولاد» و رای زبدة لتواریخ ۳ بب. اخادم در شرف‌الدین م‌زا که او را پرای کشتن اکبر زر داده بودنده - رك به تادیخ عجدی وال اکر نامه, و اقبال نامه جپاتگیری» و صبح صادق - و نیز رك به کمبرج هستری آف اندیا ۸٩:۲‏ که بر ضد انصاف و واقعیت قصهٌ دیگر را باين ضم داده نیج قبیحی استتباط کرده است - ای بودند. این ءطلب در ءآخذ دیگر پافت نمی شود - «سوختند. در لاس الاثر ۱۹۱ الف» و طقّات ۱>۷:۲ وشته که همان دم آت بدکیش زشت کردار دا به تیغ آیدار پدارالبوار فرمتادند - «کشتی, | کیر نامه ۲ و طقات ۰۱۹۷:۲ و بدایوی ۰4۲:۲ و زبدة ات رایخ ۳ ب اسنگواسن. را دارد - «متوجه آگره شدند؛ بروی طقات ۱5۷:۲* بتاریخ و جادی اشانیه روانه و به ۱۵ ماه مذکور ٩۷۱‏ ( ۱۵۹۶) در آ گره تزول فرمودند - ۳:۱ ۷۸ 3۷۹ ۲۳: حواشی «رجب» ا کب نامه ۲ این را از وفائم ۷ جادی الاول شرده» و بدایرنی ۲:۲+ برخلاف تام ماخذ سن سبعین و تسعالة )٩۷۰(‏ لوشته - سورهةٌ فاطر ۳۲ - ار کذا در اکرنامه ۲۲۱:۲ و تقائس لاش ۱۹۱ الف - لکن بدایوی ۱۷:۲ و طقات ۲ د«دوازدم را دارد - «داعةٌ شکار فیل» ا کر بالغ بر صد فیل پدست آورد- لکر فیل «لکهنا, که ازان خودش بود؛ و آن را بسیار دوست می داشت؛ وقت .عبور تیدا غرق شد - رگ به زیدة التوارخ ب» و طقات 2-۲ درور» قصبه ایست که السال در ایالت کوالیار ی باشد - «سروج» در زمانة پيشین از ناحیت مالوه شرده ی شد - سپس داخل مقبوضات فرمانده تونك شده و حالا در صوبةً متوسط شامل است - «مندو» بروی اکرنامه ۰۲۲۹:۲ اکر روز پنجشنه دوم رم ٩۷۲‏ ( دم اکست 4وه۱) به مندو رسید - اما پدایوی ٩۷:۲‏ و طقات ۲ سلخ ذمحجه ٩۷۱‏ (۱۵1۵) را دارد - «ارل شکال, از این جا تا آخر سطر اول از صفحة ۷۹ از نشائس الار ۱٩۱‏ الف مقتس شده است - و موه مت وه "صرح» تلیح است بای و فرآی «قال و صرح رد من ق و ادیر. سورة گل 44 - «بیند. عك «یافت» - در هر دو سخه: یکی برکةٌ ژرف در صحن آن قلعه است- «هرمان؛ عر «هزامان» - «عبد لته غا ازيك؛ بروی ما ترالامم! ۷۱۵:۲ درین هنگام دارای تار مخ قندهاری 1 ۳۰۲ ۱۱:۸۰ ۱۸ ۲۳ ۰-۸۱ ابالت سارنگ‌پور بود - نبز رك به زبدة التواریخ »۱۱ الف» و بدایونی ۰۷:۲ و طبقات ۱۷۲:۲- در قاس الامر ٩۱‏ ب «حوال» - و از لفظ «حضرت, در آخر سطر دم تا «جوپود رسیدند. از لفائس مقتبس شده است - «نرول اجلال, بازگشت ار با کره پتاریخ سوم دیع الاول ٩۷۲‏ )۱۵٩6(‏ اتفاق افتاد-رك به اکرنامه ۰۲۳۵:۲ و دایرف 1۹:۲ و طقات ۲۷:۲ - بپادر» مد سمید اب به بپادر خان بن حیدر سلطان اوزبك شیبانی از اعاظم ام‌ای همایونی و اکبری؛ در بفی با رادر رفیق شده» در معرکه گرفتار شدء و بفرمان پادشاه سلخ ذیقعده ٩۷‏ (۱۵۲۷) قتل رسید - تاریخ دی عواله مدایونی (دوجا), و عرفات العاشقین» و طبقات؛ و قاس الآنر در ضن عل‌تل» و اکرنامه» و اقبال ناب جبانگیری, و الناءالباهر در سال آینده* و صبح صادق» و هفت اقلم رازی - «شوال» کذا در طبقات ۱۸۲:۲ - و بروی تفائس الآ نر ۱٩۱‏ ب «نجشنبه ۲6 شوال» - «چبار دم؛ کت در این الا مر ۷ تنب عك در آخر بو ناهج حوادث از ورود جناب وزیر صائب ندبیر ستحک و سدود حق الودود» را داشت که قلبزد شده است - ,در ار ائل» بمد از فرار عبداته‌خان در اواخر ذی‌حجه ٩۷۱‏ (۱۵1) شیپتی شدید در خاطر اکبر از جانب از بکانت قرار گرفت - اشرف خان را فرستاده تا امککندر ازيك را حضور آورد - اين ام باعث طنبان عل‌قل خان و دیگران شده - رك به زيدة التوارخ ۱۱۷ ب» ۲۳ ۳۳: حواش و اکرنامه ۲۲۹:۲ و ایو ۷۵:۲ و طبقات ۱۸۰:۲- «استحران. نی غبه - «خیالل در هر دو لسخه «خیال»- ایغ کوه. معنی قلا کوه - «عوان.. کذا: در هر دو لسخه - «اشرف‌خان».میی محد.اصفر حسینی سبزواری با مشبدی مخاطب به اشرف خان» از امس‌ای اکبر شاهی» در شپر کور در ونای تکاله در سال ۹۸۳ (۱۵۷۵). فوت شد - «گنج فطل و «منشی سه مثل, تاریخ است - خطی زیبا ی‌نوشت - و گاهی بنظم اشدار هم ی پرداخت - رك به ماترالامرا: ۱ تاریخ دی وال | کررنامهء و اقبالنامة جهانگیری: و صبح صادق, و هفت اقلیم زااوعرو این لا رو ات که ناه «عپدی» عك «عید» - برء‌ضمون». در هر دو أسخه «عضمون» - «نبضت مبارك. بدایونی 44:۲ این نمضت را در شرح یورش دوم که اکیر برضد عل‌قل‌خان کرده بود ذکز کرده است- «پیست و چرارم» کذا در نقائش التر ۸۱ الف اما در اک نامه ۲ «بست و سوم». وشته - «براهيميم» ابر اه‌خان شیبای» عم عل‌تل‌خان» از خادمان همایون بود - پمد از تسخیر مانکوت او را جایگیری از توابع جونپور ارزای داشتند - رك به. ما رالامیا ۷۵:۱- «لکهنق. بروی زیدة التواریخ ۸ ب. اسکندر در لکهنژ بود - چون از وصول اکرآ گاه شد. پیش عل‌قل خان کرنخت و بعد ازان هر دو جو پور قلناله مت تاریخ قندهاری : ۳۰۶ ۳۳:۸4 ۲۳: 9۸۵ «شاه بداخ‌خان» یی از امم‌ای دورةٌ همایون» در سال دوازدم جلوس بفنجتگان پتن میرزا عزیز را کك نود تا سال ۹۸6 (۱۵۷5) بقید حبات بود- بعد وفات در سارتگپور مدفون شد رل به بدایوی ۲ و ما ترالاس| ۳۹:۲ و طبقات ۳۱:۲ - «نیمه کاره» بروی | کرنامه ۳۲ تشد کرة بات ۲۸۵۰ «ن‌کار» و بقول زیدة لتواریخ ۱۱۸ نیم کهار» قصبه ایست از ترابع سیتابور در اوده - «معزاالك» مير معزاللك حسینی رضوی مشبدی» از کبار امر‌ای اکبر شامی, در هتگای که مک پادشاهی او را از جونپور حضور مییردنده در حدود اتاوه در دریای جون در سال ۹۸۸ (۱۵۸۰) غرق شد - رك به ما نرالاسا ۲۲۷:۳ و تاریخ دی وال اکرناس اقبال‌نامة جرانگیری» و تذکرة گناهی - «شکرخان, محدحسین, از کار امرای اکیرشاهی» در جدیک داود با خانضانان زخی شده, بدد از فتح بپیان زخمها در ذی قعده ٩۸۲‏ (۱۵۷۵) فوت شد - رك به ما ثرالامرا ۳ و تاریخ ری صو اه طقات در سنه ٩۸۳‏ و بدایوی و اکرنامه» و اقبالامة جبانگیری» و صبح صادق - ق اشین اکن بت یراق اموشت هد «ممدیار» بروی بدایونی ۰۸۱:۲ و اکیرنامه ۲ برادر زاده و داماد سکندر» و ول تذُکرة ییات ۰۲۹۳ و تاریخ دی حت سال ٩۷۳‏ «هگیر زاده و دامادش؛ - ابا در طقات ۱۸۹:۲ صرف :داماد سوه نو تهج فتقوق» دز اهر ردو که حقوق ود «مدیار؛» بروی اکرنامه ۲۹۲:۲» و بدایونی ۰۸۱:۲ و تذکرة یات ۱2۸۵ ۱۹: ۱۸۹ ۱1۹: جواشی ۳ و زبدة التواریخ ۰ الف این جنگ در نزدیک خیرآیزد واقع شد - مجدیار بقتل رسید و اسکندر گرخت - و بقول تاریشخ نمدی وال | کرنامه؛ و بدایوژ» و طقات» و اقبال نام جهانگیری» و تارج پایزید سلطان» دار اوزبك در ٩۷۳‏ (هده۱) کشته شد - «پیدا شده. در عر این جا علامت سقوط عبارت بافت می شود - اماء خود عبارت بر دست ملد از بین رفت - «هزعت یافت؛ رگ به اکرنامه ۲۲:۲ و طقات ۱۹۰:۲ - و پروی نفائن الآ تر ۱٩۱‏ ب و دایوی ۷۹:۲ موجب این هزعت راج آودرمل بوده - «سیدیور» از توابع غازی‌بور در اوده - اما بقول بدایوی ۷۸:۲ در گذر نرهن لشسته بود - موی نا دی ای اقا روز میم و یاه وتا دایوی ۷۹:۲ «دو ازدم. زا کاوط - سروال؛ بروی ۱۰:۱۹۱ از همین کتاب و تفاس الاثر ۱۹۱ ب و طقات ۱۸۸:۲ و نذَکرة پیات ۲٩‏ و ۲۹۷ و ۳۳۰ و دایوی ۸۳:۲ «سروان - و تكرة پیات ۲۹۰ «سلوار؛ و پدایونی ۱۰۱:۲ و ۰۱۷۱و تفاس الآ ۱٩۱‏ ب «سرو» و ها برالاشا ۲۷:۱ سرئی دارد- «کندنه, بروی تذکرهٌ بات ۰۲۸۱ نام م وضعیست آن طرف ۳ بالاتر از حاجی‌بوره و زديك پآب سون و پائین تراز آب ملوار و گنگ و جون که هراه می‌شوند که مابین جونپور و حاجی‌پور در آن لب آب مضبوط رین جای بود - «شپربار» (و بروی تارخخ مجدی حوالا اکرنامه و اقالنامة جمانگیری «شرربار کل:) از عده‌های عل‌قل خانزمان, در جنگی که خانزمان کشته تاریخ قندهاری ‏ ۱۳۸۹ ۱۳ ۳۰۷ ۳*۹ شد» وی دستگیر شده» پفرمان پادشاه در ٩۷4‏ (۱۵۹۷) بقتل رسید - «کوپاء معلوم نشد که ازین کدام جا مراد است - ۱۹۸۳۷ *آمف‌خان: انم تراجه عدالجید هروی است راهب ما ترالامرا ی ۱ و طقات ۳۰:۲ - ۲۷۷ «بولابت رانی. مراد از رای درگاوق بنت راجه سالباهن فرمانروای ولقت که کتی اس که درکن خر اج باه ام خان در ۳۳: ۱ (۱۵۹2) کخته شد - رک به مآ ترالامرا ۸۰:۱ و تارخ وش وال اکرنامه» و بدایونی, و اقبال‌نامة جبانگییی و طقات و صبح وا ۱ «مجنون‌خان, قاقشال یک از امر‌ای همایونی و اکبری ک ه هزار وکر داشت» و در عرد اکبر در گپررا گیات (بگال) در حدود ٩۸۳‏ (۱۵۷۵) در گذشت - رك به طقات 4۱:۲ و اکرنامه ۱۳۱:۳* و ما رالام۱ ۲۰۷۳ - «تیرمپانی» بروی ۱ از همين کتاب؛ ملتقای آب سروار ‏ وگنگ آششتت «استدعا کرد رك به اکبرنامه ۲ و زبدة التواریخغ ۱۱٩‏ ب. و مه تذکرة یات ۲۹۱ - ۱ سورة لساء ۱۲۹ - سره شیاه ۳۵ اب 1 :9 «جونپور اکر در روز جعه سوم رجب ٩۷۳‏ (۱۵5۵) از جون‌پور مراجعت کرد و قل از وصول به چنار در بنارس اندك توقف ۱ ۷ فرمود - رك به زدة التوارعخ ۱۲۰ ب» و اکرنامه ۲۹۵:۲ و طقات ۲ «میرزا عرب» بروی تذکرة ییات ۲۳۹ و ۲۸۸ وکر و ملازم خانزمان- 5 حواشی «قلعة . چنار» پروی اکبر نامه ۱۵۰:۲ و ۲۱۵ چناذه» و مطابق لسخةً دیگر از اکرنامه «چنارگزه - «چیزی» در هر دو سخه اخبری» - تازاآیینه کذاا دی هر دی یهت "دغل بازی؛ از جمله شرائط ک میان منعم‌خان و عل‌قل‌عان قرار یافت؛ یک اين بود که تا حضرت شینشاه درین حدود باشند» عل‌قل‌خان وغیره از آب کل نگذرند و از وصول چونبور مترز باشند» و کبلان ایشان به | کره آمده اسناد جایگر خود را درست فاینده و حسب فرمان متصرف شوند (بدایونی ۸۲:۲. و اکرنامه ۲۹۰:۲ و ۲5۵ ۲۹ طقات ۱۹۰:۲ و ما زرالام! 1۲۷۱) - لاک چون عرضه داشت راجه لودرمل مشعر بر شکست ام‌ای شاهی ۳ دست بپادر غات پاکر رنید؛ فرمود 5 ۰... از کناه خانزمان موس کته هب اما و میر معز اللك و راجه تودرمل به معرض عتاب آمدند -رك به دایوی ۳۲ «بفازی‌پرر آشریف قدوم» کذا در بدایری ۸۳:۲ و نفاس الاثر ۲ بو ما ترالامما ۱ - اما پروی | کیرنامه ۲۵:۲ اکر جعفر خان تکلو و قاسم‌خان را به غاژی‌پور فرستاد - «بداست آورنده بروی اکبرنامه ۲ او زيدة التواریخ ۱۲۰ ب در نتیجه نقض عبد از جانب عل‌قل خان تعاقب تا بعمل آمده - برهند. دایری ۸۳:۲ و اکرنامه ۲۷:۲ و قاس الار ۱۹۲ الف. و طقات ۰۱۹۳:۳ و ما نر رحیمی ۷۳:۱ و تذکره بیات ۲۹۵ و فرشته ۲۵۵:۱ «رهن» - لکن زدة التوارخ ۱۱۵٩‏ ب برهن, دارد ظاهرا سپو کاتب است - تادع قدهاری ۳۰۸ ۸2۸۳۸ ۳۹۶ ۱۰۸۹ «کوهستان بهرا انچ» در شاس الاآنر ۱۹۲ الف نوشته که «او ( مرو خان ) خبردار شده, خود را با پستی بآن طرف آب نرهن کشید, - اما پدایونی ۸۳:۲ و زيدة التوارخ ۲۲۱ الف و ما تر رحیمی ۸۳۹:۱* و طقّات ۱۹::۲ ,کوهستان سوالك, را دارد - «متوجه بنارس شد؛ رك به دایونی ۸۳:۲ و طبقات ۱۹۳:۲ و نذُکرة پیات ۲۹۰ و فرشته ۲۵:۱ - «ایشان گذاشتند» بروی اکرنامه ۰۲۹۸:۲ خان زمان میرزا ميرك رضوی را حضور اکر فرستاده اظبار عجز و در ماندگی خود مود ... متعم‌خان را , بران داشت ت که باز در مقام استشفاع شود - خان خانان جرات برین ام عظیم توانست کرد - بایرین جعی را.. مثل مير مرتضلی شریفی.۰۰۰ مخود متفق ساخته پیش آورد - و بقول بدایونی ۲ و طقات ۲:ع۱۹ و تذکرة یات ۰۲۹۷ و ما ئرالامم! ۲۷:۱ منعم خان باقفاق میر عبداللطیف قزوینی وغیره دیگر بار سپارش کرد - «المود احد» برای این مثل رك به اسال مدای ۲۰:۱ - سورةهٌ صاد ۲۵ - «خبر رسید» بروی زبدة التوارخخ ۱۲۲ الفه و اکرنامه ۲۷۵:۲» و طقات ۰۲۰۱:۲ و فرشته ۲۵۵:۱ بیش از یورش نجاب. میرزا حد حکم 3 اکر بر ضد میرزا سلمان وال بدخشان امداد طلب کرد که او تلخ کر اردیده نود -۱ اکر بر فرستادن مبلغ کل و فرمان استالت اکتفا کرد» و فریدون خان را تجبت «اصلاح مبیات روزکارش بر دست میرزاء فرستاد- فریدون خات. او را اغوا کرده گفت که گرفتن لاهور چندان دشوار نیست - «خواجه جبان» خواجه امین الدین منود ملقب خواجه جبان مر اداست - وی یبا ۳۳: ۳۳: زگ: به حاشیة. ۸ از همین کتاب- اما دایونی ٩‏ و طقات ۲ واکر نامه ۲۷۲:۲ ناش را ذکر نکرده - «زلاب, یعنی دربای سنده . رك به | کیرنامه ۰۲۷۷:۲ و فرشته ۰۲۵۹:۱ و زيدة التوارخ ۱۲۳ ب, و طبقات ۲۰۳:۲ و در نفاس الا ۱ الف نرشته که «در همان اوقات که حضرت اعل از آ گره توجه کرده‌اند» میرزای مذکور از کنار لاهور برخاسته, و دران طرف آب چناب نزول موده - چون رایات عالیات پآب سلطانپور ر سید» مير زا ازانعا کوچ فرموده‌اند - سورة مائده ۳- ۰ شیر رجب در طقات ۲۰۲:۲ «در ماه رجب. و در مان رحیمی ۸۱ «بتارخ رجب, و در ا کبرنامه ۲۷۷:۲ «اواسط رجب, - «قرغه» در هر دو لسخه «قرقه. - «خرم در هر دو لسیخه «خورم» - م یکروهی» بروی اکر نامه ۲ و مار رحیمی ۰۷۵۰:۱ و دایری ۲ و طقات ۲۰۰:۲ اکر حک فرموده بود که اما از لاهور حللَهُْ تا چبل کروه کشیده. شکار را در پچ کروهی آن شبر پارند - «شکار گاه» بروی تفاس اما ثر ۱۹۲ الف «شکار قرغه پرجانب پرسرور طرح موده بودند»- فه تقر نهر بدی آشه فد توب «هزار آهو؛ رك به شاس الا تر ۲ الف: و طقات ۰۲۰۰:۲ و بدایوی ٩۲:۲‏ و ما ئر رحیمی ۸۵۰:۱ -اما تفصیلاتی که تمد عارف درین جا ثت کرده» در هچ يك از کتپ تاریه مذ کور نیست- «سیدخان بارهه, غالا مید ممودخان بارهه مراد است که از کار تاه ۱۲ ۱۶: ۱3 امر‌ای ا کبر شاهی و از مشاهیر ابطال رجال بوده و در ۹۸۱ (۱۵۷۳) وفات یافت - رك به ما ترالاما ۳۷:۲ و تارنخ حجدی وال اکرنامه» و اقبال نامة جبانگیری و طقات-اما در طقات ۳۸:۲؛ وفاتش در مه 4۸۲ لوشته - «پارهه. در هندی معنی دوازده باشد - و بروی طفات ۳۸:۲ عبارستِ از دوازده موضعی که درمیان دو آب جون و کنگ 8 کته سنبل واقع است - «خرم‌خان» بروی طقات 4:۲ از ام‌ای دو هزاری بود. و قل اختام آری کتاب درگذشت - «دربای آب لاهو مراد از رود راوی است - «خوش‌خبر خان, بروی اکرنامه ۲۸۵:۲ و طقات ۲۰۱:۲ و ۲۰۷ یساول - رك به تارخ دی صحت ۶6 واه طقات. و دایونی. و اقبالامه جهانگیری و نقالس الآ - «جعی دیگر. کذا در نقائس الآ ر ۱۹۲ الف- اما بقول اکرنامه ۲ و بدایونی ۰۲:۲ و طبقات ۲۰۷:۲ تنبا خوش‌خبرخان و نورد تلف شدند- بو درین» عك واو ندارد- «یعضی ولایات بروی اکرنامه ۰۲۸۹و بدایونی ۹4:۲ عل‌تل خات فق ۱ توسفت: ان مقبیی وا در قب‌کده ( قتوج ) محاصره مود - و تقو این لاس 14۳ مت ی رسد هی -شووا بوسفت ان .... را قتل کرده» - ۰ شیر رمضان, نقاتس الآ تر ۲ ب این تارعْ را ندارد - برای مزید تفاصیل رلك به زبدة التوارخخ ۱۲4 ب» و طقات ۲۰۷:۲ و ۱۸۹۲ ۳۱۱۹۶ ۱۳:۹۰ ۲۳: ۱1۶ ۳۹ ۹۷ ۱۸ ۱۹: - ٩۳:۲ پدایوی‎ «تعل راء در هر دو شخه «لعل را بادپایان در»- «دم شوال نقانی الانر ۱٩۹۲‏ ب» و کی نامه ۲ این تارخ را ندارد - «سوابخ» در هر دو خه «سوأیع» - «بود. در هر دو لُسخه «بودیم؛ - وج در افر دی لیخ اتود «اسکندر اولا در سال دم و باز در سال دوازدم در طفیان و خی فنیبت: علقل خاسی. شیب وا به بآ لاسرا ونمه بدهندء در هر دو لسخه «ندهند» - *امین, در هر دو لُسخه «آمین» - «شترگره قصبه ایست در شش کروهی قتوج بقول زبدة التوارخ ۱۲۵ ب؛ و بروی طبقات ۰۲۰۹:۲ و ما ثرالاما ۰۲۷:۱ چبار کروهی قنوج- «م‌زا پردف‌خان. حسینی رضوی مشهدی مراد است که از اعاظم امر‌ای اکبرشاهی بوده و در ۲۶ جادی الاخره ۱۰۱۰ (۱4۰1) دد دکن فوت شد - و وی داماد میرزا عسکری بن بایر پادشاه بود- رگ به ما برالامیا :۳۱۵و تارخ مجدی وال اکرنام»: و اقاامة جمانگیری؛ و طقات. و عرفات الماشقین, و صبح صادق- «کینه در هر دو سخه «کینه راهب «خضراء در هر دو لسخه «خضر - ای کر بر رتاش تخل امشآنترت ۰ شیر شوال. بروی اکرنامه ۰۲۹۰:۲ و طقات ۰۲۰۹:۲ و زبدة التوارخ ۱۲۵ ب. و دایون ٩4:۲‏ و شائس النانر ۱٩۲‏ ب اکر تارخخ قندهاری ۳۲ ۱۷:۹۸ درین روز از آ کره متوجه دفع باغیان شد . «سکیت» بروی. زبدة التواریخ ۱۲۵ ب» و | کرنامه ۲۹۰:۲ «سکیته, و بروابت ندایونی ۷ سکته و بقل طقات ۲۰۵:۷ ساکته» کر قصبةٌ درینه ایست در قسمت ایته از ایالت ار پردیش - «سه روز دیگن در کرد آوردن این اطلاع تمد عارف منفرد است - «ظفرآیات» در عر این جا علافت سقوط عبارت ثبت است» و عبارت ساقظ بر دست صحاف طائم شده - ۱ شیر ذیقعده این نارخ در کتب دیگر ثبت نیست - "گروهی» پقرل بدایوی ۲:عه و طقات ۲۰۵:۲ اکر از قصبة بهوجور مقدار شش هزار سوار کارگذار بسرداری حد قل خات برلاس و مظفر خان و راجه تودرمل....بر سر امکندرخان جانب اوده نامرد ساخت .... قباغان هراول این قشون بود - اما اکرنامه ۲ بمای بهو جپور «قصية موهان» و اس الآر ۱٩۲‏ ب «مباون» دارد - «همدرین اوان؛ بروی شائی الاتر ۲۳۰ ب «هفدم ماه ذیعجه,- «ابر الا ۷ ذعجه ٩۷۲‏ (۱۵۹) در حبس قلٌ گوالیار بفرمان ا کر پادشاه میرزا. بن میرزا کام‌ان بن ظپیرالدین تمد بابر پادشاه کشته شد؛ با مرد - و وی به تخلص شوکتی شعر می‌گفت - عمرش ۵ سال و کسری - تارخ عمدی وال صیح صادق» و عرفات الاشقین؛ و نفائس ال ر در ضن در در سال آینده؛ و نذکرفشعرای ملا ثثاری - «ولد راجه بپار امل, اغلب که این جا مراد از بهگوانداس باشد 5 از بزادران دبگرعتاز بود-یروی فرشته ۲۸۱:۱ این ام پاشارة اکبر بوقوع مر ۳۳ ۱۹۹ :۳۳ ۱۱۰۰ س :۸ :۱۱ ۱۱ :۱۳ :۱۹ :۲۰ ۳۱ وی «وحشتی» جوشقانی کاشی شاعر در دیار گلکنده در ۱۰۱۲ (۱4۰۳) فوت شد - تارج دی موالهٌ عرفات الساشقین؛ و صبح صادق - دم کذا در هر دو لسخه - و چون تارخ فرتش هفدم ذی حجه سنهٌ ۵۷۳ هست؛ ماد تارع غبر از ام ک آن مه شید اکر شد؛ نمی لواند شد - "فرموده» در عك «فرمود؛ - وی کف ی و افرگاب تفرار بزفراده در هر دو تفه «قراو مر فرآ: - «چوسیء قریه ایست از قسمت اله‌آیاد - پاياك مصحف پريا ک است که اسم درین الآباد ی باشد - در شالس‌ال] نز ۱۹۲ ب باسم «پیاك, مذ کور شده- «آصف‌خان» بروی | کبرنامه ۰۲۸۳:۲ و ما ثرالام! ۸۷:۱ آصف‌خان که در پررش پیشین ابر را گذاشته بمل قل‌خان پیوسته بود» باز در ٩۷4‏ (۱۵۰۷) بکره آمده و توسل مظفرخان تریتی عنصب خود فانز شد - «ماو» در قسمت بانده پسی کروهی الهآپاد ردست راست رود جون واقع است - «موهان» کذا در | کرنامه ۲ م لکن شاس ار ۱۸۲ ب «مپاون» را دارد - بروی بدایونی ۱۵۹::۲ ۱ کر ازین جا ام‌ای مذکور تحت را بر سر اسکندر ازيك فرستاده بود - مد قل‌عان برلاس؛ در خدمت شاهنشاه متفور هایرن بوده - اولاد مات در تیول داشت - سپس به ناگور مقرر شد - و بر کریز امیگتقان ارده م باو تفویض شد- در مدنابور کال در ٩۸۲‏ ( )1 نان کشت ب رك به با ثرالامرا ۳ و تارخ دی تاریخ قندهاری ۳۱ تس ترش ۲۳: ۳3۵ ورن وال بدایونی» و طات, و اکرنامه, و اقال‌نامة جبانگری» و <- صبح صادق - یمان کتی, از افاظم امرای اکرشاهی» در اودیسه اواخر سال .۰ ۱۵۸۰(۰۹۸۸) در جنگ قتلو افنان کته شد - رك به ما ترالاجرا ۳ و تاریخ دی وال | کرنامه و اقبال‌نامة جهانگیری - , در طقات ۳۰:۲ فوتش را در ٩۸‏ آوشته.د. «لشکر بیشمار: بروی بدایونی ٩0:۲‏ «شد شش هزار سوار کارگذار: -و در نقائس الآ تر ۱۵۲ ب با فو جی معین ندفع اسکندر خان که در اود بود» بدون لعین عدد وشته - «رای‌ریل, در هر دو نسخه «رای برایل - و آصحیح از نقائس‌الآ ر ۲ ب» و" طقات ۲۰۵:۲ - و رای‌بریل شهریست قدم در نشب انب عل‌قل خان و برادرش خواستند که بروی اکرنامه ۲۹۰:۲ بگو الیار, و بمول زیدة التوارخ ۵ بب. و دایوی ۲ و طقات ۰ ۳۹۹۲ بکالپی روند - «پاس از شب بروی | کرنامه ۰۲۹۰:۲ در شب پیست و + ذی قعده ۷۵ ( ۱۵۹1 )؛ و بقول تفاس الا ثر ۱۹۲ ت» و زبدة التواریخ ,۰۵ الف. و طبقنات ۲۰۹:۲ و بدایوی ۲ «روز دیگر دو شنبه غرةُ شرر ذی اجه - «حرارت آشاب, بتول بدایرف "میا نان کرم برد ک مق جاور در استخوان می گداشت»- «معطل گشته» بروی بدایونی ٩0:۲‏ «هتکام عبور از آب بیشتر از بانزده شانزده ( و بقول طبقات ۲۰۹:۲ ده پازده. ) کس هراه ۱:۱۳ ۳۹ ۱۷ ۱۸: حواشی نداشتند - اما زبدة التوارخ ۵ ب. و اش الانر ۱٩۹۲‏ ب «هفتاد هشتاد نفری را داره - «آب گدیل, بروایت اکرنامه ۲٩۱:۲‏ اکر آب‌کنگا را از قریة شخان در حوال ماکیور عور کرد و طشفات ۲۰۵:۲ صرف ۳9 مانك‌پور را دارد- «از اطراف, بظن مصحح ازین جا پارة از عبارت حذف شده است - «خوانين کره, بقول شائس الانر ۱۹۲ ب. و طقات ۲۰۹:۲ آصف‌خان و نون‌خان در مقلا بودند - «نصرمن الّه. سورةٌ الصف ۱۳ - «تلاق شین" این جنک در نواحی قریةٌ «منگروال یا «منگراول» از اعبال پیاك ءرف الهآباد در روز دوشنه غرة ذی حجه سنةٌ ٩۷‏ (۱۵۱۷) وقوع یافت- رك به طبقات ۲۱۱:۲ و دایونی ٩۸:۲‏ و زیدة التوار یخ ۰۹ ب اما قاس الا ر ۲ بب. و اکرنامه ۲۹۰:۲ «مرضح سکر اول. دارد - "ی» در هر دو لسخه "ی - «یکی از غلامان, که اسش بروی اکرنامه ۲۹۵:۲ و طبقات ۲۱۱:۲ نظر پبادر بود - «سر او راء بقول شائس الانر ۱۹۲ ب و طقات ۲۱۱:۲ حسب الک بقتل رسید - «به شیر تبز» بروی بدایونی ۹۷:۲» و اکرنامه ۲۹۵۲ و طبقات ۲ «تیری دیگر بر اسپش خورده» چراغ پاشد - خان‌زمان بر زمین - فلبانی بر فیل نرستکهه (و پقول طبقات «هرستکهه ) نا سوار قصد خانزمان کرد و هرچند خان‌زمان باو میگفت که من تاریخ قندهاری ۳ 7 سرداری بزدگم - مرا زنده پیش پادشاه پر که نوازش بسیار می یایی» ۱۳:۰۵ فلبان شید» و فل را درانده .... استخرات های او را سرمة تقوم ما هرت «یی از شعراه بروی فرشته ۲۵۷:۱ "قاسم ارسلان»- لکن در مخططله دیرانش که در رضا لاثریری محفوظ است, یافت نیی‌شود- «باغی باغی, فرشته: باغی و باغی» - «بشه در هر دو نسخه «یشاه» و در فرشته «ز شاه» «تفك» فرشته «تهنگ» - «کمب: فرشته «گفت»- «قاسم ار سلان» قاسم مشهدی متخلص به ارسلان شاعر مشبود نزیل هند که در نظم تارخ مپارت یکتال داشت - در سال ۹۹۵ (۱۵۸۷) _ در لاهور وفات بافت تاریخ دی وال دایونی؛ و عرفات الماشتین, و تفائس الا و نذکرة الشعرای ملا شاری» و هفت اقلم رازی؛ و تذکرة طاهر آصرابادی - «قتل دو الخ, بدایوف ۲ کفته کر این تاریخ ميك عدد 1 ادا حال آنکر يك عدد زیاد دارد - و ان مصرع در نسخةٌ خطيهٌ دیوان که در رضا لاثرری محفوظ است. يافته نشد - «حسن عل خان, در اکبر نامه ۲ رامش «نرکان. را افزوده - و او روایت ترك جپانگیری ۳۰۸ تا سال بازدم جمانگیری بقید حیات لو د ع «عی دوست خان» باریگی» بروی طبقات ۲ از خدمت ارات جشت: آشنان: نودسرو در ملازمت حضرت لفةً آلبی رت ام‌ای یکبزاری رسیده؛ در لاهور فوت کروت «خان عرض: اکیر نامه ۲ ممير عرضء را دارد - ۳۷ ۳۳:۰۹ ۲۳: ۲۳:۷ ۰:۱۹ «رشته» در عر «رسته» - اغصه. در عر «عطه»- «شپاب‌الدن احدان. از سادات پیشابور: و مساعد مام انکه در زوال پنم‌غان بود- به ایبالی مالره مامور و وقتی پة عظای منصب پنجمزاری نز مفتخر شد - باز به صوبه داری مالوه ماموریت داشت ک در سال ۹44 (۱۵۵۰) در گذشت - رك به ما ثرالامسا ۰0۹۷:۲ و تارخ دی وال اکرنامه و بدایری و طقات و اقبال نامة جپانگیری» و صبح صادق - «یقتل قرار دارند. بروی تفائس ال تر ۱۹۲ الف, اسیران جنک را بعضی در پای فلان بیاسا رسانیدند. و بمتی را از گناه گذشته تخشید ند - و لب رك به طبقات ۰۲۱۲:۲ و بدایوی ۱۰۰:۲- «مفوض داشتند. رك به طبقات ۰۲۱۳:۲ و اکر نامه ۲ ش- تا و بو دی مهو یتارب این مصرع از سعدی ثیرازی است» و مصرع اولش از قرار ذیل است: سل قابل و آنگه تصیحت قابل «صورت؛ در هر دو زسخه «صورلی» - «روان شدند» اسکندر با کوچ و اغرق در کشتی به کورکهپور فرار موده که از آت سلمان فرمانده .پنگال بود- رك به اکبر نامه ۲ و زبدة التواریخ ۷ الف» و فرشته ۰۲۵۷:۱ و طقات ۲۱:۲ - «نجشنبه» اکر نامه ۲ شنه, را دارد - و در بدایوین ۰۱۰۱:۲ و زیدة التوارخ ۹ ب. و طفات. ۲۱۳:۲ اکتفا بر نام ماه رف سوه فنت قف کرو اآوا اقمنةفیوان آلووی.ات که مظلاش ناین: آبت: تاریخ قندهاری ۳۱۸ ۱۰:۱۹ گر دل و دست محر و کان باشد دل و دست خدایگان باشد «شنبه بازدم» کنقا ور اکیر نامه ۲ - و در طقات ۰۲۱۳:۲ و بدایری ۲ صرف نام ماه مذکور شده - و از, در عك اولا" و اين وزیر مظفر نشان را از» بوده- و در هر دو لسخه «رزق. ثت افتاده - «چتور» مفرس چنوژ 4 در اودی‌پور ( راجستهان ) واقع است- بروی طبقات ۲۱۰:۲ «برکوهی واقست ک پللدی ان مقدار يك کروهست, و با دیگر کوه اتصال ندارد - و طرل قلعه سه کروه و ر‌ عرض نم کرو هست - «از جمله, در اصل این الفاظ ساقط بر دست بجلد ضائع گشته - جا عالاست: سقوظ. بععارت. شت. است تا *کوهش» در هر دو سخه «لوهرش»- «جیمل. راجروت از عمده‌های رانا اودی سنکهه و حارس تلع چتور که بروی پدایونی ۱۰۲:۲ و طفات ۲۱۹:۲ به شجاعت و شهامت اشتهار داشت» و در قلة میرتهه با شرف‌الدین حسین ماربه نموده بوده در آخر ایام محاصرة قلعه مذکور بتفتگ ا کر پادشاه در ٩۷۰‏ (۱۵7۷) کشته شد - تاریخ دی صوالهً اکیر نامه و طشات. و اقبال‌نامة جرانگیری» و صح صادق - تقرابت. در هر دو ندخه «قرایتی.- «رانا اوده, بروی طبقات ۲۱:۲ و اکر نامه ۲ افظ در ازینجا ساقط شده - اوده (اودت) سنکهه فرمانده چتور پسر رانا سانگا برد - بقول کارنام راجپوتان ۱۰۷ در سعت ۱۵۷۲:۱۹۲۸ (۷9-۸۰وم) در مقام کوکننده وفات یافت - ۲۳: ۳۳: حواشی «ریع الشانی, کذا در اس الا ۱٩۲‏ الف - و بروی اکبرنامه ۲ و ۳۱۶ اکر در او اسط دیع الاول ٩۷۵‏ (۱۵۱۷) بسمت چتور بضت فرمود» و روز پنجشننه نوز دم دیع الاخر حدود قلعه رسیده سرادقات فصرت ذصب فرمود - چنانک در هر در نسخه «چنانچه - ؛هفت ماه» پروی ندایونی: ۲:ع۱۰ «مدت شش ماه و پیش -و بتول اکرنامه ۲۱۵:۲ و ۳۲۰ در نوزدم ریع الانی حاصره آغاز شد؛ و پیست و پنجم ماه شعبان تارخخ فنح آلست - لپذا مدت محاصره 6 ماه و چند روز می پاشد - و نبز رك ه آنائن الآ تر ۱۹۳ ب. و طقات ۲۱۸:۲ - «صاعدء در هر دو لسخه «ساعده سورو آشازه زب آش برایشان اشاد. پروی ناش الآثر ۱۱۳ الف ؛ینجشنبه رجب سنةً مذکوره حک شد ک قپبای کر حسن‌خان چختای در پای قلعه کنده . زا لش زدند, و پبضی از حصار افتاده و ثقب دیگر را آ تش . از داروی تفنگ علو کرده آتش دهند - چون ,ك نقب داده- هنوز ار آن ظاهر نشده بود که سپا هیان را پیش برد - رسیدن ایشان همان و اثنادن دیرار بز سر ايشان همان - قریب بصد جوانان ( و بقول اکرنامه ۲ ددوصد. و بروایت طقات ۲۱۸:۲ و بدایوی ۲ "«قریب به پانصد سپاهی) هلال شدند _ «لفك» روی اکر نامه ۳۲۰:۲ و زدة ال دابغ ۱۳۹ ۳ آن تفك موسوم به س ر ام لود- بدست مارك» کذا در قائن الا هو ب و طفات. #یروب تار غخغ قندهاری ۳۳۰ ۱۷:۱۳ 9 ۱۱۰۵ ۳ «شانة آیت؛ تلیح است به ی > از سورة آوبه - «زن و فرزند خود راء بروی فائس الاآنر ۱٩۳‏ ب, و طبقات ۲ و دایوی ۱۰:۲ آتش در اهل و عیال خود زده باصطلاح کترا مق از رورا تجواهر ود سی هزار شس کذا در ار نامه ۲ - اما در زبدة التوارخ ۸ الف» و بدایوی ۱۰۵:۲ تفاس الانر ۱٩۳‏ ب عدةٌ کستگان از محصورین هشت هزار کس بود - و طبقات ۲۱۹:۲ زیاده از ۸ زا دا «اصیده ان قصیده در دیگر مأخذ یافته نشد - «در خواب بروی | کر ناه ۳۷۲ و شاس الآر ۱۹۳ به و دایوی ۱۰۵:۲ و طقات ۲۲۰:۲ نذر فرموده‌بودند که بمد از فتح پاده از آنجا بزیارت .... خواجه معین‌الدن چشتی رحةاله رسند - »الانوان در عر این جا علامت سقوط عبارت درج است؛ و لفظ ساقط که غیر از «الاثوار ثبی تراند شد؛ بر دست بجلد ضائع گشته - ۰ رمطان, پروی ا کر نامه ۳۲۵:۲ و بدایونی ۱۰:۷ و طقات ۲ وصول اکر به اجیر در هفم رمضان بوده- اما قاس الا رو ۳ ب اسیوم رمضان» دارد - «متوجه آکره. بروی اکرنامه ۲ ا کر -روز دو شنبه ۱۵ رمضانی از اجیر م‌اجعت کرد و پازدم شوال با کرة. سید ددم ماه پروی تفای الاثر ۱۹۳ ب. مد از چپار ماه. و در طبقات ۲ «بعد از چند ماه" - «رنتهبور» از اکیرنامه ۲ مععلوم ی شود که «نام اصل این قلعه رتهپور است - و «رن. نام کوچه ایست بلند سرکوب آت - ۳۳۱ ۱-۸-۰۱۱۰ ۱۶۰ حواشی و باين ترکب ناعنود ژبان شهرت گشت»- «دم شوال, بروی ا کیرنامه ۳۳۸:۲ سه شنبه ۳ شوال, و یقول بدایوف ۲ و طفات ۲۲:۲ «چپارشنه سوم شوال و روایت تفاس الا ثر ۱٩۲‏ ب» چبارشنه » شوال ٩۷٩‏ ( ۱۵5۸) قلعه مفتوح گشت - سور آل رات ۱۲- ادا و «راجه سورجن, هادا از ام‌ای رانا او سنگهه فرمانده چتور بود- بت غرور در استحکام قلعه اولا" مقاومت نود اما آخر کار قلعه را تسلم نموده, داخل زمة خادمان شد. و عراتب عالیه رسیده خدمتها بتقدیم رسانید - تا ال ۲۸ جلوس ۹٩۱‏ (۱۵۸۳) بقید حیات برد و قل از امام طقات درگذشت - رك به اکرنامه ۰4:۲ و ما ئرالام! ۰۱۱۳:۲ و طقات 41:۲ - «غرةٌ شپر رجب» کذا در ناس الا ثر ۱۹۳ بو اکرنامه ۲:ع۰۳۳ و طقات ۲۲۳:۲ - لبکن بقول بدایوی ۱۰۷:۲ درین روز اکر دهل رسیده - یز رك به زیدة التوارخ ۰ب «تاریخ ۲6 بروی اکرنامه ۳۳۵:۲ بست و یک شمان اکر به رنتهبور رسید -و بقول بدایوی ۱۰۷:۲ و ظقات ۲۲۳:۲ «آخر شعبان پای آن قلعه رسیدند - نز رك به زبدة التوارئخ ۱۳۰ ب- «خلجی‌پورء در ماخذ دیگر ازین موضع نام پرده شد - «م‌جل» کذا در هر دو نسخه, و صواب مورچل یا مورچال می‌باشد - «ساباط بروی ظقات ۲۱۷:۲ «ساباط عبارت از دو دیوار است ک از فاصلاً يك تفنگ انداز بنیاد کرده» در پناه تختبائی که چرم خام تار.خ قندهاری ۳۳۲ ۰۱۱۷ ۳۶ ۳:۱۸ ۱9: گرفته ستح ساخته‌اند» مثل کوچه ساخته بدیوار قلعه رساننده, دیوار قلعه بضرب لوپ می اندازند» و جوانان مر‌دانه آزان رخنه در قلعه ی درآیند - اضرب زنها» بروی زدة التواریخ ۱۳۰ ب» نوعی از لوپ است - و بقول بدایوی ۱۰۷:۲ ۱۵۰ ضرب‌زنك را که لول ه منی و ۷ منی می خوردند - بر بالای کوهزن - بزور بردنده - همع ردق :هر یه «م‌اسم بندگی» بروی اکرنامه ۳۳۸:۲ و بدایونی ۰۱۰۷:۲ و طبقات ۲ و زبدة التواریخ ۱۳۱ الف رای سرجن پسران خود دوده و بهوج نام را از قلمه پیرون فرستاده اسان خواست- سورءه الصافات ۱۷۲ - سور ص 44 «سی و شش روز» روی طقّات ۲۲:۲ و دایونی ۱۰۸:۲ و قاس الانر ۱٩۳‏ ب مه ماه محاصره فرموده»- «فارغی» برادر امیر فتح اه شیرازی است - در زمات برم خات بیندوستان آمده» از خوان احسانش منفعتها پرداشت - بعد از فوتش مسافرت عراق اختیار کرده» باز بهند عردت نود و در شمار شعرای شامی آمد - رك به تفاس الآنر ۱۱۰ الف» و دایوی ۰۲۹۲:۳ و طقات ۵۰۲:۲ - «قلعه گرفنند زود ازیری ماده سال ٩۷٩‏ بری‌آید - «مپترخان, انیس خاطب به مبترخان از غلامان و امرای اکبر پادشاهه اواخر سال ۱۰۱۷ ( ۱۹۰۸ ) وفات یافت - رك به ما نرالامر! ۳ و تاریخ مجدی موالةً جرانگیر نامه ۳۳۲۳ ۱-۸-۰۰۶۹ ۳۰۰ ۱۳:۳۱ روت حواشی «آورده. در عر دوه ۰ در عر کرورده ز ناخوانناست - اما مصحح از ثفائس الا ثر 6 الف. و طقات ۲۲:۲ و بدایوی ۲ و زیدة لتوار یز له افو ژه نت «قلعة کاللجر» قلعة کوهی در قسمت بانده از ابالت اترپردیش که الال خراب افاده است- «راجه بروی طقات ۲۲۹:۲ و دایونی ۱۲۰:۲ و اکرنامه ۳:۰:۲ و زبدة التواریخ ۲ الف اسم این راجه رأم‌چند بود - «تسلم کماشگان, بروی اکرنامه ۲۸۰:۲ و بدایونی ۰۱۲۰:۲ و تفاس الا 6 الف» و زدة التوارخ ۲ الف» و طقات ۰۲۲۰:۲ راجه نظر برفاه خود قلمه را در ۲٩‏ صفر ٩۷۷‏ (۱۵۹4) تسم کرد - *نه پرسید» بروی دایونی ۰۱۲۰:۲ اکر پرگنة ارپل در نردیی چوسی و پیاك عرف الباس با سائر امکثه به جا گر وی داد - «چیتل, سک بسیار ک ارز که بست و پنج آن به يك دام می‌ر سید - «مر‌زا شیخو روی ۷ و تفاس الآ نر یو الف شیخوجو و بقول خود جپانگیر در تزك جپانگیری ص ۱ «شیخو بابا؛ - «سلطان مد سلیم» بروی دایونی ۱۲۰:۲» و اکرنامه ۵:۲ع۳»و طقات ۲۲:۲ و ترك جبانگییی ص ۱ ساطان سلیم, و بقول زبدة التواریخ ۰۲ ب و ثقائس الآ ر ۱۹۵ الف «سلطان سلیم مرزاء و در ۱۹6 ب «مير زا مد سایم»- «چپارشنه هفدم شیر ریم الاول. کذا در طبقات ۲۲۰:۲ و بدایوی ۱۲۰:۲ (بدوت ذکر یوم)۰ و نفاس الآ نر ۱۹6 الف- «لسعر بردند» در عك «سیر دند*- تارخ قندهاری ۳۳۶ ۱۹:۳۳ ۳: ۳ ۱۷۹۱۳۳ ۳1۹۶ «شغف» در عك «شغب؛ - «طلوع کوکب رج شرف ازین ماده اعداد ۷۵۳ برعی آند که درست نیست - و اگر «اوج, را برج. خوانم که نظر بظاهر اقرب به صواب است؛ مبزان به ٩4۸‏ میرسد که آن هم اط است - «در شپوار لذ اکن مساویست به عدد ٩۷۷‏ که سال ولادت جبانگیر است - رك به شائی الآ ۱۹4 ب. و اکر نامه ۳۷:۲ اما در ندایوی ۲ شاه وار. جای شپوار طع شده - دیاده شد. عات غائی تقائس الانر ۱۹6 الف؛ و بدایوقی ۰۱۲۳:۲ و الرنامه ۳۹:۲ و این پیاده روی ایفای نذری بود -رك به زبدة التواریخ ۳ بب و طقات ۲۲۷:۲- «پنجشنبه هژدم» بروی شائس الا نر ۱۹۵ الف» و اکرنامه ۰۳۵۰:۲ و بدایونی ۰۱۲۳:۲ و طقات ۲۲۷:۲ «جمعه دوازدم شعان»- «شیخ دی مخاری؛ دهلوی از امرای اکرشاهی - در جنگ شیر خان فولادی و محدحسین میرزا با خان‌اعظم در حوال پتن گجرات در ۰ (۱۰۷۳) کته اط: تارخ جدی و اه بدایونی ( دوجا )» و طقات» و اکرتامه و قائس الاثر و اقبالناهة جبانگری» و صبح صادقة و مراه سکندزی, جر و لظ رلف هه ما ترالاما ۲ که فوتش را در ٩۷۹‏ (۱۵۷۱) وشته - «ولانا طریقی» از ساوه بود. از بدو شعور بنظم اشعار اشتغال ورزید -با همعصران خود .مارضه و مجادله داشت - در زمان اکبر بهند آمده, داخل شعرای درپار شاهی شد - آخر بزیارت حج مشرف گردیده» همانجا در گذشت رل به شائس الاآنر ده ب.و بدایوی ۲۳:۳ - «معین» علث ندارد - ۳۳۰ ۱۳:۱۳ ت :۳ ۶:۱ ۵ ۱:۳۷ خی فین سل بو و رد «گشت» عك «گشته» - بوعرمتعلت وی اند ۱ «هفت هشت کروه» در زدة التوارخخ ۱۳۲ ب؛ و طبقات ۲۲۷:۲ و دایوی ۲ شش با هفت کروه و در اکرنامه ۲ آلوشته که «روزی ده دوازده کروه ‏ و زیاده قطع مفرمودند» - سورءة زمس1- «ساطان مجد سلم. اکیرنامه» و زيدة لثوارخ و طقات در باب شاهزاده سلم و حرم پادشاه موش است - «متوجه دارالاك بروی اکر نامه ۲ و دایونی ۱۲:۲ و طقات ۲ ور زدة التوارخخ ۱۳۳ الف» اکر در رم‌ضان ٩۷۷‏ ( ۱۵۹۹ ) بدهلی ر سید - «پال» در هفت هشت کروهی دهل که المال یک از مستقرهای هوائیست - «شفیم» این واقعه در ءآخذ دیگر مذکور نشده - «لشانند» در هر دو لسخه «نشاند» - «نامپارك او گردد. اغلب که این جا يك لفظ مثل ابا ساقط شده- «غدر؛ در هر دو له «عذر؛ - «حرض,. در هر دو لسخه «حرص؛- 2 فتاه زونه الب کا عراوشی. دون ترون ام استد «ولد راجه مارمل» اغلب که درین جا مقصود از بهگوان داس مر‌زبان آنیر است - ركك ه ما رالامرا ۲ «غدر؛ در هر دو لسخه «عذر» - «سر ره لبود عر دبود» ندارد- تارعغ قندهاری ۳۳۹ 4۲۷ «مثنوی؛ صواب «پست» تزا ۳ ۱۵: ی اه از «ببت؛ صواب «ایبات» ی باشد - این بت در عر ثلست - زا اند یشه» کذا در هر دو- و صواب رثا اند یشیده» ی باشد - تکیت گوی» در مر دو سخه کل‌بره گوی» - شفیم» در هر دو سخه «شنیع» - .۳ ذیقعد بروی اکر نامه ۷ و نفاس لاثر ۱۹6 الف» اکر در روز سه‌شنبه بیست و ششم ذی‌قعده. مر اجعت کرداب «مزا پپاری» سالألات مراد در ان شیخ سلم چشتی علهارحة پفراخنای هستی قدم زد - اکبر او دا از راه حبت پباری ( به رای هندی معنی کوهی ) نام گذارد - در عين عنفوان جواتی در جالنه‌پور (دکن) بارخ ۵ شوال ۱۰۰۷ (۱۵۹۹) فوت شد - تارخ دی صرا اکرنامه و اتاشامة جانگییی و جمانگیرنامه» و ظفرالواله» و تفاس ال بر و صیح صادق؛ و ما ترجمانگیری - «فن باه کذا در ۰۵:۲ و ۲۳:۱۳۰ و ۵۱۳۷ و ۱۹ و ۱۱:۱۰ و ۳:۱۵ دِ !زاره و ۱۷۵: و. ۹:۱۷۷و ۱:۱۸۳ "و ۱۰:۱۸ و1 ۰ و ۷ ۰ و ۰۲۰و ۵:۲۱۲» و ۲:۲۳۹ - لکن در ۱:۱۱۵ و ۱۹:۱0 و ۳:۱۵۰ و ۰۳:۲۲ و ۹٩:۲۳‏ و ۰۱۲ و ۰۵:۲4 و ۲۵ و ۱۷:۲۵ «تحون که تا ام‌وز شهرت دارد - ازین جا ۲ اقظ پرداشخه در ۲۸:۱0 و علك ماقط شدهب بری» در عر گلی» - و تصحیح از روی قاس - «مثوی صواب د«یبت» می باشد - ۳۳۷ ۳۰ ۱:۱۱ حواشی «ز ور پاك از مصرع اول سال ٩۷۷‏ (۱44) و از مصرع نی سال ٩۷۸‏ ( ۱۵۷۰) بری‌آید - رك به دیوان ارسلان ۳ ب. و قالس الا ده ب و طقات ۲۲۸:۲ و بدایوی ۱۳۲:۲- «تاقی پابر بادر» ازین ماده سال ٩۷۸‏ بری‌آند - ۰ رییع الاول. کذا - اما بروی طبقات ۲۲۹:۲* و بدایوق ۱۳۳:۲ ۶ ری الاخر» و بروی اکرنامه ۳۵۰:۷۲. و نقائس الاثر ۱۹۷ الف شنه ۲۲ دیع الستاقی:- «بطالمی» عر «بطالعم؛ - و لفظ آخر مصرع بر دست مجلد از پین رفته تاه «روز چپارم» بروی انس الا نر ۱۹۷ الف» و اکرنامه ۳۵۷:۲: و طقات ۲۲۹:۲ «روز جعه چبارم»- «شرر شجان» بروی شائس الآ نر ۱۹۷ الف» و بدایوی ۰۱۳۳:۲ و اکرنامه ۳۵۷:۲ و طقات ۲۲۹:۲ ۱۰۰ جادی الاخری, که الداهه صواب است - در اصل اینجا علامت سقوط عبارت ثبت است- اما جبت تابود شدن حاشیه مر دبست لد ففظ سباقظ اون رفنهی اعلب که اقط «آرری» باشد - و در عر «چشم و دولت» ثت اشاده - کول نا گور؛ بروی نقائس الا تر ۱۹۷ الف و اکرنامه ۱۳۵۷:۲ و ات ۲94۲ اکآ موش را رتاو ( عرش فرب حوض شیرین) نامید - «فارغ آمده بروی طفات ۲۳۰:۲ اکر در ناکور قریب به پنجاه دوش اند مد «شیخ فریدالدین» مسعود بن جال الدین سلمات. بن شیب القریشی تار یخ قندهاری ۳۳۸ افو( قرف ۲۳: ۱:۳۲ العدوی المبری الکایل مم الاجودهنی اللقب بگنج شکر و شک رگنج از اعاظم اولیای هند است -به توجه و تریت حضرت خواجه قطب الدین بختیار کی رحة اه عله التوفی ٩۳۳‏ ( ۱۲۳۰) عدارج عالیةٌ روحانی رسیده - ولد حضرت شیخ فریدالدیر._ رح الّه علیه در 645 (۱۱۷۳) و وصالش در روز پنجم محرم 1:4 (۱۲۹۵) اتفاق افتاد - تارخ ری محوالاٌ اخبارالاخبار» و کلزارایراره و جواهر فردی» و پدایونی؛ و تذکرة گناهی» و صبح صادق» و عرفات الماشتن, و اخبارالامفاء و کات الصادقین ملا صادق کشمیری در فان سید محد کرماتی, و سفية الاولیا- «پتن» قصبا اجودهن مشبور به باك بن» قصبه ایست در قسمت منتگمری از ایالت مغریی نجاب پا کستان - «میرعلاه الدوله. التخلص په کامی پسر دویین میرحیی قزوینی و برادر کوچك میر عبداللطیف قروینی اتايك ا کر بود- در دورة اکر بهند آمد. و در سال ٩۸۲‏ (۱0۷6) بمال باق رفت - نفائس الا ثر از تالیف اوست - دایونی ٩۷:۲‏ و ۳۱۰ و دوز دوشن ۰۷۰ - «رباعی» رك به تقشائس الا ثر ۱۹۷ الف - «غزالل, مشبدی شاعر مشپور و ملك الشعراء عصرء در احداآباد گجرات در ۹۸۰ (۱۵۷۲-۳) فوت شد - رك به تاریخ مجدی وال بدایونی؛ و تذکرة گناهی» و عرفات الصاشقین» و تذکرة ملا شاری» و تفاس الآ ره و هفت اقلم رازی» و تذکرة قاطی» و تذکرة محد طاهر نصر آبادی - «م‌زا کوگد» میرزا عزیر کوک اکبر پادشاه مخاطب نخان اعظم ین شس‌الدین مد انگه ملقب باعظم خات غزئوی از اعاظم ام‌ای ۳۳۹ ۳۹۲ ۳۱: ۱۳۱۳۳ ۳۱۶ ۱۳:۳۶ حواشی اکر شاهی و جبانگری: در احدآباد گجرات فرت شد, سلخ ذی قعده ۳ ( ۱۱۲ ) - عرش ۷٩‏ سال - تاریخ عجدی عوالهٌ اقبالنامة جپانگیری؛ و بدایوی, و طقات. و عرفات الماشقین» و نقائس الآ نر» و هفت اقلیم رازی» و صبح صادق - نز رگ په ما رالاما 1۷:۱ - ۰ ذیقعده. بروی تفاس الا ر ۱۹۷ ب» و زبدة التواریخ ۳۵ الف «روز دوشنبه یسم ذی قعده متوجه لاهور شدند؛ - «اعضاد, در عر اقتضاد - «شیخ مد غزاوی, از ام‌ای اکر شاهی؛ در بنگاله در جنگی کر شپبازخان کنو راباعیسی افتان روی داد اوائل شرال ٩٩۲‏ (۱۵۲۲) کشته شد - تارخ حدی صرالاً اکرنامه و اقبالناسة جبانگری- «میپمانان» اصل «مپیان. و تصحیح از بدایوی ۲:ع۱۳ و ا کرنامه ۳۲ و تقاس الاتر ۱۹۷ الف؛ و ما رالای! 1۷:۱ - و در طقات ۲۳۲:۲ پیانان محذف یا - و اپوالفضل در اکبرنامه مظفر حسین» یی از ملازمان میرزا عزیز کوک را قائل اين مصرع قرار داده - ام لیغ» در دار الافاضل وشته: «لغ» بکسره ترکان چون در آخر کلبه بارند» آن چن ععنی هست شود - و حالا فیم لغ و ای افال ان گویند و هم فیم خوانند - چناجه پادشاه خایجبان را فیم لیغ خطاب هه «نفس فیس راك به طقّات ۲۳۲:۲ - «تاریخ ۳ کذا در شائی الا ثر ۱۹۷ الف - اما بروی اکبرنامه ۲ تضت اکر از لاهور در اوائل رم ٩۷۹‏ (۱۵۷۱) واقع شده - تارخخ قندهاری ۳۳۰ ۱۳:۱۳ ۱: (۳۵ «بتاله قصبة معتبر از قسمت کورداسپور (پنجاب) است - "این غزل, در مآخذی ک در دست است» کسی اين غزل را از نا طبع اکر پادشاه قرار نداده - در ثائس لائر ۱۹۸ ب تنبا مطلح اين غزل بعد بت زر مذکور شده: مطلعی گفت شاه دین پرود که جبان حسن آن مقاله گرفت ازین میتوانم بفیمم 5 تبا مطلع از اک است؛ و اشعار دیگر پشاعری دیگر تعلق دارد که نامش معلوم نیست - باد ناگفته عاند که بروی قاس الآ نر ۱۹۸ الف این شکار در ری الاول ۹۸۰ (۱۵۷۲) در حوال ستگانیر وقوع یافت - ال نی آهوی میاه مد افضل سرخوش ( کلمات الشعرا ۲۳ الف) نوشته که روزی شاه جبانگیر بن اکر در شکار گاه آهوی بسیار صید کرد - درین انا یوز خاصه آهوی سیاه انگند - بر زبان مبارك رفت : چیه پادشاه زد کاله اپوطالب کلیم مصرع رساند: کشت صحرا ز خون پر از لاله «دران حالت مستی, بروی ما ثرالام! ۰۱6۱:۳ لشکر خان با مردم دربار عریده و «شپاز خان: کنبو, از کبار ام‌ای کر شامی؛ » جادی الاول ۸ (۱۵۹۹) در اجمیر فوت شد - و عرش از ۷۰ زاده بود - رك به ما والاه۱ ۲ و تارخ دی عوال | کرنامه, و اقبانامة جهانگییری - «پند فرمودند. بروی ا کر نامه ۲ ار او را پدم اسپ بسته گرداند و بزندان فرستاد - : ببیت, از خزت اسرار نظای کنجوی است - رك به ص ۳۱ ۳۳۱ حواشی طبع للدن ۱۸44ع» و ص ۵۳ طبح طبران ۱۳۱۳ شسی هجری - و در هر دو لسخه در مصرع ثای ار سید بجای «شنند» - ۵ سورهة اعراف 4۵ - ۳:۳۹ ۱۳:۳۷ ۷:۳۹ ۱:۱ ۹: ۱۰ ۱9۶ «موسم شاط انگین» زرا که بروی اکرنامه ۷ درات هتکام موسم برشکال لبود - برسنگه» در عر «در سیّله» اغرة ریع الاول؛ اکرنامه ۱۳۹۵:۲ و قائس الآ نر ۱۵۷ ب «سه شنبه, هم دارد - ۱ «دوشنبه ۰۲۱ اغلب آنست که ۰۲۱۰ حریف ۰۱4 هببت». ویرا کر بقول خود مولف و اک نامه ۳۵:۲ و ثفائس الا نر ۱۹۷ ب» اکر پروز هفدم دیع الاول به سیکری باز آمده‌بود - «پنجاه هزار رویه, اخذ زر بنام جریعه از جانب اکر در هیچ يك از کتب تاریخ بنظر نبامده - «مخزانه, در عر «مخانه» - «دران منزل» بروی اکرنامه ۲ مظفرخان دران روزها خانه در آگره پنا کرده بود که «حیرت افزای مشکل پسندان افتاده» - اما تفصیلانی که عارف ثت موده, در ماآغذ دیگر یافت نمی‌شود - " در عر این جا علامت سقوط ثت است؛ و عبارت ساقط بر دست ملد از بین رفته - «اناقه» جیفه با پری که بکلاه رنند- کلکی» با کلنی که جینه باشد - «کت؛ مقرس کهاث که تخت خواب باشد - «پیه سوزء ععنی فتیله سوز - تارعخ قندهاری ۳۳۲ ۱۴۱-۱۱ «سنارگای؛ سنارگام مر‌کز معروف صنعت قاش باق که حالا داخل بگال مشرق (با کستان) می‌باشد - ۰ اروشاع «چنگك, قلاب - رك به فرهنگ نظام - «چ وکندی» مفرس چوکهنلی ععنی هودج - ۱ «کندن کاری. «کندن. معنی زر خالص, و «کندن کاری؛ عل که بآن آلات با زیورها را بزر خالص تاب ی‌دهند - «مشاشل,. ععنی پراگنده و متفرق - «بردعی» بردع شبری قدم که در زماتف مکتتان روی در ایالت را کرم کتای خورده است - وشابه بود - ۱ ...در عر در يك لفظ را کرم کتای خورده است - بو کذا- و بر آقرب بصواب می ماید - «فاذ, در عر بقدر سه چپار لفظ را کرم کتانی خورده است - «سورة قاف 1 - لیذ داراللافة آکره» بروی اکرنامه ۰۲۸۷:۲ ام مطاع بفاذ پوست که قلعُ پیشین که بر ساحل دریای جون در سعت شرق شمر واقع بود» و بواسطةً توال نوائب زمان و تصادم حوادث روزگار ارکان آن باختلال انجامیده بردارند. و دران محل منیع حصن حصین و حصار رصین از سنگ تراشیده اساس مند - تبز رك به بدایوف ۲ و طبقات ۱۷۹:۲ و بلوغین, آئین اکبری ۳۸:۱ و آگره (انگریزی) از عبداللطیف ۷4 - + ... در عر این جا علامت سقوط ثیت است» و عبارت ساقط با حاشیه از بین رمته - توت ۱۱۱۶۵ ۱۳: ۱9: ۱۱۹۹ حواشی «معظیات ولایت. در عر باضافة و او عطف نوشته - "احدی و مبعین» بروی اکرنامه ۰۲۵۰:۲ و بدایوق ۰۷:۲ و زیدة الوارخ ۱۱۷ ب. و طقات ۱۷۹:۲ مدید بنای قلمه از وقائع سال ٩۷۲‏ (۱۵1۵) می‌باشد - «دو هزار, هم اين جزئیات در ماخذ دیگر یافت نمی شود - بروی اکر نامه ۲ چبار هزار ناء و عله جات باین کار اشتغال داشتند - و نز رك به طقات ۱۷۹:۲- سورة البروج؛ ۰.۱ ۹ و ۱۰ سور الفجر 1- ۱۱: ۲۳ ۱۳:۱4:۷ ۰ ۱۳: در دز عر در»- سل سرخ» پروی | کر نامه ۱ ان قلعه از سنتگ سرخ کته و سندگها را صلقه‌هیای آهنی بام ربط و اتصال داده‌اند - «عرض دیوان بروی اکرنامه عرض دیواد ۳ گز و بلندیش 1۰ کز پادشاهی بوده - اما بدایونی ۷۶:۲ نوشته که عرض آن ۱۰گز و بلندی ۰ گز است و در طقات ۱۷۹:۲ هم عرض دیرار را ۱۰ گر لوشته - «شادروات» بفتح دال و سکون راء بالای در ععارت عای زر کنگره - رك به فرهنگ نظام - ؛زینای» در عر «دنای» - «شباك و در زمین» کذا در عر- «سه سال این قلعه بروی اکبرنامه ۲۷:۲ در عرض هشت سال و مطابق بدایونی ۷۸:۲ در پنج سال, و بقول طبقات ۱۷۹:۲ در چپار سال به اعام رسیده - «بنیاد» در عر «پنیادی»- تاریخ قتدهاری ۳۳۶ ۱۹:۱4:۸ ۳۰: ۰:۱۹ «یعمور است؛ کذا در عر- و صواب «معمورت, - «ا تائد» کذا در عر - و صواب «از تائد» - ق ادن هر قرب «قطعه, بدایونی ۱۳۹:۲ این قطعه را از منظومات قاسم ارسلات قرار داده - اما در لسع دیواش که در رضا لاثریری محفو ظست: پافت می شود - «ذو عمارت بروی بدایوق ۲ این دو قصر در آ گره و فتحپور در ۹۷۹ (۱۵۷۱) به تکیل رسید - و «دو بهشت برین» تادیخ یمس آسبیر است - و چون بنای قللةٌ آگره راء بروی اکبرنامه ۰۲2۷:۲ و طبقات ۰۱۷۹:۲ در سال ٩۷۲‏ (۱۵4۵) نباده پردنده اين قطعه بر جای خود آورده لشد - :۱ و ۲۰ ناير آب‌رسدگی این دو مصرع در عر ناخوانا ماند - ۰ ینای شهر قجور بروی طقات ۲۲۵:۲ اکر در سال ٩۷۰‏ ( هدور ) «عسارت عالل پر بالای که قریب خانقاه شیخ طرح انداخته - و جبت شیخ نیز خاثقاه جدید و سجد عال که ام‌وز در دبم مسکوت عدیل خود ندارد» قریب منازل پادشاهی طرح انداخت - و مرکس از امرا-غانه و منزل جبت خود بنیاد کرد - و سکری را فتحرر نامیده و حام طرح فره‌ودند» - و دایوق ۲ کفته که «عبارتی عالی بالای کوه سیکری قریب حوال و خانقاه قدم شیخ بنا فرمودند. و خانقاه جدید و مسجدی دفیع وسیع ستکین که کوبا کوه پاره. ایست؛ و در دبع 94 شال او ک نشان میدهند» طرح انداختند» تا در مدت ه سال مین امام یافتو آ مسوره را فتحجور نام نهاده, و بازار و ام ۳۳۵ ۱۷:۱۰ "۱۲-۰۱ 33 ۱۳: ۳.۶ ۳۳: ۰:۱۲ 1: حواشی و ربوله وغیرآن ساختند -و اما هر کدام قصور و مناظر وابنة عال باعام رساندند»- «اندرون فضای» در عر «فتای اندرون؛ - سامح ها طلایی مزط کر ات و انیت باق بر دست صحاف ضائم گفته - «صورت در عر «صورف» - سورة لوبه ۱۱۰ - تا نی فو مر من کت اعتاتاسو «لای بروی اکرنامه ۲۸۹:۳ این حوض موسوم به «اثوپ تلا بود- و طول و عرخش بست گر در بست کز و عق آن «پورفای دو قامت آدی بوده - و بقول طقات ۳۳۹:۲ بست کز طول و سه گو عیق داشت - «سته ست و عانن» کذا در اکرنامه ۲نوع۲ و دایوی ۲۵:۲ - ابا طقات ۳۳۹:۲ در وتائم ۷ ذکر کرده - «تکجات مس و لقره و طلا پر کرده‌اند» بروی بدایونی ۲۹۵:۲ از زر سیاه ک ه‌ مبلغ لست کرور رسید؛ و بقول | کی نامه ۳ از هفده کرور دام و بروایت ما تورحیمی ۱ از زر سرخ و سفید و ماه 5 به لست کرور تک رسیدهء پرکردند - و ان زر بروی مار رحیمی در عرض مه سال پدرو پشان قسمت شد - و بقول بدایوی اکر به شیخ بنجهو جح داد کر جموع زر را برد- چون از حل آن عاجز ماند. اندك زری الّاس کرد - تا قریب هزار روییه عوض آن باه انمام فرمودند» و باق آن را در مدت سه سال ک و بش عءصرف و غیر ءصرف رساندند - و در طقات ۳۳۹:۲ ۳۳۹ تاریخ قندهاری نوشته که «از زر سرخ و سفید و سیاه پرکردنده و نذرکردند که بجموع این زر را تانعام و خشش صرف مایند- و هر روز 1 اما و فترا و شاخ و علا ازين زر ائمام مکردند- و اين زد که مبلغ ۲۰ کرود تتک بود» در مدت مه سال عام شلات ۱۲ «زافت, در هر دو سخه «رافت؛ - ۳ ازمانی» در هر دو نسه «زبانی» - :۰ «غرق» در هر دو لسخه «عرق؛ - )۵۶ بعد ان شعر در عك بت ذیل بوده که قلیزن شده است : از جلهٌ مواهب در عسد شاه عادل اینك وزیر شفق دنتور عسدل گنر :۳ «مقسدات, در هر دو ذدخه «مفسد - :۶ سلمان» انفای کرای وال بَکاله و ببار که در اصل از امر‌ای ۳ سود بوده اواثل سال ٩۸۰‏ (۱۵۷۲) فوت شد- رگ به تادیخ دی وال طبقات؛ و جدول و تاریخْ فرشته» و دایونی» و ۱ کر نامه» و اقالامٌ جبانگییی» و صبح صادق» و تخب التوارخ حض پگ خای - :۳ ازین جا تا آخر 6 ۱۵ از عر بناقط شده است - ۰ "مدت پنج سال بروی اکیزنامه ۷۷۲ «چند گاه دران حدود ی بود»- ۵ «وائل شبر صفر» در | کر نامه «اوائل تير ماه البی» - و نیز رك به تذِکرةٌ یات ۳۰6 - بد «خطة لکهنق کدا در | کرنامه ۲ و طقّات ۰۲۳۵:۲ و دایوف ۲ و تذکرة ببات ۳۰۷ - :۶ «دم شیر جرادی الاول» کذا در دایری ۳۲ و طقات ۲۳۰:۲ - ۳۳۷ ۱۰ ۰ ۱۲۳۲:۱93۹ ۳۷۹ ۳۳: ۲۳: حواشی و در | کرنامه ۲۰:۳ «در همین ایام, فقط - «مانین و تسمائقه در طبقات ۲۳۵:۲ سنة وه نوشته که غلط است؛ چناچه خودش در صفحٌ ۳۰) مطابق محدعارف رقم زده - «آخر شهر صفره پروی طبقات ۲۳۹:۲, و بدایونی ۱۳۹:۲ و مرآة اجدی ۱۱6:۱ "ییستم صفره - «آب و گل در عك «آب گل, - «رامش» در عك «راهش» - «دد, در هر دو أسخه «در» - «بستان نیزه. کذا در تفاس الآ نر ۱۹٩‏ الف- ترمت از فراغ کشتن شیره اکر اولا زیارت روضهٌ خواجه معین‌الدین چشتی را کرده, و بعد مزار سید حسین خنگ‌سوار رفت - "سید حسین خدک‌سوار؛ بروی اکرنامه ۲ مقیق آنست که سید از ملازمان شراب‌الدین غوری است - هنگامی که فتح هندوستان کرده مر‌اجمت بوده او را شقداری اجیر گذاشت - و او آ یا نقد ما و مرور ایام و هجوم اعوام بولایت مشپور گشت - اين نظم مال علاءالدوله قروینی صاحب انس الآثر استه و در تفاس ۱۹۹ ب یافت می‌شود - ارییع الاول بروی اکرنامه ۳۷۱:۲ شنه پانزدم, و بقول طبقات ۲ مه شنبه پانزدم» و در بدایوی ۱۳۹:۲ صرف انزدم» - قلا. بضم نیمه مقدمة الیش - «خاقان. در عك «خانقان. - «از اچمیر کرچ فرموده» - بروی اکرنامه ۷۲ و طقات ۰۲۳۹:۲ و مرآة امدی ۱۵:۱ بروز دوشنه ۲۲ ریم اشانی از اجیر تاریعخ قندهاری ۱:۱۸ ۲: ۳۶ ۱۳ ۱۶: ۱ ۱9۶ ۱3 ۱۹: ۳۳۸ نهضت فرمودند - ذآمه خر قاوهات شب چپارشنه دوم. کذا در تفاس الآثر ۲۰۰ الف و اکبرنامه ۷۲ و بدایوی ۲ و طبقات ۲۳۹:۲ - اما در ترك جپانگیری ۰ دم جادی الاول ۰۹۷۹ که درست نیست - «اجمیر, در عك «انیر - شعر اول در محر رمل و ای در محر هزج است؛ و اضافهةٌ واو بعد از بحای» برای صحت تارغخ لزوم دارد رت به دیوان ارسلان ات وج لت اقا را لاقریید «مشارّالبه» یعنی مر جدخان خان کلان - شبر» بروی اش الاثر ۲۰۱ الف «آخر روز پنجشنبه» - نز " رك به طقات ۲۳۷:۲) و دایوی ۱8۰:۲: و اکر نامه ود بودد» در عك «بود» - «راجه مانه» بروی اکرنامه ۳۹ مراأة احجدی ۱۱:۱ رای مان ستگهه دیوره - طقات ۲۳۷:۲ اسم راجه را حذف کرده است - «بودند. در عر «لود؛ - :۷۰ «يرةٌ تنبول» بروی زبدة التوار مغ ۱۳۷ الف راجپوتان خود خواهش پات وداع مودند که علامت زینهار و امنیت بود - نبز رگ به م] ثر رحیبی ۷۱۷:۱ و ۱۲۰۹:۲ و اکرنامه ۳:ع» و بدایوی ۰:۲ع۰۱ و طقات ۲۳۷:۲ - ۰ «بقتل آوردند» پروی طقات ۰۲۳۷:۲ و قاس للار ۲۰۱ الف؛ و مراد امسدی ۱۱:۱ بادر خان اير- راجچپوت زمین زد- را بر و بروی طقات مد صادق خان» و روی تفاس مجد قل خان؛ و 0 ۳۳۹ ۱۴۳۱:۱۸ ۳۲: ۳۳: ۱:۱۹ ۲: حواشی پروی مرآأة احدی هر دو؛ و بروایت اکرنامه 4:۳ صرف بپادر خان او را بقتل آورد. ۶ شهر» بروی ما رز دحیی ۷۷:۱ «هشم؛ و قول قاس الا بر ۱ اف «روز سه شنبه شیر جمادی اشانی» و بروایت طبقات ۲۳۸:۲ "بیسم» و همين اقرب بصواب است نظر باین که ا کر چبارده روز ن اقا گاو متوققف بوده» و خبر مجروح شدن خان. در ميرته شنده - «سارخان. در عر «قبارخان - رگ به طبقات ۰۲۳۸:۲ و نفائی‌ال] ر ۱ الف و ۵:۷6 از همين کتاب که ای ار «تاتان دارد- «دران حدود. بروی طقات ۲۳۸:۲ دوست‌جد در مسنزل راجه شبادت بافت - «سلطان مد من‌زاه در ا کرنامه ۳ او را سلطای مجد خداننده حاع خراسان نامیده. و در تقائس الآ ثر ۲۰۱ الف محاک مراقه فوشته - سلطان مد مرزا بروی تارریخ مجدی صوالة علو آرا. و تقویم التوارخ بعد فوت پرادرش شاه اسعیل ثانی در ٩۷۵‏ ( ۱۰۷۷) سییرآرای سلطنت گشت؛ و در ۱۱۰۰۳ ۱۰۰6 (۱3۹۱-۲) فوت شد - مدت عرش 11 سال ‏ «طریاث» در عك «طبیاث . «پچاق عر «پجاق دارد - و بازید پیات در تذکره ۲۱6 نوشته که منعم‌خان ار کابل برآمده متوجه نك هار شده, در تچاق فرود آمده بود - «گذرانیده عك بىد اين لفظ عبارت ذیل را داشته که سپس لیرد شده است: «و يك اسپ دیگر برای وزیر مظفرنشان نبز فرستاده بوده - تارخخ قندهاری ۳ ۰۰۱9۹ ۱۳: «شیر‌خان. فرلادی؛ بن عين اللك از ام‌ای کجرات بعد ازان که کجرات تصرف اکرشاهی درآمد. او هر طرف فتنه ی انگخت: تاآنک در اواخر سال ۹۵۸ ( ۱۵۵۹۰) فوت شد - رك به تارخخ دی وال اکرنامه, و ظفرالواله - «پسرخود. ,روی اکرنامه ۵۲ چون اکر به قصبةً دیمه ( و بقول طقات ۰۲۳۸:۲ و مرآة سک‌ندری ۰۳۹۷ و مرآة احدی ۱۱۵:۱ دیسه ) رسید شیرغان ابنای خود ممدخان و بدرخان را فرستاد که عیالش را جای محفوظ و حَ ۳ «اعتاد خان» عبدالکريم مخاطب عسند عال اعیادغات, از کبار ام‌ای کجرات؛ بعد فتح آن داخل امر‌ای اکبر شاهی شده. در آگره در ۹96 (۸5ه۱) فوت شد - و در طقات اکپری در سال آینده نوشته - رك به تارخ دی وال ظفرالوالهه و طبقات ۷ «م‌زایان الفی» ینی «الغ میرزا و «شاه میرزاء کر بدر شان با اکر قرابت داشته - رك به اکیر نامه ۲۸۰:۲ و ۳۳۱ و ۱۱۰۳ و ما نز رحیمی ۲۰۷:۱» و ما ترالامس! ۱۹۲:۳- ۱ بروج» مفرس «لهژوج» و برودره» مفرس «بژوده» هست - «فرار نموده, بروی مراة سکندری ۳۰۷ شیرخان فولادی از ماندو بدمولقه و ازایا بصوب سورت روانه شد - و بروایت تارخ کیرات +ه مجانب جونا گره رفت - «صورت مراآة سکندری ۳۹۷ سورت؛ و مرآة احدی ۱۱۵:۱ «سورنهه» دارد - «فرار پر قران در هر دو شسخه «قر ار بر فرار»- ۳۱ ۱:۹ ۳۳: ۳: جوا قزر میم رزوی آگرنانه ود زر فان ال اسر مرأة احهدی ۶۱ و طقات ۲۳۸:۲ روز شنبه غرة شیر رجب ظاهر بان خم سرادقات شد؛ - و در ظفرالواله ۵4:۲ «اول رجب؛ لوشته - "الرجب, عك ندارد - "سید احدخان, پرادر اصفر سید مجود که بروی طبقات ۳۸:۲؛ و ما ترالامرا ۲ در ۹۸۵ ( ۱۵۷۷ ) برهت حق پیوست- بقول دکتور سید اظبر عل م‌حوم کاونت فون نوار معنی متن ا کرنامه ۳: را ادراك نکرده سپواً ثبت مود (۱ کر ۱۸۳:۱) که شیاه اکر حاصل پتن را به عبدالرحم تفویض فرمود, و سید اد باره را از جانب او بایالت آن شهر مین فرمود - «لعین_فرمودند» بروی ظفر الواله ۲ این اس در هفتم رجب وقوع بذبرفت - «عين اللك. شیرازی متخلص بدوای» از کار حکاء و شعراء و مقربان ا کر پادشاه. در قصبهٌ هندیه ک در تبول داشت» شب ۲۷ ذی اجه ۱۰۰۳ (:۱۵۹) ودیعت حیات سپرد - نام اصلیش عل است. رك به تارخ‌نمدی وال دایونی ( سه جا )» و اکیر نامه, و صبح صادق» و تذکرة الشعرای ملا اطع - ۰ انهم ماه رجب. و طقات ۲۳۹:۲ و بدایوی ۱:۱:۲ و نفاشا] مر ۱ مب روز يك شنه, هم دارد - سلطان مظفر کجرانی؛ عرف هو بروی اکرنامه نوی و مراد اهدی ۰۱۱6:۱ بدست میرخان پساول گرفتار شده حضور اکر آمدن و بقول دایوی ۱۸۱۲ سی رویه ماهانه برای او مقرر شد - چونس تارییخ قندهاری ۳:۲ ۱۳۱۹۰ در ۱۰۰۱ ( ۱۵۹۲) بعی موده اسیر گشت, در راه باستره حلتوم خود را برید - رك به ۲ مرالامس! 4۳:۱ و مره اهدی ۱۰۱:۱ و ۰ و مرآة سکندری ۳۸۷ ( لیکن در هر دو سنةٌ ۱۰۰۰ یافت می‌شود): و تارخخ محدی وال منتخب التواریخ مجیین بل دا ای 4 بو طقات. و جدول و ناریشخ فرشته. و بدایوی» و اکرناءه و اقباسامة جبانگیری» و صبح صادق, و ظفرالوالده و مآتررحیمی - «پایه. در هر دو «بسایه. «شب دوشنه دم کذا در زبدة التوارغ پات نیو نی انار ۲۰۱ ب اما طقات ۲۳۹:۲ و بدایوی ۲ روز دیگر را دارد کر مطابق دم مام ی نا قارب سید حامد: خات بن سید رات بن سید مبارك نخاری کجرای, از کبار ام‌ای اکبرشاهی» در حوالی شاور در جنگ افتانانی اواخر ذیتعده ۹۵6 ( ۸5ه۱ ) بقتل رسید - رگ به زیدة التواریخ ۳۷ ب؛ و ما ترالاس! ۳۹۰:۲ و تاریخ دی صوالهٌ بدایر ق. و اقباشاهة جمرانگیری و طقات, و ظفرالواله ( در سنه ۹۹7 ) و صبح صادق - «الغ‌خان, حبشی غلام سلطان مود کجراتی بود -بنابر فیم و کفایت مرت امارت رسید؛ و پعد قح کجرات در زمره ام‌ای اکبری داخل شد؛ و تا سال ۱۰۰۵ (۱9۰۰) بقید حیات بود - رگ به اکرنامه ۰۷۸۰:۲ و ما ترالامرا ۸۷:۱ - «شاه ابوتراب از سادات سلای شیراز پود -با بعضی از امرای کجرات حضور اکر رسید؛ و از معتمدین پشار رفت - در هیراهی کنات شاهی و گروهی از امرا میرحج شده بارض مقدمهٌ حجاز مسافرت در و حواشی مود د پسی از عودت امین ایالی کجرات شد - در سنه ۱۰۰۵ (۱۵۹) در احدآباد فوت کرد - و او مولف تاریخ گجرات است- رك به ما ترالامرا ۰۲:۳ و تاریخ محدی وال کلزارایرار در ضن جد - در اکرنامه ۳ و ما رالامرا» و کلزارابر ار اسم بدرش کال الدین مد وشته - اما خود ابوتراب در تاریخ کجرات ۱۷ والدش را پاسم قطب‌الدین شکراله خوانده است - «زول اجلال فرمود؛ بروی اکرنامه ۷:۳ و مراة سکندری ۰۳۹۷ و مراة احدی :۱۱5 بقصبٌ کری 6 ۲۰ کروهی احدآباد است نزول فرمود - و میر ابوتراب در تارخخ کجرات ۵۷ پوشته که بقضً کری منزل شد, و رایات نصرت‌آبات در قضیة جهوتانه تزول اجلال داشتند - «الغخات ‏ در هر دو لسخه «الوخ خان؛ - «ججار خان مفرس جهجهار خان از کبار ام‌ای کجرات؛ کر اکر بقصاص چنگیرخان ته پای فل انداخته کشته شد - ركك به صفحةٌ ۲ ور تارخ دی حت ٩۸۰‏ وال اکرنامه, و بدایونی و قاس الدآث و اقباشامة جبانگیری» و ظفرالواله. و مآثر رحیمی؛ و طقات؛ و صبح صادق و مر‌آة سکندری - «اختبار اللك» بار هندی ساطانی, از کبار امرای کجرات؛ اولد اطاعت اگبر گزید - بمد از عودت او بنی ورزیده امسدآباد را محاصره کرد - | کر در عرض ته روز دررسید» و اختار اللك در جنگ بر دست سپراب رکان کشته شد - رك به اکرنامه ۰۱:۳ و تارخ دی حت ۱ عرالاٌ بدایوی, و | کرنامه, و اقالساءة جراذگیری؛ و ظفرالواله. و مار رحیمی. و صبح صادق, و نقاتس تارعخغ قندهاری ۳۹4 ۱۹۰ الا 3 طقات - «وجیه اللك» در ٩۸۳‏ (۱۵۷۵) عامل اراضی خالصه شده به کجرات آید و در ٩۸۵‏ ( ۱۵۷۷ ) وزرخان دار طد مظفرحسین میرزا معاونت کرد - رك به ا کرنامه ۰۷:۳ ۱۵۲ ۲۰۸ «ملك الشرق, محد جیو مخاطب جلس همایرن ملك‌الشرق بن بابو» از کبار ام‌ای گجرات» بعد فتح آن لك داخل امرای اکری شده, در ۳ رییع الاول ۲ ( ۱۵۸ ) در تن فوت شد - رگ به تارخ ممدی موالا ظفر الواله - بانزدم» شائس مار ۲۰۱ ب و طقات ۲۸۰:۲ و | کرنامه ۳ و بدایوی ۲ جمعه چبار دم روز رجب, را دارد - ساریخ فتح, اين تارخ در ماخذ دیگر يافته نشد - «فنح گجرات, ازین الفاظ سال ۱۱۱۲ بری آید که درست نیست - «موئد, در عك «یجویند. - «ییستم رجب. کذا در طبقات ۲:۰:۲- «جلال خان, از امرای ۱ کرشاهی بوده - در جنگ دیی‌داس "راجپوت که از عده‌های چندر سین ولد رای مالدیو بود» در سن ٩۸۳‏ ( ۱۵۷۵ ) کشته شد - رك به اکرنامه ۱۸۰۲ و تاریخ نجدی ۱ وال | کرنامه و اقبالنامة جمانگیری - "براهیم حسین میرزاء اپن مد سلطان میرزا. از نباثر عرشيخ مرزا پر امیر تیمور گورگان بود - برای تاریخ وفاتش رك به صفحٌ ۳ و تاریخ دی عوالة دایونی. و اکرنامه و اقسالنامة جپاننگیری, و ظفرالواله» و مر رحیمی» و شائس الآ رو طقات و صبح صادق- ۳:۰ ۰ "«مقبول پیفتاد. رك به اکرنامه ۸:۳ و مرآة احدی ۱۱۸:۱- ۰ «هشتم شعبان. شائس الا تر ۱ بب و دایوی ۱:۲ع۱ و زیدة لتواریخ ۷ بب. و طبقات ۲ و اکبرنامه ۳ و مراة اهمدی ۱ د«دو شلبه دوم شعبان. را دارد ‏ ۵ «درین حین» پروی اکبرنامه ۱۰:۳ شب روز دیگر از نبضت عال ( یی سرم شمان )» و بروایت مار رحیمی ۷۷۹:۱ و ۰۲۱۱:۲ و طقفات ۷ و ای الاثر ۲۰۱ ب «در شب چپارشنه چرارم شعبان بصوب احدنگر و ایدر؛ وک مراة احدی ۱۸:۱ و مرآة مکندری ۳٩۸‏ دبه کره لوناواری رفت - ۶ «مقید کرده» بروی طفات ۲۰:۲ و قاس الآ .۲ب این واقعه پیش از نبضت عسکر شاهی بجانب کهمبایت روی نود - و ول اکبر نامه ۳ و مراة سکندری ۳۲۹۸ و مراد اهدی ۰۱۱۹:۱ و تارنخغ کجرات ۱ و ما ثر رحیمی ۷۷۹:۱ و ۰۲۱۱:۲ و ظف الواله ۲ اعمادخان را مد از و صول به کهمرایت مقید ساختند_ ۱ ۱ اغبار» در عر «عناد؛ - :۰ "شراب »ءآخذ دیگر ذکر باده آوشی را ندارد :۰ «سورةه الرهن ۱4۱ - ۰۶ ۱۷ شعبان؛ در ظفر الو اله ۲ صرف شعبان وشته - :۰ «حوال آردو؛ پروی ظفرالواله ۵٩۱:۲‏ بر هشت فرسخ از عسکر شاهی - ۰ «رسم‌خان کجرانی. پروی اکررنامه ۳ و دایوی ۱2۲.۲ و طقات ۳۱۰۲ «رسم‌خان ی ۲ اخان کلان, یعنی میرشمدخان - رگ به حاشيهٌ ۱۰:۷۱ 1۳ «راهه در عك «آپ» - تاریخ قندهاری ۳:1 ۱:۹۳ ۳۳: 1۱۲ «صد و بیست؛ عك وء و تفاس الآثر ۲۰۲ ب «صد؛ ندارد - اما پدایوی ۱2۲:۲ و اکرناسه ۱۳:۳ و مرآة احدی ۱۲۰:۱ "چبل» و ما ثر رحییی ۷۸۱:۱ و ۲۱۲:۲ اصد و پنجاه» دارد - «دیگر» عك ندارد - دراه کریز» چون ابراهیم حسین مزا دانست که اکر شخهاً شامل جنگ است؛ دست پاچه شده کربخت؛ و لشکریان اکر در دنسالش رفتند - رگ به زیدة التوار یخن ۸ الف؛ و اس الا بر ۳ ب- «پادشاه» عك ندارد - «همین_ شب» بروی ا کرنامه ۳ و طقات 6:۲ع۰۲ و قاس الا ر سا بو ۲۰۶ الف» و مار رحیمی ۷۸۳:۱ اک ددات شب به سرنال قیام کرد: و در شب روز درم که چبارشنبه بود» به رودره رفت - «یال, ززش گلرخ بیگم دختر مزا کاسران عم اکرء با پسرش مظفر حسین مزا و دویست نفر از انباع به دکی گرخت - خوانین اکر تایجاه کروه ار را تساقب نوده نتوانستند که بدست آرند - رك به اکرنامه ۱۹:۳ و مرآة احمدی ۱۲۲:۱» و ما ردحیعی ۱۷۸۳:۱ و آقاش ار ۲۰6 اف- «لعهٌ صورت؛ در شائس ار ۲۰ ب نوشته 6 له صورت را صفر آقا اللقب نخداوندخان که از ام‌ای سلطا مود کجران بوده. جبت حصائت اژ ش رکفار فجار فرننگ در شپور سنهٌ ۹4۷ (۱۵۰-۱) بر ساحل دریای عان که عل ورود آن بدنان است شاه اشب - از رك به طفات ۰۲4۵:۲ و ما رحیمی ۱ و ۲۱۳:۲ - ۱۳: ۱9: ۱۷ «موضع» عك ندارد - «تلنیه در اک نامه ۳ دبلته» ی رحیمی ۲۱۸:۲ «ئلبه؛ - «رادرش بروی اکرنامه ۳۷:۳ و طفات ۲۵۵:۲» و مار رحیمی ۱۲۳۱۸۲ ابر اهیم حسین مرزا برای شکار رفته بود - برادرش مسعود حسین مرزا با فوج شاهی تردآزما گشته اسیر شد - گرشار شد» روی طقات ۲۵۵:۲» و مار رحیبی ۲۱۸:۲ اماهی کیران در شب بر او ریخنند»- «سعیدخان» چنتائی پسر یعقوب بیگ از ام‌ای اکری و جهانگیری - برای تفصیل احوالش رك ب4 مآ رالامما قآ اه این وان دی 1 کرنامه عفگزن. تسیب ابا له ما رحیمی ۳۱۸:۲ و طقات ۰۲۹۰:۲ و فالس ال تر ۲۰۷ ب - «چشم او را دوخته. بروی اکرنامه ۰:۳ع و طقات ۲۰۰:۲ و ما زر رحیمی ۲۱۸:۲ خان جپان؛ مسعودحسین مزا و رفقایش را چرم ای گاژ در گلو الداخته شکلی عجیب از نظر پادشاه گذرانید- بمد پفرمان اکر, ایشان را از چرم رآوردند. و چشمرای مسعود حسین مزا وا یز رادید - «در آورند» در هر دو له «درآوردنده - «محجوس شده این واقعه در ماخذ دیگر مذکور نشده - «مدحسین مزا اين مد سلطان مرزا با مبرزایان دیگر در ٩۷4‏ (۱۵) شريك بغی و در ٩۸۱‏ (۱۵۷۳) در حوال احدآباد آمیر کته بفرمان ار لفتل, از ستدرب 3 به | کرنامه ۳ و تارج مجدی وال بدایوی, و اکرنامه" و طقات اکری» و اقاشامة جهانگیری» و شاس الاره و ها نز رحیمی» و صبح ضادق. + تاریخ قندهاری ۳:۸ ۱۳:۱۹ «همزبان» بروی اکبرنامه ۱۷:۲ و ۳۲۰ پیشتر در سلك قور چیسان شاهنشاهی انتظام داشت, و از سیه نختی خویش داخل بایان شد - تا ٩۸۸‏ (۱۵۸۰) بقید حیات بود - ره‌ضان کذا در قاس الا ۲۰۷ الف - و بروی زیدة التوار عخ ۱۰ الف و اکرنامه ۱۸:۲ و مار دحیمی :۰۷۸۵ و طقات ۳وب ( مخطوطةٌ رضا لاثریری )۰ و.مرأة امدی ۰۱۲۲:۱ و بدایوی ۲:عع۱ آغاز محاصرة سورت در هفم ماه رم‌ضان شد - «قطب الدین مدخان؛ عم خان اعظم مرزا عزیز کوکه» و پرادر اصفر شس الدین مجد اتگه بوده است - مراب جبله رسید» و دارای منصب پنجمزاری شد - در ۹۸۷ (۱0۷۹) به اتالیقی شبزاده مد سلیم و خطاب پگریگی متاز گشت - در ٩٩۱‏ ( ۱۵۸۳) بر دست مظفرشاه کجرای قتل رسید - رگ به بر الامرا ۳ و تاریخ دی وال بدایونی, و طقات, و اکرنامه و اقبالامة جهانگیری» و مرآة مکندری؛ و ظفرالوالهه و مر دحیمی؛ و صبح صادق- «شاه جدخان. انگه پرادر خرد خان اعظم شمس الدین محد انگه کر در سلك امرای دوهزاری منتظم بوده» و در سنه ۹٩۷‏ (۱۵۸۹) دد ‏ گذشت - رك به طقات ۲۵۱:۲ و 2۳٩‏ - صاحب ما نرالامرا 1۲:۲ او را شاه‌جدخانی قلاتی قرار داده که اشتباهست - «نورننگ خات» بپروز مد بن قطب الدین مد خان است - در ٩٩۲‏ ( ۱۵۸6 ) در ابوابی مرزا عبدارحم این برم خان در ایالت کجرات خدمات شایته جا آررده- اولا در ناحیت مالوه و سپس در کجرات تول داشت - اوائل رمضان ۱۰۰۲ (۱۵۹4) در جوناکره فوت شد - رك به ما ترالامرا 4:۳ه» و تارخ مجدی واه ا کر نامه ۳:۹ ۱۳۰۱۹۶ و اقبالنامة جبادگیری» و قاس الاتر - مد مر‌ادخان, اولا" اجين در جاگیر یافت - سپس در ٩۸۰‏ ( ۱۰۷۲ ) بر ضد م‌زایان یکومك مزا عزیز کوکه رسید. و در ۲ (۱۵۷) در اپوابسی منعم‌خان خانخانان برای علیات قشونی در پنگال رفت» و در ٩۸۸‏ (۱۵۸۰) فوت شد رك به ما ترالاعر! ۳ و تارخ دی وال اکرنامه: و اقساانامة جپالگیری - «احمدآیاد رك به ۱:۱۹۲- «مير علاء البوله. صاحب شائس ۲.1 ثر - رك به نشائس الاآثر ۲۰۲ الف. و زیدة التواریخ ۱۵۳ الف - اما در قاس این قطمه دز خر وقائع شب یکشنه پانزدم شبان ثبت افناده - «عدو در تقائس «حسود؛ که سپو کاتب است - *شب برات دادند دو ازین ماده سال ٩۸۰‏ ری‌آید - شام بداغ‌خان, عك «خان, را ندارد - «متوجه احدآباد شد» بروی ا کر نامه ۳ آشاه‌نجد را جروح باحدآباد بردند - مگر پروایت مار رحیبی ۲ و زبدة التواریخ ۶۱ ب» و طقات ۲۵۱:۲ از جنگ کرت - «در در هر دو سخه داز - 7 تنم نف و «پریشان کرده‌اند. رك به ارنامسه ۳ ار زدة التوارع ۱ الف و ب - سوره فتح ۳ «اعل. در عك «عل» - گرز» در عك «گذر؛ - تاریخ قندهاری ۱۳:۱۷ ۸: ۱3: ۱۷: ۱/۲ ۳۳ 1:1۸ ۱: نی بر اج تن #تیت هید خر اد ید میت تن این تال اوه سید احدعان: پزوایت. شائس الآتر ۲۰۹ الف ید احدعان عم پا بر دست باغان بقتل رسید - اما بروی طبقات ۳۸:۲ سید مذ کور در ٩۸۰‏ (۱۵۷۷) وفات یافت - در مآ نرالاس! ۳۷۹:۲ وشته ک در بثف مره نات سافت سکن انقب ق غلط است؛ زرا که مطابق | کر نامه ۱۷۴ تا سال ٩۸۶‏ بقید حبات بود- بتن, عك در حاشیه این عبارت را دارد: «در ببضی از تواریخ بظر احشر زسیده که مراد از هرواله که در کتب مذکور است» همن کجرات است و اه اعل بالصواب» - مصحح میکوید که صواب همین است که در پعضی از کتب تار پنظر محشی رسیده - رگ به | کبرنامه ۷:۳ و طقات ۲۳۸:۲ - مرو دآپاد» در هر دو سخه «معمورآباد: - بروی تمه مراة احدی ص ۷ ممودآباد از احرانات ساطان مود شانی بود. و مان این دو شیر کر فاصلا ۱۳ کروه میداشت» بازار دوروبه ساخته بودند - در سالرای آنده مودآباد برای صناعت پارچه‌بافی واقشة لفیسه شبرت گرفت - «حصانت لیم کذا در قاس الآمر ۲۰۵ ب و ۲۰۵ الف» و ما ثر رحیمی (:۳رب۷» و -طقات ۲۸۵:۲ - لیکن بروی | کبرنامه ۱۷:۳ راجه تودرمل باکر پوشت که سورت تلم ختصری است و چمار برج دارد و طریق گرفتن آت در کال سپولت است - «درمیان بارگاه میررسید» بروی | کرنامه ۳ و تفاس الا ۱۳۱ حواشی ۵ الف و ب. و طقات ۲۹:۲ آ نار توپ و ضرب‌زن صوال دو لت خانه می‌رسید - چناه حکزن] علولهً لگ ترديك دولت خانه رسید و حوانات ضائع شد- ازین رو اکر حع داد دولت خانه را به کنار گوی‌تلاب نقل مودند - نبز رك به بدایوی ۲:ع۱4- ۷ "جره‌ای عیق» بروی مرآة احدی ۱۲۱:۱ آن جرهای عظیم و شکسترای 1 ۱۷ ۱۲۳۱:۱۹۶۸ غریب را که کنار دریا می باشد باصطلاح اهل کجرات کوتر میگویند - «احجد شیرازی» کذا در شائی الاآنر ۲۰۶ ب - لیسکن در فرشته ۲ م«ملا جد استرآبادی؛ وشته - نیز در فرشته شعر ذیل قبل از شعر آخر افزدده : از یه سال نا اندیشه شد ادر طلب در ره عجز اندر آمد عقل را سر زیر پای «مودشاه» بن لطیف خان بن سلطان مظفر دوازدهم سلاطین کجرات در ٩۳۲‏ (۱۵۲۹) متولد شد؛ و در ماه ذی قعده ۹۵۳ ( ۱۵۳۷ ) بر مخت سلطنت جلوس نود و سيزدم دیع الاول ٩۰۱‏ (ع۱۵۵) دست پرهان شراپدار پعمر ۲۸ سالگی بقتل رسید - رگ به تاریغ مسدی عوالة طبقات, و جدول و تارخ فرشته, و بدایرنی و الورا لتاق و راز آلند و ما رتیه ور مراه شکلیدری» و تاریخ سید مصطفی آفندی روی - و یز رك به مراة سکندری ۶ - ۳۰۸ و مرآة اجدی ۸۳:۱ - ۹ - «خداوندخان چو شد؛ در تارخخ فرشته ۲۷۲۹:۲ «خطنفر یگ ترك که مصحف «صفر» پنظر می آد - صفر آقا تری از غلامان ساطان مود شاه و از امرای کبار کجرات 6 دیع اشاق ٩۵۲‏ ( ۱۵4۰ ) در تاریخ قندهاری ۱:۱۹ 3: ۹: ۱۳۶: ۱۶ ۱۹ ۳1۱۶: ۲۳: ۳۰۳ وقتی که ندر دیو را حاصره کرده بود» شهید شد - رگ به ادخ عجدی صوالهٌ النورالسافر» و ظفر الواله ۲۷:۱ - ابگوش» فرشته ۲۲۹:۲ «بگوه - «سد بود, ازین مصرع سال ٩6۷‏ (۱۵2۰) بری‌آید - «قبپا» روی شاش الآر. م۲۰ الف بفرمان اکر خندقبا و نقبپا حفر شد, ۷ لعکر متصوره آسیبی از توپ و فک نبابد - رك به مرآة احدی ۱۲۲:۱ و ۱۲ - ی اد «کس فرستاده, بروی قاس الا نز ۲۰٩‏ الف» و طبقات ۷:۲ع۲» و 1 کزان ۸ و دایوی ۱66:۲ و مرآة احدی ۱۲۵۱ و مت رحیمی ۷۸۵:۱ «همزبان و سائر قلعه تشیان مولانا نظام الدین لاهوری راک بدرزن همزبان بود) از روی عجز و انکسار و مسکنت رای طلب امان برون فرستادند. تا بوسله امرا ملازمت نود و العاس اهل قلمه درجة قبول اقادی و او را با مد امان رخصت دادند - و تاسم عل حان بقال و خواجه دولت ناظر را نامزد گرداندند تا همزیان و عام قلعه‌ندان را دلاسا داده ملازمت بارند - «ذخارش» در هر دو لستخه «ذخارش راء- سل موده آید» بروی اکرنامه ۳ تخیر این حصن در يك ماه و هفده روز صورت بست - نبز رگ به زيدة التواریخ ۲٩‏ ب - و پقتول طبقات ۲ م«مدت ماصره بدو ماه کشید» - ۰ شور شوال. کذا در | کبر نامه ۰۳۹۳ و بدایوف ۲ و مراة اجدی ۱۲:۱ و طقات ۰۲۸۸:۲ و »آ تر رحیمی ۷۸۹:۱- «اپذای» در عر «ایزاء - بروی نفانس الانر ۲۰٩‏ ب. و طبقات ۳۹۳ ۱:۷۰ ۱۳: ۱۳: "2۳۷۱ ۱۳: ۱۳ حواشی ۲ بشتر اسیران را آزاد کردند - و بمتی ( را ) که مادة فتنه و فساد بودند» بیاسا رساندند - اما در | کرنامه ۳ و مراد احدی :۱۲۵ نوخته که هم بان را کت زان بزدن: قه ۵ «سلخ شپر مذکون کذا در طقات ۲۹:۲ - ری زدة انتو ار ۰ ب. و فرشته ۲۹۰:۱ «سلخ ذیقعده را دارد - «بهار جیوء کذا در طقات ۲4٩۹۲‏ و فرشته ۲۹۰:۱- اما بروی اکرنامه ۲۹:۳ و ۲۰ «بهرجی حاٌ بکلانه و برری زیدة التوارغ ۰ الف ببپاره مل, - و در تارخخ حدی وال | کرنامه «بهرجیو» که در جهه (۱6۸۸) دست اقربای خود کشته شد - ۱ ده سال, بروی ا کرنامه ۳۰:۳ و طقات ۲۵:۲ در ۹۷۰ (۱۵۹۲) از آ کره فرار شده» با چنگزعان یی از امرای گجرات ماند - بمد ازات در طنان و خل امن همدست میرزایان گشت, و بدکن می رفت که اسیر گشته حضور اکر رسید - اکر او را موکلی مپرد - «ادای. کذا - و صواب «ازای, می باشد که ععنی ای با مقاپله هست - «ک و که خود: یعنی قتلق فولاد - رك به حاشية ۱۱:۷۳ (ص ۳۰۰ از کتاب حاضر ) - «در پند و حبس» بروی | کر نامه ۳ و فرشته ۲۰:۱ شرف الدین حسین در قلمٌ کوالیار محبوس گشته درگذشت - «یپاهیان در هر دو تسه «سپاهیان, _ «شمم در هر دو فسخه «شعی» - «اتفاقا؛ این جزییات در ماخذ دیگر «ذکور نیست ‏ «دمن. یک از مستعمرات پرتگال کر در حوای ببئی واقم و حالا خانل جبرره هند. خقه اسب و3 ۳۰ تاریخ قندهاری ,۲۳,۷ دشاب مثال, در عك «آفتاب مثالی» - جر «اچکبان: اچک متی شبرداروغه است - رك به قانوت ممایوفی ۲۶ حتی ۱ - نی تاری, مفرس «تاژی» عرقبست کر اد درخت تا گراقه: می‌شود:- :۷ «روزه در هر دو أسخه «روزی؛ - :۷ ار شهر ذیقعده» بروی مرآ احدی ۰۱۷۹:۱و مار دحیعی ۰۲۱۹:۲ و اکرنامه ۰۳۱۳ و طقات ۷:۲ و شائس اا.آثر ۲۰۷ الف ا کر روز دوشنه چبارم ذی‌قمده» و بقول قاسم ارسلان ( دیوان گ ۳ حاشیه) درم ذیقعده عازم هند شد» چنانکه گفته : طالع و خت همایون بل 5 در اندك زمان کرد سح کشور کجرات اکبر پادشاه چرن ازانها دوم ذی‌القعده عازم شد بمسند ار سلان» ارخ آن از «دوم ذی‌القعده, خواه ۹۸۰ ۱ مجدغان؛ بن امیر تنکری‌بردی آً بل امیر خسدایردی اویرات " «قلیج جانی قربالی» از اعاظم ام‌ای | کبرشاهی و جپانگیری» که چندی وزد | کر پادشاه ۵ بود, ۲۱ شعبان ۱۰۲۲ (۱۹۱۳) در شاور فوت شد . و او شعر هم می‌گفت به تخلص الفتی - عرش ۲ سال و چند ماه قلیم خان 4 جرا هیر نامه ایونی؛ بود - تارخ تمدی زباسم مد تلیج خان) رال جبا ۳ ِ و ِ#"« و طقات و عرفات الماشتین» و مراة الساله و لقائین الما بوهو: سا تلج ال و صیح صادق» و مار جبانگیری؛ و هفت اقلم رازی - و یز رك به م] ترالاما 19:۳ - نو «فتح» در طقات ۲ و دبدایوی ۲ و مار رحیمی ۰۲۱۵:۲ ۳۵ ۱۷۳ ۳۹۶: ۳ ۳۶ ۱:۷۳ ۳ وا 0: 9: ی ۹ حواشی و قاس الآر ۷۲:۷ الفه و مرآة اهسدی ۱۲۹:۱ خت؛ که اقرب صو اب است - «عجب قلعة گرفت» ازین ماده سال ٩۸۰‏ بری‌آند - «هشتم شبر حال, کذا در تفائی ال ۲۰۷ الف - و در ظفر الواله ۷۸:۲ه اف استقبال ذی‌الجة. ینی» در آغاز ذی‌حجه - «قصاص, از روی ظفر الواله ۸۱:۲ باعث رقنل جهجار ات غضب ا کر بود بنابر سب و شتمی که از جهجار خان در حق او سر میزد- "پیش فیل» بروی طبقات ۳۵۰:۲ این فبل امن میل نام داشت - «پیست و هش در م‌آة احدی ۱۲۱:۱ و | کرنامه ۳۳۲ «بیست و تم و در بدایونی ۰۱۸۹:۲ و انس الار ۲۰۷ الف؛ و طبقات ۲ روز جده سلخ ذرةعده. - «خوانین اتگب رك به مار رحیمی ۰۲۱۷:۲ و فرشته ۰۲۹۰:۱ و مراد اهدی ۱۲۰۱ و ۱ کرنامه ۲۲:۳ - «چپانی در هر در سخه «جپانی.- و قراءت دیگر «چایانر: و «چیانر است - «روز عد اضحی؛ در ظفر الوالد ۵۷۰:۲. و شائس الا یر ۲۰۷ الفه و مراد احمدی ۰۱۲۷:۱ و | کرنامه ۳ «دم ذعحجه کر بامن عطاق دازد - «فرموده, در عك این جا مان سقوط عبارت ثت است - «هزدم کذا در طبقات ۲۵۲۰۲ - «سیت‌پور» در | کرنامه ۲۳:۲ «سدهور؛ و در طقات ۲۵۳:۲ «سیتاپور, و در م ام اهدی ۱۲۷:۱ «سیدیور؛ - تاریخ قندهاری : ۰:۱۷۳ ۱۷: ۱۷ ۳۱ ۳۳: ۱۱:۱۷ ۲: ۷: ۱۷:۷۰ ۱۳: ۳3۷۹ 3 ۳۹۹ «اولاد» ما نز رحیبی ۰۲۱۷:۲ و »۲ رالامم! ۰۲۱۱:۳ و طبقات ۲۵۲:۲ و ۲۹۲ از فرزندان خان کلان, فاضل‌مدخان و فرخ‌خات را نشان داده است - «بعنایت» در هر دو آسخه «یعنایات» - «دو کرور و پنجاه لك که مرادی, رك به طبقات ۲۰۳:۲ و دایوی ۲ و ا کر نامه ۳۳:۳ «دهم رم کذا در طبقات ۲۵۵۲ و پدایوق, ۲ - لیکن | کی نامه ۲۷۳ و شائس الآ ثر ۲۰۷ ب الف «بازدم رم» را دارد - یه امن در | کرنامه ۳۵:۲ و ۲۸ «آنین که حالا در ایالت ورو بفزن ایند «هیر اه آورده قول ا کرنامه ۲ و ۳:۳ اکر دانیال را دو خجر زت بهاره‌نل که جدءاش بود, گذاشته به کجرات حرکت کرد و هگام عردت مادهوسگهه را با جهعی فرستاد. نا شهزاده را باجیر آرد- «درم شهر صفر تفاس الآثر ۲۰۷ الف «چپار شنبه, را هم دارد - سور سا ۱۵- «شاه مرزاء یک از نباثر دساطانت مرزا-که از اینای عر شیخ مرزا پل تیمور بود - «محاصره کرده‌اند, رك به | کرنامه ۷۳ و طقات ۰۲۹۲:۲ و لفالس الم ۲۰۷ ب. و مرآةاحهدی ۱۲۷:۱- بیکال که در هر در نشخ کال و که - «مداعت خان, خواهرزادة تردی پگ خات است که مصدر خدمات لسد ید ه کته ول منال پانردم جلوس ِ_ مپس‌انی شاهی سرافراز ۱ ۷۹ ۳۳ ۱۳۰۱۷۳۷ ۱۳: ۱9۶: حواشی گشت. و درین علیات قتونی اکر را هراهی مود - در سال پست و دوم دارای ایالت مالوه ‏ شد؛ و در ۹۸۸ ( ۱۵۸۰ ) هنگام مراجعت از سارتگپور در پین راه آ کره بدست نوکران خود بقتل رسید - رك به ما رالاما ۲نههه؛ و تارخ محدی وال بدایونی» و اقاشام جبانگیری و اکرناءه و طقات - "پیست و چبارم ا کرنامه ۳ و طفقات ۰۲۹۸:۲ و دایوی ۲ و ما ثر رحیمی ۲۲۰:۲» و مراآة احدی ۱۲۹:۱ "چا شت روز کشنه هم دارد - سموره سیا ۱۲ رعکن. در هر دو لُسخه «عمکن؛ در هر دو سخه «بازيافت؛ و تصحیح از تفائی الآ ۲۰۸ الف- "پانصد. پروی ما تر رحیمی ۲۲۱:۲ و ۰۲۲۲و دایونی ۱3۷:۲ «چبار صد روه»- روز, فضی فاضی پوشته : جلوه 5 بامو کب فیروز کرد جنبش نه ماهه به نه روز کرد رك به مار رحیبی ۲۲۹:۲ و پدایوی ۹5:۲ و اکرنامه 0۱:۳ - «حرم در هر دو لسخه «خدم» - «در دو روز و نم در شاس ایکا رد ۸ ب» و ددایوی ۱1:۲ «در دو روز - «يك صد و چپل. در بدایوی ۱۹:۲ ۱صد کروه - «ظیر» بروی دایونی ۱۸۵:۲ و طقات ۲۰۱۵:۲ «روز سه‌شنبه بست و ششم دیع الثانی. اما در مراد احدی ۱۲۹:۱ اسه شنه دیع الاوزل: .فوشته که بالیداهه سبو کتابت است رگ به ص ۱۳۱ از همین کتاب- تاریخ قندهاری" ۳۸ ۱۲۳۰۱۷۸ «ثواب مزا خان, ینی میرزا عدالرحم خانضانان - رك به حاشية 2-6 «میرزا غباث - اخوند؛ بقول طبقات ۲ ۲۹۵ و .هي خواجه مير غیاث الدین عل اخوند مخاطب به زقیب‌خان بن مير عبداللطیف بن مید یی سیفی قزوینی علامه محدث مورخ؛ از ام‌ای ا کر شاهی و جبادگر شاهی؛ در رییع الاخر سال ۱۰۲۳ ( ۱۹۱ ) در اجیر فرت شد - عرش قریب ۸۰ سال -رك به تارخخ محمدی صوالة جپانگیر نامه و دایونی در ضبن بدر, و اقبالسامة جپانگییی, و طقات؛ و عرفات الماشقین؛ و هفت اقلیم راوخ و ماش یگریت «آصف خان, میرزا غباث الدین عل بن آقاملا قزم‌ینی: از کباد اس‌ای | کرشاهی در سال ۹۸۹ ( ۱6۸۱) برحت حق پیوست - «خلد ماو اش باد» تارخخ است . رك به ما ثرالامرا ۰:۱ و نار عجدی وال بدایونی» و طقات - «عبداله کجك خواجه بروی طقات ۲۱۵:۲ «خراجه عبدا کجك: از ,عده های شمزادة دانبال بود. و در اردوی ا کرشاهی نزد ملچه آزاشر .خشده سالن. مضعد ر عون عردب ول ی ما رالاهرا ۰۳ و تارخ دی وال اکرنامه - املای این اسم در ا کرناسه «کچك, در تارخ محدی و ما ژ الامرا«کچك. و در طفات «کحك, است - سیف خات کرک» پرادر بزرگ زین‌خانت کوکه باوجود صفرسن منصب چپاره‌زاری باو ارزانی شده بود - در ه جمادی الاول ۱ (۱6۷۳) خن ال محمدحسین مرزا گفته شد ‏ اما عرش از مس سال کنتر بود -رك به تارخ دی عوالة بدایونی: و طفات. ۳:۱۸ ۱:۷۹ و اکر نامه و اقال‌نامهٌ جبانگیری» و نفائس النان و مار رحیمی: و صبح صادق - در ما رالام۱ ۳۷۳:۲ فرت او را از وائع سال ۵٩۸۰‏ شلرده - «زین‌غات. کرکة | کبر پادشاهه. و از اعاظم امراء ۲۰ دیع الاول ۱۰۱۰ ( ۱۸۰۱ ) در آ کره فوت شد- رگ به ما تر الاسرا ۲ و تارخ مجدی عوالهٌ اکرنامه» و طقات و دایول. و اقبالنامة جرانگیری؛ و صیح صادق و هفت اقلم رازی - سید عبدالله خان. پسر میر خواننده چوگان بیگی» از کبار ام‌ای ا کر شاهی, در کشمیر در سال ٩۹۷‏ (۱۵۸۸) این جبان را بدرود گفت + رك به ما ترالامرا ۲ و دایونی ۲۰۸:۲ - در تاریخ دی عوالهٌ بدایوی فوتش را در سال ۹٩۹5‏ لوشته - «چتارن, کذا در شائس الا ثر ۲۰٩‏ الف - و در | کر نامه ۰:۳ جتارت. - «وقت صیح بت همان ساعت؛ (س ۸) با تفاس ان ۹ الف: ۷-۵ تطارق دارد - «جالور, اممال در ناحیت جودهپور (ماروار) است - «عزرمت» در هر دو لسخه اه هت - «بگو ان پور» مفرس «بهگو ان پور» است - «دیوسه» کذا در شائس الآتر ۲۰۵ الف-و در اکرنامه 49:۳ و طقات ۲۹۵:۲ «دیسه و مراآة احدی ۱۲۹:۱ یه - روی طقات دوم ماه جادی الاول سنه ۹۸۱ بقصيهٌ دیسه رسیدند - «حدود گری؛ مفرس گلژهی - بروی فائس ال ر ۲۰۹ ب روز سه‌شنه سوم ماه مذکور پنواحی گری که در ۱۵ کروهی احمدآپاد است» رسیدند - ۰۱۷۹ ۱۸۲ ۱۹ 1۷ ۱۳:۸۰ و بقول طقات ۲۱۷:۲ و دایوی ۲ انواحی تصبه گری که ۲۰ هن اجدآیاد است؛ -و در مرآة آحدی ۱8۰:۲ لوشته که وضع چهوانه که از مضافات فصبةٌ کری است» رسیدند - اکبرنامه ۷:۳: آن را جوتیانه گفته - «متفرق شدند» رك به شائس الا نر ۲۰٩‏ بو طقات ۰۲۰۷:۲ و بدایوی ۱۹:۲ و مرآة احدی ۱۳۰:۱- «سردار ایشان» بروی مرآة احدی ۰۱۳۰:۱ و اکرنامه 16:۳ راولیا نام ملازم شیرخان فولادی سردار قلعه بود - رخ وه هر خی اه زب اوقت صبح ازینجا تا سطر اول صفحة ۱۸۰ از نقالس الا تر ۲۰۵ ب و ۲۱۰ الف مقایس شده است - «چپار شنبه ع شهر جادی الاول کذا در شائس الآ تر ۲۰۸ ب. و طقات ۲ - اما در | کرنامه ۳ و مراة احدی ۱۳۱:۱ «چپار شنه نجم جادی الاو وشته - «دو کروهی؛ کذا در شائی الانر ۲۱۰ ب - اما | کرنامه ۰۸:۳ و طقات ۰۲۰۸:۲ و مراد اجدی ۱۳۱:۱ سه کروهی: دارد - «خیردار هستند. در تفاس الآنر ۲۱۰ الف نوشته کر خالفان از آمدن شاه مطلق خبردار نبودند - دبت» این بت از شائس الا نر ۲۱۰ الف نقل شده است - «بيك ناگاه» بروی بدایونی ۱۷:۲ اسیش زخی شد. تا روی از تز: بگریق اورد, و بو زقوی در سر راه وی پیش آمد -و خواست که اسپ را ازان مجباند -نا گاه متقاضی اجل عنان‌گیر او شده» از زین بزمین کشده انداخت - ۱۷: ۳۳: ۱۳:۸۳ ۳۰: «ناختن» پروی اکرنامه ۲:هه و مار رحیبی ۰۲۲۳:۲ و طبقات ۲ بای اسپش مخاربست زقوم رسیده» بر زمین عذلت ی افتد»- گدای عل؛ یک از یکر های شاهی بود - رل به ۱ کرنامه ۳:هه - اما در ظفرالواله ٩۰۸:۲‏ از تارخی نقل کرده که کدای عل ترلك او را گرفتار کرده بقتل رسانید- یکی از راجه هاء بروی اکرنامه ۳نه» و مراآة احدی ۱۳۵:۱ مان سنگهه. و مطابق شائی الانر ۰ ب و ۲۱۱ الف. و طقات ۲ و بدایونی ۱۰۸:۲ رای سنگهه - «غرقاب فناء رك به تفاس الار ۲۱۱ الف؛ و طبقات ۰۲۷۲:۲۷.و اکرنامته ۳ هم و بدایوی ۱۹۸:۳ و مرآة اهمنتدی :۱۳۵ و ظفر الواله ۰۸:۲ - «سف‌خان» رك به ظفرالواله ۰۸:۲ - بقل آوردند, بروی طبقات ۰۲۷۲:۲ و نفائس الآ نر ۲۱۱ الف» و | کیرنامه ۳ و دایوی ۰۱۹۹:۲ و مار رحیمی ۲۲۶:۲ اختیار اللك نیز در ژقوم‌زاری دستگیر شد. و سپراب. بینگ. رکاند سرش پریده به پیش ۳3 آورد.- مج کر کر علامیت: رقوظ قت اسییهب شارت بانط با ماه اصل از بین رفته - «عزاع در عر «عظاعم» - دیت» این بت از شائس الا ر ۲۱۱ ب نقل شده است - «انزده رون در تفائی الا بر ۱ ب نج روز» وشته - اما بروی اکرنامه 4۳ و ما زر رحیبی ۲۲۵:۲ و بدایونی ۰۱۷۰:۲ و طقات ۲ اکر روز کشنه ۱٩‏ جادی الاول از احدآباد حرکس تارخ قندهاری 1۳۲ ۰:۱۳ ۱۶: ۱: ۳۱۶ ۳:۸۵ ۱۲۳۱۸۹ کرد - لبذا قیامش ده يا بازده روز بوده باشد - «ده روز» اين جا مولف را سرو رو داده, زیراک ابر روز یکشنبه شاردم جادی الاو از احدآباد نبضت فرمود. و روز دوشنه شم (و بروی مار رحیبی ۰۲۲۵:۳ و دایونی ۰۱۷۰:۲ و طبقات ۲۷۰:۲ هفم ) جادی الاخره ٩۸۱‏ (۱۵۷۳) بفتح‌پور رسید - لذا پاید در ۲۳ وم قطم راه بشود - رك به قائس‌الاثر ۲۱۲ الف» و | کبرنامه 11:۳ - «مخیم. در عر امقیم» - «رخت فناء در هیچ يك از ماخذ تارخ فوتش مذکور نیست - «خورشید دو ار کتابی از در جای خورشید «فلك» و مجای آت «خورشید» بخوانیم» اقرب بصواب میاشد - «پادشاهز اده, از لفظ «مظفر شان, متوان حدس زد که اولا" این جا «وزیر» بوده - ۱ «اذا اراد الّ» در الجامع الصفیر ۱ از سئن ای‌داود و شعب الایمان یبقی ثقل کرده: اذا اراد اه پالامیر خیراء جعل له وزیر صدق آه - «بیست و چپارم؛ رك په طقات ۲۸۰:۲» و اکرنامه 1۷:۳ و بدایوی ۱۷۱:۲ - ۶ در عر این جا علامت سقوط ثت است» و عبارت ساقطه با حاشیه از بین رفت - مروات» بسی اسناد شاهی - «مژدم» پروی لفاس الآ ر ۲۱۳ ب. و بدایوی ۰۱۲۱:۲ و ۱ کرنامه ۷۳ و طقات ۲۷۷:۲ سه شنه شانزدم, و ان سفر مجبت استمداد بر لسخور بتاله لبود - «بزیارت روضه» بروی بدایوی ۱۳۱۲ دو ازدم دی فعده 2 و طقات ۱: ۱۳:۸۷ 1۹: ۲ سزدم) از هفت کروهی اجیر پاده متوجه زبارت مزار سارک وی ی ۳ حکر مت رما ری ابا اسلام در تکاله که از. مدت مدید خراب افتاده - کر قه: وی لش وی اک نامه ۸۲:۳ و بدایوی ۲ در روز پست و سوم این ماه از اهیر نبضت کرده. شکار کنان در هفتم ذی‌الجه به فتح‌پور سیکری مراجعت فرمود - اما انس الآ ۲۱۲ ب سه شنبه ذشم ذحجه. دارد - ذکر ختته کردن» ازین جا تا آخر سطر ۱۷ از صفحة ۱۸۷ مقتیس است از ناس ال آثر ۲۱۰ الف و ب - ۱ ۷۰ بروی طبقات ۰۲۷۹:۲ و دایونی ۱۷۰:۳ و | کرنامة ۷۹:۳ فیداه 5 ساره هه حقن عاق دی شا بزه ز ع | قرار بافه بود - «لسنة, اصل «للسنة - ل سورهة رهن ۱ - «میرکلان» بقول بدایونی ۱۷۰:۲ و طقات ۲۷۹:۲ و +9 مولانا میرکلان هروی سردی دانشمند و متعبد و مقی و در. ۴ حد بث ی[ زمان و از اجلهٌ تلامذ حضرت شقاوة الحدئین ميرك شاه و از یار مولانا خواجه کوهی لوده در ٩۸۱‏ ( ۱6۷۳ در ۸۰ سالگی در [ کره برمت حق پیوست - رك به تارخ دی وال بدایونی - ۰ ابين خطای وگراوست رك به طعّات ۰۲۷۰:۲ و اس ‌الاتر ۳ الف» و | کرنامه ۳ و دایونی ۱۷۰:۲ - داوّد» لسر سلمان‌خان کرانه دارای مستقل بپار و بتگال» بعد از بدر 3 #۶ ۳۹۰ 3 ۳۹ وال کال کشت وس از چپار سال پدست اف اج | کری کته شد - 5 ۱۱:۱۹ و به صفطٌ ۱۳:۲۱۸ از کتاپ حاضرء و ما ترالاا :۰۱۵۱ و ۳" تارخ عیری وال متخب التواریخ حین یل خاک و طبقات و 7 ط جدول؛ و تادیخ فرشته, و دایوی, و اکر نامه, و مار رحیمی» و صبح صادق - و نیز رگ به تاریخ شاهی ۳۷۳ - بان بابم. ند پیات در تذکره ۷۰ ول اکر تقل کرده : ۱۳:۸۸ «شیاخان باپای مائید» - ۱۹ «می شید» در عر !ی دی » - ۳ دزم از ملا حاتفی جای است ک در ۲۷ (۱۵۲۰) فوت شده - رك_به تارخ محدی وال تن سانی, حالس التفانس» حیب السیز» هفت اقلیم اوه اهر فانت الماشتین: تذکرة گناهی - و آورده اند که چون هاتفی اراد؛ نم لبل نون آمود» رخصت از مولوی جای ر خالش بود ) خواست - مولوی فرمود که اکر جواب این قطمة مشپورة فردوسی طوسی متتوانید گفت بگوند - و آن تطعه اینست:. درختی که تست نو را سراشت کرش در شای بیاغ بهشت ۱ ۳ ور از جوی خلدش گام آب ل به یخ الگبین دیزی و شیر ناب ۳ اجام آوهر پکار اورد مات مره تلخ بار آورد آن این قطمه گفته خدمت مولوی گذر انید - مولدی و تفه در هر یتی يك بیضه گذاشته ایده لیکن زار و خضی (آست کا ۱ :۱۳ مثتو یات خجسه بگوئید - (خاعه لیل نون ماتفی» طبح و لکشور ۱۸۱۹ع صفحه وه )- 3 مالفی در جواب ین «تو اچیان. ععنی سرداران - «جار» ععنی خبر «خان عال. چله بیک سفره‌چی همایون درسن ٩۰۰‏ ( ۱۵۵۲) با میرزا کامر‌ان در سفر مک معظمه همراهی نود - بر عو دلش اکر منصب سه هزار سوار و خطاب «خان عام. باو ارزافی فر ود - بر ضد م‌زابات ثبر دآزما کشت - حاجی‌بود را تسخیر نمود» و در جنگ داود کرانی با امخانان منعم‌خان در تکروئی (بتگال) در ۹۸۲ (۱0۷۳) بقتل رسد - و او پتخاص همدی شعر ۵ می کفت - رل ند ما ترالامرا ۱ و تارخ عجدی واه بدایوی. و طبقات. و عرفات الءاشفین» و تقائی‌الآر و اکرناده و صبح صادق, و هفت اقیم ۳ بنده عرشی می گوحم که صاحب تارخ مجدی را در اسم خائعام اشتباهی رو داده چناعه تحت سال ٩۸۲‏ اولا" میرزا برخوردار ن هدم ب توشته. .و در آخر گفته که شبور به چله بیگ است - حالانک بروی .۲ ز الاما ۸۳۲:۱ خانعال مرا بر ردان قخضی ,دیگر امه و بدرش میرزا عبدالرحن دوادی است - "با باخا: از قبلهٌ قاقشال اتراك و از کار اس‌ای ا کر شاهی بود - در فتح کجرات و بکاله ترددات عایان موده - در ٩۸۸‏ ( ۱۵۸۰) .ظفرخان را هلاك ساخته. خودش نز به بهاری خوره عرضةً قنا کشت -رك به تارخ دی عوالٌ اکرنامه و دایوی» و اقالامةً جپ‌آنگیری - اما در ۲ ثرالاما ۳۱:۱ وفاش را در ۹ (۱2۸۱) لوشته - ۱ «وزرخان» از اعاظم ام‌ای ا کبرشاهی و رادر خرد خواجسه عدالجد . آمف خات است - نام ار ظاهرا سلطان عل بود - تارخ قتدهاری ۳3۹ ۱۰۰ رك به ما ثرالامرا ۲۹:۳ و تارخ مجدی وال طقات, و ۱ کر نامه. و اقبالنامة جپالگیری و صبح صادق- «شاهم خان جلائر, ابن بابا یک ک از قبل همایون حکومت جونبور را داشت. در سال چپارم جلوس اکبر در حت خان زمان عل قلل خان متعرد امور خدمت؛ و در سال نوزدهم جلوس معاون خانخانان منعم‌خان در بکاله و ادیسه بوده - در مال پست و چبارم جلوس حاجی‌پور را در تبول یافت - در اواسط صفر ۱۰۰4 (۱۹۰۰) هتکام حامرة قلطٌ آسین در گذشت -رك به ما رالاص! ۱۰۴:۲» و تارخ دی عوالٌ | کرنامه - «بیركك اجد خان» و بروی اکر نامه ۷:۳ میرگ خان کولای» در مآخذی که در دست است» مذکور نه شده- «خالدین خان» پروی اکبررنامه ۳ تا ریع الارل ٩9۲‏ (۱۰۸۶) بقید حیات برد - احوالش در مآخذ دیگر یافت نه شد - «اعیادخان, اش پهول دلك است - خواجه سرای شیرشاه سوری. بود - و در عبد سلم هام محمرخان خطاب دامت - بعد القضای عمد او داخل امر‌ای ا کر شده به اصلاح امور ماله مامور گشت؛ و . اعادباری خطاب بافت - سپس در آسخیو بپار و بِگاله معیر خدمات برده - در دم ریم‌الاول ۸٩‏ ( ۱۵۷۹ ) در ولابت. بهکر بدست مقصود عی نام کی خود بقتل رسید - رل به مانرالاغرا ۱ ۱ و تارخ عجدی وال کی نامه و ما ثر رحیمی» و تارخ + سند» و طقات در سنه ۸۸۵ - «تودرمل» کهتری وذر ااکز پادشاه و از کبار امرا مد بقول ابوالفضل . 7 1 1 ۱۳*۰۰۹ حواشی خالل از حرص, لکن باعناد و مائل به اتقتام بود - در اواسط حرم ۹٩۸‏ (۱۵۸۹) در نزدیکی لاهور فوت شد - رگ به ۲۰ تر الامرا ۲ و تارخ دی وال | کیرنامه, و اقبالامة جپانگیری: و صبح صادق, و طبقات - «سلخ صفر, کذا در دایوی ۱۷۳:۲- و در طبقات ۲۸۸۰۲ «روز یک‌شنبه سلخ صفرء- اما در | کر نامه ۴ صفر» و در لاس ۱ الآثر ۲۱ اف «ساخ بر ائی و عانین و لسعالة - «شاهز ادهای: کذا در طقات ۲۸:۲ و اکرنامه :۰۸۷ و شائس الا نز ۲۱6 الف - اما در بدایونی ۱۷۵:۲ تیا سلیم را دک و دهات «مانکور رسیدند» این واقعه در مآخذ دیگر مذکور نیست - مپشیکال. در عر «پشه کال - «است؛» در عر «اند» - «شارس؛ بروی | کرنامه ۳ جرد وصول به نارس ار از خاخانان استعلام اخبار صحیحه مود از حی‌بور شاهزادها و یگمات را به جونپور فرستاد - و نز رك به طقات ۰۲۸۷:۲ و شانس الآ ر ۲۱۵ ب - «او اخر دیع الاو بروی | کر نامه ۳ و طفات ۰۲۸۷:۲ و تفاس الا بر ۶ ب ار پروزذ ۲ رییع الا بقر یه ی (ور رسید - «یانب جونپور» بروی بدایونی ۱۷:۲ «دوع ماه دیع الثانی و بروایت طقات ۲۸۷:۲ پنجشنه سبوم ماه مذکور مجونیور فرستاده - سرای دوی؛ رف شتاشی لایر ۶ الف از جونور ۲ ما هفت کروه است - ان قندهاری ۱۹۱ ۱۰۶ 4 ۱۱: ۱۳: ۳2۸ ترمپای» کذا در شائس الا ۲۱۵ ب - روا شائس الآ ۲۱6 ب آب سروار و کیک و کها کهره اون سی کشتی» کذا در نفائس الآ ثر ۲۱6 ب- اما در ماخذ دیگر ذکر این کشتها نبست - «دو چبته. بروی ا کر نامه ۹:۳ آسای آنبا دولت‌خان؛ و دل رنگ‌بود - دمن که از ناحیت بتنه ( بپار ) است - مصحح اول این کتاب. حاجی معین الدین ندوی مر‌حوم تلفظش بفتح اول و کسر دوم و مکون سوم وشته - اما مولف شرفناهه در مصرع خود؛ «شرف نامه ی منیری است, بفتح اول و سکون الی و فتح ثالث نظلم کرده - «شیخ محبی, شرف الدین منیبی» مساصر ساطان نظام الدین اولیا دهلوی» و از کار اولی‌ای ببار بود - پتوجه شیخ جیب‌آلدین فردوس ه کالات روحانی رسید دارای الیفات چند است - از آتجمله مکتو پاش مقبول صوفه افتاده - در > شوال ۷۸۲ (۱۳۸۱) متوجه عال قدس ۰ و مراة الساله و اخبارالاخیان و گلزار اراد و اخبار الاصفیا - دید - رك به تارخ دی وال شاهد صادق؛ و عرفات العاشقین» «شانزدم» بروی- طقنات ۲ و شاشس اداثر ۲۱۵ ب روز چپار شذه شازدم دبیع ااشایی در ظاهر بتنه - نزول اجلال فرمودند» - و بدایونی ۱۷:۲ فوشته که «قریب پنج پماری که دوسه ِ ۶ واقع له «سراسیمه کشت بروایت ات آلدآار ۲۱6 ب, و ا کر نامه 2/۴ روز دیگر افذانان یکی از مشاخ پلکاله را برسالت به پیش کر وهی بتنه پنج گننبد یست متقارب بلند + در منزل خاضانان تزول ۱۲۳۲۱:۱ (۹ ۱۱۹۳ 1 حواشی فرستادند - | کر گفت, ما پمزم جنگ آمده اعم۰۰.... بلکه من باو تا جنگ خوام‌کرد - شییخ مذکور از استاع اين سخنان س بقل پته معاودت کرد؛ - «لوزدم: بروی طقات ۲۹۲:۲ «هژدم ماه - ی بیستم» بروی تفاس الاثر ۲۱۵ ب و ۲۱۱ الف. و اکیر نامه ۳ و بدایونی ۱۸۰:۲ و طقات ۲۹۲:۲ آخر دوز شنب+ بیسم شير دیع اشای خبر سقوط حاجی‌پور به داد خان در فلع بتنه رسید - او در نصف شب یکشنیه بست و یک از راه دروازة کری (ععی در چه ) در کشتی آشته. متوجه نانده ( و بتول دایوی ۴ دوز "فرار اصل «قرار بر فرار» - «گوجرء خان کرایی مخضاطب به رکن الدوله. از کبار امر‌ای داد کرانی در جنک داژد با خانخانان زی شده" بعد از قح مان زا در ماه ذیقعده ٩۸۲‏ (۱۵۷۵) فوت شد - تارخ دی عوالهٌ بدایونی, و اکرنامه. و اقالنامةٌ جمانگیری و طبقات و صبح صادق- «دروازه» بروی قاس الا ر ۲۱۰ الف ؟ جرخان دروازهٌ بتکاله راء و بقول طقات ۰۲۹۳:۲ و اکرنامه ۱۰۰:۳ دروازةٌ آهوخانه را کشوده - بجوم آورده؛ راك به قائن‌الار ۹ اف و بدایوی ۱۸۱:۲. و طقات ۰۲۹۳:۲ و اکبر نامه ات ان پن» بضم هر دو بای فارسی؛ بقول تقائس الآ نز ۲۱5 الف از آملی عظیم و بر سر راه بگاله واقع است - «گورکا: ععنی تقارةٌ کلان _ ۰ تاریخ قندهاری " ۳۷۰ ۱۳ ۳ سورة آل عران ۱۲۵+ «دریاپور» که از پتنه بفاصله ۲٩‏ کروه می باشد؛ در کنار دریای کتک واقع است - رگ به طبقات ۲۹۵:۲- گوجرخان در عر «کبرخان؛ - «فلان‌نامی؛ کذا در تفاس الآ تر ۲۱٩‏ ب- و پروی دایوف ۰۱۸۲:۰ و طقات ۲۹۲:۲ و ۲۹۵ اولا" پنجاه و شش فل از ملکیت داد و بعد از تعاقب گوجرخات قریب به چبار صد دیگر دست اکبر مت «صادق‌خان» نار طقات ۲۹۵:۲ و ۰۲۹۰ و قاس الا ثر ۲۱۷ الف رگ ماخز کتاب حاضر است ) صادق‌مدخان دولدای, از اعاظم امم‌ای | کبرشاهی؛ دم شعبان ۵ ( ۱۵۹۹ ) در شاه‌ور دکی فوت ۳۹ رك ه بآ مرالامرا ۳:ع ۷۷ و تارخ نحدی صوالة | کیر نامه و اقاشامثٌ جپانگری و صبح وا زک یمرن به «غراث‌پور» بروی طقات ۰۳ بر ساحل دریایگنگ واقع است - «ولابت بتنه و بپار» بروی تفاس الآ یر ۲۱۷ الف «از کنار آب کگ تاگرمی که اول بنگاله است» بست کرور حال حاصل به خانضانان منعم‌خان عنایت فرمودند» و حاجی پور را به ممدقل‌خان پرلاس شفقت کردند» و تانده را که پای‌تخت بتگاله است» مجنون خان قیال دادند» و ولایت ترهت از سرکار حاجی بود به خات عال للف کردند» و ولایت ادیسه را به مراجه تودردل_مخشیدند» و ولابت اود را که از مد قل‌خان تخیر شده‌بوده به مزا یوسف خان رضوی مرت کرداد ۵ چنین ولایت کره محمدصادق‌خات ات شد. و ولایت رهتاس را بفرحت خان دادند, - و بقول ۳۷/۱ ۱۷۰۱۹۶ ۸: ۱۳: ۱۳ ۱۳ حواشی یات #نوها خرن و ارس و ق ار مر یی ال و برگنات دیگر خالصة شریفه منسرب ساخته. اهعام آن را عیر زا میر لد روخ و ی راهم سکری وال مقرر عودند - «جناب مظفرخان» بروی طقات ۰۲۹۵:۲ و بدایوی 7ب 1 گنه ۰:۲ این حک راجم به دوم جمادی الارل ۹۸۲ (۱۵۷4) بود - «فرحت‌خان, خاصه خیل از غلامان. شایون پادشاه بوده - در بنی» یعس مرو[ شفرزی مامازو. بتقدم رسانید - در اواخر زندگایی ایالت آره را داشت که در شورش راجه کجبی در ۹۸4 (۱۵۷۰) بقتل رسید-رگ به ما ترالاما ۱۳ و تارخ عمدی و الا 1 رشان و دایوق: و طقاته و اقاشامة جانگری» «میرزا ميرك اللقب به رطویخان. از سادات مشهد بود- پسب اعانت خانزمان عل‌قل‌خان» او را پفرمان اکر زیر بای فیل انداختند- اما فلان را اثاره بود که بقدر ماشی بدهد - آخر بشفاعت مقربان وید جان‌خشی بافت» و پس از چندی مورد عنابات شد - اول" دیران جونیور و سپس متنی ابالت بنگا آه کشت - تا سال ۷۵ جلوس بقید حیات بوده, و قل از اعام طفات! کری درگذشت - رك به ما رالام! ۰۲۱۸:۳ و طقات ۲:۲ - «میرزاده عل خان. بی مترم بیگ» در کجرات و بپار و راجپوتانه و کشمیر خدمات پقدم رباند, و در اواسط مهو ( چ۸ه۱ ) در جنگ کشمریان کشته شد -,رك به ما ترالامما ۲۵۷:۳» و نار دی عوالاٌ ا کرنامه و اقالامة جمانگیری» و بدایرنی و تذکرة کگناهی» و تارخ کشیر - «شاه غازی‌خان» در تفاس الآ ثر ۲۱۷ ب «فرزند مرضی الصال ف اردث_ می‌صی تار غغ قندهاری اش ۱:۹6 "۹۰ ۱۷ سق الدین محد اللقب بفازی خان» نوشته _ و او از امر‌ای اکرشاهی بود؛ و در پتگاله در ۱۰۰۱ (۱۵۹۲) فوت شد - رك به تارعخغ مدی وال | کرنامه - پنجم جمادی الاول» بروی دایوف ۲ و طقات ۲۹:۲ دو شنبه_ششم جادی الاول. و بقول قاس الآ ثر روز دوشنه هفتم شرر مذ کور - «قاضی نظام خان» بروی نفائس ال ثر ۲۱۷ ب قاضی نظام اطلقب به قاضی‌خان اصلش از بدخشان است - شاگرد ملاعصام الدین ابراهم بن مد اسفرائیی م ٩6۳‏ («۱۵۳) بوده - در خانپور حضور اکر ال _ اولا" خطاب قاضی‌خان؛ و بعد غازی‌خان پاو عرجت شد - چندی با میرزا عبدالرحم خاضانان در گجرات نیز برده» و از حضورش استفادة تام موده - بر سر تبول خود در اود بعمر ۷۰ سال در رجپ ۹٩۲‏ (۱0۸۶) برحت حق پیوست - رك به تادیخ عجدی عواله بدایونی و | کرنامه و اقبالامة جبانگیری؛ و ۰ ررحیمی». و تحفة الدان و طبقات -و نبز رك ه مآمرالامسا ۸۵۷:۲ که وفاتش را در ۹4۹۰ ذکر کرده - کر شفیر مطلاو پنج هزار روبه» کذا در طقات ۲۹۷:۲ - «برو ای گری» کذا در طقات ۲۹۷:۲- و پرواجی کسی است که موظف به رقم احکام شاهی باشد - چناه در نفائس الا ر ۲۱۸ الف " لوشته که در سلك متقیات این درگاه جبات ناه اتظام بافت - مم کذا در بدایوق ۱۸۲:۲ - ۷۰ شبر رجب, بروی بدایوف ۲ و طبقات ۲۹۸:۲ اکر در غرة ۳۷۳ 1۹3 خوافی ماه رجپ به دهلی رسید - «اوائل شعبان» پروی | کبرنامه ۰۱۱۰:۳ و طبقات ۲۹۹:۲ و بدایوی ۱۳۸9۲ اکر در اوائل ماه شعان از دهلی مضت فرموده, و در اوائل رمعنان باجیر رسید - برافراشتند. در عر «برافراشت» - «م‌زا کوکن» بروی | کبرناهه ۱۱۱:۳ و طقات ۰۲۹۹:۲ و بدابوی ۲ مزا کوکه و خان جبان در نارنول از توابع پتیاله حضور اکبر رسیدند, واول الذکر در اوسط رمطان به گجرات عودت کرد - «زیارت؛ در ءر «بزیارت» - «قصد پضت بروی دایونی ۱۸۵:۲ و طقات ۳۰۰:۲ در اوسط رمضان متوجه داراطلافه گشت - برگنه, در عر برگنات؛ - «کروری؛ بروی | کیرنامه ۷۳ ور درج الفاس ۲۰6 ب «يك صد و هشتاد و دو عامل رخصت یافنند که خااصات را حراست ایند - و چون هر عامل را آ نقدر جای سپرده بودند که مبلغ يك کرور تک ازان اتفاع یافقی» بزبان روزگار نام او کروری شد.- و مطابق بدایرنی ۱۸۹:۲ «آن مقدار زمینی را که پعد از زروع شدن يك کرور تک محصول آت شود جدا ساخته بیی از متمدان ...سبرده آن را کروری نام بپاده - تا در عرص سه سال ای زمین ناعزروع مزروع سازد و کفایت خزانهةٌ عامره رسانند - و هر کدام از ایشان را ضانن مال گفند ...و آخر این ضوابط چناجه باید بعمل در تیامد -و اکبر وانت از ظ کروریان ورات شده و رعایا زن و فرزئد را فروخته» باطراف متفرق شدند - و جمم از پای تاریخ قتدهاری ۳۷۶ ۱۰۱۹۷ ۱۰:۹۸ ۱۳۰۰ سس اصسسحت. #۲ اناد -و کروریان در پای محامسهٌ راجه تودرمل آمده» و بیشبری از مردم خوب در ته ضرب شسدید و شکنجه و ار م‌دند -و جعی در حبس ابدی .... ملاك شدنذ - و نیز رگ به آئين اکبری ٩۰۱۵و‏ طقات ۳۰۰:۲ - «فوطه داره کی که کارش کرد آوردن محساصل زمین می‌باشد - «خالصه شریفه. یی اقدامات بر ضد معمول ملوك پیشین هند بود ی بت بمار و گجرات را محال خود داشته بودند. و کال و قندهار > جله اراضی را میان اما در تبول مقسوم داشتند - اما صوبه و غزد و کشمیر و تهته و سواد جور و تیراه و پنکش و سورت و ادیسه فتح به شده بود - رك به | کیرنامه ۳ و دایرف ۳ «داغ اسپ این این درمیان اتراك و متول صحراذشین محمول بود؛ چنانک از تصفح جبات کشای جوینی واضح می‌گردد - فردوسی هم در احوال نوشیرو ان عناایت آزش. را اانزاو م کج رو وی بدایوی ۳ در زمان علاءالدین خلجی در هند روج بود» و در عبد شیرشاه سوری باند له آثر مدید یافت و در سال بیستم ا کر باز اعضا شد - صلة طاعو» رك به طبقات ۳۰۱:۲ و بدایوف ۱۸۱:۲ - «داسته در عر «داشته» - بنج شش ماه» طبقات ۲ اقریب شش ماه, را دارد - «قحعطی عفل » رك به طقات ۳۰۱:۲؛ و دایوی ۱۸:۲ - «يك من غل, کذا در طقات ۳۰۱:۲ و بدایوی ۱۸:۲ - شش, در عر «شد 5 شش» - «بوروب» کذا کاز. شوت او صواب «لورّب؛ - شوت حواشی «ممودء سلطان‌حودخان بن یر فاضل کوکلتاش بن عادل خواجه اصفرانی وال بهکر از ام‌ای ارغونیه ۸ صفر ۹۸۲ (۱۵۷6) در ایای کر عب عل خان مر خلیفه باس | کر پادشاه قلح بهکر را محاصره داشت؛ فوت شد - عرش ۶ تال - رد به تاریخ مجدی صوالهً تارخ تلا و جدول, و دایونی و | کرنامه, و أقبالامة جبانگیری و هآ تررحیمی و صبح صادق, و طبقات در ۹۸۳ - «مب‌عل‌خان» بن مير نظام الدین عل خلیفه از کار امای ۱ کر شاهی» در حکومت ده فوت شد بقول طبقات ۳۵:۲) و ما رالاما ۲۳۸:۳ در ٩۸٩‏ (۱۵۸۱)» و بقول تارخ دی وال انامه جپانگیی در ٩٩۱‏ (۱۵۸۳) - کار جدال؛ برای آویزشپا که میان این دو رو نمود ركك به ما ترالامرا ۳ و تارخ معصوی ۲۳ - «قطعه, در عر «رباعی, مگر کسی بر آن خحط کشیده‌است - «پای او را آسیی رسیده فیلل مست بر ار له آورد و پایش در طناب چادر آوخته. پزمین ذرآمده جروح کشت - رك به اکرنامه ۱۰۵:۳ - «اوائل شعبان؛ کذا در طقّات ۳۰۲:۲- «کتك نارس مرکز ولایت ادیسمه است - «مقام مقابله» بروی طبقات ۲:ع۳۰ «جتوره؛ و بروایت بدایرف ۱۹4:۲ چهوره و بقرل | کرنا.ه ۱۲۲:۲ الکروهی؛ یا «تکروی» - «زره» در عر «ذره - برآوختند» در عر در آوخت» - گیرخان - بقتل رسید» ركك به طبقات ۳۰۹:۲ و پدایوق ۱۹۵:۲ - «هز عت کرده بروی طقات ۰۳۰۷:۲ و بدایون ۲ پچون خ رکشته تاریخ قندهاری ۳۷۹ ۱۰۴ ۳۳ ۳۳۰۶ شدن گوجرخارت بداود رسید. پای قرارش از جا رفته» بابح وجبی رو بگریز نهاد - «کتك بنارس؛ در ما ثر رحیمی ۱ «کنك بنارس؛ و ص ۸۳۳ کت شازسشن گ-هر ادن سبو کتافت. انب «عانضانان قاصد پیش او فرستاد. کذا در دایونی ۱۹1۲ - اما بروی طقات ۳۰۸:۲ و مار رحیمی ۸۳۱:۱ داود پغام صلح خدمت خاخا بان فرستاده لود- «ابلچی؛ بروی | کبرنامه ۱۳۰:۳ فتو (ا قتلو) و شیخ نظام را با پرخی از اعبان فرستاد - سورة مائده ٩۸‏ - «اود س آمده پروی اکرنامه ۱۳۰:۳ غرة حرم ۹۸۳ ( ۱۰۷۵) تارخ این جشن صلح بود - «ادیسه و کتك. کذا در طقّات ۰۳۰۵۹:۲ و اکرنامه ۳ اما در بدایوی ۱۹۷۳ ولات بنگاله تن «جلال الدین سرر؛ کذا در طقات ۲ و فال رحیمی :۸۳۳ اما روی اکرنامه ۱۳۳ «جلال‌خان سور که در ٩۸۳‏ ( ۱۵۷۵ ) هلالک شلد «کورکات, مفرس *کهوژا کهاث - ركك به بدایونی ۰۱۹۲:۲ و | کیرنامه ۳ و طقات ۳۱۰:۲- و در ماثر رحیبی ۸۳۳:۱ «کهوره گهات. وشته - «جعیت کرده, چون داوّد در ٩۸۲‏ (ع۱۵۷) نبزم شده یه اودیسه رفت. و کالا پپار و سلمان کل و بابو منگل به گهورا گهات شتافتند؛ جنون‌خان قاقتال بفرمودة خانخانان بیشتر از بنگال شمالی را به تصرف ۳۷۷ ۳ حواشی در آورده میان افراد قییلة خود قسمت نود - بابو مکی و کالا ببار در کوچ مار ناه جستند - اما چون خانخانان بکتلك رفت» اینها باتفاق انبای جلال الدین شور بر قاقشالان تاخت آورده - آنبا به تانده رفتند. ۲ آنگ منم خان ایشان را کك عود - رك به اکبر نامه ۳ و بدایوی ۱۹۲:۲ - «معین‌خان. کذا در ما تر رحیمی ۸۳۳:۱- اما پروی دایونی ۱۹۲:۲ معین‌الدین‌اجس_دخان فرتخودی که اتصاری هروی است - و او هبراه همایون بادشاه از کابل ۳۹ بود - در عرد اکری حارس آگره مقر ر خی ال هنم خطاب خانی یافت - سال ۱۸ پیش منعم خان دوز یافت - و سال یسم که در گور چهاوتی شد او نز مطابق ٩۸۳‏ (۱۵۷۵) عرد - رك به ما نرالاما ۳ ام تارخ محدی عواله اکرنامه و اقاشامةٌ جبانگری _ «دهم صفر. کذا در مار رحیمی ۸۳۳:۱ - «چنید افعان. این عِ داد کر به رشادت و بردل معروف لود؛ و سابق خدمت شاهنشاهی_رسیده و فرار نموده. از آکره به کجرات ی از کجرات به بنکاله رفتسه برد در حوال آد محسل در ٩۸4‏ ( ۱۵۷۰) از گلوله جروح گفعة عرد - رك به بدایونی ۹۲:۲ و | کیرنامه ۳ و تارع دی وال صبح صادق - الفشاظ این یم کرعه که هفدم است از سورة حج ازین قرار است: آن اه یفعل ما یشاء - «اواخر این سال پروی ما ثر دحیمی ۸۳۷:۱ میرزا چمارم رجب خدمت شاه رسیده‌بود - در عر این جا علامت سقوط عبارت شت است. و عبارت ساقط تاریخ قندهاری ۳۷۸ ۳۳۹۳۰۵ ۱:۳۹ با حاشه از بن رفته - «وائل شهر ذی حجه. رك به ۷:۲۱۲ از کتاب حاضر - «شیخ اراهم» پسر شیخ مومی برادر کلان حضرت ملیم قدس سره؛ و دامادش» در سال ۲۳ ایالت فتجور سیکری باو تفویض یافت - در سال ۲۸ در* همراهی میرزا عزیز کوکه کر از او پتگال خدمات پسندیده_بتقدم رسانیده» به ایالت آگره فابز گردیده و در اوائل ذی قعده ۹۹۵ (۱۵۹۰) ودیعت حبات شابض ارواج سبرد - رك به ما رالامس! ۵۷۰:۲. و تارخ مجدی وال ۱ کرنامه» و بدایوی» و اقالنامة جبانگیی- ۱ «در کنج انزوا» بروی مار رحیمی ۷۱ <ان اعظم رال خدت موده در باغ خود که در آگره دامنته موی کت بو زاه: آهند رو رفت ۳ خود است - سنه ست و مانن» رك به اکیرنامه ۰۲۹۱:۳ و طقات ۲۰۳:۲- «بخلان, بروی ا کبرنامه ۳:عع۲ «بقلان» - «چفتای ع در عر «چغتانی و عله - «شاورخ» بن میرزا ساطان راهم پن میر زا سلمان در ۹۸۳ (۱۵۷۵) بر بدخدان متصرف شد - چون در ۹٩۳‏ (۱۵۸6) عبداته‌حان ازبك بدخشان را کرفت» شاهرخ به هند کرخت -اکر او را در کنف جایت خرد جا داد, و در ۱۰۰۱ (۱0۹۲) با دختر خود شکرالنسایکم عقد ازدواج سته. با منصب ه هزاری واخت - شاه رخ در عرد جهانگی منصب هفت هزاری یافت» و در قح دکن کارهای مابان ازور بظبور رسید - در ۱۰۱5 (۱۰۷) در اجین فوت کرد - ركك به بآ ثرالامرا ۳۲۹:۳» و تارخ ممدی وال جرانگیرنامه و وب ۳ ۳۷۹ حواشی 3 اقالنامة جرا لیری» و طقات؛ و صبح صادق, و 2 جپاتگیری- ۱۹:۲۰۹ «آغا جان؛ پروایت اکرنامه ۳نوه۱» و مر رحیمی ۸۳۷:۱ «آقاجان, و مطابق طبقات ۲۱:۲ و بدایونی ۲۱:۲ «آقا خان, _ نز «یگوان داس؛ مفرس بیگوات داس سر راجه بپارامل کچهر اهه ۳۱۶ (۷ ۱3 ۱۷ ۱۷ ۳۳۶ ۱۷:۳۸ زمیندار آنیر» از اعاظم ام‌ای اکررشاهی» در لاهور بعد راجه تودرعل به پنج دوز در محسرم ۹9۸ ( ۱۵۸۹ ) مرد - رلك به ما تر الامر! ۲ و تارخ دی صوال اکرنامه. و اقیالامة جهانگری» و صبح صادق؛ و طقات - پروایی» بروی ما ر رحیی ۸۳۷:۱ احام رنجاب - یاه خر سای اکوچ مرزاه مسبی به حرم یگمه دختر ساطان اویس_کولانی بود از کروه قبچاق - در آغاز سال ٩۸۳‏ ( ۱۵۷۵ ) فرت شد - رگ به | کرنامه ۵:۴ و ترجه آئين اکری از بلوغن ۳۱۲:۱ که دران اش خرم یگم (ِ۹ «دو ازدم؛ روی دایوی ۲ و طقات ۳۱۵:۲ و مآ بر رحیمی ۱ با بردهم: - «متوره» کذا در ما ز رحیبی ۱ - و بروی دایونی ۲۱۵:۲ «ستهرا؛ و مطابق طقات ۲ «نهوره 5 از فتچور ۲۰ کروهی می‌شوده - «بانزده کروه: روی مار دحیمی ۸۳۸:۱ "ییست کروهی فتحبور است.- سه چپار» پروی | کرنامه ۳:و۱۵ سه و پر سند ندایوی ۲۱۵:۲ و طقات ۲ بنج کروهی» - ۱ «امیر خسرو فرموده‌اند رك به قران السعدین ۶ (طبع عل‌گره) - "بوثاق» بروی طبقات ۳۱۹:۲. و مر رحیمی :۸۳۹ چون سفره تاریخ قندهاری ۱۹:۳۸ ۱۳۰۹ ۳:۳۰ ۱۳ ۱۹: ۳ ار ۳۸۰ پرداشته شد, مزا را بوعدة امداد و لشکر مننظر گردانیده.... خان جبان حای پنجاب را حع شد که پنج هزار سوار جرار نیزه گزاد همراه گرفه ...... متوجه پدخشان شوده و آن علکت دا... تسلم یمان موده بلاهور مراجعت نماید - «زبارت مکه» بروی اکیرنامه ۱۳ ا کر می خواست که او را ایالت بگاله دهد - لکن از وید این عطيهٌ کبری مسرور نه شد - چوت خانجبان بصوب بگاله رفت» و در برآمدن آرزوهایش قدری تاخیر شد ... رخصت حجاز طلید - بروی طفات ٩۳۱۹:۲‏ و دایوی ۲ و مار رحیمی ۸۲:۱ پنجاه هزار روبه ند سوای اجناس بت مدد خرچ فرستادند - و مد فلیچ خان ... جاک پئدر صورت ...۰ را حک مد که ست هزار رویه دیگر از وجوه خالصةٌ کجرات تسلیم یتک :سر زا بان ب بمادر, ن هیبت خان کرانی, از اقربای داد آخرین فرمارواي پتکال - رك به اکرنامه ۱۰۵۰۳ و ۱۳۲ - «چوند و سپسرام» بروی | کرنامه ۳ «جرنده و شپسرام» - اشلیغ» معنی سردار - سابتاً ما کر» رك به | کیرنامه ۱۳۱:۳- «بسائی, یابستی یابساهی منی عبال و خحان‌ومان ک حاصل مصدر هندی «بستاه ( آباد شدن ) می باشد - جنگپای, در عر «جتگلب‌ای» - «عب عل خان» بروی طبقات ۳۷:۲ از ام‌ای و هزاری بود. و به شجاعت و م‌دانگی متصف - چون سالبا حکومت رهتاس داشت. پوهتتایین موب شد - و در سنه ۹۵5 ( ۱۵۸۸ ) در گذشت - اما ۱۳۸۱ رک حواش در تارخ مجدی عوالة اکر نامه و اقبالامٌ جبانگییی فوتش را در رمضان ۹۹۷ (۱۵۸۹) ثوشته - نیز رگ به ما ترالامی! ۳۷۷۰۳ - «روی خان» در سال ٩۸۳‏ هجری با عدة از بگمات بارض مقدس حجاز سافرت نود - رگ به اکرنامه ۱4۹:۳ - «را. کذا- و صواب حذف ار لفظ است - او راز میرعلی| کب پرادر خرد معزاللك - رك به | کر نامه ۳ «مرزا عبداثه‌خان» در | کر نامه ۳ مر زا عبداله - «خبر فوت خاخانات ‏ که در ۹۸۳ (۱۵۷۵) وانع شده لود - «عرب بپادن از ام‌ای ا کر شاهی بغی ورزیده. مدلی آواره نی گشت. نا در واحی هراچ دد ۹9۶ ( ۱۵۸۰) کشته شد - رك به بدایونی و اکرنامه, و اقبالشامةً جبانگیری و طقات - اغره شبر صفر سنه ۸6 رگ به | کرنامه ۲ تا ۱۱۸ اهشتم ذیقعده. پروی بدایوی ۲۲۷:۲ ۱۷ ذیقعده؛ و بروایت طقات ۲ « هقی ذیقعده» - «عانخانان فوت کرد؛ رك به من الامرا ۳-۹ بح هایون» رك به طبقات ۳۲۱:۲- برادر اعش اسععیل قل ذوالقدر بود -بروی طقات ۳۵:۲ در سلك ام‌ای سه هزار منسلك و پروایت ما رالاما ۱۰:۱ تا ۱۰۰۵ (وهه۱) بقید حیات بوده - «غرة ذحجه در مآغذ دیگر ذکر این تارخ یافت نمی شود - با گلپور» مفرس بها لور - رك به ما ثرالامرا ۵۰:۱ - دنگیر» قصبه ایست قدیم که الال در صوبه بهاز شامل است - ۳۳۰ ذگجه. در ماخذ دیگر ذکری اژین تاریخ ترفته - تارخ قندهاری ۱3۳۳ ۱۹: ۳۱۶ ۰:۳۱ ۱۳: ۳۶ ۰۳۱۰۵ ۳۸۲ «کفتی‌های نواره, کشتي های بوی که برای تحفظ و دفاع ساحل میباشد - «همه راء بروی طقات ۳۲۱:۲ و بدایونی ۰۲۲۷:۲ "قریب هزار و پانصد اننان علف تیغ بیدریغ گشته, واکثر سروارآن دستکی: شدلوت و مطابق ما تر رحیمی ۸۸۳:۱ ام سردارات آن جماعت» - «آق عل» در عر این جا «آن محل و در صفیه ۲۱:۲۱ «آق عل - اما در اکرنامه ۱۹۲۰۳ و مار رحیبی ۸56:۱ و دوم آل عل و در طبقات ۳۲۱:۲ و ۳۲ "ال محل» ثبت شده -و در ا کر نامه نرشته که «آلث ععل يك طرف او دریا حصاری میکند, و جانب دیگر کوه سترگ عوائق وصول سراجام میدهد» و در پیش خلاب عفلیم مشق را سموخ عازه: (سیه آی, مراد خلاب عنم است که آن را بمندی «دلدل, می گر بند» چاه اکر نامه ۳ «خللاب عظم » دارد - ۱ «فرامین مطاع» رك به | کرنامه ۸:۳و۱ و طقات ۰۳۲۲:۲ و مر رحیمی ۸46:۱- درهوت» موضعی است در صوبهٌ هار - «اواخر ربیع الاول؛ این تارخ در ماخذ دیگر مذکور نیست - «دوازدم رییع الاخره مطابق ما تر رحیمی ۸۷:۱ «سيزدم دبیع الاخر سنه ۹۸6 - پیشواز نی استقبال و پیشوانی - و برای تقصیل این واقعه رك به اکرنامه ۳ اش «رجوم؛ کذا در عر - و صواب «جوم. می باشد - پانزدم. کذا در طقات ۱۳۲۵۲ و اکرنامه ۲:-۱۸» و مار رحیمی ۸۷:۱ - ۳۸۳ ۱۰:۳۵ ۳۲۶ ۳۳: ۳۳: ۱۲۳۱:۳۹ ۳۳۶: 1:۳۸ ۱۳ ۱3 «جعی؛ رك به | کرنامه ۳ «قیمت» در عر اقیمی؛ - «شکریان» در عر ان لفظ را کسی و کرده است - ضیف شده ركگ به ۱ کرنامه ۱۷۸:۳- «حوال آق مل» بروی بدایونی ۲۳۸:۲ «در کهل گاون؛ - کالاپبان (ععنی کوه سیاه) رك به حاشیة )۳:۲۲ - «ده هزار آدی, این عدد در مآخذ دیگر مذکور نیست - «دستگیر شده بروی دایونی ۲۳۸:۲ «اسپ داد فلا پند شده - حن یگ یک از افراد تشون خان‌جهان ار را کرفته آورد - چزن آب طلیید, از غایت نام‌دی کفش ار را بر آب ساخته باو دادند- بالخر خان جبان او را از صراحی خود میراب ساخت» -و نز رك به ا کر نامه ۳ و ما ثر رحیمی ۷۱ «عتل ‏ رسید» کذا در اکر نامه ۳ و طعات ۲ و ما رز رحیی :۸2۷ و بدایوی ۲۲۸:۲ و تارخ دی وال کتب مذکور, و جدول, و تاریخ فرشته, و صبح صادق» و منتخب التواریخ ۱ «جنید, پروی بدایری ۲۳۸:۲ و طقات ۳۲۵:۲» واکیر نامه ۰۱۸۱:۳ و مار رحیمی ۸۷:۱ از صدمة کول خرد ران او شکست - ما دیگی کذا در تارخ دی عوالٌ صبح صادق - «قریب سی صد فل؛ در طبقات ۰۳۲۵:۲ و بدایونی ۰۲۳۸:۲ غلیمت مار وفیل سیانب «فرمان. اعل» اين فرمان در ماخذ دیگر بافت ی شود - برعنایات در عر «بمنایات: - تاریعخ قندهاری تلبت ۱۰:۳۹ ۷۳۳۰ ۳۱۶ ۳۱: اسید عداله پرری طبقات ۳۷۵۲ اکرنامه ۱۷۸۲ چرت سید عبداله مژدة فتح مان‌ستگهه بر رانا رتاب آورد» اکر او را به پیش خان‌جران فرستاده و هنگام وداع گفت: «انشاء اه هن خبر شکست داد خوامی آورد - در عر بمد لفظ راز» علامت سقوط عبارت ثبت است, و عبارت ساقط با حاشیه از بین رفته -اغلب که لفظ «نقل؛ باشد - سنة ادبم و مان کذا در ما ترالاص! ۱۸۰:۲ و ۱٩ه,‏ و اکیرنامه ۱۳ - اما در طقات ۳۰۱:۲ و بدایوی ۱۸:۲ تسخیر این قلعه را در عت ۹۸۲ ( ۱۵۷۵) ذکر کرده که درست نیست - رك به کارنامهٌ راجپوتان (اردر) ۳۹۰ - سیوانه» کذا در بدایونی ۰۱۸۹:۳ و فرشته ۲۹۳:۲ - و در ا کیرنامه ۱۷:۳ و طبقات ۳۰۱:۲ «سوانه که از قلاع نامور صوبهٌ اجیر بوده- «راجه چندرسین» که سر خرد راجه مالدیو و جاشین او بود - در ۵۹ (۱۵۸۱) عرد - رگ به کارنامة راجپوتان ۳۹۰و ما ث الامرا 2-۲ «گجیتی. پروی اکرنامه ۳ از زمینداران نامور صوبهٌ پار بوده - اولا" همراه منعم‌خان خدمات شایسته چا آورد - اما بمد از فرش بفی ورزیده: بلاد متعددة ایالت بپار را شاراج داد - رك به | کرنامه ۳ و ما رالام! ۵4۱:۲ و طبقات ۳۲:۲ - بو ولد او بروی اکر نامه ۳ فرهنگ خان» و مطابق طقات ۳۲ هیر ك دافی, و بروایت ما تر رحیمی ۱ ميرك رادهی؛ نام داشت - رك په تارعخ ممدی حت ٩۸4‏ صرالة اک نامه و اقالامة جبانگیری» و بدایونی» و طبقات - و نیز ركك به ما ترالامسا ۲:۳ - ۳۸۰ ۱۳۳۱:۳۳۰۰ ۱-۳۳۱ ۲۳: ۱۳۱۳۹۳۲ 1۳ حواشی «قراطاق ان» در معرکة جرارکهند با مظفرخان ثربتی بوده و هم در این آویزش در سال ٩۸4‏ (۱۵۷۹) ملاك شد - رك به تارع دی رال | کرنامه, و اقباشامه - «مادر خان؛ در | کر نامه ۰۳ «مخصوص خان؛ که بروی ما ترالامرا ۳ ررادر خرد سعیدخان چنتا بود- "سر گیجرتی» بروی اکرنامه :۱۹۷ و ۱۸۵ و ما رالام! ۹۲:۲ه «سریرام» نام داشت - قلٌ رهتاس» بروی اکرنامه ۱۸۹:۳ اولا" در دست جنید کرانی بود و او سید مد نام معتمدی حوالت نوده - ۱ برادران خود که یک ازینبا کرم اه نام داشت. و در ۱۰۰۲ (۱۵۹۳) وفات یافت -رك به ما ترالاممرا ۲ و تارخ دی ول اوقت بتارم .. . شیر» در اصل علامت سقوط عبارت ثبت است - ند معصوم کایل از سادات خراسان. و کوک میرزا مد حکم بود - در سال بیستم با کر پیوست. و به منصب پانصدی سرفراز گشت ‏ در بهار پا کالامهار افذان نردهای رستانه کرده» عنصب هزاری فاتز شد - در سال پیست و چپارم ادیسه در تیولش مقرر گشت ‏ بمد ازان منشای فته و فساد شدء, و در بلوای فاقسالان کار مظفر خان تربی را بساخت, و در شوال ۱۰۰۷ (۱۵۹۹) عرد- رل ۵ ما ترالامرا ۳ و نارخ دی عوالهٌ | کرنامه. و اقبالنامة جبانگیری» و تدکرة گنامی: و صبح صادق - «کشته شد» رك به ۱ کرنامه ۳ و ار دی فت ۹۸۳ - «موضم اشبر» در ماخذ دیگر ذکر این موضم یافت ه شد- تاریخ قندهاری ۳۸۹ ۳ «دیوار بست» معنی قلعه کوچك - ۱۰ «فل ابار نام در فرشته ۲۹۳:۲ «ایاز نام ۲۲6 بقتل رسید» کذا در تاریخ دی عوالاً صبح صادق - اما بروی اکرنامه ۰:۳ در آویزشی که ميان معصوم خان و تنلوخان افغان بريك ست و میرزا کوکه سعت دیگر در بین گرهی و هل گانون در ۱ (۱۵۸۳) بوقوع پوست؛ کشته شد - نیز رك به نارخ دی تصت 44۱ وال | کرنامه. و اقبلنامةٌ جبانگیری - ,۷ «اين حالات در آخر رجب» که مطابق است با دتتبر ۱۵۷۹ - ۰۰ «تسیم شیبازخان رك به مآترالامم ۹۲:۲ - مر وش اتید :‏ «یوسف مستی» بروی | کیررنامه ۳ بو سف نی سر فتح‌خان» ک در جنک جها رک هند در ۹۸۳ (۱۵۷۵) شامل بود - :۹ «آدم؛ پروی | کبرنامه ۳ «آدم پتی پسر قح خان » که در جنگ جها رکند در ۹۸۳ (۱۵۷۵) شامل بود - 4 «جونه, ناش در مآخذ دیگر یافته نه شد - :۷ «در همین سال, رك به بدایونی ۰۲۳۸:۲ و طبقات ۳۲۰:۲ - :۱ «قلعة کل میر. کذا در فرشته ۲۹۳:۲ - و بروی اکرنامه ۲۳۸:۳ کومل‌مير (با کوتهل میر ): و بقول ما ثر الامرا ۵۹۲:۲ کونبلهمیر ک دژی برد دثوار عبور بر که آعانی پایهه و امسال در ایالت اودپود واقم ات اما آدو | کر نامه ۳ این واقعه را در سال ٩۸۰‏ (۱۰۷۸) ذکر کرده - :۲ باسهل وجوه» از تقایل عبارت متن با عبارت فرشته ۲۹۳:۲ مستفاد می شود که فرشته از محد عارف اقنباس کرده است - ۳۸۷ حواشی ۵۵ اقلعه ابدر» بروی ۲۱:۲۷ «در میرحد گجرات» و بقول بدایونی ۲:۲ «در صوبهٌ گجرات, - و نز رك به طبقات ۲۳۰:۲- :۰ «بتفصیل حریر خواهد یافت. لک مولف باين کار موفق نشد. يا جزوی که مشتعل بر این وقائع بود, طمة حوادث گشته - ۲۲۹ بالسواره» بروی ا کرنامه ۳ «اسوال ستقر حکومت مك ابالت کوچك که بیان ام شپرت دارد - رك به دایونی ۲۲:۲ - و روی فرشته ۲۹۳:۲ داعیةٌ این سفر تسخیر ولایت مراضی نظام شاه حری بود که دیوانه شده , ده‌اشین گشته بود - اما بعضی امور مانع مت هت : :۰ ۲۲۰ شهر صفر» پروی مار رحیمی ۸۵۲:۱ «يك شله پیست و سوم 9 :۶ سسورج گره شپریست در قسمت منگیر از ایالت مار - رگ به بدایوی ۳۹ تب مساق سا طلایعه یفرط ارت نت الیت یر غارتسا ق چا حاشیه از ببن رفته - :۱ «سوائج» در مآخذ دیگر ذکری از این موضع رفته - ۷ افوطه ی کربند و دستار و رومال-رك به غیاث اللفات - :۳ «منصب وکالت» رك به ا کبرنامه ۲۳۷:۳- ۲۷۲۹ «دلالت؛ در عر «دالت؛ - صالح» در عر «الصالح» - اسط در عر «باسطةه - «گردید» در عر گردانیده ی :۶ رامین در عر "فرای؛ - ۳۸۸ تاریخ قندهاری ۱۹:۳۹ ۲۳۰: ۳۳۳ اذل در ار «دلل:ب سید حسن غزئوی؛ سید شرف الدین بن ناصر علوی غزئوی شاعر معروف دورة مرام شاه ( ۱۲ ۱۱۱۹۵۵۷ ۱۱۵۲ ) صاحب آقوی و فصاحت بود - گویند وقتي هفتاد هزار کس گرد او آمده بودند - نار حسد پادشاه مسافرت رفت, و در جوین در سال ۵16 (۱۱1۹) برمت ابردی پیوست - رك به آشکده ۱۶۱ - مخطو طة اتتخاب دیوانش در کتاب عانٌ رضاء رام‌پون مفوظ است - «دل رفته آه, مصرع دیگر این بت از قرار ذیل است : کندل بسیته آمد. و آت جان بتن رسید «ذرالکفاتن اصل «ذوی الکفاتین» - ۱ «ذوالرپاستین, لقب فضل بن سپل است که وزیر مامون الرشید عباسس بوده» و در سال ۲۰۲ (۸۱۸) با ۳۰۳ (۸۱۹) بفرمات او کشته شد ‏ رك به دستور الوژراء ۱٩۱‏ بعد» و کتاب الوزرل لجرشیاری ۲۵۰ و اساتکاو پدیا آف اسلام ۳٩:۲‏ «شراب‌خات؛ "مراد از شباب‌الدیناهدخانت است - رك به ۳ نامه ۲۱۷:۳ - «بطریقی, در عر "بطریق» - شب نجشنه, رك به ا کر نامه ۳ و طقات ۳۳۵:۲؛ و دایوف ۲ و مار رحیمی :۸91 - ۱ شاه اسمیل, پ خام در ٩۸4‏ ام پر جای بدر تشست - برای قتل برادر بزرگ سر شاه طباسپ صفوی بدستیاری خواهرش پری خود مد میر زا و سر خودش عباس جح داده بود» که ۳ رمعنان ۰0 (۱۵۷۷) بعمر ۶۲ بدار جزا شتافت - رك 1 تارییخ ایر ان ۳۸۹۹ (۳۱ حواشی مولقة عبداثه رازی هدانی ٩)ه‏ - مير حیدر معاثی تارخ جلوس او «شبنشاه روی زمین؛ و تارخ وفاتش «شرنشاه زیر زمین؛ یافت- رك به پدایوی ۲ و اریخ دی موالهٌ منتخب التواریخ خاي» و جدول» و عرفات العاشقین» و الکوا کب السائره» و اکرنام و صبح صادق و تقوم التوارغ» و تارشخ مصطفی آفندی روی - «شیری, علی شیر بن مولانا حبی ( و بقول: عبدالی ) لاموری» از اکار شعرای دربار | کری بوده - در گفتن قطعات تارشم بد طرل داشت - در سال ٩٩4‏ (۸۵ه۱) همراه راجه پربر در افنانستان کشته شد -رك به تارخ شمدی صواله بدایونی ( دوجا )؛ و ما ثر رحیمی؛ و عرفات الی‌اشقین و قفش الا و نذکرة الشعراء قاطعی» ا کرنامه و اقبالام جبانگری؛ و صبح صادق» و هفت الم رازی» و طقات 3 اغریی؛ در عر "غریب»- :دی» در عر دم - «قطب الدین محدخان» پروی . رالامر! ۳ بهرو چ را در جاگی خود داشت - «شباب خان» یمی شراب الدین احد خان و بروی ما ترالامما 9:۲وه و اکرنامه ۲۱۷:۳ در سال پیست و دوم )٩۹۸۵(‏ ایالت کجرات باو آفویض شده بود - «شجاعت خان» بروی ما ژالاما ۵۷:۲ در سال پیست و دوم )٩۸0(‏ به منصب سه هزاری و حکومت مالوه و مپاه سالاری آن دپار بلند رتبه گردد- «شاه فخرالدین» سر میر قاس از سادات موسوی مشید اسبت :دق ۰ تارخ قندهاری: ۳۹۰ ۱9۰ ۳ ۳۳ سال ۱به ( ۱۵۵۳ ) با هایرن وارد هند شد - در قح گجرات مصدر خدمات مایا گشته» بایات اجین و خطاب نقابت خاتف (و بروی اکرنامه ۲۹۲:۳ نقیب خان ) .فتظر گردید - از ام‌ای سه هزاری بود؛ و در ۸٩‏ (۱۵۷۸) در گچرات رحات مود - رك به ما ثرالام! ۲:دهه و طبقات ۳۹:۲ و نار مجدی وال طبقات - ۷۰ شیر رمطان؛ در ما خذ دیگر ذکر این واقعه یافی نمی شود - «ماز عدء در مآخذ دیگر ذکر این واقعه یافت ی شود - «چپارم شوال» در مآخذ دیگر ذکر این واقعه یافت می شود - سم قصبةً قدم رحفت هشت کروهی رهتك در بنجاب شرق - سنام؛ قصبهٌ قدیم در ناحبت پتیاله از پنجاب شرق - ۶ شهر ذحجه» کذا در عر - اما بروی طبقات ۲۳۷:۲ «بتاریخ دوم ذصجه سنه نس و مان و تسمالة بندگان حضرت ب پآن شیخ فربد ول اعلال فرموهایه «مولانا عبدالله؛ توا ار نامه ۳ در ۹۸۵ (۱۵۰۷۷) | کر بای #شیت امور اراضی سورغال در نجاب دوم اللك عبسدالةه دلطان پوری را مامور کرده و او را نار کردانید که از مد مان کافی هرکرا درخور کار شود داند؛ برگزش - «مظنه» در عر «مظله» - «سرحد لاهور؛ پروی بدایونی ۲۵۲:۲ اکر براه نارئول بدهیی رسیده» در نواحی پا بشکار اشتغال ورزید. و در اواخر رمضان للبارك برنواری رسد ب و از آیا براه هانسی به پنجاب جر کیت گرقد «خر خشه عفعف» در عر خر خشه و عفعف؛ - «هشیره» بروی ا کر نامه ,1-۹۹ کل بالو یکم نام داشت» و زن ۳۹۱ ۱۳۹۳۳۵ ۱۳۳۹ ۳:۳۷ حواشی خواجه حسن خالدار و مادر سرانش مزا بدیم الزمان و مزا وال بود؛ و بارخ ۱۲ دیع اشانی سال ۱۰۱6 (۱5۰0) در آ کره فوت شد - رك به تارخ دی صوالاٌ تک اکیرنامه, و اقبالنامة جپانگری_ و در ما رالام! ۸۱:۲ او را زن شاه‌غازی‌خان سر قاضی عیسی وشته - «امور مخفی» بروی | کر نامه ۳:عع۲ تمد حکم مزا قبلا" چند کرت غار اختلال و شورش ر انگخته بود - مقصود ازین نهضت ریش بود - لک ا کر دست از عایات قشونی باز داشته. خواهر اعالی او را باو فرستاد تا قاحت سلکش را پر او واضخ کرداند - «حاات عجیب بروی بدایونی ۲۵۳:۲ در نواحی ندنه این حاات زو نود ۰ در پای درخی که اي حال دست داده طرح عبارق عال و باش وسیح انداختند. و موی سر را قصر کردند - «قر قه» کذا در اصل ‏ وان شکار بروی [ کر نامه ۳ تا چپار روز در حوال بهیره (و مطابق ما ر رحیمی ۸۵۹:۱ دزئواحی رهتاس) طو الت کشید - #یآفنده اصال هیفاق «مکه خورد این آسمه در | کرنامه ۳ و مار رحیمی ۸۵۹:۱ و ۸۹۰ مذکور شلها< «مدتیای مدنده» دو سال پیش ات لشکری در ابواجمعی مان‌سنکهه ولد بهکوانداس جانب کوگنده و کونبهل مير معین شده بود - رگ به بدایوی ۰۲۲۸:۳ و »۲ ترالاهرا ۱۹۰:۲ - «رانا» یی برتاب سگهه. دازای اودع بوره پر اودتستگهه. .و 1۳:۹ تارییخ قندهاری «۳۳۷ ۳:۳۸ ثيرة راناسانگا - ابوالفضل و بدایونی ۲۳۰:۲ و طقات ۲۲:۲ و ۳6۰ رانا برتاب را بنام "رانا ککاه یاد کرده‌الد - کاک در پنجایی و «کهوکا. در یال و «کیکا» در سندهی برای کودك مستعمل است - رانا بروی تثارشخ محدی (والهة | کبرنامه: و اقالنامة جپانگییی) در جادی الاخره ۱۰۰۵ (۱۵۹۷) فوت شد ‏ نیز رك به کارنامهً راجیوتان (اردو) ۱۰۷ - ۱۰۹ در تارخ دی سیواً رانا را اودی سنگهه بن رانا پرتاب بن رانا سانگا فوشته است - «انا ولا غیری» در عر «انا لا و غیری» - تصرف خود» روی مآ ثرالام! ۹۳:۷ رانا سراسیمه شده, شبی بلیاس سنمالیان پدر زده خفایای کوهسار خزید و قلعه مفتوح گردید - روز دیگر حصار کلکنده (صحیح گوگنده) و قلمة اودعپور نیز به تصرف درآمد - نیز رك به ا کرنامه ۲۳۸:۳ و ۰۲45 و بدایوف ۲۳۰۲۷ و ۲۸ و طبقات ۳۳۲:۲ و ۳۰ - «آن کارهاء در عر «او کارها؛ - «قیل ازین» بروي ما تثرالاعرا ٩۱:۱‏ در سال بست و ی (۹۸4: ۱۵۷۹) - و این آصف خان» خواجه غباث الدین عل قزوبی است - «هتگام احتراق الخ» در عر «کرا کب اقبال هنگام احبراق» - «رای یدخت» رای نرایندای راتهور زمیندار ایدر - رك به بدایوف ۲--«- «عالهاء اين تلییح است بای مبارکة سورة هود ۸۲ : تلا جاء انا جشا عالها دافبا و امطر ناعلیا حجارة ۳۹۳ ۰:۳۸ حواشی «جرت بمضی از امور» ۱ کر او را از عبت اعتبار و وفور اعاد به مالوه و گجرات مامور فرمود» تا سپاه مالوه را ممجصوشقاغ رسانیده, بگجرات شتابد - رك به ما ترالاسا ۹۲:۱ «متتصف» ا کر در روز سوم جمادی اشایی به سادهوره رسید که در نزدیی خضرآپاد است - و از آمجا در کشتی سفر کرده» روز پست وم آن ماه دهل آمدهو از آعا دو یک ماه رجب حرکت نوده» ششم آن ماه به بلده اجیر رسد رك به اکرنامه ۲۵2:۳ و طقات ۳۳۸:۲ - «در سپرنده نام قدع بلده مشپور به سرهند 3 در پنجاب شرق واقع؛ است - چون سلاطین غزویه از غزنی تا سپرند متصرف بودند, سرهند زبان‌زد خلالق شد - چون شاهجبان کابل را تا قراباغ غرنی در تصرف داشت» حک شتد که سرهند را پنام قدم که رل است؛ می‌وشته‌باشند - رك به سرو آزاد ۲۸ «در آخر شیر پروی طبقات ۳۳۹:۲» و ما نر رحیمی ۸٩۰:۱‏ بست‌ومم ماه مذکور ظاهر ده ده رایر شام حضرت خواجه خطر عله السلام آرامگاه کشتها کردید ..... و غرة رجب از کشی برون آمدهه سرعت سیر از باد استمارت نودند, و هر روز سی, کروه راه طی کردند» و در آخر روز ششم شهر مذکور که روز عرس خواجه بود» باستان سدره‌نشان در آمدند - روز دیگر مان سرعت متوجه داراْلاةً فتحپور شدنده :۰ شاه منصور» بروي طقّات 4۸:۲ «لویسنده, صاحب وقوف» کفایت شمان معامل‌دان بود - و از پس دقت او تسام اما باو ناخوش " شدند» و خطی از زبان او جانب میرزا حکم ساختند» وآن بچاره ۱:۳۹ ۱+۶۱ تا مخ قندهاری ۳۹ (مطابی تارغخ محدی او اخر رم ۹۸۹ ۱۵۸۱) بقتل رسید - چپار سال عنصب وزارت از روی استحقاق اشتفال داشت ‏ نز رك به طبقات ۲ و ۰۳٩۳‏ و ما ترالامرا ۲:۱ و تارخ دی صو ال | کبر نامه» و بدایونی و اقبالثامة جرانگیری؛ و صبح صادق و هفت اقلیم رازی- «اواسط رجب؛» بروی طبقات ۰۲۳۹:۲ آخر روز جعه مم ماه مذ کور - «سن احدی و عمانین, کذا در فرشته که غالاً از عدعارف ثقل کرده است - و بروی بدایونی ۲ ۱۰٩‏ مسجد جامع در عدت ه سال تضمنً در سال ٩۷۹‏ (۱۵۷۱) باختتام رسید» چنانچه اشرف خان از مادة دای السجد ارام سال مذ کور را استخراج کرده بود - اما در طقات ۲۲۵:۲ اتمام ععارت مسچد را حت سال چباردم )٩۷۷-۹۷(‏ ذکر کرده است - «سلطان خواجه. عبد العظم بن خواجه دوست خاوند لقشبندی صدر الصدور اکر بادشاه. از ءلوم رسمی چند ات اتفاعی نبرده» در منازل سیر و ساوگ گام زده - در سال ۹۸4 ( ۱۵۷۰ ) از قیل . اکیر مر جاج شده با ال حجاج بارض اقدس حجاز سافرت کرد و در رجب سال 4٩۲‏ (ع۱۵۸) در گذشت - رك به ما ترالامرا ۲ و تارخ دی محسوالا بدایری ( که در ۲۳۹:۲ اسم بدرش خواجه خاودمود نوشته ) و اکیرنامه و اقبالنامةٌ جپاتگیری» و طقات (ک در ۳۲۵:۲ سم پدرش خواجه خاوند مود لوشته) - و یز مر رحیمی ۰۱ کر دران هم نام مذکور بت شده - : و ۱۸ سورة الومنون ۲۹ - ۳۹۶ سورة ور اب ۶ «سنة خمس» بروی اکرنامه ۲ و طقات ۳۲۵:۲؛ و بدایوی ۳۹۰ ۱۳:۲ حواشی ۲ و مار رحیمی ۷۱ و ما رالامس! ۳۸۰:۲ «سنة اربع 5 مسانین»- یدیا ععنی خادمان کعبه - سور آل رات 41 «چندین لك» بروی ا کرنامه ۱۳:۳ سلطا خواجه مامود و موظف کشت که شش لك روییه و دوازده هزار خلعت مان اهل مک تقسیم نماید - سور آل عرانت 44 - «حچهة مبر ور ةه رك 4 الدر الذئور :۲۰۵ و ۲۱۰ - سورة بقر ۱۹۷ «من کل مکان سحیق؛ سور حج ۷ ( اما در قرآن ید ای کل مکان سحیق» است) وایهٌ ۳۱ از همين سوره - سورة بر ۲۰۰ - «للیم اغفر» در اشامم الصفیر ۱۳۹:۱ و الدر الشور ۲۱۰:۱ وشته: اللیم اغفر ااج و لن استنفر له الاج - دمن حج؛ بروی الفوائد الجموعه ۷۱ این حدیث موضوع بت ده ۰ شیر شوال» رك به ما ر رحیمی ۸۲:۱ - «خواجة احرار, خواجه ناصر الدین عبیدالته بن خواجه مود الشاشی الشاشکدی النقشبندی نزیل سرقد اللقب به خجراجه احرار از معاریف اولیای خراسان بوده - در دبیع الاول ۸۹۵ (۱4۹۰) برحت حق پیوست - رك به تارخ دی وال رشحات و مالس الومنین» و سفينة الاولیا» و سلسله نامه, و حییب السیر, و اعلام الاخیار کفوی؛ و گزار ابرار» و هفت اقلیم رازی» و الضوء اللامع» و القول النبی - ۱۰:۳۶ ۱۳: ۳:۹۳:۰0 «امر صدارت, رك به ما ثر رحیمی ۸1۲:۱ - «امیرالومنین» برای تفصیل جرئیات این افدام بزرگ رك به اکرنامه ۳ و دایرنی ۰۲۷۰:۲ و طقات ۲:۲ع۳- سوره بر ۱۲ - «متصود جوهری» رك به طقات ۷۲ و بدایوی ۲۵۳:۲ و ۲۱۲ - «مبر زا مظفر حسین» بن میرزا راهم حسین بن مد سلطان میرزای تبموری» تواسة میرزا کامران و داماد | کبر پادشاه تا رمضان ۱۰۰۹ (۱۹۰۱) بقید حبات بود - رك به | کبرنامه ۷۸۷:۳- «بهره» مفرس لهیره - اهیقریرة انز اب نمی سکنته بتالر یگمه «سید ابواسحق؛ بن سید دفیع الدین بن سید مر‌شد الدین صفوی ایجی دز عضو اس اف رمضان ۱۰۰۵ ([ ۱۹۰۰ ) فوت شد - رگ به تارخ دی عوالةً | کرنامه ۲۳ «میر عیل سلدون ( و بقول طقات 40:۲ سوللوز ) اولا" در بسك وکران برخان بود - سپس ملازمت حضرت سر فراز شده مرتبهً ام‌ای هزار و پااصدی رسید؛ و در ۹٩0‏ (۱۵۸۷) فوت شد - رگ به ما تالا ۲۱۷۳ و تاریخ عیدی صوالا طبقات - اما در طبقات سال وفات مذکور نیست - «هندو ستان ارسال داشتن در مآخذ تارض دیگر ذکر تزوج صبية میرزا با شاهزاده سلجم هل وواز اللت ها بت «دم شوال. بروی بدایوی ۲۵۳:۲ در غر؛ ذعجه (و مطابق ما تر رحیی ۱ غرة ذیقعده) سنه ٩۸۵‏ فرمان پنام راجعل‌خان مصحوب ادند» :ا مبرزا را روانة درگاه فلك پارگاه گرداند - مصود جوهری فر ستا مجوراشی اما پقول مار رحیمی ۱ در ماه شوال مقصود جوهری او را آوزرد ۳ ۱۳:۰ سا آسین یی راجهعل‌خان فاروق بن مبارك شاه بن عادل خان فاررق چباردم حکام خاندین؛ در سال ۹۸۵ ( ۲۱۵۷۹ ۳ فت شست» و ۱۸ جادی الاخره ۱۰۰۵ ( ۱۵۹۷) در جنک خانانان عبدالرحيم با سهیل دکنی در جانب افواج قاهره کشته شد - رك به تارخ ممدی صوال تارخ فرشته» و جدول. و ا کر نامه» و اقا لنامة جرا نگری: و صبح صادق» و ما نز رحیمی» و ظفر الواله - :۶ افرستاد رك به ا کر نامه ۳ و دایوی ۲۹:۲ - ۰ اصفر؛ رك به | کرنامه ۲۱۹۲۳ - ۲۰ ند برآورده رك به مار رحیمی ۸۳:۱ - نی والده اش ناش گلرخ سلطان یگم است» رگ به ا کر نامه ۳ ۱ اما مطابق طبقات ۳۳۱:۲ و بدایونی ۲۹:۲ و تر زخیعی ۱۷/۱ و ۰۸۲ گرخ بیگم نام داشت - زد «اواسط رمضان» پروی م] ثرالاهم! 0:۱ ۱۹۰ شوال و بروایت تارییخ دی شوال و در طفات ۳۱:۲ بر وه سیع و مانین و سبعائة 5 سپو بر ۸ «هفدهم » بروی | کیر نامه ۳ سوم فرو ردین ماه البی بآن صوب فرستادند - تن احکیم اپو الفتح» بن حکم عدالرزاق کبلای در سال پیستم جلوس حضور ابر رسیده فراخور استعداد خودها سرافرازی یافت - در سال پست و چمارم بصدارت و امیی بنگاله تعین گردید - منصبش اوه از هراری بالار ترفت» لکن در مرتبه از بای وکاات کذشته تارییخ قندهاری " ۳۹۸ ۳ ۱۱۰ ۷ بود - در شرال ۹٩۱‏ (۱۰۸۹) هکام مراجعت از کشمير بکابل در دمتور درگذشت - چون پیش از مکش علامه امیر عضدالدوله ۵ دیار آخرت شتافته بوده تارخ فوت ایشان «هر در باه رفتند, شد - رك به ما ترالامس! ۸:۱هه؛ و تارخ دی وال بدایوی ( دوجا )» و مار رحیبی (در ضن حکم حاذق), و عرفات العاشقین» و تذکرة الشعزای ملا قاطعی» و | کیرنامه» و اقانامة جپانگیری» و صبح صادق؛ و هفت اقلم رازی و طقات - «میرزا ميرك یعنی رضویان چنانه در اکر نامه ۳ و ما رحیمی ۲۱ آوشته - «ميرادهم» بن عرب مخاطب به نسابت خان بن میر هاشم خان نیشاپردی " از بنده‌های | کبرشامی» ۸ ذحجه ۰۱ (۱۵۹۳) فرت شد - رك 4 ما الامسا ۰۸۰۵:۳ و بدایوی ۰۲۸۹:۲ و تاریخ دی وال | کر نامه ۳ و ۳۳۷ و 146 - «مولانا طیب» بروی بدایونی ۲۹:۲ در ماه شوال سال مذکور ملا , طیب را که سفله رذل بود, از کیتهل طلبیده تربیت نوده - دیران صوبه هار و حاجی‌پور و رای پ روم بشرح ایضاً خشی آه - ب رکوتم» مفرس ‏ پ رکه و تم» خشی صوبهً هار و حاجی‌پوره و از ام‌ای | کر شاهی, در جنگ عرب بهادر زی شده» بعد دو روز در سال ۹۸۷ (۱۵۷۹) فوت شد - رگ به تاریخ عدی عوالهٌ | کررنامه؛ و اقبالنامةٌ جپانگیری و طبقات, و صیح صادق - «آلش عظیم» جر فرشته ۲ تارخ رد عارف از ماخف اوست» جای یگ این و اقعه بنظرم تنل رت «اواسط؛ روی بدایوقی ۲۷۲:۲ «در شانزدم ماه رجب این سال ۰ ۷ حواشی جانب اجیر روان شدند و بمد آن تا الیوم چپارده سال باشد که عطفةٌ عنایی بآن طرف واقع دهعت او برنوی) مان رحیمی ۷۱ در شانردم ماه رجب از داراللافه فتجور نرضت نودهء در نوزدم ماه شعیان در تواحی حرض خواصخان کر نج کروهی امسر است» تزول واقم شده - *اواسط شوال» بروی مار رحیمی ۸۸:۱ «باست و ی ماه شوال دار السرور فتحور محل سرادق جلال گشت, - «صلح. بروی ا کرنامه ۲۱۸۷:۳ دنگام عس اجعنت. از مکنه ععظمه میرزا سلمان به ايران رفت - اما از کك شاه اسعیل ابر مرک او منتفع شد - مد ازان عظفرحسینس‌زا دارای ایالت قندهار رو آورد و آخر کار به میرزا مد حکم رفته از نبیر خود احیتی را ک بین هند و کش و طاشان است؛ باز گرفت ‌ بت فمرست اشخاص و اقوام آدم علیه السلام ۰44 ۰5۳ ۲۰۹ آدم ۳۳۵ آدم‌خان ککر ۰۷۱ ۷۲ آمف برخیا ۱/۸۰ آمف جاه ۱۳۷ آصف‌خان ( خواجه عبدالجد هروی ) ۰ ۱۲ آصف‌خان ( غیاث الدین عل» مرزا) ۸ ۰۱۸۲ ۰۱۹۰ ۰۲۲۵ ۰۲۲۷ ۲۳۸۳۷ آغاجان» خواجه ۲۰5 آل بوبه 4٩‏ ابار (فل) ۰۲۲۳ :۲۲ ابراهم علیه السلام ۸ ۲۲ ابراهم ۵ 6 ۱۰۸۰۱۰۷۰۰۰ براهیم» شیخ ۰۲۰ ۲۱۲ , اهیم حسين مزا النغی ۰ ات ۱۱۳ ۲:6 اپواسحق؛ سید ۲4۵ ابوتراب» شاه ۱2۰ ابو الفتح» کم ۳:۹ ابوالقاسم مزا ۹٩‏ ابوالعال. شاه ۰۲۵ ۰۵٩‏ ۷۲ -- ۷۷ انگه‌عان سب سمس‌الدین محمدخان | که ها احجد اای؛ شیخ الاسلای زنده یل ۸ ۱۷ ۲۰۰ احد سلطان ذوالقدر ۷ جد شیرازی رضانی تخاص ۱۹۸ ختبار لك ۱۹۷۰۱۰ ۰۱۷۵ ۱۷۹ ۱۸۰ دم میر ۲۰ دم‌خان ۰17 ۷۱-۰۸ رسلان س قاسم ارسلان از يك ۸۳ اسفندیار ۰۱۱ ۱۸۱ اسکندرخان ازيك .هم ۸۰ ۸۲ ۶ ۰۸۵ ۰۸۸ ۹6 ۹ ۱۰۰ (-- ۰ ۷ تاریخ قندهاری اسکندرخان سور افغان ۰۲۵ ۰۵۰ ۳۲ سس ۵۵ اسکندر. سکندر ذوالقرین ۰٩-۳‏ ۲۹ ۱۰۲ ۰۱۸ ۰۱۵۳ ۹۹ ۰ ۲-۱۲( اسسیل ولد شاه طباسپ. شاه ۲۳۱ اشرف خات. ۰۸۲ ۰۸۵ ۰۸۸ ۰۱۷۲ ۶ ۲۰۵ اعا:خات ۰۱۵4 ۰۱۱۰ ۱۸۹ اغلات. حاجی ۱۰۸ آفر یدون - فریدون اقا افغانات ۰۲۸ ۳0 ۲ 4 سس ۰۱۸ ۰۸۲ ۰۸۲۱ ۷ ۶ ۶ ۰۵ ۰۱7۸۷ ۹ ۲۷ ۹ ۲۰۰ سس ۰۲۰۲ ۶ ۲۰ صت: ۲۳۱۱ 2۲۱۳ ۵ ۰۲۱۱ ۰۲۱۸ ۲۲۱ سب ۳۳۹۵ اتبال عرب 4٩‏ اکاسرة عجم 4٩‏ اکیر بادشاه» ابوالظفر جلال الدین عد ۲ ۳ ۰۲۵ ۰۳۷ ۰۵۱ ۰۵۲ ۰۵۵ ۱۹۲ ۰۱4۵ ۰۱۲۶ ۱۳۳ 6 ۰۵ ۲۳ ۰۲۳۳ ۰۱۷۲ ۷۶ الغ خان حبشی ۱3۸۰ الغ میرزا ۲۲ ام‌ای اتکی ۷ ۵۳ ۱۷۲ ۰۱۷۹ ۱۸۳۳ ادل افقا ۰و اودهء رانا (اودت ستگهه) ۱۱۰ ایاز > پاباخان قاقشال ۰۱۸۹ ۱۹6 پایر بادشاه ظر الدین مد ۰۷ ۰۸ ۱۳۰ باز مادر 1٩-11‏ باقی فاقشال ۷۵ داغ‌خان ۲۲ بگوان (بهکوان) داس» راجه ۲۰۰ بلقّیس ۱۲۵ بلوچات ۱۱۳ بنده عل میدأنی ۷۵ پادر ۲۰۹ بهادر ( شیای ) ۰۸۰ ۸۱ ۸۵: ٩ 6 ۸‏ ۰ ۰ 7-۶ ۱.۸ مادرخات ۲۲۰ ار جیوء راجه ۱۷۰ ۲ ار شلد ره مه جوز بر ام ۱5۷ برم‌خات : مد ۰۲۲ ۰۲۵ ۰۲۸ ۱۳۲ ات۱ بادشاهان چنتایی ۲۰ پرکوم ۲:۰ پر محدخات شیرو ای ۴ سب ۰ 1۸ تاتارخات فا ۱ ۷/۷۸/۷۱۰۶ ۲۲۷۸ 4٩ باپشعن‎ بردی یک خان ۰ه تردق جد ۷۵ ترسون یل برعوفت #دخات ۸ ترك, ترکات ۳۰ ۳۵ و ۱۷ ۹ ۱۲۰۱ ریت ۸۱۰۸۲ آودرمل. راجه هرا ۲۱۲ و تیمور صاحبقران؛ امیر ۸ جبریل 1۳2 ججارخان ۰۱۰۰ ۱۷۲ فررست اشخاص جلال‌خان سور ه جلال‌خان قررجي ۱5۰ جلال‌الدین سور ۲۰ جمالخان ۲+ جم» جشید ۰۲۹ ۰۳۱ ۲۰ ۰1 ۰۱۰۹ ۹۱۳۰( ۱۷(۱۷ ۱۷ ۰(۱۱(,/(۱(/۱(۱(:۱(۳//۹۱ ( ۱۳5 جنت آشیانی - همایون جنیدافغان ۲۰ ۲۰۸ ۲۱۰ ۲۱۱ ۳( ۸ ۷ ۲۲۳ جوه ۲۲۵ | جیل ۱۰ ۱۱۲ چندرسین , لد راجه مالدیو راجه ۲۲۰ چنگیزخان ۱۷۲ حاجیخان سیستانی - مدخان کوک حبشیان ۱۰۷ حیب‌الله. امیرجیب الدین ۵٩‏ حسن‌خان ۷۵ حسن‌خان پنجکوق 13 حسن‌عل خان ۱۰۰ حسن غزژوی؛ سید ۲۲۹ حسین‌خان اففان ۰۲۲۳ ۲۲ حسین بن عل خنرگ سوار سید ۱۵۷ حسن قل خان ۰۰ ۰۱۱ ۰۷۳ ۰۷ تارخ قندهاری ۳ ۰۳ ۰۱۹۱ ۲۱۱ ۰۲۱6 ۸ ۲۰ حیده بانری ۷ ۲۰۳ جير ٩‏ حیدر قاسم خان ۷۵ خاقان اکر ‏ اکبر خالدین خان ۱۸۹ خان اعنظم س عزیز روا کوک خان بابا بیرم‌خان خان بابا - منعم خان ان جبان - حسین قل اب خانضا نان سب پیرم‌خات خاخانات - منعم خان خان زمان - عل قل خات. خان سعید ‏ بیرم خان خان عال ۰۱۸۹ ۰۱۹۱ ۰۱۹6 ۲۰۲ خان کلان - مير مدخان خداو ندخان ۱3۸ ٩4 خرم‌خان‎ خسرو ۳ ۰۲ ۲۳ ٩‏ ۰۸۲ ۱۵۳ خسرو» حضرت آمیر ۲۰۷ خضر ۰۵ ۰۱۳ ۰۱۵۵ ۱۵1۱ خضر خواجه خان ۰۵۰ ۰۵۲ ۵۳ خفلای عباسی > خیل - ابراهيم له السلام خواجه احرار ۲6 خواجه جبان ۰۵۸ ۰۸۹ ۲۰۰ خوانین انکه -امم‌ای انگه خوشخبرخان ٩6‏ دارا ۱۰۷ | داثیال میرزاء شاهزاده مجد ۰۱۵۸ ۱۸۷ ۷۶ داوّد ۰۱۸۷ ۰۱۸۹ ۰۱۹۱ ۰۱۹۳ ۱۹۶ ۱ ۳ ۰ ۲۱۳۰۲۰۹ ۰۲۱۵ ۸ ۰۹ ۲۲۳ درو یش ازبك 1۱ دوست مد ولد تارخان ۱۵۸ ذوالریاسین ۲۳۰ ذرالکفانتین ۲۳۰ راجیوت ۲۳1 راجه ۲۱۷ ۲۳۷ ۰۱٩۰ رانا‎ رای ۰۳۳۷ ۲۳۸ رایان هند 44 رم ۳ ۰۱۰۵ ۱۶۰1: ۰۱۵۵ ۱۸۱ رست‌خان کجرای ۱1۰ رضایی - احد شیرازی رضوی‌خان - میرزا ميرك روی خان ۲۱۱ زین خان کوک - ۱۷۸ زین عباد عله السلام ۱۰۷ سام ۱۵۳ سامات ٩‏ سیکتگین ۳ مرجن» سورجنء راجه ۰۱۱۰ ۱۱۸ سعیدخان ۰۱۰۳ ۰۲۱۱ ۲۲۰ سکتدر ۰۳ ۱۳ سکتدر. مکند خان افغان_امسکندرخان سلاطین اتگه - امرای اتکه سلاطین سامانی ء سلاطین -لجوق 4٩‏ سلاطین قزلب‌اشیه ۲۲ 4٩ سلجوق‎ سلطان خواجه ۰۲۱ ۲۲ سیم شاهزاده گرد سلم سلم چشی». شیخ ۹ ۲۱۳۹۹ سلیم شاه افتان ۰۰۳ 11 سلمان عله السلام ۰۲ ۰۳ ۰۱۲ ٩۲۷‏ ۰۲۹ ۱ فزّرست اشخاص ۸ ۷ ۰۱۰۰ ۱۷۲ سلمان اففان ۱۵4 سلمان -لطان ۱۰۰ سلهان میرزا» نواب شاه ۰۷۵ ۰۲۰۰ ۸ ۲۰۷ سنجر ۱۲ سید احمدخان باره ۰۱۵۹ ۰۱1 ۱۲۸ سید حامد ۱۹۰ سیدخان باره (سد مجد خان) ۹4 - سیف‌خان کوگه ۰۱۷۸ ۱۸۱ شادی‌خات ۰ه شاه بداغ خان ۰۸4 ۱14 ۱1: ۲۳۳ فان رخ» میرزا ۰۲۰۷۰۲۰٩‏ ۲۷ شاه غازی ات :۱۹ شاه قل خان مرم ۵۱ شاه محد خان ۰۱12 ۱1۵ شاه خان جلایر ۹ ۲۱۲ ۲۱۳ شاه مزا ۰۱۷۵ ۰۱۸۱ ۱۸۳ شجاعت خان ۰۱۷٩‏ ۰۱۷۹ ۰۲۱۱ ۲۳۳ شرف‌الدین حسین, مزا ۰۷۳ ۱۷۰ شرف الدین عی بزدی ۰۱۲ ۲۵۱ شفیع ۰ ۲ ۱( تارخ قندهاری شم س‌الدین ردان انکه ۲و فده ۷ | شراب خان ۱ ۱ ۰ ۰۱۹۰ شباب الدین احمد خان ی ۹ ۱ ۱ شپپاز خان ۱۳۵ ۰۱۱۲ ۲۲۰ ۰۲۲۲ | (۱۷۱۳۳ ۶ ۰۲۲۵ ۰۲۳۱ ۲۳۷ شپریار رنان ۸٩‏ ۱ شیخوجیو س مدسليم مزا ۱ شیرخان فولادی ۹ ۱ ۱3۵ ۷ ۱۰۲ شیر مد 1۱ شیری» مولانا ۲۳۱ صاحقران (تیمور) ۰۸ ۱۸ ۲۷ صادق ات ۰۱۹۳ ۱۹۶ صدر اجمدخان ۱۰۸ ضیاءالدین فارسی ۱۱ طاهر جمدخات ب تاتارخات طریقی» مولانا ۱۲۳ طبم‌اسب؛ نواب شاه ۰۲۱ ۰۱۵۹ ۲۳۱ طی ٩‏ طب. مولانا ۲4۰ عداله ۱۷۸ عبدالّه‌خان. سید ۰۱۷۸ ۲۱۹ عبدالّه خان» مزا ۲۱۱ عدالله خان اريك ۰۸ ۸۱۲-۲۰۷۹ عبدالّه خدو م اللك» شیخ الاسلای ۰٩۳‏ ۳۳۶ عبدالیی صدر؛ مر ۵۲ 5٩ عرب‎ عرب مپادر ۰۲۱۱ ۰۲۱۳ ۲۲۱ عز بز کوک مزا ۰۱۳۲ ۰۱3۲ ۱16 سس ۰-۹۷ /۱۷(۳(۳ ۱/1( ۵6( 6 ۲ ۰۹( ۷ 6 ۷ 6 ۲( عکریء واب میرزا ۰۱۹ ۰۲۰ ۰۲۲ ۲۵ علاء الدوله» میر ۰۱۳۱ ۱5 عل‌خان. میرزاده ۱۹6 عل دوست خان ۱۰1 عل قل خان ۵۰ - ۰۵۲ ۵4 ۰2۸ ۰۸۰ ۸ ۲ 6 ۰۹۵ ۰1۰۰ ۸ ( ۵ ۱-2-2۷ عين اللك. حکیم ۰۱۵۹ ۱5۰ غازی خان تور ده غرالی» ملك الشعرا ۱۳۲ غباث الدین عل اخوند؛ مير زا ۰۱۷۹۰۱۷۸ ۱۹۱ غاث‌الدین‌عل۰ میر زا آصف خان ففت فارغی. میر ۱۱٩‏ خفر الدین خان. شاه ۲۳۳ فرحت خان ۰۱٩6‏ ۲۲۰ فردوس مکانی ب پابر بادشاه فردومی طوسی» ابوالقاسم ۳ ۱۱۹ فرعون ۸۱ فریدالدین شکرگنج ۰۱۳۱ ۰۱۳۲ ۲۳۹ فریدون ۰۳ ۰۱۲ ۰۳۱ ۱۵۹ ۱۸۸ فیم ینغ س حسین قلی خان قاسم ارسلان ۰۱۰۵ ۰۱۳۰ ۱۵۸ قاقغالانت ۲۱۷ قراطاق خان ۲۲۰ ٩ فریش‎ قرلباش ۱۵۸ قطب الدین محدخان ۰۱۹۸۰-۱۰6 ۱۱۷۳ ۹ ۰۱۸۲ ۲۳۳ قلیج رد خان ۱۷۲ قبر » قیاخان؛ مد ۰۱۰۰ ۰۱۸۵ ۲۱۳ قباصره روم ٩‏ قصر ۱۵۷ کال پپار ۰۲۱۰ ۰۲۲۳ ۲۲ کام‌ان؛ میرزا ۰۲۰ ۰۲۳۰۲۱ :۰۱۲ ۵ ۳ ست اشخاص ۲۵۵ ۰۲ ۹ گزاخی 12 یس تحمیزوون ککر ککران ۰۷۱ ۰۷۲ ۹6 کم ۸۱ کال خان ککر ۰۷۲ ٩4‏ کجك خواجه ۱۷۸ کرو خسرو کجبی. راجه ۰۲۲۰ ۰۲۲۱ ۲۲4 کجرخان, کوجرخان ۰۱۹۲ ۲۰۲۰۱۹۳ کداق, شیخ ٩۰‏ کدای عل بدخشی ۱۸۰ گسوخات ۰۷ ۲۰۰ شکرخان مير خشی ۰۸۵ ۰۱۰۰ ۰۱۳۵ ۷ ۱۷۲ ۰۱۷۹ ۱۸۹ ۰۱۹۳ ۲۰۲ مالدیو» راجه ۲۲۰ مانهء راجه ۱۵۸ مان ۰66 ۱2۷ باه جوجوك یکم ۷ مام انگه ۷۰ مجنون‌خان قاقشال ۰۸ ۱۰۰ - ۰۱۰۲ ۰ ۰۱۸۹ ۰۱۹۳ ۰۱۹ ۰۲۰ ۷۲ ۲۱۳ تارخ قندهاری محب‌عل‌خان ۰۲۰۰ ۰۲۱۱ ۰۲۲۱ ۲۲۲ رد (صلمم ) ۱۳ مد ضاری شیخ ۳ ۱-۰۳۵ ع#د غزوی شیخ ۰۱۲۳ ۱۰۰ مد بحین الفی» مزا ۵و۱ ۱94 ۶ ۰۱۷۰ ۰۱۷۹ ۰۱۸۰ ۱۸۱ مد حکیم میرزا. نواب ‏ ۰۷ هه ۰۵ ۰۲ ۲۷ ممدخان کوک سیستانی, حاجی ۰۲۷ ۰0۸ و تم رد دحم میرزا عد. ۱۷۸ مد سلیم مرزا؛ سلطان ۱۱۵ ۰۱۲۱ ۵ ۲۹۵۰۱۸۷ مد عارف قندهاری» حاجی ۷ 1۶ مد قاسم خان» حاجی ۸۰ ۰۱۱۷ ۱۸۸ مد قل‌خان برلاس ۰۱۰۰ ۰۱۰۰ ۰۱۸۹ ۳ ۱۹۶2 مد مراد مزا شاه ۰۱۲۵ ۰۱۳۰ ۱۸۷ مد ماد خات. ۱96 ۱96 ۱۸ ۲ ۲۱۳ مد مزا ولد تواب شاه طیاسپ, سلطا ۱۵٩‏ مد معصوم خان کایلی ۲۲-۲۲۲ ۱ مد بار ۸۵ مودخان بارهه ۵ ۱1۰ مود سبکتگین» ین الدولهء سلطاتف ان ۱ جرد وال یک ساطات ۲۰۰ ود شاه ۱۰۸ مراد ان مراد یرزاء شاه ۲۲ مزا بماری بت مراد مزا خات. نواب تمد رح .میرزا مزا شیخو ‏ رد سلم مزا زا کوکه س عزیز کوک میر زا م‌زایان الثی ۰۱۹۵۰۱6۰۱۵۹ ۱۱۷ ۳٩ مسیح‎ مسه‌ود حسین ۱۱۳ عظفر حسین؛ میرزا ۲۵ مظفرخان ۰ ۱ ۸۵ ۲ ۱۰۰ ۷ ۲ ۶ 6 سس ۸ ۲۱۳ مب ۰۲۱۵ ۲۱4 ۲۲۱ ۱ ۳۱ ۲۱۳۳۸۰۵۲۱۹۸۰۹۸۲۲ ۲۰ (نز رگ به وزیر ءظفر شان) ءظفر کجر انی» سلطان ۱۸۰ معزاللك, امین مير ده ۲۱۱ ۹ معین» خواجه 1۸ ءعین خان و ۲۰۰۵ معین الدین چشی. خواجه + ۰۱۱۵ ۹ ۲۳ ۳ 1-۲( ۸ ۰۷۷ ۰۱۸۰ ۰۱۹۲ ۱۲۱۲ ۵ ۱ ۷ ۳۸ ۲۷ مقول» مخولان ] ۰۵۳ ۰۹۷ ۱۸۵ مفللان ۳ ۳۳۳ مقصود جوهری ۲4۵ ملای روم ۱۹۸ ملك الشرق ۱۰ .لول سامان و4 منصور» خواجه شاه ۲۳۸ منعم خان ۸ ۸۷ ۸۵۹ ۱۰۷ ۳ ( ۶ ۲ ۰۲۰۵ ۰۲۱۱ ۲۱۲ منوچهر ۳ ۱۳ مبترخان ۱۱٩‏ مپدی ۱۸ 7 مر عل سلدوز ۲4۵ میرزا عرب ۸۷ میرزا ميرك رضوی خان ۰۱۹6 ۲4۱ ميرك احدخات کولاف ۱۸۹ " فررست اشخاص میرکلان؛ مولانا ۱۸۷ میر مدخات ۰۷۱ 6 ۰۱۳۱ ۰۱۵۷ ۲( ۳( ۳ ۱۲-۲ میوره ۳ ۵ نظام‌خات بدخشی ۱۹۰ وح ۱۹۱ نورد ولد شیرمد قوردار ٩4‏ ورنگ خان ۰۱56 ۰۱۹۵ ۱۷۳ و شیرو ان ۱6 وجه الاك ۱1۰ ٩٩ وحشی‎ وزیر خان ۰۲۱۰۰۱۸۹ ۲۳۸ وزیر مظفر شان که ۰۱۲ ۲۱۲۵ ۰۲۲۸ ۹ ۶۱۳۷ ۰۱8۵۶ ۰۲۱۲ ۲۱۷» ۰ ۲۳۰ (نبز ركك به مظفرخان ) ول بل ذوالقدر 1۲ وید ریات ٩‏ ٩ حذیل‎ هلوه (؟) ٩‏ همایون پادشاه؛ تصیرالدین مد ۰۷ ۰۱4 ۰۵ ۷ "_--۷(۱۷(/۰ / ۷/۸ ۷ ۱۳۳ ۰ ۷ ۰۹۵ ۰۱۱۹ ۱۹۵ ٩ هدات‎ تارخ قندهاری همزبان ۱۹6 هندال ند؛ میرزا و1 هوازن عین ٩‏ هندو بان ۱۸۵ ۲۳۰ هیمو» هیمون 4٩‏ - 6۲ یاجوج ۰ ۱9۹ ۱ ۱ ۱ ۱ بارعل یک برکان ۱۵۸ ی منیری» شیخ ۱۹۱ یموب همدانی 1۲ | پوسف ۰ ۰۱۸ ۲۰۵ بوسف‌خان» مزا ٩۷‏ لو سف ستی ۲۲۵ ۲ فمپرست مقامات آسیر 1۸ ۲:۵ آق محل ۰۲۱۳ ۲۱۰ آگره» اگره ۲ ۰۵۲ ۵ 4" که بت همع ۱۷ ۷۰ ۰۷۷ ۷۸ ۰ ۳ ۶ ۰ ۰۱۱۵ ۰۱۲۰ ۳ ۰۱۲۸ ۰۱۳۰ ۰۱۳۷ ۱66 سس 4 ۰۱1۳ ۱۷۳ - ۰۱۷۵ ۲ 5 ۸ ۰( ۹( ۱( 3 ۳( ۰۲۳۱۸ ۲۳۳ ار اهیمپور ۱۳۱۱ اج ۲ وی ۰۱۱۵ ۰۱۱۹ ۰۱۲۳ ۰۱۳۱ ۱۳۱ ۶ 2-۲ ۷ ۳ ۰۲۲۸ ۰۲۲۷ ۰۵ ۲۷ ۹ اجودهن - بتّن (پنجاب) آجین ۰1۷ ۰۸۰ ۲۳۳ احدآباد 0 ۰۱۵٩۹‏ ۶۱:۵ ۱۳۳ ۷ ات ۰۱۸۶ ۹ ۱۳۲۰۰ احدنگر ۱9۹ ادیسه ۰۳۵ ۰۲۰۱ ۲۰۶ ۰۰ ۹ ۰۱۵۷ ۸ ۳۰۲۵+ ۵ ۰۲۳۸ ۰ ۰۱7۱۲ ت. ۱۷۵ ۷۲ 7۳-۱-*+* 35 ارم ۰۲ ۰۱ ۱4۰ ۵٩ الور‎ الوند ۷ امر ۱۷۳ اود م۵ ۸۸ مه کف ۱۰۰ ۱۰۷ ۱۰ ایدر. قامه ۰۲۲۵ ۰۲۳۵ ۲۳۷ ایران > با گل‌پور ۰۲۱۳ ۲۱۵ ۲۵٩ بالس‌واره‎ تاله ۱۳ دختان ۴ ۲۶ ۰۷۵ ۰۷۲ ۰۸۳ ۰ ۷ ۲۷ بروچ ۰۱۵۹ ۰۱۷۲ ۱۹۹ ۱۹۹ ۰۱۰۳ ۰۱۵٩ برودره‎ پرهان‌پور ۰۱۸ ۲۵ لصره 1۵ بغداد ود ۱۵٩‏ بلان ۲۰۰ بکاتیر 4۱ پکر ۰۱۵۷ ۲۰۰ ۸٩ یکسر‎ که مک فررست مقامات پگرات بود ۱۷۸ بلخ ۲۲ نارس ۰۸۸ ۱۰۵ اس ۰۱۰۷ ۰۱۹۱ ۱۹۸ بنگ» بگاله ۰۳ ۰۳ وی بات ۹ ۰۱۹۳ ۰۱۹ ۰۲۰۰ ۰۲۰ ۹ ۲۱۱ ۰۲۱۵ ۰۲۱۸ ۰۲۲۰ 9 مار ۲وا ع۲ ۲ س ۱۲۱۱ ۲ ۹۲۱۵ ۲۲۹۰۲۲۱۰۲۱۹ ۸ ۲۶۰ عرائچ ۸۸ ره ۲۵ بانه وه ۷۳ بت اتها رام ۲ ۲۱ پا ۱۲۰ پیت ۵۰ - 0۲ انا تن (پنجاب) ۰۱۳۱ ۲۳۰۱۳۲ تن ( گعرات) 4" ۰۱۵٩‏ ۰۱۹۵ ۰۱۷۳ ۲۰ ۵ ۸ ۲۱۳ ۰۲۱۱ ۰۲۱۰ ۰۱۱۳ ۱٩۱ ته‎ ۳۱۳۰۵ ۳۲ تارخ قندهاری پن پن (آب) ۰۱۹۲ ۲۱۰ شجاب ۰۱۱ ۲ ۰۷۲ ۰۸۵ ۰۰ ۳ ۵ ۰۱۳۲ ۰۱۳۳ ۰۱۱۳ ۰۲۰۱ ۵ ۳۸ ۲۵ بورب ۰۸۳ ۰۹۰ ۰۱۸۹ ۰۱۹۳ ۲۰۰ ٩۲ تاتار‎ ناده هی ۰۱۲ :۲۰ ۰۲۱۳ ۳۱۸ ترنده» قلعه 1۱ ۱۵٩ تبچاق‎ ترمپانی. ترمپای ۰۸۰ ۱۹۱ ترهت» ترهوت ۰۲۰۹ ۰۲۱ ۰۲۱۵ ۳۰۸ تللیه ۱3۳ تورات ؛ پاره ۱ جالندر ۰۲۵ ۰۵۰ ۰1۲ ۱۳ جالور ۱۷۸ جگدیس‌بور ۲۲۱ جوددور ۰6 ۱۵۷ جودی 4۷ جون» دریا ۰٩۸‏ ۰۱4۰ ۲۳۸ حونیور ۹ ۲۰۷۸ ۲۸۸ ۰۸۸-۸ ۶:۱۲ ۰۱٩۹۱ ۰۱۵۵ ۰۱۰۷ ۰۱۰۷ ۵ ۱۲۲ (۹ جست ۸۰ چپانر ۱۷۳ چتارت. ۱۷۸ ۱۱۱ ۰۱۰٩ چتور‎ چنار (قله) ۰۸۷ ۰۸۸ ۱۰۰ چندیری ۱۳۲ چوسی وباياك ۰۱۰۰ ۱۰۱ چوند ۲۱۰ 1٩ ۰۳۰ ۰ چین‎ ۰۱۹۳ ۰۱۹۱ ۰۱۸۵ ۰۵٩ حاجی‌پور‎ -- ۲۲ ۳ ۲۱۱۲ ۱۲۶۰ ۸ حجاز ۷۷ حرمین شریفین ۲۲: ۰۵۹ ۲۱۵ ۰۲۲ ۲:۳ مان افراواژه ۳ ۰۵ ۱۳ ختا ۱۱ خراساات ۰۲۱۰ ۰۱۳۹ ۰۲۳۱ ۲۷ خضرآباد ۲۳۸ خلجی‌پود ۱۱5 خورق ۱۵۱ ۱۳ دارالافه ۲ کره دجله ۱ ۱٩۳ دریاپور‎ دکن. دگهن ۰۸۲ ۰۱۷ ۰۱۱۳ ۰۱۷۰ ۲۳۹ دمن ۱۷۱ دهل ۵ ۰۵۰ ۰۵۲ ۵۲ تب ۰۵۸ 4٩۰‏ "+2 2-۰ ۸۰ ۳ ۳/۸ 1 ۲۲۷ ۱۵ ۱۵۹۵ ۱۹۲ ۵ ۰ ۱أچحج(چح( /(ظ(۷/ ۷۱۷/۷ ۷۳ ۳ ۷۲ ۱۱۱( دیبالور ۰1۱ ۱۳۲ دیوسه ۱۷۸ راوی» دریا ۲۳ را بریل ۱۰۱ رای‌سن ۱16 ۱۲۰۰۱۱۹ ۰۱۱۱ ۰۱۱۵ ۰۵٩ رتهیور‎ روم ۰4 ۰4۹ ۰۱۳۹ ۱۱ رهتاس, روهتاس ۰۱۹4 ۲۲۰۹ ۰۲۱۰ ۲۱ ۳۲۳ رهتك ۲۳ سارن سای ۲۲۰ سارتگپور ۰1۷ ۰۱۷۳ ۰۱۸6 ۲۳۳ سد اسکندر 4۲ ۵ ۰۱۹۵ ۲۱۱ سرای یی ۱٩۱‏ سروان سروال ۸٩‏ ۸۸ ۵۵ ۰۱۰۷ ٩ ۵۹‏ (سروار) سروج ۷۸ سرهند ۰۵۰ ۵4 ۷16 سروهی ۰۱۵۸ ۱۷۸ سکری» سیکری ‏ فنح‌آباد ٩۸ سکیت‎ سنام ۲۳ سل ۰۵۰ ۰۵۲ ۱۱۳ سند ع ۰۱۵ ۰۲۳۰۲۰ ۰۳۵ ۱۳۲ ۲۰۰ ستگا یر ۱91 سوایج ۲۲۰ سوجت ۱۷۸ سورج گر ۲۲۲ سورند ۲۳۸ سوسرام ۲۱۰ سیت لور ۱۷۴ سیدلود ۸۱ سستان ۲۱ سیوانه ۲۲۰ سور ۲۲۰ شادمان (حصار) ۰۲۰۱ ۳۰۷ تاریخ قندهاری شال و پوشخ ۲۰ شام ۰۲۲ 1۵ شیر از ۱4۱ شیرگر ۰۷ ۰۹ ۲۲۱ صفا وه صورت ۰۱۱۳ ۰۱۸ ۰۱۷ ۰۱1۸ ۲ ۱۷۳ طلبه س مدینه عجم ۰۳۰ ۰۹ ۰۱۱6 :۱۸ عراق ۰۲۱ ۰4۵ ۰۲۱ ۲۸۷ عمان (دری) ۰۱۱۳۰۱۱۱۰۳۵ ۰۱۷۳ ۰ ۰۲۲ ۲۷ ع رکوث ۱۰ غازیور ۰۸۰ ۰۸۸ ۱:۷ غرین ۰6 ۲ غیاث برد ۰۱٩۳‏ ۲۱۲ فارس 4 ۱ فتح‌آباد سیکری ۰4۲ ۰۱۲۹ ۰۱۳۰ ۰۱۳۷ ۵ 6 6 ۳5 ۰۱۷۷ ۳ (( ۲ ۲( ۳۳۹ فتحیور سیکری ۰۱۱۵ ۰۱6۵۰۱۲۱ ۰۱۵۰ ۲۲ ۲4 ٩ ۹ ۱ فرنگ» فرتگستان ۱۹۹۰۱۱۰۱۳۹۰6۵ ۰ ۱۲۶۰ فیروزلود ۰۱۱ ۲۳۶ قندو ز ۰۲۰۹ ۲۰۷ قندهمار ۲۰ بت ۰۲۲ ۲۷ قتوج ۰۹۸ ۱۹۰ تیروان 4 کابل ۱4 سس و۲ ۳۲۵ ۱۱۲ ۷ ۰۸۹٩ ۷۰۵‏ ۵ ۷ ۳ ۵ ۰۲ ۳۹۷ کالپی ۰۱۸ ۱۰۰ کالنجر (قلمه) ۱۲۰ کتك بنارس ۰۲۰۱ ۰۲۰۳ ۲۰6 کره هد هه ۱ ۱۰۱۷۰۱۰۱۲ 1 ۰٩ که‎ کلالور ۰۲۵ ۰۲۸ ۵۳ اد کنیا مت دن کل میر (قلمه) ۱۲۲۵ ۰۲۳۶۵ ۲۳۹ کند نه ۸1 کوپا؛ قلمه ۸٩‏ ۷٩ کوثر‎ ۱ ک و کره ۳۳۹۵ 312 کولاب ۰14 ۲۰۷ کوستات ۲۰۷ کجرات وی و۵ ۰ 1۶۵ ۵ ۱۷۲ (۱-٩ ۲ 6 ۲ ۳‏ ۰ ۳ ۰۱ ۰۱۷۰ ۱۷۲ ات ۷۹( 6 ۳ + ۱۹4 ۱۲۰۵ ۱۲۰۹ ۱۲۰۸ ۱۲۲۵ ۳۰ ۰۲۳۳ ۲۳۷ گرم سیر ات قندهار ۲۱ : گری ۱۷۹ گرهی ۳۳ کیک ( آب دریا ) ۸۱ ۰۸ ۸۱ ۱۹۱ ۱۸ ۱۲ ۱ ۲۲۰۹ ۳ ۸ ۱۱۳ ۰۹٩ ۰۰۸ گرالیار‎ گود ۱۸۰ ۰۱۸۵ ۰۱۹۴ ۱۹6 ۱۲۰۰ ۶6 ۰۲۱۲ ۲۱۳ کور پور ۱۰۸ کورگات ۳ لار 1۵ ۵٩ ۰۵۳ ۰۲ ۰۳۱ ۰۲۸ ۰۲۵ لاهور‎ ٩ ۷ ۰۷۲ ۰۱۳ ۰۲۷ ۱۱4۲ ۰۱۳-۱۳۲ ۶ ۳ ۱ فبرست مقامات ۲۳۰ ۰۳۰ ۳ ۹ کنو 6 ۸ ۰۱۵۵ ۱۹۵ ماچواره ۷ مالوه ۰14 ۷۹۰۷۸ ۰۱۹ ۰۱۷۳ ۰۱۸۰ ۸۵ ۲۳۳ ماتکیور ۸۵۰۸ ۲۱۰۰ ۰۱۰۳ ۰۱۰۷ ۱۰۹ مانکوت, (قله) ۲ه بت وه متوره ۲۰۷ ۰ جودآباد ۰۱5۷ ۱3۸ مدینة مکرمه ۰۷۲ ۰۲۰۸ ۰۲۱ ۲۲ ۳۹4 ٩ مروه‎ مشید مقدسه رضویه ۲۸۷ مک خورد ۲۳٩‏ مک معظمه ۰۲۲ ۰ ۰۷۳ ۰۲۰۸ ۲۲ ست ۰۲۹ ۲۹۷ ملنان, مولتان ۰۱1۳ ۱۹۸ ملك‌پور ۱۳۳ ما ۲۲ مدق ۰۵4 ۱ ۷۷۰۱۸ - ۰۷۹ ۰۸۱ ۲۳۲ ۰۲۳۰ ۰۲۲۰ ۵ منقل ۳ (قلمه ) ۱1۸ تارج قندهاری ۶:۱1 ۰:۱۷ تب فررست انساب ی ۱ 9 ۱9 خراسانی ۱۳٩‏ ! فنفوری ۲۰۸ ۹ تن ۱ #«ِ ان ۰ خطانی ۶۱ فولادی» فولادیان ۰۱۷۹ ۱۸۰ توت ۱۳۶ ان ّ دکنی ۱۵۱ فرنگی» فرنگان ۰۱6۱ ۰۱6۲ ۱۷۱۰۱۹۹ 3 ِ ۱ ۳ ۱ ۳ ۱ گجرانی. کجرانیان ۰۱:۱ ۱۸۰ ۱۹۹ ِِ " تع ی تا رم لد .۱۶۱ | هندی» هندوستالی ۱۳۰ ی ۲ ۸ 1 یز عراقی ۹ ۲ ۱-۲ ۱ ۳۲ ۰ ۱۰۳ اقا ۴ اوه و ۵۹۸0۲9۹ ۳ ۱۳۵ ٍ عرف ۰۱6۲ ۲۳۸ ۱ زدی ۱6۱ ۳ ۲۲۷/۹ | ۱۲۰ ۱۳۲ ۱۳۹ میا کف ۱ ۱ ۹ تریده 1۸ زا ها هه ه۸فه ۰۱۷۰ ۰۱۷ رود ۷۸ ۵ ۰۱۹۵ ۰۲۰۹ ۰۲۰۷ ۰۲۳۰ نرهند ۸۸ ۳۸ ۰۲۲ ۰۲6 ۲۵۵ نث رکوت ۲۵ هندو اره ۲۲۵ فمرست کتب تگرماوحل ۱۰۰ زد ۱۶۱ تاج لایر هز | ان ده نواده خیل ۲۱۱ | عن 1٩‏ . تارخ آل‌مظفر ۰۱۰ ۱۱ اقب میتفرن بخ شاه نامه ۳ ۳ فمهرست انساب اسکندری ۱٩‏ | ردعی ۱۵۳ اکرشاهی ٩۱۷‏ ۱۵۱ | بتی ۱16 خارای ۱6۱ ۱ ۱ پرتگای ۱۷۱ ۱ تری ۱:۲ ۱ خاری ۰۱۲۳ ۱۲۱۰ ۱۱ و 27 آحمصجمی ی ۱/۸۵۸۵ ]۲327 ۳ ۳ ۳ عگ 024 را تلهه تفطه رط متا زا 71 طزظ 20( 5 3 ِ ۱ تیه تلم مقرناها ۵ 1۲۵۲۲ ۵20 رومزجهطانا ۵۱ 60 :1۳ :1 نارهم ,۲۷۷۵۲۵ عهناصنیط صواونه‌من1 ۰ 1 7